16 اردیبهشت 1393
25 شهریور 1320 که رضا شاه، سه هفته پس از اشغال ایران توسط متفقین، تبعید شد، روز پایان حیات سیاسی او و آغاز حیات سیاسی فرزندش محمدرضا پهلوی است. استعفا و تبعید رضا شاه پس از آن صورت گرفت که دولتهای روسیه و انگلستان به دلیل مناسبات رو به گسترش رضا شاه با آلمان هیتلری، سه بار به وی هشدار دادند. در آن زمان اخبار و گزارشهای دریافتی از جبهههای جنگ دوم جهانی حاکی از پیشرفت روز افزون آلمان و شکستها و عقبنشینیهای متفقین بود. رضا شاه نیز که پیشبینی پیروزی آلمانیها را در جنگ داشت نه برای حفظ استقلال کشور، بلکه برای حفظ موجودیت خود و رژیمش «بیطرفی در جنگ» اعلام کرده بود. «فردوست» در این باره مینویسد:
«... در اوج قدرت نازیها در آلمان به دستور رضا خان یک کابینه جوان به نخستوزیری متین دفتری روی کارآمد . وظیفه این کابینه نزدیک شدن به آلمان بود. عملاً نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت. با پیشرفت آلمانها در جنگ و نزدیک شدن آنها به کوههای قفقاز رضاخان هم به انگلیسیها ناسزا می گفت اما با شروع شکست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت نخست وزیر کرد...».
از دید رضا شاه اعلام بیطرفی، موضعی مناسب در برابر دو جبههای بود که یکی به عقیده وی در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهای ایران کمین کرده بود، و دیگری در حال پیروزی بود اما با مرزهای ایران فاصله داشت.
در چنین شرایطی رضا شاه بنا داشت در برابر تهدیدات روسیه و انگلیس به سیاست وقتکشی روی آورد. او به ویژه تهدیدات روسها را در وضعیتی که اوکراین به اشغال نظامیان هیتلر درآمده و آلمانیها به سوی مسکو در حرکت بودند، جدی نگرفته بود. پنجم تیر 1320ـ 4 روز پس از شروع عملیات نظامی گسترده آلمان علیه روسیه ـ دولتهای روسیه و انگلستان طی دستور مشترکی به رضا شاه از وی خواستند تا سریعاً نسبت به اخراج مستشاران آلمانی از ایران اقدام کند. این تصمیم از سوی «سرریدر بولارد» سفیر انگلیس و «اسمیرنوف» سفیر روسیه اتخاذ شده و در ملاقاتی با رضا شاه به وی ابلاغ شد. رضا شاه نیز که تصور پیروزی آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفیران انگلیس و شوروی اعلام کرد که ایران کشور بی طرفی است و فعالیت آلمانیها در ایران هم محدود به کارهای ساختمانی و امور بازرگانی است.
28 تیر، اخطار دیگری به ایران داده شد. بالاخره 25 مرداد، یادداشت مشترک انگلیس و روسیه، به منزله اتمام حجت به ایران بود. سرانجام، روز سوم شهریور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهای شمال و نیروهای انگلیسی از بنادر جنوب به ایران حمله ور شدند و سفیران انگلیس و روسیه صبح همان روز علت این اقدام را طی یادداشتهای جداگانهای به نخستوزیر ابلاغ کردند. همان روز تلگراف مفصلی به امضای رضا شاه به عنوان روزولت رئیس جمهور امریکا مخابره شد که سرآغاز دوران جدید روابط ایران و امریکا به شمار میآید. هر چند امریکاییها در آن شرایط نمیتوانستند یا نمیخواستند کاری برای جلوگیری از اشغال ایران انجام دهند، اما زمینه مداخلات بعدی خود را فراهم ساختند. روزولت روز 11 شهریور در حالی که نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زمانی پاسخ نامه را دریافت کرد که تمام شرایط انگلیس و روسیه را پذیرفته بود، اتباع آلمانی را از ایران اخراج کرده بود و راهآهن و جادههای شمالی و جنوبی کشور را در اختیار نیروهای اشغالگر قرار داده بود. با این همه انگلیسیها و روسها پیش از آن که رضا شاه بتواند روابط نزدیکتری با امریکا برقرار سازد، وی را برای استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند.
زمانی که ایران به اشغال متفین درآمده بود، موجی از هرج و مرج و بلاتکلیفی سراسر کشور را در برگرفته بود. اوضاع امنیتی کاملاً بی ثبات بود، بسیاری از امرای ارتش و افسران ارشد گریخته بودند، سربازان باقی مانده در سربازخانهها مواد خوراکی در اختیار نداشتند، نظم و انضباط در هیچ رده ارتش برقرار نبود، دزدی از منازل مردم و غارت مغازهها افزایش یافته بود و نظامیان نیز در این غارتگری نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها میربودند و میفروختند. حتی اسبهای توپخانه به طور پنهانی داد و ستد میشد. بسیاری از هنگهای برگزیده سابق به یک چهارم قدرت عادی خود تنزل یافته بود، شعار نویسی علیه شاه به پشت دیوارهای کاخ رضاخان نیز رسیده بود. در مجلس علناً از لزوم برکناری شاه از مقام فرماندهی کل قوا سخن به میان میآمد.
