انقلاب اسلامی :: شعبان جعفری؛ باستانی‌کار کودتاچی - ورزش باستانی چگونه در خدمت حکومت قرار گرفت؟

شعبان جعفری؛ باستانی‌کار کودتاچی - ورزش باستانی چگونه در خدمت حکومت قرار گرفت؟

24 تیر 1393


ترجمه: بهرنگ رجبی



تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بین‌الملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله که با عنوان «هیولای جهانی شدن: ورزش و تجدد در ایران» در شماره ژوئن- سپتامبر ۲۰۰۲ نشریه «The International Journal of the History of Sport» منتشر شده، به چگونگی ورود، فراگیری و نفوذ ورزش‌های غربی در زندگی ایرانیان معاصر می‌پردازد. در این مقاله که ترجمه‌اش را در «تاریخ ایرانی» می‌خوانید، نسبت ورزش با تجدد در ایران مورد واکاوی قرار گرفته است.



***


سال ۱۳۰۴ مردی نظامی، رضا پهلوی (۱۳۲۳‌ـ‌۱۲۵۶) خاندان حاکم را برانداخت و‌‌ همان سال تاج‌گذاری کرد، خودش را شاه خواند و خاندانی نو بنیاد گذاشت که مقدر بود تا انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ دوام بیاورد. رضاشاه ملی‌گرایی پرشور و تند و تیز بود و می‌خواست به روش‌هایی تمامیت‌خواهانه برنامهٔ تجددخواهان برای رهایی و نجات ایران را محقق کند. بخش عمدهٔ طبقهٔ متوسط متجدد ایران که از مشکلات و بی‌ثباتی متعاقب انقلاب مشروطهٔ سال ۱۲۸۵ سرخورده بودند، به دیکتاتوری تازه رضایت دادند. بهبود وضعیت بهداشت و سلامت عمومی جزو اولویت‌های برنامهٔ حکومت بود و همچون همه جاهای دیگر دنیا، می‌پنداشتند تربیت بدنی و ورزش راه رسیدن به کشور و ملتی سالم‌تر است.(۱)

بهار سال ۱۳۱۳ شماری از دولتمردان و مربیان ایرانی «انجمن ملی تربیت بدنی» را تأسیس کردند. انجمن از‌‌ همان آغاز تحت‌الحمایهٔ ولیعهد بود که آن زمان داشت در سوئیس درس می‌خواند. مدتی بعد‌تر در‌‌ همان سال، انجمن یک تازه فارغ‌التحصیل دانشگاه کلمبیا به نام توماس آر. گیبسن را برای سر و سامان دادن به ورزش ایران استخدام کرد. گیبسن تا سال ۱۳۲۷ در ایران ماند و پیشاهنگی را هم در ایران سر و سامانی دوباره داد.(۲) مسابقاتی بین تیم‌های مدارس راه انداخت، عمدتاً هم فوتبال و همچنین به گونه‌ای نظام‌مند مربیانی را به شهرستان‌ها فرستاد تا ورزش‌های مدرن را ترویج کنند. عیسی صدیق که کارشناس آموزش و پرورش بود، روایت می‌کند که عامهٔ مردم در آغاز چنان به این ورزش‌های تماشاگرپسند بی‌اعتنا بودند که ادارهٔ تربیت بدنی ناگزیر بود به دادن چای و شیرینی تا مردم را به دیدن بازی‌های فوتبال اغوا کند.(۳)

سال ۱۳۱۵ ورزش دوباره جانی تازه گرفت؛ اردیبهشت ماه بود که ولیعهد به ایران برگشت. محمدرضا پهلوی طی پنج سالی که در سوئیس گذرانده بود، اوضاع ورزشش از تحصیلش خیلی بهتر بود و کاپیتان تیم‌های فوتبال و تنیس مدرسه‌اش هم شده بود.(۴) به محض بازگشت به وطن، دلبستگی شخصی‌اش را به ورزش نشان هم داد. سال ۱۳۱۸ در تعدادی از رشته‌های ورزشی مدرن، از جمله دو و میدانی، فوتبال و شنا مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد.

