07 تیر 1393
نورالله عقیلی ، دکترای تاریخ، و سطح خارج فقه
اهمیت حضور نخبگان و تأمین امنیت و فعالیت آزادانة آنان در یک جامعة رشدیافته و یا رو به رشد، موجب بالندگی بیشتر کشور و حتی جامعة جهانی گردیده و به تولید علم و اندیشه و توسعة همه جانبه و پایدار انجامیده و علیرغم برخی کنشها و واکنشهای طبیعی میتواند ثبات سیاسی حکومتها را نیز موجب گردد. ضمن اینکه مهمترین مانع بر سر راه استبداد، خودکامگی، و فساد در تمامی عرصههای اجتماعی بوده و شایسته سالاری را نیز به ارمغان میآورد.
یکی از مهمترین ویژگیهای دوران رضاخانی که در تمامی سالهای پس از کودتای 1299 تا سقوط بواسطة دخالت متفقین در شهریور 1320، به نحو بیسابقهای در قیاس با تاریخ ایران زمین، خودنمایی میکند؛ همان اختناق و فشار وحشتناک همراه با جو رعب و وحشت و تروری است که برای نخبگان و چهرههای اندیشمند، اعم از سیاسی و فرهنگی و حتی تأثیرگذار در عرصههای اجتماعی و اقتصادی ایجاد گردید. خصوصا، بهوجود آمدن چنین اوضاعی پس از نهضت مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی به رهبری علمای دینی و روشنفکران ایرانی جای بسی تعجب و تأسف دارد، آن هم به گونهای که در دوران استبداد نیز سابقه نداشت. آنچه در نوشتار پیش رو تقدیم میگردد، بررسی کلی، زمینهها، دلایل و دستاوردهای اعمال سیاست خفقانآلودی است که رضاخان از ابتدای کودتای سوم اسفند 1299 بر نخبگان و فرهیختگان ملی تحمیل نمود. البته، به دلیل کلی و مختصر بودن بحث تنها به ذکر چند شاهد و نمونه بسنده میشود. ضمن اینکه تذکر این نکته لازم است که نام بردن از برخی چهرهها در این مقاله، به معنای پذیرش و تأیید رفتار و اندیشة آنان در نظر نگارنده نمیباشد؛ بلکه هدف بیان اصل مدعا یعنی خشونت لجام گسیختة رژیم پهلوی اول در مقابله با افراد شاخص جامعة ایرانی به بهانههای گوناگون است.
هرچند سیاست سرکوب و خفقان رضاخان قزاق پس از کودتایی که توسط ژنرال آیرون ساید انگلیسی طراحی و با حمایت دیویزیون قزاق اجرا گردید، نسخهای بود که گاه به تندی و گاه به آهستگی برای تمامی اقشار ملت ایران پیچیده شد و حتی در برخی مواقع به اقدامی در جهت برانداختن نسل مرد از ایران تشبیه شده است و به برخورد فوقالعاده شدید با آداب و رسوم مذهبی و سنتی و حتی ملی ایرانیان مانند حجاب بانوان، روضهخوانی و عزاداری حضرت امام حسین(ع) تعزیهخوانی و شبیهگردانی و … نیز انجامید؛ اما در این میان قشر نخبه و فعال سیاسی، مذهبی، و حتی فرهنگی بیش از همگان شامل این الطاف و مراحم قرار گرفتند و جالبتر از همه اینکه سیاستمداران و کادر دولتی مشهور و نزدیک به رضاخان که نقش مهمی در به قدرت رساندن و تثبیت پایههای رژیم او داشتند نیز از این آفت برکنار نمانده و تمامی این افراد جز یک نفر همگی برکنار یا بازداشت و یا در زندان به قتل رسیده یا ترور شدند. فرد باقی مانده، یعنی علی اکبرخان داور هم به دلیل غضب رضاخان با خوردن تریاک خودکشی کرد تا خود را از شر شکنجههای پلیس سیاسی و آمپول هوای پزشک احمدی راحت کند.
