21 اردیبهشت 1393
کریم فرجی و رضا عبداللهی
چکیده
در دوران قاجار مناسبات بین نیروهای اجتماعی با یکدیگر و با حکومت، نقش تعیین کنندهای در شیوه مملکتداری داشت. بحرانهای درهم تنیده سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی باعث گردید تا آخرین حکمران قاجار نتواند اوضاع را کنترل کند. در چنین فضایی رضاخان به قدرت رسید. پادشاهی او منشاء تحولات جدیدی در تاریخ ایران بود. این تحولات در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... نمود پیدا کرد. در سالهای اخیر محققان زیادی سعی کردهاند که از زوایائی مختلف حکومت رضاشاه و حوادث مهم این دوره را بررسی کنند. این مقاله میکوشد با نگاه و تأمل بر نوشتههای خاطرهنویسان معاصر حکومت پهلوی اول سیاست داخلی رضاشاه در اداره کشور را مورد بررسی قرار دهد.
پیشینه تحقیق
در خصوص احوال رضاخان و سیاست داخلی وی در ادارهی کشور تاکنون تحقیقات و پژوهشهای زیادی انجام شده است. بسیاری از این تحقیقات تکرار مکررات است و بصورت سنتی از روی همدیگر نگاشته شدهاند و چندان مستند به ارائه نمونه های تاریخی نیستند. لذا بررسی دیدگاههای خاطرهنویسان دربارهی رضاشاه موضوعی جدید و متفاوت است از آنچه تاکنون دربارهی مؤسس سلسلهی پهلوی و حکومت او در تحقیقات ارائه شده است.
مقدمه
خاطرهنویسی در ایران سابقه طولانی ندارد. در سالهای اخیر تعداد زیادی شرح حال و یادداشتهای روزانه و سفرنامه در ایران منتشر شده است. از لحاظ تاریخی خاطرهنویسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. البته مشخص است که خاطرات را به تنهایی نمیتوان پایه و اساس تبیین پدیدههای تاریخی شمرد. تطبیق این آثار با اسناد مکتوب یکی از لازمههای شناخت حوادث تاریخی است.
در مطالعه کتابهای خاطرات باید دورنمائی از شرح حال صاحب اثر و همچنین دامنهی فعالیت او در رخدادها مدنظر قرار گیرد. کتابهای خاطرات نیز مانند بسیاری از کتابهای تاریخی خالی از حب و بغض نیست. برای اینکه رخدادهای تاریخی را از نگاه خاطرهنویسان بهتر رصد کنیم، به یک بینش جامع و در عین حال منطقی و تاریخی نیاز داریم به هر حال به علت آنکه این آثار محصول مشاهدات مستقیم و غیرمستقیم است و نویسندگان آنها در متن حوادث قرار دارند، جایگاه ویژهای در تحقیقات تاریخی دارند.
افراد زیادی در جایگاههای مختلف، در خاطرات خود به تشریح شخصیت رضاشاه و تحولاتی که در این دوره به وجود آمده پرداخته اند. برخی از سخنان دوستان و دشمنان پهلوی اول در جایگاه خود قابل بررسی است. در تبیین سیاست داخلی رضاشاه در ادارهی کشور باید دیدگاههای موجود را بخوانیم و آنها را با واقعیات و فضای آن زمان تطبیق دهیم تا از درون آن منصفانهترین دیدگاه به مخاطبان ارائه شود. با علم به این که ما راجع به دورهای از تاریخ صحبت میکنیم که فضای مداح گونهای که یادگاری از عصر قاجار بود در این دوره هم حکمفرماست لذا شکی نیست که در دوره رضاشاه حوادثی رخ داده است که مصلحت اندیشی نویسندگان مانع تمرکز بر روی آنها شده است. کاوش کردن این وقایع محققان بسیاری را به دنبال خود کشانده است. در جایی که نویسندگان دایرهی انصاف را رعایت نمیکنند و فقط مسیرهای از پیش تعیین شده را به مخاطبان اندک خود نشان میدهند، حرکت به سوی واقعیتها کار بسیار سختی است.
نکته آزاردهنده در خاطرات برخی از نویسندگان این دوره، تحلیلهای عجولانه و گاه غیر منطقی است که راجع به سردودمان سلسلهی پهلوی صورت گرفته است. قالبهای ذهنی از پیش طراحی شده و قلم فرسایی نسبت به سیاستهای رضاشاه در برخی از آثار این خاطرهنویسان وجود دارد. ولی با همه کاستیهای موجود نمیشود از این منابع به راحتی گذشت. به عبارت دیگر این تألیفات علیرغم نواقص موجود خالی از نکات جدید نیستند.