چنان که پیش‌تر اشاره کردیم، ایران سنت ورزشی بومی خودش را داشت که جایگاهش در زورخانه بود. تا انقلاب مشروطهٔ سال ۱۲۸۵ دربار پشتیبان این سنت بود، با رفتن حکومت قدیم و متعاقبش پیروزی تجددخواهان هوادار غرب، دیگر نه حکومت و نه نخبگان به فرهنگ ورزش سنتی اعتنایی نکردند. اوضاع سال ۱۳۱۳ عوض شد که حکومت پهلوی جشن هزارهٔ تولد فردوسی برگزار کرد، شاعر حماسه‌سرای «شاهنامه» که به یقین احیاکنندهٔ زبان فارسی است. خواندن ابیاتی از «شاهنامه» ملازم انجام حرکات ورزشی در زورخانه است ـ پس یعنی این نهاد سنتی می‌توانست به خدمت مقاصد حکومت درآید، حکومتی که ملی‌گرایی ایرانی را ترویج و تبلیغ می‌کرد. از آن به بعد بود که حرکات ورزشی مختص زورخانه‌ها معروف شدند به «ورزش باستانی»، و باوری عامیانه شد که خاستگاه این ورزش باستانی فعالیت‌های مخفی ایرانی‌ها برای مقاومت در برابر مهاجمان عرب سدهٔ یکم شمسی بوده. سال ۱۳۳۲، یکی از حرفه‌ای‌های برجستهٔ ورزش باستانی، شعبان جعفری، جزو آلت‌دست‌های کودتایی به پشتیبانی سازمان سی‌آی‌ای بود که محمد مصدق نخست‌وزیر را برانداخت، و به پاس این خدمتش شد رئیس نهاد مربوط به ورزش‌های سنتی.(۵) هر سال در مراسم‌هایی چون سالگرد تولد شاه، سرکردهٔ صد‌ها ورزشکاری بود که در استادیوم اصلی تهران همگام با هم حرکات ورزش باستانی انجام می‌دادند.

حرکات ورزشی زورخانه سنتاً جهت آماده شدن ورزشکار‌ها برای گرفتن کشتی بود. از دههٔ ۱۳۲۰ کم‌کم کشتی آزاد و فرنگی به سبک جهانی جای کشتی زورخانه‌ای را گرفتند، کشتی‌گیرهای ایرانی در مسابقات قهرمانی جهانی و بازی‌های المپیک کلی مدال می‌گرفتند. اما از اواخر دههٔ ۱۳۴۰ بود که فوتبال آرام‌آرام کشتی را به سایه برد. چند بازی با تیم‌های اسرائیلی که در آن‌ها تیم‌های ایران برنده هم شدند،(۶) به محبوبیت فوتبال افزود؛ فوتبال، همچنان که در خیلی کشورهای دیگر، بدل شد به دغدغه‌ای ملی. تهران دوتا تیم بزرگ و اصلی داشت، تاج و پرسپولیس، و رقابت میان این دو (به ترتیب «آبی‌ها» و «قرمز‌ها») تا پیش از انقلاب دل و جان طرفدار‌ها را تسخیر کرده بود.

نخستین کسانی که تربیت بدنی را برای دختران باب کردند، میسیونرهای مسیحی سدهٔ سیزدهم شمسی بودند که تربیت بدنی را در برنامهٔ درسی مدارسشان گنجاندند. اما چون این مدارس عمدتاً پذیرای اقلیت‌های غیرمسلمان ایران بودند، تأثیرشان محدود ماند. معدود زنان مسلمانی که از این مدارس فارغ‌التحصیل شده بودند، جزو نخستین کسانی بودند که درخواست فراهم کردن امکانات تربیت بدنی برای همهٔ زنان کردند. سال ۱۲۹۰ زنی که ۲۰ سال پیش‌ترش از یکی از این مدارس فارغ‌التحصیل شده بود، بدرالدجی خانم، حین سخنرانی در یک مراسم فارغ‌التحصیلی گلایه کرد که زنان ایرانی از ورزش محروم شده‌اند و همین باعث شده بیشترشان ضعیف و ناتندرست باشند.(۷) در دههٔ ۱۲۹۰ تربیت بدنی زنان بخشی از برنامهٔ تجددخواهان برای اصلاح و احیای جامعهٔ ایران شد. در دههٔ ۱۳۱۰ تربیت بدنی در مدارس دخترانهٔ دولتی اجباری شد و سال ۱۳۱۴ مرکزی تازه تأسیس که حکومت بانی‌اش بود، کانون بانوان، توسعهٔ برنامه‌های مرتبط با تربیت بدنی زنان را یکی از اهداف اصلی‌اش تعریف کرد. سال ۱۳۱۸ اولین مسابقات قهرمانی ملی زنان در رشته‌های دو و میدانی و شنا برگزار شد.

