02 تیر 1393
بیگانههراسی، انحصارگرایی سیاسی و شخصی بودن ساخت قدرت مهمترین عواملی بودند که به محمدرضا بهلحاظ روانی اجازه نمیدادند تا قدرتی برتر از خود را ببیند و در همین راستا، ارتش، مجلس و کابینه کاملاً تحت سیرهی وی بودند و شاید در این میان، مجلس از درجهی غلظت وابستگی بیشتری برخوردار بود.
گروه تاریخ برهان/ محمد شیخانی؛ مقارن با شکلگیری نهضت مشروطه در ایران، یکی از مهمترین خواستههایی که از سوی مشروطهخواهان همواره در صدر مطالبات قرار گرفته بود، تشکیل عدالتخانه بود که بعدها به نظام مشروطه و مجلس شورای ملی تغییر کرد. میتوان عنوان کرد که استقرار نظام پارلمانی در ایران یکی از مهمترین رهاوردهای نهضت مشروطه بوده است، هرچند که در تحلیل نهایی باید عنوان کرد که هیچگاه به آرمانهای خود دست پیدا نکرد؛ آرمانهایی که در دوران پهلوی اول و دوم به دلیل ساخت خاص سیاسی ایران در این برههی زمانی و به دلیل تسلط رگههای فرهنگ پدرسالاری در پهلوی اول و انحصارگرایی سیاسی در پهلوی دوم، کاملاً به باد فراموشی سپرده شد.
فرضیهی اصلی نگارنده در این یادداشت این است که مجلس در دوران پهلوی دوم با فاصله گرفتن از آرمانهای خود، تبدیل به نهادی فرمایشی، تحت استیلای کامل شاه و دربار و ابزار اجرای منویات شاهنشاه شده بود و انتخابات آن نیز در واقع شعبدهبازی دموکراسی و نمایش صوری آزادیخواهی در ایران بود. از نگاه نگارنده، غلظت این مسئله در مورد مجلس بسیار شدید بود و با نگاهی حداکثری میتوان همین ویژگی را در مورد احزاب و سایر نهادهای مدنی دورهی پهلوی دوم نیز مشاهده کرد.
پارلمان ایرانی؛ برشی تاریخی
شاید مظفرالدینشاه نیز نمیدانست که فلک کردن یک بازرگان قند به بهانهی سرپوش گذاشتن بر گرانیها در دورهی وی، جرقه انقلابی عظیم را میزند. واقعهای که سبب تحصن جمع کثیری از مردم به رهبری و همراهی آیتالله طباطبایی و بهبهانی در حرم عبدالعظیم شد و آنها تأسیس عدالتخانه را بهعنوان آخرین خواستهی خود برای پایان دادن به تحصن مطرح کردند؛ خواستهای که البته با کارشکنی عینالدوله محقق نشده و منجر به تحصن دوبارهی علما و مردم در قم شد. در حین این تحصن، افتتاح «دارالشورا» از سوی متحصنین اینبار در صدر خواستهها قرار گرفت و باید عنوان کرد که اگر نکتهی شاخص تقاضاها در تحصن اول عدالتخانه بود، در تحصن دوم مجلس در صدر خواستهها قرار گرفت.(1)
به هر حال در مجموع این کشاکشها، نخستین پارلمان ایرانی به دنبال صدور فرمان مشروطیت در 14 جمادیالثانی 1324 هجری قمری از طرف مظفرالدینشاه، با هیئتی منتخب از شاهزادگان قاجاری، علما، اعیان و اشراف، تجار و اصناف تشکیل شد و نخستین دورهی مجلس شورای ملی در 12 مهر 1285 شمسی افتتاح شد. تعداد 32 نماینده از اصناف، 10 تن از تجار، 10 تن از زمینداران، 4 تن از علما و 4 نفر از خاندان قاجار برای آن انتخاب شدند که همین مسئله بیانگر قدرت اصناف و تجار در مجلس اول و در واقع بیانگر قدرت خردهبورژوازی در انقلاب مشروطه است.(2)
محدودیت خودکامگی؛ هدف نخستین پارلمان ایرانی
با نگاهی اجمالی به چرایی شکلگیری مجلس ایرانی، متوجه تغییر موضع متحصنین از تأسیس عدالتخانه به مجلس هستیم و شاید بتوان هدف اصلی این تغییر فوری را تیر خلاص زدن بر کالبد استبداد ایرانی عنوان کرد که نماد بارز آن شاه ظالم قاجاری بود. تاسیس عدالتخانه یک امر اصلاحی بود؛ یعنی متحصنان در ابتدا خواستار تغییر رویکردها و شیوهها بودند، اما آنجا که صدای پای مجلس به گوش رسید، مشروطهخواهان پا را از اعتراض و اصلاح فراتر گذاشته بودند و انقلاب را فریاد میزدند؛ انقلابی که مهمترین ابزارش مجلس و مهمترین هدفش محدود کردن حدود پادشاه بود و اینجا بود که مجلس ایرانی و مجلس مشروطه متولد شد. اگر عدالتخانه همچنان جایگاهی برای شاه قائل بود، مجلس هدف اصلیاش شخص پادشاه و قدرت نامحدود وی بود.