با کودتای سوم اسفند 1299 اشخاصی که لباس سیاست بر تن داشتند، سعی کردند که در سیر حوادث از دیگران عقب نمانند. آنان در رکاب رضاشاه قرار گرفتند و در جریانات تاریخی این دوره به هنرنمایی پرداختند و بعدها خاطرات خود را نوشتند. آثار این اشخاص نکات بسیار مهمی در درون خود دارند که میتواند در تحلیل حکومت رضاشاه با ما کمک کند. به غیر از رجال سیاسی، افراد نظامی نیز اقدام به نوشتن خاطرات خود کردهاند. زاویه دید این افراد نسبت به فضای این دوره قابل تأمل است. اعضای خانواده رضاشاه و کارکنان درباری نیز از جمله کسانی هستند که خاطرات خود را منتشر کردهاند. در خارج از دربار خاطرات روحانیون و اشخاص خارجی که به ایران آمده بودند قابل توجه است. باید توجه داشت که بسیاری از اظهارنظرها در راستای مقتضیات زمان انجام گرفته است و تمرکز بر روی موضوعات، متناسب با نگاه افراد و جایگاه آنان در حوادث، متفاوت است. با توجه به این مقدمه این مقاله تلاش میکند، دیدگاههای خاطره نویسان راجع به حکومت رضاشاه مورد بررسی قرار دهد.
الف: رجال سیاسی
منظور از رجال سیاسی افراد اهل سیاست بودند و در جریانهای سیاسی این دوره نفش آفرینی کردند. این اشخاص لزوماً افرادی نبودند که در دستگاه حاکمیت تصدی امور را بر عهده داشتند؛ آنها فشار نظامیان و هواداران رضاخان در مجلس را باعث به قدرت رسیدن او میدانند. (فرخ، 1354، ص 184؛ دولت آبادی، 1362، ص 394). به اعتقاد آنها مجلس پنجم با هیجان زیادی در به قدرت رسیدن رضاشاه و تأسیس سلسله پهلوی نقش آفرینی کرد. در واقع رضاشاه با بهرهگیری از ارتش و جریانات سیاسی داخل مجلس توانست به روند به قدرت رسیدن خود شتاب ببخشد. از نظر رجال سیاسی در مجلس ششم تعداد کمی نمایندهی دگراندیش و متعهد به آرمانهای ملت وجود داشتند. شاه وجود آنها را نتوانست تحمل کند. بنابراین تصمیم گرفت آنها را از صحنهی سیاسی و فعالیتهای اجتماعی حذف کند. در این دوره تمرکز قدرت به حدی بود که ابتداییترین تا پیچیدهترین تصمیمات، با دخالت شاه همراه بود. (سیف پورفاطمی، 1379، ص50؛ متین دفتری، 1370، ص 125؛ عامری، 1388، ص 153؛ فروغی، 1383، ص 175؛ طلوعی، 1374، ص 144). به عبارت دیگر در این دوره نمایندگان مجلس به کمک انگلیسها یک فرد قزاق را از فرش به عرش بردند و زمینه دیکتاتوری او را فراهم ساختند. (حکیمیون، 1386، ص306) بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه بیشتر نمایندگان مجلس توسط شاه انتخاب میشدند. (رستمی، 1382، ص7). بنا به نوشتههای سیاسیون، عدم دخالت شهروندان جامعه در امور سیاسی و اجتماعی یکی از مشخصههای این دوره است. رضاشاه با سلب مصونیت پارلمانی گامی بلند در بیاعتبار کردن ماهیت مجلس برداشت. دو اصل قانونگذاری و نظارت بر فعالیتهای دولت عملاً از نمایندگان مجلس سلب شد. از مرداد سال 1307 یعنی پایان دوره ششم مجلس شورای ملی آزادی فردی و اجتماعی به تدریج از بین رفت. با مداخلهی علنی دولت در انتخابات، حضور مخالفین در مجلس ناممکن بود. در مجلس هفتم تا پایان دورهی رضاشاه، انتخابات فرمایشی حکمفرما بود. ظاهر انتخابات بطور عوام فریبانهای حفظ شد ولی سرنوشت انتخابات را شاه رقم میزد. در واقع رضاشاه قوه مقننه را به یک ادارهای که زیر مجموعهی قوهی مجریه بود، تبدیل کرد و جای هیچگونه فعالیت مردمی مثبت را برای نمایندگان باقی نگذاشت. مجلس به عنوان تنها روزنهی کاهش استبداد با بیارادگی کامل وکلاء آن، کار ویژهی خود را از دست داد. (مصدق، 1369، ص 47.)
شاه از آزادی انتخابات صحبت به میان میآورد ولی در عمل خلاف آن رادر پیش میگرفت. وجود نمایندگان بیاراده که در دام اراده شاه گرفتار بودند این جسارت را به رضاشاه داده بود که هر امر غیرمشروع و غیرقانونی را قانونی جلوه دهد. (فرمان فرماییان، 1382،ص 210) در این دوره تحرک سیاسی در این دوران به پایینترین سطح خود از زمان بوجود آمدن مشروطیت رسیده بود. این موضوع در آثار رجال سیاسی به خوبی مشهود است.
