02 تیر 1393
بنیاد پهلوی با این حوزهی وسیعی که در عرصهی عمل داشت، در تمام عرصههای عمومی و اجتماعی ایرانیان نقش داشت. بدین ترتیب حکومت پهلوی، ضمن بهرهبرداری از منافع اقتصادی و مالی آن، بهعنوان یک سرمایهی اجتماعی، برای تقویت پایههای سلطنت و مشروعیت بخشیدن به خود به آن مینگریست.
سرویس تاریخ برهان/ محمد چافی؛ به دنبال اشغال ایران در شهریور سال 1320 و تبعید رضاشاه از ایران و به تبع آن توسعهی آزادی و فضای باز سیاسی در جامعهی ایران، مسئلهی مشروعیت املاک سلطنتی خاندان پهلوی و نیز داراییهایی که توسط رضاخان از طرق گوناگون جمع شده بود، مطرح میشود. مجلس ایران مطبوعات و مردمی که روش تحصیل این داراییها و املاک را بهوسیلهی رضاشاه پهلوی غاصبانه و نامشروع میپنداشتند، موجی را به راه انداختند؛ موجی که شاه جدید ایران را که هنوز موقعیت خود را تثبیت نکرده بود، تحت فشار فزایندهای قرار میداد. محمدرضاشاه در همان روزهای نخستین تصدی امور کشور و ظاهراً به توصیهی محمدعلی فروغی، به یکی از اقدامات مهم خود دست زد و تمام داراییهایی را که از طریق پدرش به او رسیده بود به دولت واگذار کرد تا بهزعم و ادعای وی، در عمران و آبادانی کشور و امور خیریه مصروف گردد و نیز از همین طریق، به شکایاتی نیز که در همین زمینه وجود دارد رسیدگی شود.
پس از تثبیت نسبی قدرت شاه، در تیرماه 1328، دولت لایحهای به مجلس فرستاد تا زمینههای بازگشت آرام و بیصدای این داراییها را به پهلویها فراهم آورد. طی این لایحه مصوب گردید که اموال پهلوی با نام موقوفی خاندان پهلوی نامیده شود و مورد بهرهبرداری آن نیز امور خیریه تعیین گردید.
به دنبال این مقدمهچینی، شاه دستور تأسیس «سازمان املاک و مستغلات پهلوی» را جهت ادارهی این داراییها صادر کرد. بنابراین و با این مقدمات، بر پایهی اموالی که رضاشاه در طول بیستوچند سال حکومت خود، به قهر و لطف، جمعآوری کرده بود، یکی از بنیادهای مهم اقتصادی و فرهنگی با ویژگی افزودن به وجههی اجتماعی و سیاسی سلطنت پهلوی در ایران تشکیل گردید. تأکید بر امور خیریه و نیز تلاش در جهت پرداختن به حوزهی فرهنگ نیز میتوانست نقش زیادی در ترمیم وجههی پهلویها در ایران داشته باشد. از طرفی خیریه بودن بنیاد پهلوی سبب شده بود که ضمن کسب معافیت مالیاتی بنیاد پهلوی به نام خیریه، سالانه چهل میلیون دلار اعانه نیز دریافت نماید. اما اقدام شاپور بختیار و مجلس شورای ملی در سال 1357، در بازگرداندن اموال بنیاد پهلوی به دولت، نشان میدهد که عملاً در این سالها املاک این بنیاد با آن دارایی عظیم در اختیار و مورد بهرهبرداری خاندان پهلوی قرار داشته است.
محمدرضاشاه در روزهای نخستین تصدی سلطنت، به توصیهی محمدعلی فروغی، تمام داراییهایی را که از طریق پدرش به او رسیده بود به دولت واگذار میکند تا بهزعم وی در راه آبادانی کشور و امور خیریه مصروف گردد. پس از تثبیت نسبی قدرت شاه، در تیرماه 1328، دولت لایحهای به مجلس فرستاد تا زمینههای بازگشت بیصدای این داراییها را به پهلویها فراهم آورد.
