20 اردیبهشت 1393
در سال 1301 شرکت نفتی سینکلر آمریکایی که شرکتی کوچک بود وارد منازعات نفتی شد. این شرکت از یک سو رقیبی برای کمپانی استاندارد اویل و از سوی دیگر رقیب شرکت نفت انگلیس و ایران به شمار میرفت. مهمتر اینکه سینکلر قراردادی با دولت شوروی امضا کرده بود که طبق آن نفت آن کشور را به بازارهای جهانی عرضه میکرد. اهمیت قضیه در این است که اگر سینکلر میتوانست امتیاز نفت شمال را به دست آورد، این توانائی را به دست میآورد که از راه شوروی آن را صادر کند و به دلیل قراردادی که با شورویها داشت، برخلاف مورد استاندارد اویل با مشکلی مواجه نمیشد. به این شکل پای شوروی هم به عرصه منازعات نفتی گشوده شد. شوروی از سینکلر حمایت میکرد و انگلیس از استاندارد اویل. دیگر اینکه سینکلر اعلام کرد به هر شکل ممکن ده میلیون دلار وام مورد نظر دولتهای ایران را تهیه کند و در اختیار آنان قرار دهد.
این موضوع باعث شد تا قوام که بار دیگر منصب ریاست وزرائی را به دست آورده بود، نامهای به حسین علاء بنگارد و از او بخواهد به دلیل اینکه سینکلر شرایط ایران را پذیرفته است، با آن شرکت وارد مذاکره شود و قرارداد نفتی خود را با آن منعقد نماید. در همین نامه آمده بود که مجلس ایران مخالف حضور شرکت نفت انگلیس و ایران در شمال کشور است و مشارکت استاندارداویل را با شرکت انگلیسی هم نمیپذیرد. با این وصف قوام واکنش احتمالی و قریبالوقوع انگلیس و آمریکا را دور از انتظار نمیدانست. پس گفتگو با شرکت استاندارداویل را همچنان پیگیری کرد، علاء در نیویورک با نمایندگان استاندارد اویل مذاکره میکرد و عدهای دیگر با نمایندگان شرکت سینکلر در تهران. قوام وانمود کرد برایش اهمیتی ندارد کدام شرکت آمریکائی طرف قرارداد ایران خواهد بود، مهم این است که دولت ایران پیشنهادی را میپذیرد که مطابق باشد با مصالح ملی این کشور. در مردادماه سال 1301 از هر دو شرکت خواسته شد پیشنهادهای خود را به دولت ایران اعلام نمایند. استاندارداویل قول داده بود درصدی از نفت خام به دست آمده را به دولت ایران واگذار کند؛ اما سینکلر پیشنهاد کرد درصدی از سود به دست آمده از فروش نفت را به ایران میپردازد. قوام پیشنهاد استاندارد اویل را ترجیح میداد. اما مسئله این بود که بدون مشارکت انگلیسیها چگونه میخواستند نفت شمال کشور را صادر کنند؟
رقابت دو شرکت نفتی آمریکائی در ایران بازتابهای فراوانی یافت. به زودی گروهی از سیاستمداران و مردم عادی هر کدام به دفاع از شرکتی خاص پرداختند و شروع به تظاهرات کردند. بالاخره در آبانماه سال 1301 مجلس ایران پیشنویس قراردادی را برای بررسی در اختیار شرکتهای سینکلر و استاندارد اویل قرار داد. با این توضیح که شرکت برادران راکفلر دیگر به این نتیجه رسیده بود سرمایهگذاری در ایران بدون مشارکت انگلیس غیرممکن است. بنابراین انصراف خود را از گرفتن امتیاز نفت شمال اعلام کرد؛ اما سینکلر عقبنشینی نکرد.
درست در چنین شرایطی بود که اختلافات موجود بر سر امتیاز نفت شمال، به جامعه یهودی ایران هم سرایت کرد. در یک سوی طیف انجمن صهیونیست قرار داشت که در اثر اختلافات داخلی خود را ظاهراً از سیاست کنار کشیده بود و در سوی دیگر طیف سلیمان حئیم رئیس انجمن ترقی که در روزنامهاش هحئیم از امتیاز نفت شمال به نفع سینکلر حمایت میکرد. حئیم در روزنامهاش به روزنامه ستاره ایران که طرفدار کمپانی نفت جنوب و تجدید امتیاز به انگلیسیان بود تاخت و بار دیگر اعطای امتیاز به شرکت سینکلر را توصیه کرد. هحئیم از این به بعد بارها و بارها به شرکت نفت انگلیس و ایران حمله برد و هواداری از شرکت نفتی سینکلر نمود. او انجمن صهیونیست را دزد و خائن خطاب کرد و روزنامه هگئولا را ننگ ملت دانست.
