13 خرداد 1393
گوینده خاطره: خانم فاطمه فکور یحیایی(همسر حاج حیدر رحیمپور ازغدی)
بنده در رانندگی، ماهر و فرز و شاید اولین راننده زن با حجاب کامل در مشهد بودم. با دستکش و مقنعه و عینک تيره رانندگی میکردم. آن وقتها، پیش از انقلاب رسم نبود زن با حجاب، رانندگی کند. به حدی که گاهی مسخره میشدم.
در اولین تظاهراتهاي كوچك که به سرعت از سوی دستگاه به خشونت و بازداشت منجر میشد، حاجآقا میگفتند برو پشت جمعیت و هريک از خانمها را که میخواستند بازداشت کنند و ببرند سریع خود را برسان و با ماشین فراری بده. این کار را بارها انجام دادم. علت آن بود که زنان همواره در خطرناکترین تظاهراتها حضور داشتند و سینه به سینه تانکها میایستادند. در یکی از این درگیریهای خیابانی كه گاز اشكآور و حتي خفهكننده شديد زده بودند ناگهان، یک تانک به سرعت و به طرز خطرناكي به سوي جمعيت آمد. من نمیدانستم که آنها چه قدر دید دارند. با ماشين (تويوتاي سبز) جلوی تانک، با سرعت کم ویراژ میدادم تا نتواند به جمعیت برسد. ناگهان افسر فرمانده تانک جلو آمد و اهانتي كرد و گفت: باجی! برو کنار و گرنه خودت و ماشینت را له میکنم. به او گفتم : جان ما عزیزتر ازجوانها نیست ولی میدانستم که چنین کاری نمیکند.
البته زنانی هم بودند كه ناآگاه و يا ترسو و بيايمان بودند و عكسالعمل نشان ميدادند. مثلاً به ياد ميآورم كه روزي در راهآهن مشهد، تظاهرات و درگیری شد. دختر نوزادم در آغوشم بود و به قدري گاز اشکآور از هوا و زمین زدند كه ترسیدم بچه خفه شود، سريع به در خانهای رفتم و گفتم: اجازه دهید صورت بچهام را بشویم. گفت:... خوردی آمدی راهپیمایی! گفتم: خودت خوردی که در خانه نشستی و میترسی، زنانی که در خانه نشستهاند، نمیخواهد برای زنانی كه از خانه بيرون آمدهاند دلسوزی کنند.
منبع سایت مشرق
تعداد بازدید: 1316