رضاشاه همواره در توهم توطئه بسر میبرد و نسبت به محیط اطراف خود سوءظن داشت. اولین ایراد که به رضاشاه میگیرند استبداد یا دیکتاتوری او بود که بدون شک درست است و هیچ ناظر بیطرفی نمیتواند انکار کند. یکی از شاخصهای نظام دموکراتیک وجود رسانههای آزاد و متعهد است. مطبوعات بعنوان رسانه مکتوب همواره جایگاه ویژهای در فضای فکری جامعه دارد. مؤسس سلسلهی پهلوی که خیلی سعی میکرد خود را یک پادشاه متجدد نشان دهد، هیچ انتقادی را بر نمیتابید و با منتقدین خود بشدت برخورد میکرد. در چنین فضای بستهای در خارج از مرزهای کشور چند روزنامه به انتقاد از جو حاکم میپرداختند. البته شاه پهلوی با خواندن این مطالب به شدت برافروخته میشد و تا جایی که میتوانست با آنها برخورد میکرد (فروغی،1383، ص51؛ مصدق،1365، ص 354؛ تقیزاده، 1372، ص 253-263؛ ابتهاج، 1381، ص 36؛ پسیان، 1377، ص 125؛ سیاسی، 1386، ص 110؛ اسکندری، 1372، ص 116؛ سیفپور فاطمی، همان، ص 175؛ عاقلی، 1373، ص320). روزنامههای دولتی هم بیشتر در جهت تأیید سیاستهای شاه پهلوی حرکت میکردند.
کانالیزه شدن همه فعالیتهای سیاسی در جهت اهداف شاه باعث شد که روزنامهها بیشتر به تقدیر نامههای روزانه برای کارهای شاه و هیئت حاکمه تبدیل شوند. در این دوره علیرغم اینکه روزنامهها افزایش یافته بود ولی تیراژ آنها بسیار پایین بود بطوریکه ناشران جراید از راه باجگیری و تملق زندگی خود را تأمین میکردند. فضای وحشتی که رضاشاه برای مطبوعات ایجاد کرد، باعث شد که همه روزنامهها از فعالیتها نامشروع شاه چشمپوشی کنند (آوری، 1369، ص500) با وجود دیکتاتور مضطربی مانند رضاشاه مطبوعات مجالی برای آشکار کردن کارهای غیرمشروع هیئت حاکمه نداشتند.«از عجایب حکومت دیکتاتوری و رژیم قلدر یکی هم این است که هیچ فردی چه در مقام بالا و چه در مقام پایین، باتوجه به جوی که حکمفرماست نمیتواند به گناه خود اعتراف کند و راه رفته را برگرد» (پسیان، همان، ص55.)
ما در دوره قاجار با یک جامعه ماقبل مدرن مواجه بودیم، تعاملات و مناسبات بین نیروهای اجتماعی با یکدیگر و با حاکمیت نقش تعیین کننده در تحولات اجتماعی این دوره داشت این نیروها عبارت بودند از سران عشایر، زمینداران، شاهزادگان، بازرگانان و بعدها طبقه روشنفکران، شاهان قاجار برای اینکه بتوانند به حکومت خود ادامه دهند سعی میکردند تا جای ممکن این نیروها را راضی نگه دارند، چرا که برخورد میان این نیروها با یکدیگر و با حاکمیت، محصولش بوجود آمدن بحران برای حکومت قاجار بود. ورود امواج مدرنیته که ناشی از برخورد ایران با دنیای غرب بود، به کشور و قرار گرفتن این افکار میان نیروهای سنتی جامعه و حاکمیت باعث شد، شکاف عظیمی میان این دو جریان ایجاد شود ماحصل این شکاف شورشها و طغیانهای سران ایلات در اواخر حکومت قاجار بود. سالهای متمادی حکومت قاجار نتوانسته بود امنیت را به داخل مرزهای کشور برگرداند، ایران به عنوان یک کشور پیرامونی به صحنه زیادهخواهی کشورهای استعماری اروپا تبدیل شده بود. هویت ملی علیرغم شعارهای ملیگرایانه بدست فراموشی سپرده شد. تنها سیاستی که دولت ایران در قبال دول اروپایی و مشخصاً انگلستان و روسیه در پیش میگرفت سیاست موازنه مثبت بود که منجر به دادن امتیازات منحوس با این دو کشور شد. رضاشاه توانست شورشهای داخلی را سرکوب کند و فضا را برای بوجود آمدن یک دولت مطلقه مدرن فراهم سازد.