از آنجا که نگارنده در این یادداشت دورهی مطالعاتی خود را در مجلس دورهی پهلوی دوم متمرکز کرده است، از این برش کوتاه تاریخی استفاده کرده و این سؤال مطرح میشود که آیا مجلس دورهی پهلوی دوم به مهمترین آرمان مجلس مشروطه، که همان محدودیت قدرت پادشاه بود، عمل کرد و یا عملاً مجلس پهلوی ابزاری برای بسط و گسترش قدرت شاه شد؟
مجلس در دوران پهلوی دوم
در یک تحلیل کلی باید عنوان کرد که پهلوی دوم در نمایش دموکراسی، از پهلوی اول پیشی گرفت و انتخابات مجلس در این برهه تبدیل به نوعی دموکراسی از مدل شاهنشاهی گشت و افرادی دستچینشده و مطابق با میل همایونی عمدتاً وارد مجلس و مسند قانونگذاری میشدند.
محمدرضاشاه همواره تلاش میکرد تا از مدرنترین ابزارها برای نمایش دموکراسی بهره ببرد و در این میان، احزاب نیز وارد گود سیاست شدند و به تکمیل این نمایش کمک میکردند. بنابراین از انتخابات بیستم مجلس در شرایطی سانسور شدیدی نیز بر مطبوعات حاکم بود، دو حزب مردم و ملیون ایجاد شدند.
مجلس چهاردهم؛ نخستین عرصهی آزمون پهلوی دوم
روی کار آمدن محمدرضاشاه مقارن با زمانی شد که انتخابات مجلس سیزدهم در دوران رضاخان برگزار شده بود و نمایندگانی دلبخواه از سوی رضاشاه با تأیید شهربانی به مجلس ورود پیدا کرده بودند و وی حتی زمانی که با دیدن لیست دولت که قصد داشت تعدادی نمایندهی جوان وابسته به خود را وارد مجلس کند، گفت مگر وکلای سابق چه عیبی داشتند که بهجای بعضی از آنها اشخاص دیگری را در نظر گرفتهاید. همین مسئله نحوهی نگرش رضاخان به مجلس و جایگاه این نهاد را در شاکلهی فکری و سیاسی وی عیان میکند.