سلیمان حئیم برای این برخوردهایش تاوان سختی پرداخت. او فقط در دوره پنجم مجلس به عنوان نماینده یهودیان شرکت داشت. بعداً در جریان تغییر سلطنت حتی همراه با ربی موسی مقتدر، از اطبای قدیمی ایران در مجلس مؤسسان شرکت کرد. نیز شخص حئیم در جشن تاجگذاری رضاخان شرکت نمود. اما یکی از نتایج استقرار رضاخان بر اریکه سلطنت منع از انتشار روزنامه هحئیم بود. دیگر اینکه در انتخابات مجلس ششم که رژیم مقتدری روی کار آمده بود، رویه معکوس در پیش گرفته شد و این بار با پشتیبانی مأموران دولتی، به دکتر لقمان و هواداران او میدان داده شد تا به آنجا که در یک روز شنبه که مسیو حئیم در کنیسای عزرا یعقوب برای انتخابات دوره ششم سخنرانی تبلیغاتی میکرد، در اثر حمله و زد و خوردی که رخ داد او و هوادارانش مجبور به ترک کنیسا شدند. این حوادث درست زمانی روی داد که عدهای از افسران مخالف رضاخان به فرماندهی سرهنگ محمودخان پولادین به اتهام کودتا علیه او دستگیر شدند. مسیو حئیم هم متهم به همکاری با دستگیرشدگان گردید و گرچه دادگاه تکلیف متهمان اصلی را تعیین کرد. اما نماینده سابق کلیمیان را چندین سال در زندان نگه داشتند. مسیو حئیم در 24 آذرماه 1310 درست در جریان اختلاف نفتی با شرکت نفت انگلیس و ایران اعدام گردید.
به هر روی وقتی پای سینکلر به میدان منازعات نفتی ایران باز شد، لورین وزیر مختار انگلیس در تهران بلافاصله واکنش نشان داد. سینکلر حاضر شده بود بیست درصد عواید حاصله از سود فروش نفت را به ایران دهد. نیز مقرر کرده بود پیشاپیش وامی به مبلغ ده میلیون دلار در اختیار دولت قرار دهد. لورین ضمن ارسال پیامی خصوصی به قوام، مسئله امتیاز خوشتاریا را باز هم پیش کشید. وی تلاش کرد مانع حمایت وزیرمختار آمریکا از این قرار داد شود و آن را به مثابه شکست تلاشهای اولیه برای همکاری بین دو کشور آمریکا و انگلیس عنوان کرد. لورین توانست اطلاعات محرمانهای از مذاکرات نفت چه با استاندارد اویل و چه با سینکلر به دست آورد. خودش هم گفته بود این اطلاعات را از منابعی کاملاً موثق به دست آورده و همین اطلاعات انگلستان را موفق میسازد تا پیشاپیش در موقعیتی کاملاً مناسب جهت تدوین سیاستهائی در مورد نفت شمال قرار گیرد.
در این میان انگرت کاردار آمریکا پیشنهاد کرده بود دو شرکت آمریکائی با هم شریک شوند زیرا هرگونه رقابتی باعث میشود پای هر دو آنان از میادین نفتی ایران قطع گردد. هیوز وزیر امور خارجه بلافاصله به انگرت دستور داد در رقابتهای نفتی شرکتهای آمریکائی جانب بیطرفی را رعایت کند و عملاً از هیچ کدام حمایت ننماید. به دنبال این تحولات سر جان کدمن از مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران با بدفورد از شرکت استاندارد اویل در واشنگتن وارد مذاکره شد؛ و مقرر گردید دو شرکت با هم مشارکت کنند و امتیاز نفت شمال ایران را به دست گیرند. کرزن با اینکه آمریکائیها را بر بلشویکها ترجیح میداد، لیکن هنوز در همان حال و هوای اندیشههای استعماری قرن نوزدهمی خود بود. او میترسید که ایران منبع جدید درآمدی به دست آورد و اختیار امور مالی کشور از دست بریتانیا خارج شود! او برای اینکه شرکت استاندارد اویل مستقلاً وامی به ایران ندهد، پیشنهاد کرد وام مزبور از سوی دو شرکت انگلیسی و آمریکائی متفقاً پرداخت گردد. در این ایام آمریکا در دو محظور اساسی قرار داشت: نخست اینکه طبق دکترین مونروئه پنجمین رئیسجمهور آمریکا که ایالات متحده را از پیوستن به رقابتهای کشورهای اروپائی بر سر مستعمرات خود برحذر میداشت و در مقابل بر این باور بود کشورهای اروپائی حق ندارند در مسائل قاره آمریکا دخالت کنند؛ هنوز ایران را حریم امنیتی بریتانیا به شمار میآورد. موضوع دوم هراس آمریکائیها از نفوذ بلشویسم در ایران بود. آمریکا میترسید اگر قدرت انگلیس در ایران به کاستی گراید، کمونیسم این کشور را فراگیرد؛ دغدغهای که تا سالهای ملی شدن نفت دوام یافت و خود انگلیسیها نقشی اساسی در گسترش آن توهم داشتند. شاید جالبترین بخش این سناریوی مضحک اما واقعی، مربوط باشد به زمانی که قوای قزاق بر نیروی جنگل غلبه کردند و آنها را مضمحل ساختند. آن زمان سر پرسی لورین در تهران بود، او گزارش داد از نیروهای شمال یکصدهزار دلار اسکناس آمریکائی به دست آمد!