در اینجا، تنها به عنوان شاهد مدعا و از باب مشت نمونة خروار به برخی از قتلها و ترورهای مورد نظر اشاره میگردد. در رأس نخبهستیزیهای رضاخان باید نخست از دستگیری، حبس و تبعید و قتل آیتالله سید حسن مدرس نام برد که دارای شخصیت والای مذهبی، سابقة درخشان و طولانی سیاسی و ملی بود و در دورههای متعدد، نمایندگی مجلس شورای ملی را برعهده داشت. مدرس، از سوی علمای نجف از جمله عالم مشهور آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به عنوان مجتهد جامعالشرایط و برای عضویت در هیئت مجتهدین ناظر بر مصوبات مجلس شورای ملی معرفی گردیده بود و در حقیقت بزرگترین چهرة سیاسی، اجتماعی و رهبر متدینین و ملیون کشور و حتی صلح کل محسوب میگردید و نقش اصلی مقابله با قرارداد استعماری 1919 را بر عهده داشت که سرانجام پس از سالها حبس و تبعید به فرمان رضاخان در سال 1316 در شهرستان خواف مسموم و خفه گردید. از میان نخبههای فرهنگی که مورد غضب رضاخان قرار گرفتند میتوان به میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ملک الشعرای بهار، سه شاعر توانا و آزادیخواه اشاره نمود:
1. میرزاده عشقی، شاعر میهن پرستی که عشقش به ”لیلای وطن“ زبانزد همگان بود و به دور از وابستگی سیاسی و تعلق خاطر به بیگانگان، تنها به غم میهن و نه نان و آب میاندیشید و علاوه بر توان ادبی که از پیشگامان سلیس کردن شعر و زبان پارسی نیز به شمار میرود؛ از پایهگذاران نمایشنامهنویسی در ایران نیز بود ، به دلیل انتقاد و هجو رضاخان در شعرها و روزنامهاش دچار غضب وی گشته و سرانجام چند روز پس از تعطیلی روزنامهاش (قرن بیستم) به باور بسیاری با توطئة او در خانة شخصیاش هدف گلوله دو مرد مسلح قرار گرفت و در سن 31 سالگی کشته شد (1303).
2. میرزا محمد فرخی یزدی، شاعر شجاع و متمایل به دموکراتهای مشروطهخواه که روزنامة طوفان را منتشر مینمود. زمانی به دلیل انتقاد منظوم از ضیغم الدوله قشقایی، حاکم یزد، لبانش را با نخ و سوزن دوخته بودند، اما، او هرگز دست از انتقاد و مبارزه بر نداشت و به افرادی چون رضاخان، وثوق الدوله و قوام السلطنه میتاخت. پس از اینکه خواستار محاکمه رضاخان گردید، روزنامهاش را توقیف کردند و او را به زندان انداختند.
هرچند فرخی از سوی مردم یزد به مجلس هفتم راه یافت، اما به دلیل جو خاص آن مجلس و کنارهگیری آزادیخواهان و مضروب شدنش در آنجا، از نمایندگی کنارهگیری کرد و سرانجام در سال 1317 با دسیسهای از سوی حکومت و ادعای مشکوک بدهی پنجاه تومانی به بند کشیده شد و اضافه بر محکومیت به 30 ماه زندان به جرم اسائة ادب، آماج بدرفتاری و گرسنگی و … گردید و چندی بعد، در سن 51 سالگی دار فانی را وداع گفت. مرگی که البته جزو اتهامات بیشمار و مشهور پزشک احمدی و سرپاس مختاری شناخته شد.
3. محمدتقی ملک الشعرای بهار که از جمله آزادیخواهان و ملیون و همچنین نماینده مجلس شورای ملی در چند دوره و شاعری توانا بود و با انتشار دو روزنامه نوبهار و تازه بهار در راه نشر افکار آزادیخواهانه، میهن دوستی و دموکراتهای مشروطه اقدام نمود. وی علاوه بر این فعالیتها، خدمات بسیار فراوانی نیز به فرهنگ ایران نمود که نمونههای آن را میتوان در مجله ادبی دانشکده، سبک شناسی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و اشعار وجدآور او ملاحظه نمود. متأسفانه این چهره ملی نیز به دلیل شرکت نکردن شجاعانه در انتخاب دستوری – فرمایشی خان پهلوی به عنوان شاه ایران در مجلس پنجم، مورد غضب رضاخانی قرار گرفت و علاوه بر تعطیلی روزنامه، مشمول ترور واقع گردید که دست برقضا واعظ قزوینی مدیر دو مجله رعد و نصیحت (که آن دو نیز توقیف شده بود) به اشتباه مورد هدف قرار گرفت (آبان 1304). شخص رضاخان نیز که منتظر مرگ بهار بود، سوءقصد علیه قزوینی را اشتباه خواند. البته قضایا به همین جا ختم نگردید، کینه توزی خان بیحد وحصر بود و بهار نیز شوریده سر، و لذا در زمانهای بعد گرفتار دوبار حبس و سالها زندان و یک سال تبعید در اصفهان گردید و دیوان اشعار او نیز تا شهریور 1320 به آفت توقیف و غارت گرفتار آمد و بخشی نیز به تاراج رفت.