24 شهریور، رضا شاه آخرین جلسه هیأت دولت را تشکیل داد و به وزیرانش گفت به زودی کشور را ترک خواهد کرد. آخرین جمله شاه به وزیران این بود که «راز موفقیت من این بوده که هرگز با هیچ کس مشورت نمیکردم و خود کارها را مطالعه میکردم! »
وقتی در سپیده دم 25 شهریور 1320 خبر پیشروی نیروهای روسی مستقر در قزوین به سمت تهران به اطلاع رضا شاه رسید، وی فروغی نخست وزیر را به کاخ احضار کرد و از او خواست تا پیشنویس استعفانامه را بنویسد. فروغی استعفا نامه را به امضای شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را برای نمایندگان قرائت کند. با این همه، وی قبل از رسیدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهی سفارت انگلیس شد و استعفا نامه را به «سر ریدربولارد» سفیر انگلیس نشان داد. زمانی که متن استعفانامه در جلسه مجلس قرائت میشد، رضا شاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود که قبلاً از تهران منتقل شده بودند، پیوست. در ساعت 8 بامداد 25 شهریور، تانکها و زرهپوشهای روسی اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتی بعد نیروهای انگلیسی که از قم به طرف تهران به راه افتاده بودند، به راهآهن رسیدند. تهران هیچ شباهتی به یک شهر عادی نداشت. خیابانها کاملاً خلوت بود. هیچ مغازهای باز نبود. مردم حتی اتومبیلهای خود را نیز از ترس آن که به دست اشغالگران بیفتد پنهان کرده بودند. روز 26 شهریور در حالی که تهران در اشغال نظامیان روس و انگلیس قرار داشت، محمدرضا پهلوی جانشین جوان رضا شاه در مجلس سوگند یاد کرد. در اصفهان نیز رضا شاه به اتفاق خانواده به سوی نائین و یزد حرکت کرد. آنها سپس به کرمان و از آنجا به بندر عباس رفتند. روز هشتم مهر رضاخان و گروه مسافرانش که 20، نفر از جمله 7 پیشخدمت و آشپز بودند، با کشتی انگلیسی «باندرا»، ایران را به سوی بمبئی ترک کردند. روز نهم مهر کشتی «باندرا» به بمبئی رسید. رضا شاه پس از توقف کشتی «سرکلرمونت اسکراین» کنسول سابق انگلیس در مشهد را مشاهده کرد که وارد اقامتگاه آنان شد و به آنان با زبان فارسی تأکید کرد حق خروج از کشتی را ندارند. آنها تنها این فرصت را داشتند که از کشتی باندرا به کشتی دیگری منتقل شوند. کشتی «برمه» پس از 9 روز دریانوردی به «پورت لوئی»ـ پایتخت جزیره موریس ـ رسید. در موریس با تقاضای رضاخان برای سفر به کانادا مخالفت شد. وی و همراهانش را به اقامتگاهشان انتقال دادند. ارسال نامه و یا دریافت نامه برای آنان ممنوع شد و تنها شنیدن اخبار و گزارشهای رادیو لندن آزاد بود. این محدودیتها پس از امضای پیمان سه جانبه میان ایران و انگلیس و شوروی (9 بهمن 1320) برداشته شد.
پس از چند هفته اغلب فرزندان رضا شاه با موافقت انگلیسیها به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادی از همراهان و خدمتکاران باقی ماندند. روز هفتم فروردین، رضا شاه و تعداد اندک همراهانش پورت لوئی را با کشتی به سوی دوربان در آفریقای جنوبی ترک کردند. آنان پس از دو ماه در این شهر بندری که آب و هوای نامساعدی داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حرکت کردند. رضاخان که از بیماری قلبی، کلیه و عفونت گوش رنج میبرد، طی اقامت خود در آفریقای جنوبی دایماً با شعارهایی که وی را «دیکتاتور سرنگون شده» میخواندند و خواستار اخراج وی از این کشور شده بودند مواجه بود. بیماری و نفرت عمومی مردم از رضاخان سرانجام وی را از پای درآورد.
بدین ترتیب رضاخان پهلوی، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئیه 1944 (4 مرداد 1323) در شرایطی که جنگ جهانی دوم به سرعت به نفع انگلیس و روسیه پیش میرفت، بر اثر یک حمله قلبی درگذشت.
منبع: خبرگزاری فارس
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 713