26 خرداد 1393
25 سال از عروج امام (ره) می گذرد. روزی که بی گمان نمی شود فراموش کرد. بنیانگذار انقلاب اسلامی اگرچه سال های زیادی می شود که در میان ما حضور ندارد ولی همچنان رهنمودهای ارزشمند ایشان و یاران نزدیک شان در بزنگاه های مهم فریادرس میهن اسلامی هستند. رهبر دلسوزی که خاطراتش و بیاناتش می تواند در ادامه مسیر راهگشای موانع و مسائل مهم کشورمان باشد. روزنامه اعتماد امروز به بهانه بیست و پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) به گفت وگوی کوتاهی با حجت الاسلام والمسلمین رسول منتجب نیا پرداخته است: کسی که در سال های ارزشمند حیات امام (ره)، خطیب جمعه خمین بود: شهری که امام (ره) در آنجا متولد شد و برخاسته از همان فرهنگ، انقلاب اسلامی را به جهان معرفی کرد. حجت الاسلام والمسلمین منتجب نیا در توصیف خاطرات آن روزها اینچنین می گوید: یکی خاطره روز بازگشت امام (ره) و یکی خاطره شب وفات ایشان را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. یک روز را از شدت شعف و شادی و دیگری از باب حزن و اندوه هنوز یادآوری اش برای من تاثیرگذار و تامل برانگیز است. در ادامه مشروح این گفت وگو را می خوانیم:
آقای منتجب نیا 25 سال از شب وفات امام خمینی (ره) می گذرد. شما با توجه به قرابتی که با امام (ره) داشتید، بفرمایید که چه خاطراتی از ایشان داشتید و کدام خاطرات هستند که هنوز نتوانسته اید آن را فراموش کنید؟
خاطرات زیادی از زمانی که امام (ره) به ایران آمدند و تا رحلت ایشان به یاد دارم که ملاقات هایی به صورت خصوصی و عمومی با ایشان داشتم. اما در این میان خاطره بازگشت امام (ره) و همچنین شب وفات ایشان برای من ویژگی دیگری دارد. یادم می آید در روز بازگشت ایشان به ایران از شدت شور و شعف تب کرده بودم و در مقابل شب وفات ایشان حسی مملو از حزن و اندوه داشته و گریه کردم.
از خاطره بازگشت امام (ره) به ایران بفرمایید.
12 بهمن 57 بود. آن زمان من امام جمعه خمین بودم. من با جمع زیادی از علما و مردم شهر آمده بودیم که جزو متحصنین دانشگاه تهران بودیم. بعد از اذان صبح به سمت فرودگاه رفتیم تا امام (ره) را زیارت کنیم که خوشبختانه موفق هم شدیم. بعد از آن هم به هر ترتیبی که بود خود را به همراه جمعیت انبوه و فراموش نشدنی آن زمان به بهشت زهرا رساندیم. یادم نمی رود که آن روز از شدت خوشحالی حالت تبی به من دست داده بود و به سختی روی پایم ایستاده بودم ولی با همان وضعیت خودم را رساندم و پای آن سخنرانی تاریخی نشستم.
از شب وفات امام (ره) بفرمایید.
این آخرین خاطره من از ایشان بود. از آنجایی که بنده نماینده ایشان در شهربانی کشور بودم شب قبل از اعلام خبر درگذشت ایشان با من تماس گرفتند و اطلاع دادند که سریعا خودم را به دفتر امام (ره) برسانم. محل دفتر ایشان جماران بود. نگران شدم و خود را به سرعت رساندم. زمانی که وارد حیاط دفتر ایشان شدم، دیدم که جمع محدودی از یاران امام در حیاط حاضرند که همگی نگران و اندوهگین هستند. امام (ره) در داخل دفتر بستری بودند. وارد اتاق شدم و دیدم که حال جسمانی ایشان مساعد نیست. به طوری که حتی اجازه نمی دادند ما نزدیک امام برای روبوسی شویم. نهایتا اجازه می دادند که با فاصله تقریبا یک متری امام را زیارت کنیم. از اوضاع آن روز مشخص بود که ساعات واپسین عمر امام (ره) است. بعد از آن ما را به حیاط دفتر راهنمایی کردند. در حیاط تلویزیونی قرار داده بودند که به وسیله دوربین مدار بسته داخل اتاق را نشان می داد. لحظات حزن انگیز و تاثیر گذاری بود. تمامی یاران امام (ره) در حیاط بودند و همه می دانستیم که دیگر امام در کنار ما نخواهد بود. گوشه حیاط در حال گریه کردن بودم که آشیخ حسن صانعی نزد من آمد و گفت: شما نباید اینجا باشید و هرچه زودتر باید بروی! پرسیدیم: چرا؟ گفت: شما از طرف امام مسوول امنیت کشور هستید بنابراین مصلحت نیست که اینجا بمانید. من هم اشک هایم را پاک کردم و با مخفی نگه داشتن حزن و اندوهم پیش ماموران و مسوولان شهربانی رفتم. چون بنا را بر این گذاشته بودیم که کسی فعلااز ماجرا مطلع نباشد. سریعا به دفتر رفتم تا اگر فردا امام (ره) فوت کردند از بروز اتفاقات خطیر در سطح کشور جلوگیری کنیم.