ظلم و ستم و استعمار طولانیمدت انگلستان و روسیه تزاری در ایران و همچنین وابستگی حکومتهای مستبد به آنان، و اوضاع فلاکت بار و فقر داخلی موجب گردید تا در سالهای اولیه پیروزی بلشویکها در روسیه، پارهای از جوانان احساساتی و فعال ایرانی که حاضر بودند برای رهایی از چنگال استبداد، استعمار و استثمار به هر تختهپارهای دل خوش کنند، این بار بدون این که افکار کمونیستها دربارة دین را بپذیرند، به افکار مارکسیستی روی آورند. بهویژه آنکه به دلیل لغو امتیازهای حکومت تزاری در ایران از سوی روسهای سرخ و شعارهای اولیه و پرطمطراق آنان در مبارزه با امپریالیسم و استعمار، فقر، تبعیض و … و همچنین وابستگی رضاخان به امپریالیسم انگلستان، بسیاری از ظاهربینان را متمایل به مارکسیسم مینمود. در این میان گروهی از جوانان تحصیلکرده در اروپا، پس از بازگشت به تهران با انتشار گاهنامة دنیا، به بیان مباحث نظری خویش پرداختند و در اواخر 1316 این عده به همراه برخی از خوانندگان بخت برگشتة دنیا که حتی مرام آن را نیز نمیدانسته و تنها گناهشان کنجکاوی و مطالعه بود، به اتهام ”قیام علیه سلطنت مشروطه و ترویج مرام اشتراکی“ دستگیر، شکنجه و محاکمه شدند و شیمیدان برجسته دکتر تقی ارانی که رهبر 53 نفر نیز بود، در زندان به قتل رسید. کار به آنجا کشید که هر کس کتابی و یا مقالهای از کارل مارکس و امثال او (حتی آثار علمی، فلسفی و غیر تبلیغی) در اختیار داشت، ولو دارای سوءسابقهای نیز نبود، مخفیانه کتابهای خویش را سوزاند و به قول معروف، که شاید طنزی هم بیش نباشد، وجود پسوند ”اف“ در آخر اسامی از خطرناکترین اتهامها و سوء سابقهای نابخشودنی تلقی میگردید.
سیاست حذف، خشونت و ترور حکومت رضاخانی چنان گسترش یافت که صاحبمنصبان و مهرههای اصلی و بسیار کلیدی حکومت را نیز در برگرفت و یکایک پلههای نردبان قدرت خان پهلوی را شکست و مزدی بسیار نیکو به آنان مرحمت فرمود. این افراد در نوع خود از افراد خبره سیاسی و اداری به شمار میرفتند. در ضمن نمونههای ارائه شده تنها بخشی از این اقدامها را شامل میگردد. چرا که برخوردهای حذفی در بین مدیران و وابستگان بسیار فراتر و وسیعتر از چند مثال ذیل میباشد:
1. دستگیری و محاکمة تیمورتاش، وزیر دربار و همکار داور در به قدرت رساندن رضاخان که مرد شمارة 2 حکومت ایران به شمار میرفت در 25 اسفند 1311 (البته مانند دیگر محاکمههای نمایشی بدون رعایت کمترین حقوق و قوانین دعوا همچون وکیل و هیئت منصفه) و سپس قتل او در زندان، به بهانههای مختلف، همچون عدم صداقت در مذاکرات نفتی با انگلستان و سعی در بهدست آوردن حکومت، اما واقعیت چیز دیگری بود: نارضایتی انگلیسیها از تیمورتاش به دلیل سعی در نزدیکی به شوروی و اتخاذ دیدگاهی تند و رادیکالیتر از دیگر درباریان در قبال نفت، به علاوه عدم تحمل دیکتاتور از قدرت گرفتن بیش از حد دیگران، اگرچه خادمان درباری باشند.
2. خودکشی علی اکبرخان داور با خوردن تریاک. او سمتهایی چون وزارت فواید و تجارت و عدلیه را تجربه کرده و حقوقدانی خبره و فردی بسیار نزدیک به رضاخان بود و نیز، تنها فرد برجستهای به شمار میرفت که تا آن زمان در مقام خویش باقی مانده بود و تنها دلیل خودکشی او وحشت جادویی از فریاد کشیدن و تهدید رضاخان نسبت به وی بوده است.