در سال 1337 با تغییر نام سازمان به «بنیاد پهلوی» و انتقال بخشی دیگر از اموال شاه، همچون مهمانخانهها، سهام کارخانهها، شرکتها و چند بانک، عملاً بنیاد پهلوی به قدرت دوم اقتصادی پس از دولت مبدل گردید و سبب شد که دست پهلویها در نفوذ به اقتصاد و فرهنگ کشور از قبل بازتر شده و وابستگی تحصیلکردگان و نخبگان را به خود فزونتر از گذشته نماید.
به دنبال افزایش درآمدهای نفتی در دههی پنجاه، بنیاد به محلی برای تمرکز سرمایههای شاه و سلطنت تبدیل شد و به دنبال آن، بسیاری از هتلها، بانکها ،کارخانهها و شرکتهای بیمه و نیز کشتیها در اختیار و ادارهی بنیاد پهلوی قرار گرفت؛ بنیادی که متولی نخست آن، شخص محمدرضاشاه پهلوی بود.
اما بنیاد پهلوی مهمترین تأثیرگذاریاش را در حوزهی فرهنگ و امور اجتماعی برجای گذاشت. اعطای بورسیههای تحصیلی، جذب نخبگان و حتی بسیاری از فرهیختگان و اندیشمندان شناختهشده، تأمین سرمایهی اولیه برای بسیاری از مؤسسات فرهنگی، پرداخت وامهای کمبهره، کمک به مستمندان، تحت پوشش قرار دادن معلولان و ناشنوایان و کمک به «کشتهشدگان در راه وطن»، همه و همه منافع مهمی بود که میتوانست وجههی سلطنت را در اذهان عمومی تقویت نماید.
بنیاد پهلوی با این حوزهی وسیعی که در عرصهی عمل داشت، در تمام عرصههای عمومی و اجتماعی ایرانیان نقش داشت. بدین ترتیب حکومت پهلوی، ضمن بهرهبرداری از منافع اقتصادی و مالی آن، بهعنوان یک سرمایهی اجتماعی برای تقویت پایههای سلطنت و مشروعیت بخشیدن به خود به آن مینگریست. از جمله فعالیتهای فرهنگی بنیاد پهلوی، ورود به عرصهی نشر کتاب بود. هدفگذاری اعلامشده، توسعهی زبان فارسی و فرهنگ و هنر ایران زمین بود. در همین راستا، به فرمان محمدرضاشاه، در سال 1333، بنیاد اقدام به تأسیس «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» نمود که موجب جذب آثار تألیفی و ترجمهشدهی بسیاری از فضلا و نویسندگان بنام کشور گردید.
ورود بنیاد پهلوی به عرصهی فرهنگ، جدای از اینکه میتوانست به این عرصه بهلحاظ آماری کمک کند، اما عرصهی فرهنگ را از سمتوسوی دولتی شدن فراتر برد و استقلال نویسندگان و اهل فرهنگ را دچار خدشهای جدی نمود و به رقیبی جدی برای هنر و ادبیات مستقل و متعهد تبدیل کرد. همین ورود به عرصهی فرهنگ توانسته بود آثاری را که از کمکهای مالی بنیاد بهره میگرفتند از هرگونه انتقاد دور کرده و یا از زیانهای احتمالی آنها، که ممکن بود در این عرصه متوجه سلطنت گردد، مرتفع نماید.
با ورود بنیاد پهلوی به عرصهی فرهنگ، از طرفی قدرت رقابت از بخشهای مستقل گرفته میشد و نظام شاهنشاهی میتوانست عرصهی فرهنگ را تحت نظارت و کنترل داشته باشد؛ همچنانکه بنیاد پهلوی با ورود به عرصهی اقتصادی، کنترل اقتصاد کشور را از طریق سرمایهگذاری در زمینههای مختلف و حمایت مالی از افراد وفادار به سلطنت به دست گرفته بود.