این روند در دورهی پهلوی دوم نیز بهصورتی دیگر ادامه پیدا کرد. بیگانههراسی، انحصارگرایی سیاسی و شخصی بودن ساخت قدرت، مهمترین عواملی بودند که به محمدرضا بهلحاظ روانی اجازه نمیدادند تا قدرتی برتر از خود را ببیند و در همین راستا، ارتش، مجلس و کابینه کاملاً تحت سیطرهی وی بودند و شاید در این میان، مجلس از درجهی غلظت وابستگی بیشتری برخوردار بود. مجموع این عوامل، مجلس دورهی محمدرضا را واجد ویژگیهای خاصی کرده بود که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
1. مشارکت حداقلی مردم در انتخابات
در دوران پهلوی دوم، به دلیل عدم اعتماد به نظام و کارگزاران سیاسی، مردم تمایلی به مشارکت سیاسی نداشتند و رویکرد اصلی مردم همواره ستیزهجویانه بود. اساساً مشارکت انتخاباتی در رژیم شاه معتبر نبود، اما با این وجود، رژیم سعی داشت تا به شیوههای مختلف مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند. آنچه مورد اهمیت شاه بود، مسائل ظاهری دموکراسی بود و انتخابات هرگز این مسئله را نشان نمیداد که مجلس در اجرای سیاستها دارای نفوذ است.(3)
فریده دیبا، مادر فرح پهلوی نیز معتقد بود مردم در انتخابات یا شرکت نمیکردند یا تعداد شرکتکنندگان فوقالعاده ناچیز بود. اگرچه انتخابات برگزار میشد، اما کسانی به مجلس میرفتند که از سوی نخستوزیر به اطلاع محمدرضا میرسید.(4)
بنابراین این مسئله کاملاً برای مردم درک شده بود که مشارکت و یا عدم مشارکت آنها تأثیری در چینش نمایندگان مجلس ندارد و همین دلسردی سبب شده بود تا مشارکت سیاسی دغدغهای ثانویه برای مردم تلقی شود. در این میان، گروههای سیاسی نیز اساساً نوع این دغدغه را تغییر داده بودند و به دلیل ناامیدی از وضعیت موجود، شیوههای مبارزهجویانه را در پیش گرفته بودند.
2. چینش نمایندگان از سوی شاه و معتمدان
مسئلهی دیگری که در واقع علت مشارکت اندک مردم نیز محسوب میشد این بود که مردم به این باور رسیده بودند که نمایندگان از سوی شاه و معتمدان وی انتخاب میشوند و رأی آنها تأثیری در انتخابات ندارد.
حسین فردوست در خاطرات خود در تأیید این مسئله میگوید: «در زمان نخستوزیری علم، محمدرضا دستور داد با علم و منصور یک کمیسیون سهنفره برای انتخاب نمایندگان مجلس تشکیل دهم. منصور، اسامی افراد مورد نظر را میخواند و علم، هر که را میخواست، تأیید میکرد و هر که را نمیخواست، دستور حذف میداد. منصور هم با جملهی اطاعت میشود، با احترام حذف میکرد. سپس علم افراد مورد نظر خود را میداد و همه بدون استثنا وارد لیست میشدند.»(5)
از سوی دیگر، محمدرضا به موازات تحکیم کنترل خویش بر حکومت، انتخابات مجلس را بهصورت مستقیم تحت اختیار خود گرفت تا مطمئن شود که مجلس به شخص وی وفادار خواهد بود. روند مداخلهی آشکار شاه در انتخابات به حدی رسید که انتخابات مجلس بیستویکم بهشدت زیر سلطه قرار گرفت و نتیجهی آن مجلسی بود که به قول گازیوروسکی، دیگر چیزی جز یک مُهر لاستیکی برای تأیید تصمیمهای شاه نبود.(6)
این عامل سبب میشد تا نمایندگان مجلس در این دوران افرادی سستعنصر، مطیع و بیبهره از قاطعیت باشند و به جز تعداد معدودی از نمایندگان که اعتقادات ایدئولوژیکی محکمی داشتند، اکثر آنها فرصتطلبانی ثابتقدم بودند که گفتارشان چندان با کردارشان نمیخواند.
3. حضور احزاب فرمایشی در انتخابات مجلس
محمدرضاشاه همواره تلاش میکرد تا از مدرنترین ابزارها برای نمایش دموکراسی بهرهگیری کند و در این میان، احزاب نیز وارد گود سیاست میشدند و به تکمیل این نمایش کمک میکردند. این مسئله از زمان انتخابات بیستم مجلس شورای ملی، شکل و نمودی دیگر به خود گرفته بود، زیرا در شرایطی که شاه همهی نیروهای مخالف را سرکوب کرده بود و سانسور شدیدی نیز بر مطبوعات حاکم بود، دو حزب مردم و ملیون ایجاد شدند.(7) در واقع رؤیای محمدرضا برای برگزاری انتخابات حزبی در مجلس بیستم به دستور اربابان بیگانه به تحقق پیوست، اما هیچگونه رقابتی از سوی این احزاب به معنای واقعی صورت نمیگرفت، زیرا از قبل نیز شخص شاهنشاه نمایندگان دارای صلاحیت این احزاب را برای ورود به مجلس مشخص کرده بود.