3. نصرت الدوله (فیروز) که از اعضای اتحاد سه گانة وثوقالدوله و واسطة قرارداد 1919 به شمار میرفت و سپس به وزارت دادگستری رفت و در فاصلة سالهای 1308- 1306 وزیر دارایی بود و البته همچون تیمورتاش عنصری بدنام محسوب میگردید. فیروز به دلایل مختلفی دستگیر و پس از یک سال حبس در سمنان توسط دستهای از افراد شهربانی که ویژه این گونه عملیات بودند، در دیماه 1360 به وضعی فجیع خفه گردید.علاوه بر این افراد، بسیاری از وابستگان دیگر نیز مورد بیمهری قرار گرفته و دچار عواقبی چون حذف، تبعید داوطلبانه و اجباری، حبس و قتل گردیدند. کنارهگیری میرزاحسن مستوفی، سیاستمدار سنتی بازمانده از قدیم، تبعید داوطلبانه حسن تقیزاده، چهرة جنجالی حزب دموکرات در نهضت مشروطه، و وزیر دارایی در حکومت رضاخان؛ استعفای مخبرالسلطنه هدایت از نزدیکان قدیمی به خاندانهای سلطنتی و عضو مؤثر (تا حد وزارت) در دوران پهلوی اول به دلیل مخالفت با رواج لجام گسیخته فرهنگ غربی در کشور؛ کناره گیری باقر کاظمی (مهذب الدوله) وزیر خارجه از قدرت؛ کشتن سرتیپ درگاهی رئیس جانی شهربانی ، و … شمهای است از عاقبت همکاری با حاکمی خودمحور و مستبد که حتی رعایت ظاهر قضایا را نیز نمینمود و به طور مثال تهدید او نسبت به نمایندگان مجلس شورای ملی در زمانی که هنوز به حکومت نرسیده بود، مبنی بر این که «شما محکوم به اعدام هستید، شما را از بین خواهم برد» و یا ضرب و شتم مدرس در مقابل مجلس و در جلوی چشم همگان و همچنین کتک زدن صمصام، رئیس نظمیه قم به دلیل فرار یکی از معترضین (که از مردم عادی بود نه فرد چندان مهمی) همه وهمه شواهدی بر این مدعا میباشد.
علاوه بر افراد فوق، افراد دیگری نیز بودند که به دلیل برخورداری از مقبولیت در عرصههای اجتماعی یا سیاسی با مشکلاتی روبرو شدند. این افراد، برخلاف مرحوم مدرس تهدید جدی علیه حکومت محسوب نمیشدند، بلکه، مانند دکتر مصدق، مشی کنارهجویانه و بیخطری را در پیش داشتند:
1. ضرب و شتم شدید شیخ محمدتقی بافقی از نزدیکان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (احیاگر حوزه علمیه قم) در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، و سپس تبعید او به شهر ری، تنها به دلیل مخالفت لفظی او با حضور خانواده رضاخان بدون رعایت حجاب اسلامی در حرم مطهر؛ در حالی که نامبرده فرد جوان و دارای بنیه قوی بدنی نیز نبود و این ضرب و شتم توسط خود رضاخان با عصا و چکمة نظامی صورت گرفت.
2. تحت فشار قرار دادن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در مقاطع مختلف، در حالی که نامبرده تنها به کار علمی و مدیریت حوزة علمیه قم مشغول بود و به دلیل شرایط و روحیه خاص از کارهای سیاسی و دخالت در مسایل غیر حوزوی پرهیز میکرد. مرحوم حائری از مراجع بزرگ شیعه در آن زمان و فردی با توانایی بالای علمی و تخصصی در علوم دینی به شمار رفته و در ضمن استاد آیتالله العظمی امام خمینی(ره) بود.
3. کشتن سردار اسعد بختیاری (جعفر قلی، ملقب به سردار بهادر) در زندان به سال 1313. او از معروفترین سرداران مشروطه در فتح تهران بود و به دلیل مبهم و مضحک تلاش برای حکومت محمد حسن میرزا برادر احمدشاه زندانی و مقتول گردید و جالب اینکه زمانی خود رضاخان با درجة گروهبانی در فرمان او قرار داشت و بعدها نیز یاور و همراه رضاخان بود.