روز بیست و یکم مردادماه 1301 قوام بار دیگر بحث امتیاز نفت شمال را با مجلسیان در میان نهاد و لایحهای را تقدیم کرد. مجلس در آستانه تعطیلات قرار داشت، بنابراین بحث و بررسی این لایحه را موکول کردند به بازگشائی مجدد مجلس. تعطیلی مجلس به دلیل فرارسیدن ماه محرم بود که از دوم شهریورماه آن سال شروع شد. سرانجام بعد از بیش از یکماه، در روز پنجشنبه بیست و نهم شهریور، مجلس بار دیگر تشکیل جلسه داد. مهمترین دستور جلسه این روز بحث امتیاز نفت شمال بود. کمیسیون دوازده نفرهای که در دوره مشیرالدوله تشکیل شده بود، بار دیگر مأموریت یافت به این موضوع رسیدگی کند و در اسرع وقت پاسخ خویش را تقدیم مجلس نماید.
درست در زمانیکه بحث امتیاز نفت شمال مطرح بود، به ناگاه جنبشی شکل گرفت که ماهیتش در هالهای از ابهام قرار داشت. نوک حملات این جنبش علیه یهودیان بود. ظاهر قضیه این بود که بگومگوئی بین یکی از مستخدمین مدرسه کلیمیهای تهران با گماشته شیخ عبدالنبی نوری روی داد. نظمیه طرفین را به نظمیه جلب کرد و پس از تحقیقات کلیمیها مقصر شناخته شدند. اما ماجرا خاتمه نیافت. روز بعد کسبه گذر سرچشمه و پامناز مغازههای خود را تعطیل کردند؛ و اینان خواهان مجازات کلیمیها شدند. به دنبال این اعتراض شش تن دیگر از کلیمیها دستگیر گردیدند. همان زمان شفق سرخ نوشت شکلگیری چنین حوادثی را نباید ساده تلقی کرد. حتی محمودخان انصاری مشهور به امیراقتدار حاکم نظامی تهران در ملاقات با شومیاتسکی نماینده دیپلماتیک شوروی در تهران، این حرکت را به تحریک انگلیسیها دانست. نخستین تبعات این به اصطلاح جنبش، خارج شدن لایحه نفتی از دستور کار مجلس در مورخه سی و یکم شهریور 1301 بود. درست دو سال بعد هم چنین حوادثی روی داد. آنهم درست دو روز قبل از اینکه امتیاز نفتی شرکت سینکلر در مجلس تصویب شود، حادثهای که منجر به قتل کنسولیار سفارت آمریکا در تهران شد. شورشهای ضدیهودی سال 1301 نکته دیگری هم داشت. این حرکات که درست مصادف بود با حرکت آرتور میلسپو از نیویورک به سوی ایران، حتی باعث دلسردی وی و تیم همراهش هم شد؛ اما بالاخره اینان توانستند به ایران بیایند و کار خود را آغاز کنند؛ کاری که تا انتها با کارشکنی رضاخان مواجه بود.
جوزف شائول کورنفلد وزیرمختار آمریکا در تهران از حمله قزاقها به علی پاشا صالح گزارش داد. صالح برای تحقیق در مورد ضرب و شتم یکی از کارمندان یهودی سفارت رفته بود، اما خود مورد حمله قرار گرفت. لیکن هیچ کس جرأت نکرد این موضوع را حتی مورد اشاره قرار دهد تا چه رسد به رسیدگی دقیق قضائی. وقتی وزیرمختار آمریکا به این قضیه اعتراض کرد و نوشت چگونه ممکن است در شهری که هشت هزار نیروی نظامی مستقر هستند، چنین بیقانونی آشکاری روی دهد، قزاقی بیچاره که فقط مأمور بود و معذور، از کار منفصل شد و محکوم به شلاق خوردن در محله یهودیان گردید. کورنفلد از مسئولین وزارت جنگ خواست از این کار به ویژه در محله یهودیان اجتناب کنند، بنابراین قزاق مزبور فقط از قشون اخراج گردید.