روند مداخلهی آشکار شاه در انتخابات به حدی بود که انتخابات مجلس بیستویکم بهشدت زیر سلطه قرار گرفت و نتیجهی آن مجلسی بود که به قول گازیوروسکی، دیگر چیزی جز یک مُهر لاستیکی برای تأیید تصمیمهای شاه نبود.
فرصت تاریخی محمدرضا برای انحلال مجلس
ساخت شخصی سیاست و انحصارگرایی محمدرضا سبب میشد تا وی همواره به دنبال فرصتی باشد تا مجلس را بهصورت کامل از یک نهاد مردمی به نهادی درباری تبدیل کند و البته ناگفته نماند که وقایع بعد از شهریور 20 و دموکراسی نیمبندی که متأثر از این فضا ایجاد شده بود تا حدود زیادی محمدرضا را از بابت جایگاه مجلس نگران ساخته بود و در بهمن 1327 و در جریان تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران، این فرصت تاریخی برای وی فراهم شد.
در تهران حکومت نظامی اعلام شد و سپس حزب توده را، که تبلیغات گستردهای در راستای تمایلات همسایه شمالی به راه انداخته بود، غیرقانونی اعلام کردند و اعضای فعال و کارگزاران آن تارومار شدند. آیتالله کاشانی را که مخالف هرگونه نفوذ بیگانه و مدافع حقوق ملت بود، دستگیر کردند و در قلعهی فلکالافلاک بازداشت شد و همه چیز برای تشکیل مجلس مؤسسان و پارهای تغییرات در قانون اساسی باز شد.
شاه پس از این واقعه، قدرت انحلال یک یا هر دو مجلس را پیدا کرد و مجلس سنا، که نیمی از اعضای آن را شاه انتخاب میکرد، شکل گرفت.
نتیجهگیری
پارلمان و مجلس یکی از مهمترین ارکان دموکراسی محسوب میشوند و در سراسر دنیا بهعنوان رویهای برای افزایش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود محسوب میشوند. تشکیل پارلمان در ایران با شکلگیری انقلاب مشروطه در راستای اهداف و آرمانهای خاص کلید خورد و چشماندازهایی نیز برای آن ترسیم شد. شکلگیری قدرت رضاخانی پایانی بر رؤیاهای مجلس مشروطه بود و محمدرضا نیز از این نظر، راه رضاخان را ادامه داد، هرچند برههی کوتاه بعد از شهریور 20 مجالی برای تنفس سیاسی و دموکراسیگرایی در قالب پارلمان فراهم کرد، اما بلافاصله اوضاع سیاسی مطابق میل و ارادهی همایونی شکل گرفت و در این میان، وقایعی مانند ترور شاه نیز وی را در این مهم مصممتر کرد.
بهطور کلی، نگارنده معتقد است پارلمان در دوران پهلوی با توجه به ساخت پدرسالارانهی پهلوی اول، به نتیجه نرسید و در پهلوی دوم نیز دالهایی مانند انحصارگرایی سیاسی، بیگانههراسی، اعتماد به حلقهی نزدیک اطرافیان و شخصی شدن ساخت سیاست، سبب شد تا مجلس تبدیل به نهادی فرمایشی شده و میزان مشارکت مردم نیز در انتخابات آن کاهش یافته و افراد صرفاً براساس نزدیکی به شخص پادشاه بهعنوان نماینده انتخاب شوند.(*)
پینوشتها:
1. احمد کسروی، تاریخ مشروطهی ایران، ص 112.
2. مهدی رهبری، مشروطهی ناکام، 1387، ص 187.
3. جان فوران، انقلاب شکننده، ترجمهی احمد تدین، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، ص 468.
4. فریده دیبا، دخترم فرح، ترجمهی الهه رئیس فیروز، مؤسسهی انتشارات بهآفرین، 1382، چ 10، ص 137.
5. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 257.
6. مارک ج گازیورروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران، ترجمهی جمشید زنگنه، به کوشش غلامرضا نجاتی، تهران، انتشارات رسا، 1371، ص 329.
7. جان فورن، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی)، ترجمهی احمد تدین، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1380، ص 467.
*محمد شیخانی؛ دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه امام رضا (ع)
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 784