شاه پهلوی تهاجم فرهنگی را به عنوان نوآوری فرهنگی تعریف میکرد و آن را مایه پیشرفت جامعه میدانست این تفکر بعد از سفر حادثه ساز وی به ترکیه دو چندان شد «شاه خودش لباس قزاقی داشت و من چندی خودداری کردم، روزی شاه در هیئت یقه مرا گرفت. فرمودند بدم برایت، یک دست کت و شلوار بدوزند عرض کردم حال که میل مبارک است خود تدارک میدهم و برای جلسهی دیگر حاضر میکنم» (هدایت، ص 383). در بُعد مذهبی رفتار رضاشاه با علمای دین قابل تأمل است. او با ابراز همدردی با علما و ارزش دادن به دیدگاه آنها بخصوص در مسئله جمهوری، فضا را برای حرکت بعدی که انقراض حکومت قاجار بود مهیا ساخت او در دیدار با علمای قم هدف خود را از حکومت حفاظت از عظمت اسلام یاد کرد. (همان، ص 368) «سردار سپه برای دیدار و تودیع با آقایان اصفهانی و نائینی، دو مراجع تقلید که از سال پیش از عراق به ایران تبعید شده بودند، به قم رفت و سردار سپه امکانات و وسایل بازگشتشان را فراهم آورده بود. در ضمن گفتگو از اوضاع جاری کشور آقایان مراجع استقرار جمهوری را صلاح ندانستند و تلویحاً گفتند که با پادشاهی او مخالفتی ندارند.» (صفایی، همان، ص 410). «در روز عاشورا رضاخان در عزاداری شرکت میکرد، او همان لباس ساده و بدون سردوشی و نشان را داشت و کنار میزی ایستاده بود که روی آن مقداری طاق شال گذاشته بودند» (صدر، همان، ص 39). «رضاخان با عدهای از افسران ارشد با سر و پای برهنه در پیشاپیش دسته به سر خود خاک و کاه میریخت و در مراسم شام غریبان، با همین حالات شمع به دست و بدون تشریفات به تکایا و مجالس عزاداری بویژه در بازار رهسپار میشد» (اعظام قدسی، 1349، ج2، ص 51.)
جامعهای که رضاشاه در آن زندگی میکرد، دین مداری و پایبندی به ارزشها ملاک مشروعیت به افراد بود. بنابراین وی قبل از به قدرت رسیدن سعی کرد با تظاهر به دینداری پیوند عمیقی میان خود و آحاد جامعه ایجاد کند. بعد از آنکه رضاشاه از سفر ترکیه برگشت، تصمیم به حذف بقایای نفوذ علمای دینی در این دوره گرفت و از هر ابزاری برای این کار بهره برد. کشف حجاب، بیاعتبار کردن روحانیون در نشریات و محافل علمی کمرنگ کردن مراسمهای مذهبی، حذف قضات شرع، استفاده از الگوهای غربی در قانونگذاری مسائلی بود، که شاه راه بیشتر در مقابل علما قرار داد.
ب: نظامیان
نظامیان افرادی بودند که لباس رزم بر تن داشتند و در کودتای رضاخانی و تثبیت حکومت پهلوی نقش تعیین کننده داشتند. در خاطرات آنان به گوشههایی از فضای موجود در این دوره پرداخته شده است. «دولت ملت امروز در ایران یعنی ارادهی شاه، بواسطهی اینکه ما ایرانیان تهور نداریم، اتحاد نداریم، صداقت نداریم، وطن دوستی نداریم، مذهب نداریم، پس یک چنین اراده ندارد. مثل سابق اگر شاه، احمد شاه میبود، نه ملت اراده داشت و نه شاه، حال ملت به جای خود برقرار است، ولی شاه اراده و تهور دارد و این است که اراده منحصراست به شاه» (اسعد بختیاری، 1372، ص 196). «در مجلس نمایندگانی وجود داشتند که تمامی قوانینی که از طرف دولت تقدیم میشد به تصویب میرسید و هر پیشنهادی از طرف نمایندگان مورد قبول واقع میگردید و کابینه با آن موافقت مینمود. اگر پیشنهادات به نظر شاه منطبق و در یک مسیر بود، دو هفته یک بار آنرا میپذیرفت و بحث گفتگو در میان بود که چه باید کرد» (ارفع، 1377، ص113). ایجاد حکومت متمرکز رضاخان به معنی از دست رفتن تمام آرمانهای دموکراسی خواهانه بود که نخبگان جامعه از آغاز مشروطه به دنبال آن بودند. بنا به گفته اشخاص نظامی اکثریت نمایندگان مجلس با استبداد شاه را همراه شدند و حکومت رضاشاه را مایه پیشرفت و نجات از واماندگی دورهی قاجار قلمداد میکردند. «رضاخان عاید نفت را بیشتر برای ارتش هزینه میکرد و به جزء خود هیچ مقامی حق نداشت بدون اجازه به آن دست بزند» (فردوست، 1370، ص 221) نفت به عنوان مهمترین منبع درآمد دولت در اختیار شاه بود که بیشتر هزینه ارتش میشد و مجلس نتوانست یکی از مهمترین رسالتهای خود را که اصل نظارت بر فعالیتهای دولت بود را انجام دهد. لذا تمام لوایحی که از طرف دولت وارد مجلس میشدند بدون این که مطالعاتی راجع به آنها صورت گیرد، به تصویب میرسیدند. «رضاخان در طول سلطنتاش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سر نیزه به نام خود کرد پس از سقوط او تا مدتها روزنامه و مجلات کشور، پر از نمونههای غصب اموال مردم توسط رضاخان بود» (همان، ص 111). «تعداد مدارس چه در تهران و چه در ایلات به فراوانی گروید جادههایی که مورد استفادهی شتران بود به جادههای مناسب برای رفت و آمد وسایل نقلیه موتوری تبدیل گردید و قراردادی با آلمانیها امضاء شد که نیروی هوایی در ایران ایجاد نمایند» (ارفع، همان، ص 228).