4. کشتن افراد متنفذ دیگری مانند شیخ خزعل و امیر مجاهد بختیاری در زندان (علیرغم امان قبلی)، صولت الدوله قشقایی، اسدی، ضمن اینکه محمد مصدق السلطنه که بعدها در سالهای منتهی به نهضت ملی شدن صنعت نفت، نخست وزیر ایران گشت، نیز با وجود عزلت پیشه کردن و تبعید داوطلبانه در ملک خویش، دستگیر و روانه همان زندانی در خراسان شد که سید حسن مدرس درآن حبس بود. البته این بار در اثر توصیه یک سوئیسی به نام ارنست پرون به محمدرضا (پهلوی دوم) و درخواست او از پدرش رضاخان از زندان و مرگ احتمالی نجات یافته و در منزل خویش تحت نظر قرار گرفت.هرچند استبداد و خود کامگی در تمامی دورانهای حکومتگران ایرانی سابقهای طولانی دارد؛ اما وجود اختناقی به این شدت که با خشنترین چهره ظهور نموده و حتی شامل نزدیکان و به اصطلاح نردبانهای حاکمیتی دستگاه و وفادارترین سرسپردگان و نوکرانی گردید که با مانورها و خیمه شببازیهای گوناگون شخص رضا خان را به حکومت رسانیده بودند، بسیار جای تعجب دارد. این تحولات خان پهلوی را که حاکم پس از مشروطیت به شمار میرفت و در زمانی به فرمانروایی رسیده بود که با وجود نهادهایی همچون مجلس، مفاهیم و واژگانی چون آزادی، حقوق بشر، روشنفکری و مدرنیسم و … شیوع فراوانی یافته بود، بسیار فروتر و درندهخوتر از شاهان قاجاری همچون فتحعلیشاه، محمدشاه، ناصرالدین شاه قرار میدهد که علیرغم قتل سه وزیر بزرگ یعنی حاجی ابراهیمخان کلانتر، میرزا ابوالقاسمخان قائم مقام فراهانی، و میرزا تقیخان امیرکبیر به دیگر دیوانیان و امرا و صاحب منصبان مانند صدر اصفهانی، حاجی میرزا آقاسی، حاجی نوری، میرزا علی اصغرخان امینالسلطان و … وفادار بودند و گاه افرادی چون معتمدالدوله نشاط اصفهانی و صدر اصفهانی را از گرداب گرفتاریها و مشکلات رهایی میبخشیدند. زمینهها و دلایل ظهور این رفتار از سوی رضاخان عبارت بود از:
1. ماهیت خودکامه (الیگارشی) و پلیسی ـ کودتایی حکومت رضاخان: این حکومتها ماهیتاً، مانع اعطای آزادیهای مشروع برای تمام افراد اعم از عادی و نخبگان جامعه میگردند. این مسئله تا حد خفقان سیاسی پیش رفته و گاه شامل اختناق اجتماعی و حتی فردی نیز میگردد. در مورد حکومت پهلوی نیز با توجه به اینکه از یک کودتای ضد ملی ناشی میشد، و بر میلیتاریسم (نظامیگری) تکیه داشت، غلبة شیوههای پلیسی با وجود عناصر بدنامی چون سرپاس مختاری و سرتیپ درگاهی قابل پیشبینی بود. بهویژه آنکه با انتخاب شکل سطنت مطلقه برای حکومت، این روند نهادینه گردید و با الگوبرداری از شیوههای تروریستی استالینمآبانه که تا آن روز در ایران سابقه نداشت، علاوه بر قوای دولت و ارتش، عدهای تروریست و آدمکش نیز در شهربانی (یعنی محل حافظین جان و مال و ناموس مردم) پرورش یافتند.
نکتة دیگر آنکه، حکومت رضاخان بیش از حکومتهای قبلی ایران بر اصول خودمحوری و فردگرایی استوار بود؛ زیرا، حداقل دیگر سلسلهها با توجه به خاستگاه ایلی، دارای نوعی نهاد مشورتی درون قبیلهای یا مجمع اهل اختصاص بودند و علاوه بر آن، حضور قوی و تعقلگرا و مستقل دیوانیان و دبیران ایرانی به نحوی موجب ایجاد روابط ملایم و مسالمتآمیز بین سلاطین و شاهان با دیگر طبقات و مردم عادی میگردید. آنان با نصیحتنامهها و سیاستنامهها حاکم را به ملاحظة حال رعیت و عالمان و دانشمندان وا میداشتند ، در حالی که علاوه بر سرکوب طیف مستقل و شجاع و سنتی این جریان توسط رضاخان، افراد وابسته و خدمتگزار به وی نیز امنیت نداشته و در صورت کوچکترین کار خلاف میل او به شدیدترین نوع ممکن تنبیه میگردیدند که به برخی نمونهها اشاره گردید و نمونه دیگر، نیز عزل ذکاءالملک فروغی، تئوریسین باستانگرایی مهارگسیخته در عصر پهلوی به دلیل نامة نه چندان مطابق میل رضاخان به شیخ عبدالکریم حائری یزدی میباشد.