با این همه، تلاش همهجانبه برای بهرهبرداری سیاسی و حیثیتی از عملکردهای خیرخواهانه و عامالمنفعه و تبدیل بنیاد پهلوی به یک سرمایهی اجتماعی قابل اتکا برای شاه و سلطنت، فعالیتهای همهجانبهی بنیاد، مورد سوءظن مردم و منتقدین قرار گرفت و حتی فعالیتهای خیرخواهانهی آن نیز با دیدهی تردید نگریسته شده و به پاشنهی آشیل سلطنت نیز تبدیل گردید و در بلندمدت، پایههای سلطنت را لرزانتر نمود. عملکرد بنیاد آنقدر در نگاه افکار عمومی مشکوک بود که حتی نمایندگان مجلس شورای ملی و بختیار، نخستوزیر منصوب شاه، نیز که مأمور آشتی دادن مردم با شاه شده بودند، در همان مدت کوتاه دولت بختیار، اقدام به بازگرداندن بنیاد پهلوی به دولت نمودند. تأکید بختیار مبنی بر اینکه بنیاد پهلوی به یک «کانون فساد» تبدیل شده، بازتاب نگاه افکار عمومی نسبت به بنیادی است که قرار بود به مشروعیت سلطنت بیفزاید؛ آن هم برای نخستوزیری که آن روزها وجههی همت خود را رضایت مردم و آرام کردن آنها برای دوام سلطنت در ایران قرار داده بود.
پس از سرنگونی دولت آشتی ملی بختیار و روی کار آمدن دولت موقت، بنیاد پهلوی به «بنیاد علوی» تغییر نام یافت و به دنبال آن، سرپرست آن نیز از سوی نخستوزیر دولت موقت تعیین گردید، اما بعدها بخشهای مختلف بنیاد، مانند کارخانهها و هتلها به سازمانهای تابعهی بنیاد و سپس به بنیاد مستضعفان منتقل شد و تنها نام حقوقی بنیاد علوی برای فعالیتهای محدودتری نسبت به گذشته باقی ماند.
تأکید بختیار مبنی بر اینکه بنیاد پهلوی به یک «کانون فساد» تبدیل شده، بازتاب نگاه افکار عمومی نسبت به بنیادی است که قرار بود به مشروعیت سلطنت بیفزاید؛ آن هم برای نخستوزیری که آن روزها وجههی همت خود را رضایت مردم و آرام کردن آنها برای دوام سلطنت در ایران قرار داده بود.
نتیجهگیری
پدیدار شدن بنیاد پهلوی در صحنهی اقتصاد و فرهنگ کشور را باید یک پدیدهی تازه در ایران ارزیابی کرد. انقلاب مشروطه و اعلام حکومت قانون و در ادامهی گسترش اطلاعات در جهان، سبب شده بود که حتی سلطنتها و حاکمیتهای تمامیتخواه نیز نتوانند از کنار پدیدهی تأثیرگذار افکار عمومی بهآسانی عبور نمایند. پدید آمدن بنیاد پهلوی برای ادارهی حقوقی اموال سلطنتی یعنی اعتراف به تأثیرگذاری افکار عمومی؛ تا از این طریق، حاکمیت هم از اتهام بهرهبرداری از اموال مشکوک سلطنتی رهایی یابد و نیز از طریق کارهای خیرخواهانه و عامالمنفعه، نقش منفی افکار عمومی به نفع سلطنت و وجههی حاکمیت بازتعریف شود.
پرداختن به فرهنگ هم توجه افکار عمومی را از نحوهی ادارهی داراییها و فعالیتهای اقتصادی به یک سو میکشاند و هم میتوانست در سایهی حمایت از فرهیختگان و اعطای بورسیهی تحصیلی و امور خیریه، حمایت قشر دانشآموخته و نخبگان را با سلطنت به همراه داشته باشد.
با این همه، در روزگار انفجار اطلاعات و با دخالت آشکار بنیاد پهلوی در طرحهای اقتصادی و در اختیار گرفتن بسیاری از بانکها، هتلها، بیمهها، کارخانهها، شرکتها و فعالیتهای کلان اقتصادی، انحراف بنیاد پهلوی و سوءاستفادهی حاکمیت از اموال آن برای دوام سلطنت، از چشم اهل نظر به دور نماند و همانگونه که اشاره گردید، این بنیاد عامالمنفعه به پاشنهی آشیل سلطنت پهلوی بدل گردید.
خرید دو ساختمان بزرگ در آمریکا، از جمله یک برج 36طبقهی 150متری در مرکز راکفلر نیویورک، که در ماههای اخیر منشأ سوءاستفادهی دستگاه قضایی آمریکا علیه ایران شده است، از جمله اقدامات اقتصادی بنیاد پهلوی بود که امروزه جزء اموال بنیاد علوی است.(*)
* محمد چافی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 810