باتوجه به خاطرات اشخاص نظامی نکتهای که باید بدان توجه شود، نگاه چکشی رضاشاه برای عملی کردن تفکر تجدد در ایران بود. تغییر الگوهای اقتصادی سنتی و بینش فرهنگی مردم جامعه که ریشه در اعتقادات دینی آنها داشت، هرگز با زور و قوهی قهریه ممکن نبود. «سردار سپه لایحهی اعزام شصت نفر از محصلین به اروپا را به مجلس شورای ملی داد و پس از چند جلسه بحث و گفتگو و مذاکره سرانجام تصویب شد و هزینهی تحصیلی دانشجویان از محل اعتبارات وزارت خارجه تأمین شد.» (پژمان، 1386، ص 43) «رضاخان پس از رسیدن به سلطنت به مطالعه تاریخ علاقهمند شد روزی محمدرضا به من گفت: که پدر من از دین زردتشت تمجید میکند و اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین قاجار مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره به کار میبرد، شدیداً بدش میآمد و افراد تلاش میکردند، این اشتباه را نکنند». (فردوست، همان، ص 72).
بیحجابی زنان با تغییر کلاه مردان از کلاه پهلوی به کلاه شاپو که خارجیان استفاده مینمودند، توأم و همزمان انجام گرفت ولی خراسان و شهر مشهد با مقاومت مردم که منجر به تیراندازی و دخالت مأمورین انتظامی و ارتش شد» (پژمان، همان، ص 80). بعد از اینکه رضاخان به عنوان شاه به قدرت رسید با احتیاط کامل به طرف ماهیت واقعی خود حرکت کرد. وی با روی آوردن به تفکرات شبه مدرن از ارزشهایی که قبلاً بدان شناخت میشد، فاصله گرفت. آنچه افراد نظامی این دوره به آن پرداختند بیشتر تکرار همان نکاتی است که قبلاً در آثار رجال سیاسی دربارهی آن بحث شد لذا آوردن این مطالب برای تقویت دیدگاهی محکم در مورد رضاشاه و سیاست او در ادارهی حکومت است.
ج: درباریان
درباریان کسانی بودند که در کاخ سلطنتی حضور داشتند و شامل بستگان و خدمتکاران شاه بودند و آگاهی آنها از اوضاع درون کاخ رضاشاه، علت توجه به خاطرات آنان است. آنها نیز تلاش نمایندگان مجلس را در به قدرت رسیدن رضاشاه مؤثر دانستهاند. «در موقعی که مدرس مجلسیها و مردم را علیه رضا (سردار سپه وقت) تحریک میکرد و بنای مخالف با رضا گذاشته بود، تیمور تاش فراکسیون طرفداران رضا در مجلس را بنا کرد. آن به نفع رضا فعالیت شبانه روزی میکرد» (تاجالملوک، 1380، ص 106). «جمعی از نمایندگان مجلس برای جلوگیری از خارج شدن سردار سپه از کشور خطاب به او اظهار داشتند مجلس تکلیف همه چیز را روشن خواهد ساخت» (میرزا صالح، 1372، صص 131 ـ132). دیدگاه همسر شاه و دخترش دربارهی اعتقاد دینی رضاشاه قابل تأمل است «رضاخان اهل نماز و روزه و این قبیل امور نبود و به اصطلاح هرهری مذهب بود، اما یک اعتقاد سنتی داشت مثل همه مردم که از مرگ و دنیا که باید به آن بریم وحشت داریم یک نوع خوف از مرگ مطالب مربوط پس از مرگ داشت» (تاجالملوک، همان، صص88-89) «پدرم کوشیده بود برگزاری این گونه مجال رضهخوانی و مراسم دیگر عزاداری را مانند زنجیر زنی و سینهزنی را که خصوصیات دین ماست را محدود کند و در مقابل جشنهای و تعطیلات غیرمذهبی (جشن سال نو) را بیشتر رونق دهد». (پهلوی، 1375، ص 86).