2. اهداف وجودی سلسلة پهلوی: یکی دیگر از دلایل اتخاذ سیاست ذکر شده توسط رضاخان را میتوان همان اهداف و زمینههایی دانست که موجب کودتای 1299 و استقرار این سلسله در سالهای بعد گردید: سقوط امپراتوری تزاری روسیه در پی وقوع انقلاب کمونیستی اکتبر، کنار کشیدن روسها از اوضاع ایران و در نتیجه یکهتاز گشتن انگلیسها، شکست قرارداد استعماری 1919 به همت ملیون و آزادیخواهانی چون سیدحسن مدرس و حمایت مردم و روشنفکران از آنان، اتخاذ سیاستهای مستقل و اصلاحطلبانه توسط مجلسیان در دورههای مختلف (مانند استخدام مورگان شوستر و … )، پیدایش جنبشهای انقلابی، رهاییبخش و ضد بیگانه توسط امثال میرزا کوچکخان جنگلی، آتش زیر خاکستر در فاصلة بین دو جنگ جهانی، وابستگی شدید دنیای استعماری به نفت جنوب ایران، همسایگی ایران با شوروی و لزوم محاصره آن توسط سرمایهداری غرب و… ، همه و همه از عواملی بود که برای حفظ منافع انگلستان در ایران و منطقه ادامه روند کودتا و تشکیل دولت مقتدر یکپارچة سرکوبگر را الزامی ساخت. به همین جهت، خفقانی پبشبینی شده بر زندگی تمامی اقشار و از جمله نخبگان سایه افکند. همانطوری که اشاره شد حتی برخی از عوامل بیگانه مانند شیخ خزعل نیز به مقتضای سیاست قربانی گردیده و استعمار ترجیح داد به یک مهره قوی و متمرکز یعنی رضاخان بسنده نماید.
3. وابستگی حکومت رضاخان به بیگانگان و بیاعتمادی به جامعة درونی: اصولا، نظامهایی که برخاسته از ارادة جمعی ملت نبوده و دارای جایگاه و محبوبیت معنوی، مردمی و ملی نباشند و با زور سرنیزه یا فشار خارجی تحمیل گردند به دلیل عدم اعتماد به تودهها و طیفهای مختلف جامعه مجبور هستند علاوه بر تکیه بیشتر به بیگانه، بیش از پیش به زور سرنیزه و ایجاد فضای مسموم خفقانآور روی آورند و لذا ارائة کمترین فضای باز یا حرکتی خلاف میل اربابان مستلزم تلاطم و واژگونی ارکان حکومتی آنان خواهد گردید. از قضا تمامی این نکات پیرامون حکومت پهلوی صدق مینماید و از نمونههای آن میتوان به سقوط بسیار سریع و عدم حمایت مردمی از آنان (و بلکه شادی) در شهریور 1320 با حملة متفقین و یا ظهور نهضت ملی ایران در قبل از سال 1332 به دلیل ضعف رژیم و فضای نیمه باز آن دوران اشاره کرد.
4. الگو گرفتن رضاخان از حکومت های ایران پیش از اسلام و تعالیم زردشتی: مسئلة دیگری که راجع به زمینههای اختناق رضاخانی باید در نظر داشت الگوپذیری و سمبل قراردادن حکومتهای باستانی ایران و آیین زردشتی میباشد. به غیر از اشکانیان (که آن هم در مقایسه با ساسانیان و هخامنشیان چندان مورد عنایت نبود) همگی به محوریت و قدرت بی حد وحصر شاهان و عنایتهای غیبی چون فره ایزدی اعتقاد داشتند و بهویژه ساسانیان با پایهریزی نظام کاست غیر قابل تغییر اجتماعی و سیاسی و حتی مذهبی به برخوردهای وحشتناک با نهضتهای اصلاحی چون مزدک و مسائل دیگری که بددینی و دیوپرستی خوانده میشد، روی آوردند. جالب اینکه، رژیم پهلوی با داعیه تجددخواهی و پیشرفت و مبارزه با افکار ارتجاعی، خود در زمینههای بنیادین فکری – فرهنگی و اجتماعی با عقبگردی حیرت برانگیز رو به سوی هزاران سال پیش و امپراتوریهای باستانی نموده و سعی در زدودن میراث گرانبها و اصلاحطلبانة تمدن اسلام و ایران اسلامی را نمود که بانگ مساوات و برابری و آزادیخواهی و رهاییبخش آن تمدنی کهن را فروریخته بود. شگفت آنکه، علیرغم غربگرایی رژیم، اثری از آثار حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و اجتماعی موجود در غرب به چشم نمیخورد. بدیهی است که چنین رژیمی با آن اندیشههای بسته و افکاری دگماتیسم و الگو قراردادن دوران گذشتهای که تنها از نظر قدرت نظامی و وسعت سرزمین و حیات آغازین یک ملت افتخارآمیز و قابل احترام است، نه به لحاظ رشد و بالندگی اندیشههای عمیق فکری، دینی و اجتماعی، نمیتوانست چندان بهتر از این با نخبگان رفتار نماید.