این روزها صحبت ها و نقل قول هایی از امام خمینی (ره) می شود که امام درباره مستکبران چنین گفتند و چنین کردند. خاطره یی در این زمینه دارید که بگویید؟
سال 61 بود که بنده به همراه آقای حسن روحانی و یک جمعی برای حضور در اجلاس بین المجالس عازم ایتالیا شدیم. در آنجا بود که به ما گفته شد فیلمی از ایران تهیه کرده اند که امشب از تلویزیون پخش خواهد شد و از ما خواستند که بیننده این مستند باشیم. ما آن فیلم را دیدیم. در آن فیلم از تظاهرات تا پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز حمله رژیم بعثی گزیده هایی پخش شد و در آخر فیلم به اینجا منتهی شد که ایران در جنگ با عراق دیگر توانایی لازم را نداشت و چون کم آورد ناچار شد دست نیاز به سمت غرب من جمله رژیم صهیونیستی دراز و با چند واسطه از آنان اسلحه خریداری کند. این فیلم با استناد بر همین فرضیه به این نتیجه رسیده بود که ایران بعد از آن همه ایستادگی و شهادت ها و تلاش ها و انقلاب در نهایت نیز جلوی اسراییل و امریکا کم آورد. وقتی این فیلم را دیدیم خیلی متاثر شدیم. در بازگشت به ایران تصمیم گرفتیم که گزارش کاملی از این سفر به ویژه مستند پخش شده در تلویزیون به امام (ره) بدهیم. فکر می کردیم با بیان این جزییات امام (ره) به شدت ناراحت و عصبی می شوند اما ایشان دقیقا رفتار دیگری اتخاذ کردند. ایشان به ما فرمودند: «اصلاناراحت نباشید. این دلیل بر حقانیت ماست. اگر امریکاییان از ما تعریف کنند باید ناراحت بشویم. چنین مستندی نشان می دهد که ما بر حق هستیم»
از حاشیه جنگ بفرمایید. امام (ره) چگونه بر امور جنگ نظارت داشتند؟
زمان بنی صدر وقتی جنگ آغاز شده بود، نیروهای نظامی ما در ابتدا آن انسجام لازم را به دلیل شرایط زمانی نداشتند لذا بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا و بنده به عنوان نماینده امام (ره) به دزفول رفتیم. در همان شرایط بود که می دیدم بنی صدر چگونه در امور جنگ کوتاهی می کند و جلوی نیروها را می گرفت. وقتی به تهران رفتم فکر می کردم که امام اطلاعی از این وقایع ندارند. لذا گزارشی از عملکرد بنی صدر به ایشان دادم. توقع داشتم تا این جزییات برای ایشان تازگی داشته باشد و منتظر عکس العملی از امام (ره) بودم. نزدیک به 20 دقیقه جزییات را برای ایشان توضیح دادم وایشان با دقت به سخنان من گوش می دادند. بعد از اینکه سخنان من تمام شد، به بنده فرمودند: «نگران نباشید. مسائل حل می شود. من هم شما را دعا می کنم. » این جمله آن چنان تسلی بخش بود که مثل آبی روی آتش بود و بنده مطئن شدم بنی صدر نمی تواند آسیبی به کشور وارد کند و امام (ره) بر امور جنگ کنترل دقیق دارند.
منبع: سایت مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
تعداد بازدید: 815