البته این بیتوجهی به دین بعد از به قدرت رسیدن رضاخان صورت گرفت (شرح آن در ادامه خواهد آمد). در واقع درباریان هم به بیان همان نکاتی پرداختهاند که سایر اقشار خاطرهنویس آنها را ذکر کرده بودند. علیرغم اینکه در آثار درباریان بسیاری از نکات به دلیل اینکه در لابهلای مصلحت اندیشی اشخاص درباری مبهم باقی مانده است، لذا اندک مطالبی که دربارهی وقایع دورهی رضاشاه پهلوی نوشته شده است، بیشتر بیان رخدادهایی است که به صورت کلیشهای در آثار سایر خاطرهنویسان آمده است
د: روحانیون
در بیرون از دربار روحانیون بودند، آنان در دوره پهلوی از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بودند، رفتار محتاطانه رضاخان با این طبقه قبل از به قدرت رسیدن، نشان دهنده جایگاه تعیین کننده آنان در تحولات بود. خاطرات این نیروی تأثیرگذار به تشریح بهتر موضوع کمک میکند. آنها دربارهی وضعیت مطبوعات و آزادی بیان مطالبی نوشتهاند. «در آلمان سه روزنامه دربارهی رضاشاه مطلب مینوشتند یکی روزنامه نهضت، روزنامه پیکار و سومی هم آلمانی بود اینها تعدیات رضاشاه را مینوشتند. رضاشاه سفیر آلمان را فراخواند و به او اعتراض کرد سفیر به او گفت اوضاع ایران با آلمان فرق دارد در آنجا روزنامهها آزاد هستند. رضاشاه قانع شد و مأمورین اخراجی را برگرداند» (پسندیده، 1375، ص84). «در زمان رضاخان من شاهد مسائل بودم، طوری کرده بودند که شاعرش و نویسندهاش و گویندهاش همه بر ضد روحانیت بودند» (امام خمینی، 1375، ج2، ص12) «در اوایل سال سوم پاشاهی خود، رضاخان اعلامیه را منتشر کرد: در زمان پیش که علما و آخوندها به عنوان امر به معروف و نهی از منکر مزاحم مردم میشدند، دولت ایران ضعیف بود و قدرت اجراء هر کاری را نداشت. امروز دولت ایران کاملاً قوی و بر اوضاع کشور مسلط است، هر کاری که صلاح مملکت باشد انجام میدهد» (بهلول، 1384،صص12-13). «تا قبل از آن اصلاحات عدلیه، صلحیه، استیناف و تمیز بکار برده میشد، رضاخان همه اینها را تغییر داد، رضاخان قبل از اینکه به ترکیه برود نماز میخواند، در مجالس روضه و شبهای عاشورا شمع روشن میکرد، حتی گل به سرش میمالید» (پسندیده، همان، صص 85-86). هنگامی که پایه حکومت رضاشاه مستحکم شد دیگر خود را بینیاز از بستر اجتماعی قبل دید و از دین و علمای دینی بعنوان عوامل عقب ماندگی جامعه یاد کرد و آنها را موانعی بر سر راه تجدد میدانست، البته برخورد علمای ایران با مدرنیسم مطلقه رضاشاه متأثر از سرخوردگیهای فزاینده عهد مشروطه در مجموع واکنشی انفعالی بود، زیرا بیشتر آنها از نوگرا و سنتی سکوت پیشه کردند. (ملائی توانی، 1381، ص 425).
نتیجه
هنگامی که رضاشاه به قدرت رسید، تمرکز سیاسی دوباره در کشور حکمفرما شد. جریانهای سیاسی اعم از سنتی و نوگرا در درون فضای بستهی ناشی از متمرکز شدن قدرت قرار گرفتند، تمام تلاش این گروهها این بود که در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را، با رأس قدرت که شاه پهلوی بود، هماهنگ سازند. در مجلس ششم تعدادی نماینده متعهد به جامعه حضور داشتند ولی در مجلس هفتم تا پایان حکومت رضاشاه ما با یک انتخابات فرمایشی مواجه هستیم. حکومت رضاشاه در ظاهر با معیارهای یک حکومت مطلقه نظیر آنچه که قبلاً در اروپا وجود داشت، متفاوت بود ولی در عمل همان مسیر را طی میکرد. به عنوان نمونه، ما در حکومتهای مطلقه اروپایی با پارلمان و انتخابات مواجه نیستیم ولی حکومت رضاشاه بطور ظاهری از وجود پارلمان برخوردار بود، در واقع پارلمان تثبیت کننده قدرت شاه در این دوره است و سیاست داخلی و خارجی رضاشاه را با تمام وجود همراهی میکند و هرچه را که شاه میخواست به این نهاد غیر دموکراتیک تحمیل میکرد. حذف نمایندگانی که اندیشههای متفاوت از دربار داشتند در دستور کار قرار گرفت.