5. خاستگاه پایین رضاخان از نظر سابقه و شخصیتی در مقایسه با دیگران: جایگاه پست شخصیتی و سوابق و تبار رضاخان از عواملی بود که او را از تمامی زوایا نسبت به دیگر شخصیتهای آن روز ایران زمین فروتر و کمتر نشان میداد. شاید به دلیل همین عقدة حقارت بود که تعداد بسیار زیادی از افراد مشهور، سرشناس و مستقل و غیر سرسپرده را سرکوب و یا حداقل خانهنشین و منزوی نمود و فشارهای فراوانی را بر آنها وارد ساخت. نگاهی هرچند گذرا، به زندگانی قزاق چکمهپوش بیسوادی که بدون هیچ امتیازی جز قلدری و سرکوب و خدمت به بیگانه و قوای وابسته به آن (توجه شود که دیویزیون قزاق نخست تحت فرمان روسها بود و برای سرکوب مشروطهطلبان وارد عرصه شد و بعد نیز در خدمت روسهای سفید و انگلستان در آمد) توانست به مقامهای مختلف برسد و زیباترین سند این قضیه عکس او در مقام محافظ شخصی وزیر مختار (سفیر) بلژیک در ایران میباشد.
سیاست نخبهستیزانة رضاخان، یا به بیان دیگر، دستگاه ترور و وحشت همهجانبه و سازماندهی شدة حکومتی علیه رجال ایرانی دارای آثار زیانبار و مخربی بود. برخی از این آثار مخرب و زیانبار عبارت بودند از:
1. پیدایش فرهنگ دستوری و فرمایشی و ناامنی حرفهای: از مهمترین نتایج زیانبار اقدامات رضاخانی میتوان به پیدایش نوعی فرهنگ دستوری و فرمایشی اشاره کرد که خلاف فلسفة وجودی مشروطیت بود. همچنین تشدید روند تملق و چاپلوسی در بین صاحبمنصبان حکومتی و ابراز نوکری و وفاداری بیشتر به رژیم به دلیل هراس و نگرانی از آینده شغلی و حرفهای از جمله تعبات دیگر حکومت سرکوب رضاخانی است که با نگاهی هر چند گذرا به تاریخ آن دوران میتوان به ابعاد مختلف آن پی برد.
شاید بهترین شاهد این مدعا، افشاگریهای مخبرالسلطنه هدایت باشد که علیرغم حضور فعال و طولانی در خدمت شاهان مختلف و نیز دارا بودن سمت وزارت در حکومت پهلوی و روابط صمیمانه با شخص رضاخان که از لابلای خاطرات او مشهود است، با کمال راستی و البته احتیاط و محافظه کاری به بازگویی آنها پرداخته است:
اسم حزب پیش پهلوی نمیشود برد، روزی در هیئت (دولت) فرمودند هر مملکتی رژیمی دارد، رژیم ما یک نفره است … در این دوره از وکلائی چند صلب مصونیت شد، جواد امامی، اسماعیل عراقی، اعتصامزاده و رضای رفیع، کسی اسم شاه بر زبان میآورد یقهاش را میچسبیدند که منظورت چه بود و گاهی هر محملی که میخواستند به آن میبستند و راه دخلی برای مأمورین بود … در دوره پهلوی هیچکس اختیار نداشت، تمام امور میبایست به عرض برسد و به آنچه فرمایش میرود رفتار کنند و تا درجهای اختیار نباشد مسئولیت معنی ندارد، برنامه و دستور برف انبار شده است و بسیار اتفاق میافتد که دستور تعقیب بسیار افکار را میکشد، کارمندان به اینکه کار را به دستور موافقت دادهاند قانع میشوند و رجال صاحب اراده پیدا نمیشود. … مسئولین باید از امور بی خبر باشند. یکی از مسائلی که من به پهلوی خاطر نشان کردم این بود که عمال دولت در مسئولیت خود اختیار ندارند، مسئولیت بی حدی اختیار معنی ندارد و بسیار امور است که پیش بینی آن مقدور نیست باید مأمور با مسئولیت صحت و مصلحت اختیار عمل برای خود داشته باشد، تصدیق مانندی فرمودند لیکن ترتیب اثری دیده نشد … از محمدتقی خان بردار، سردار اسعد که نماینده ملت بود سلب مصونیت شد، همچنین قوامالملک و محمدتقی خان را به قصر (زندان قصر) فرستادند … از برای هیچکس امنیت نیست … ذخایر در یک مرکز جمع شد اما امنیت به هیچوجه حاصل نشد، عدلیه آلت تدارک پرونده جنایت است … از سال هفتم و هشتم سلطنت پهلوی امیدها به یأس مبدل شد … پایه عدالت متزلزل شد و همه محسنات به این عیب نمیارزد.