جوزف شائول کورنفلد (1943-1876) خاخام و دیپلماتی برجسته بود. خانواده کورنفلد در دوره کودکی از اطریش به آمریکا مهاجرت کردند و شخص وی به سال 1899 بعد از فراغت از تحصیل در رشته الهیات یهودی، حاخام شد. کورنفلد سالها در کنیسههای آرکانزاس، مونترال و اوهایو در مقام خاخامی خدمت کرد. او به مسائل سیاسی هم علاقهای زایدالوصف داشت. به همین علت در ایام مبارزات انتخاباتی وارن هاردینگ به حمایت از او وارد میدان شد. هاردینگ بعد از اینکه به مقام ریاست جمهوری نائل آمد، کورنفلد را به عنوان وزیرمختار به ایران اعزام داشت. او تا چهار سال بعد یعنی تا سال 1925 که درست مقارن بود با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی در ایران اقامت داشت، در مقام وزیرمختار او «به یهودیان ایران خدماتی شایان کرد و بارها با رجوع به مقامات دولتی ایران توطئههای ضدیهودی را در نطفه خفه کرد.» عدهای بلوای محله یهودیان را که بارها و بارها در دوره زمانی بین کودتا تا تغییر سلطنت روی میداد، برای این میدانستند تا ایرانیان را مردمانی فاقد فرهنگ و تمدن نشان دهند و غیرقابل اعتماد. هدف مهمتر البته ممانعت از سرمایهگذاری کمپانیهای نفتی آمریکائی بود در ایران. هرگونه تحریکی علیه یهودیان با واکنش منفی کورنفلد مواجه میشد که در اصل خود یک روحانی یهودی به شمار میرفت.
کورنفلد به رغم همقطارانش در وزارت امور خارجه آمریکا، تحلیلی نسبتاً دقیق از اوضاع ایران داشت. کمااینکه در گزارشهای خود یادآوری کرد این حرکت شورش خودبخودی مسلمانان علیه یهودیان نبود. بلکه نقشهای بود بسیار دقیق که توسط رضاخان وزیر جنگ برای واژگون ساختن دولت دوم قوام جریان داشت. او توضیح داد این نخستین باری نیست که رضاخان برای راه انداختن «کودتا» دست به چنین کاری میزند، بلکه تحرکاتی از این دست سابقه دارند. رضاخان درست در آستانه کنارهگیری مشیرالدوله توانست اختیار اداره مالیاتهای وزارت مالیه را به دست گیرد. بنابراین حداقل بخشی از اقتصاد کشور در دست او بود. رضاخان به این شکل میتوانست هر کاری را که میخواست انجام دهد. کورنفلد گزارش داد رضاخان از اینکه مستشاران مالی آمریکائی در استخدام دولت ایران هستند، ناراضی است؛ به ویژه اینکه این مستشاران اختیاراتی دارند که بر اساس آنها میتوانند مانع دستاندازی رضاخان به امور مالیه شوند. او برای ساقط کردن قوام به قوای قزاق دستور داده بود به جای صیانت از جان و مال مردم، نه تنها بیتفاوت باشند، بلکه در مواقع مقتضی آب را بیشتر گلآلوده کنند. کورنفلد نفوذ بیش از اندازه رضاخان را بسیار مضر تلقی کرد. این در حالیست که بریتانیا آشکار و نهان از او حمایت میکند؛ زیرا احساس مینماید این رضاخان است که میتواند دولت امپراتوری بریتانیا را به اهداف خود در ایران کاملاً نزدیک سازد، در حالیکه دولتهای قانونی قادر به چنین کاری نیستند. کورنفلد توضیح داد بریتانیا حاضر نیست سیاست درهای باز اقتصادی را برای ایران بپذیرد. به همین دلیل چون بستن درها غیرممکن است، انگلیس تلاش میکند خانه را دچار هرج و مرج سازد و محیط را ناآرام نماید تا به این شکل مانع از ورود دیگران به خانه گردد. رضاخان به واقع ابزار عملیاتی کردن چنین دیدگاهی شناخته شد که تاکنون به خوبی از پس آن برآمده بود. دو سال بعد بود که ایمبری متوجه شد شورشهای مصنوعی این سال کار انگلیسیها بوده است و حتی بر این باور بود حوادث مزبور با دستور شخص وزیرمختار انگلیس صورت گرفته است. اما این کشف به قیمت جان ایمبری تمام شد.
منبع:دکتر حسین آبادیان ، بستر های تاسیس حکومت پهلوی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 460 تا 467
منبع بازنشر: مجله الکترونیکی دوران - شماره 102 - اردیبهشت ماه 1393
تعداد بازدید: 830