با نگاهی به عناوین روزنامههای این دوره در مییابیم که همه آنها یک صدا به برجسته کردن سیاستهای داخلی و خارجی رضاشاه میپرداختند ولی هرگز در این راه حق انتقاد از فعالیتهای دولت را نداشتند. ویژگیهایی همچون نظارت و روشنگری و انتقاد که مختص یک روزنامه آزاد است، در این دوره رنگ میبازد. البته در خارج از کشور نویسندگان بودند که اوضاع ایران را دنبال میکردند و به انتقاد از سیاستهای شاه و دولت میپرداختند این مسئله با وجود اعتراض همیشگی رضاشاه ادامه داشت. نویسندگانی که در خارج از ایران فعالیت میکردند تلاش میکردند تا جای ممکن فقدان وجود مطبوعات و روزنامههای مستقل در ایران را جبران کنند. با وجود چنین جوی که خفقان در آن به بالاترین سطح خود رسیده بود، روزنامههای فعال در داخل کشور بیشتر سخنگوی برحق شاه و دولت او بودند. عناوین روزنامههای فعال داخلی در این دوره گفتههای خاطرهنویسان را تأیید میکنند.
رضاشاه سیاست اقتصاد هدایت شده را در پیش گرفت وی سعی کرد بنای یک حکومت مدرن را پیریزی کند. ایجاد کارخانجات، احداث راهآهن، بزرگ کردن جادهها، رشد کشاورزی مسائلی بود که شاه پهلوی در حوزه اقتصادی آن را دنبال کرد. البته این اقدامات نتوانست توده عظیم مردم را راضی نگه دارد و به قول بلوشر مردم از دست مزد اندک رنج میبرند و ثروت شاه هر روز افزایش مییافت. رضاشاه هرگز نتوانست اصل عدالت اقتصادی را در جامعه برقرار سازد. اقدامات اقتصادی او حتی طبقه متوسط جدید را راضی نکرد. رضاشاه قبل از به قدرت رسیدن با نمایش عوام فریبانه خود را در صف دینداران جامعه قرار داد. سردار سپه (رضاخان) در مراسمهای مختلف مذهبی شرکت میکرد و تنها مرام خود را از فعالیتهای سیاسیاش حفظ اسلام و ایران اعلام میکرد. هنگامی که رضاشاه به قدرت رسید، حذف مبانی اعتقادی جامعه را در دستور کار خود قرار داد. سرکوب کردن مردم مشهد و حادثه مسجد گوهرشاد قاطعیت و خشونت حکومت را در مقابل مذهب نشان داد. طرح شعار پرتستانیزم در مذهب و لزوم تغییر رهبری دینی از عالمای به روشنفکران از مسائلی بود که در دوره قاجار آغاز شد و در این دوره به شدت دنبال شد. جایگزینی اخلاقیات امانیستی به جای اخلاقیات تعبدی در دستور کار قرار گرفت. در حالی که مردم جامعه، ملعبه بیقانونی و دینزدایی دولت مردان بودند، کوچکترین اعتراض با مخالف و خشونت تمام سرکوب میشد. شاه مبانی شرعی اسلامی را از قانون حذف کرد و کار قانون گذاری را مطابق با الگوهای اروپایی دنبال کرد. مقابله با مذهب یکی از بزرگترین ضعفهای رضاشاه پهلوی بود. چرا که بخش عظیمی از جامعه دارای تعلقات مذهبی بودند و هرگز سیاستهای غیر مذهبی رضاشاه را بر نمیتابیدند. و با این اقدامات شکاف میان حاکمیت و مردم دو چندان شد و تمام فعالیتهای اقتصادی رضاشاه تحت شعاع سیاست ناسنجیده او نسبت به مذهب قرار گرفت.
فهرست منابع
ـ آبراهامیان، یرواند (1389): ایران بین دو انقلاب، ترجمهی احمد گلمحمدی، محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی.
ـ آوری، پیتر (1369): تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی تهران چاپخانه حیدری.
ـ ابتهاج، ابوالحسن (1381): خاطرات ابوالحسن ابتهاج، تهران، علمی.
ـ ارفع، حسن (1377): در خدمت پنج سلطان، ترجمه سیداحمد نواب، تهران، مهرائین.
ـ اسکراین، سرکلارمونت (1363): جنگهای جهانی در ایران، ترجمه حسین فرهانی، تهران، نوین.
ـ اسکندری، ایرج (1372): خاطرات ایرج اسکندری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
ـ اعظام قدسی، حسن (1349): خاطرات من روشن شدن تاریخ صدساله، تهران، ابوریحان.
ـ امام خمینی، روحالله (1357): حکایتهای تلخ و شیرین، )314 خاطره از زبان امام خمینی)، گردآوری مساجد شش گانه جنوب، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت.
- بلوشر، ویپرت (1363): شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو/
ـ بهلول، محمدتقی (1384): خاطرات سیاسی بهلول، قم، حضور.