2. سرکوب واقعی مشروطه: این مطالب بهترین دلیل بر نابودی و سوختن اهداف مشروطیت میباشد، ضمن اینکه رفتارهای تروریستی و حذفی علیه افرادی چون مدرس، بهار و سرداراسعد بختیاری و … که از فعالان نهضت به شمار میرفتند و توقیف مطبوعات و تعطیلی احزاب و تهدید مجلس و نمایندگان و دهها اقدام دیگر همگی از تیرهایی بود که به خلاصی و مرگ واقعی نهضت انجامید.
3. حذف سرمایه های ملی و انسانی جامعه: بدون تردید سیاست حذف و خشونت رضاخان علیه چهرههای نخبه و فرهیختة سیاسی و فرهنگی کشور موجب از دست رفتن سرمایههای عظیم ملی ایران زمین گردید که به طور مثال این مسئله راجع به امثال مدرس در بخش سیاسی، اجتماعی و مذهبی یا عشقی و فرخی و بهار در عرصة سیاسی و ادبی و … عیان و مشهود است.
در بخش دیوانیان و سیاستمداران به چهرههایی برمیخوریم چون مستوفی و مصدق و … حتی افراد خبره، ولو وابسته به حکومت. باید توجه داشت که برخی از این افراد در نوع خود از سیاستمداران خبره و باقیمانده سنت دیوانیان باسابقه و کارکشته ایران بودند که در طول تاریخ بعد از اسلام توانستند با حفظ هویت ملی و میراث بزرگ دیوانسالاری اداری ایرانیان باستان به تطبیق شرایط مختلف با تاریخ و فرهنگ کشور اقدام نمایند. بدون شک از دست دادن آنان به زوال تدریجی آن میراث انجامید. رویدادی که در واپسین سالهای حکومت پهلوی دوم، به عیان آشکار شد.
برخی دیگر از آثار سیاست مورد بحث حکومت پهلوی اول که به اختصار عبارتاند از:
1. نهادینه شدن خشونت علیه نخبگان؛
2. پیدایش ناامنی در تمامی ابعاد برای نخبگان و اندیشمندان؛
3. اخلال در مسیر تولید علم و اندیشه در علوم انسانی و وابستگی کشور در این شاخهها تا به اکنون که دلیل اصلی آن عدم امنیت برای متفکران و روی آوردن به تقلید و اقتباس و ترجمة صرف بوده است.
4. پیدایش سازمانهای سرکوبگر پلیسی و طبقة نوین اشرافیت نظامی به دلیل محدودیت برای افراد مستقل و نیز تعلق و علاقه وافر رضاخان به نیروی قزاق.
5. مخالفت اندیشمندان و فرهیختگان ایرانی از هر قشر و گروه با حکومت پهلوی که به ویژه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به روشنی نمایان بود و به قول «کلر بری یر»، تمامی این افراد حتی لائیکها با اعتقاد به محوریت امام خمینی(ره) در نهضت، پشت سر وی جمع گردیدند. رویدادی که اندیشمند فرانسوی میشل فوکو، آن را «نمایان گردیدن ارادة جمعی یک ملت» خوانده است. در حقیقت، همانگونه که بلانشه گفته است، همه، جز انگلهایی که به راستی از رژیم ارتزاق مینمودند، حتی کسانی که مدتها با رژیم بودند و طرفدار سلطنت مشروطه، از یک ماه قبل (عاشورای 57) میگفتند: «مرگ بر شاه».
سقــــوط ، مجموعه مقالات همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی ـ 1382 ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ بهار 1384 ، ص 589
منبع: سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 765