ـ تاجالملوک (1380): خاطرات ملکه، تهران، به آفرین.
ـ تقیزاده، سیدحسن (1372):زندگی طوفانی (خاطرات سیدحسن تقیزاده)، به کوشش ایرج افشار، تهران علمی.
ـ پژمان، جلال(1386): فروپاشی ارتش شاهنشاهی (خطرات سپهبد جلال پژمان)، تهران، نامک ـ پروین.
ـ پسندیده (1375):خاطرات به کوشش محمدجواد مردانیا، تهران، حدیث.
ـ پسیان، نجفقلی، معتضد، خسرو (1377): در عصر دو پهلوی، تهران، جاویدان.
ـ پهلوی، اشرف (1375): من و برادرم (خاطرات اشرف پهلوی)، تهران، علم.
ـ پیردیگار، ژان (1378): ایران در قرن بیستم، ترجمه عبدالرضا مهدوی، تهران، البرز.
ـ حکیمیون، اقبال (1386): سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره رضا شاه، تهران.
ـ دولت آبادی، یحیی (1362): حیات یحیی، تهران، جاویدان.
ـ رستمی، فرهاد (1382): پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
ـ سردار اسعد بختیاری، جعفرقلیخان (1372): به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر.
ـ سیاسی، علیاکبر (1386): گزارش یک زندگی، تهران، اختران.
ـ سیفپور فاطمی، نصرالله (1379): گزند روزگار، تهران، نشر و پژوهش شیرازه.
ـ سیفپور فاطمی، نصرالله (1378): آینه عبرت، به کوشش علی دهباشی، تهران، سخن، شهاب ثاقب.
ـ شوشتری، محمدعلی (1379): خاطرات سیاسی سید محمدعلی شوشتری، به اهتمام غلام میرزا صالح، تهران، کویر.
ـ شاهرخ، ارباب کیخسرو (1381): خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، به کوشش شاهرخ شاهرخ، راشنا رایتر، ترجمه غلام حسین میرزاصالح، تهران، مازیار.
ـ صدر، جواد (1381): نگاهی از دورن (خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر)، به کوشش مرتضی رسولی پور، تهران، علم.
ـ صفایی، ابراهیم (1386): خاطرههایی تاریخی،تهران، کتاب سرا.
ـ طلوعی، محمود (1374): بازیگران عصر پهلوی، تهران، نشر علم.
ـ عاقلی، باقر (1373): نصرتالدوله فیروز، تهران، نامک.
ـ عامری، هوشنگ (1388): از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی (مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری)، تهران، کتاب پارسه.
ـ فرخ، مهدی (معتصمالسلطنه)، (1354): خاطرات سیاسی فرخ (معتصمالسلطنه)، تهران، جاویدان.
ـ فردوست، حسین (1370): ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (ارتشبد حسین فردوست)، تهران، انتشارات اطلاعات (مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی).
ـ فرمان فرماییان، محمدولی میرزا (1382): از روزگار رفته حکایت مجلس شورای ملی، به کوشش منصوره اتحادیه و بهمن فرمان، تهران، کتاب سیامک.
ـ فروغی، محمود (1383): خاطرات محمود فروغی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، کتاب نادر.
ـ فوران، جان (1377): مقاومت شکنده، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا.
ـ متین دفتری، احمد(1370): خاطرات یک نخستوزیر، به کوشش باقر عاقلی، تهران، علمی.
ـ مصدق، محمد (1365): خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق، تهران، انتشارات علمی.
ـ مصدق، غلامحسین (1369): در کنار پدرم مصدق، غلامرضا نجاتی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
ـ میرزا صالح، غلامحسین (1372): رضاشاه: (خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی)، تهران، طرح نو.
ـ ملائی توانی، علیرضا (1381): مشروطه و جمهوری، تهران، انتشارات گستره.
ـ هدایت، مخبرالسلطنه (1363): خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوار.
ـ هاکس، مریت (1371): ایران افسانه و واقعیت (خاطرات سفر به ایران)، ترجمه محمدحسین نظری نژاد، محمدتی اکبری، احمد نمایی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
Millspaugh Americans in Persia. Washington, D.C., Brookings instiution,1946.
Absrtact
Relationship between social powers and their relations with the government, played a determinative role on the governing policy in Ghajar period. Interwoven political, economic and edeological crises resulted in inability of Ghajars rulers in controlling the situation. In such a situation Rezakhan took the power. His kingship initiated a new phase of shifts in Iran’s history. These changes occurred in political, economic, cultural and many other areas. In recent years, many researchers have tried to examine the events of Rezahan’s government period from many points of views. The present aricle tries to examine the internal policies of Rezashah in administrating the country based on a look at the memories of the contemporary writers during Pahlavi government.
Key words:
Rezashah, Political people , Military, Courtiers, Clergymen.
منبع: سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
تعداد بازدید: 784