محافظه‌کار‌ها مخالف ورزش زنان و تربیت بدنی دختران بودند، عمدتاً هم به این خاطر که پوشیدن لباس ورزشی پیش چشم مردان، قواعد پوشش سنتی اسلامی را نقض می‌کند، قواعدی که مطابقشان زن باید جلوی مردانی که جزو بستگانش نیستند، غیر صورت، دست‌ها و پایین پا‌ها باقی بدنش را بپوشاند. با این حال در دوران حکومت خاندان پهلوی که پی غربی کردن زندگی ایرانیان بود، شماری هر دم فزاینده از زنانی متعلق به طبقات فرادست و متوسط غیرمذهبی ایران سرگرم و درگیر کلی رشته‌های ورزشی شدند. اعضای مؤنث خاندان سلطنتی نقش حامیان سازمان ورزش بانوان ایران را بازی می‌کردند که نهادی دولتی بود.

در دهۀ ‌۱۳۵۰ یک پدیدهٔ تازه پا به عرصهٔ ورزش ایران گذاشت که غنی‌ترش کرد؛ این پدیده هنرهای رزمی آسیای شرقی بود. در این مورد محرک اصلی از طرف شهریار شفیق، خواهرزادهٔ شاه بود، ورزشکاری قابل که نیروهای مسلح ایران را با هنرهای رزمی آشنا کرد، اما محبوبیت شگرف فیلم‌های کونگ‌فویی چینی هم در فراگیری هنرهای رزمی نقش داشت.

از اواسط دههٔ ۱۳۴۰ شماری فزاینده از ایرانی‌ها شروع کردند به مخالفت با سیاست‌های غربی‌سازی محمدرضا شاه پهلوی. همزمان دیکتاتوری حکومت شاه هم هر روز شدید‌تر و سرکوبگر‌تر می‌شد. با توجه به اینکه در عرصهٔ سیاست، امکان ابراز مخالفت با حکومت نبود، مخالفان مذهبی حکومت کلی محبوبیت بیشتر به دست آوردند و از میان روحانیان بلندمرتبه رهبری هم یافتند، آیت‌الله روح‌الله خمینی. اواخر دههٔ ۱۳۵۰ حتی مخالفان غیرمذهبی شاه هم مایل به همکاری با مخالفان اسلام‌گرا بودند، و نتیجهٔ اتحاد این دو انقلابی بود که نخبگان و قدرقدرتان نظام قدیم را کنار زد و جارو کرد، و همراهش سیاست‌های غربی‌سازی‌ای را که حکومت بیشتر از نیم سده پی گرفته بود.(۸) «اصالت» هدف تازهٔ همهٔ سیاست‌های فرهنگی شد.

مثل انقلابی‌های همهٔ جاهای دیگر دنیا، انقلابیون ایرانی، چه دست چپی و چه اسلام‌گرا، رگه‌ای ریاضت‌دوست داشتند و به چشمشان بسیاری از سیاست‌های فرهنگی حکومت پهلوی به این قصد طراحی شده بود که آدم‌ها را از موضوعات جدی‌تر منحرف کنند؛(۹) حمایتی را هم که می‌گفتند حکومت از فوتبال می‌کرده، از همین منظر می‌دیدند. بعلاوه محافل مذهبی می‌پنداشتند ترویج رسمی ورزش زنان هم تلاشی در جهت تضعیف اخلاق عمومی بوده، چون باعث می‌شده زنانی که به قدر کافی پوشیده نبوده‌اند، پیش چشم عامهٔ مردم نمایش داده شوند.


پی‌نوشت‌ها:


1- Cyrus Schayegh, "Sport, health, and the Iranian middle class in the 1920s and 1930s", Iranian Studies, XXXV, 3-4, (2002).
۲ـ بحث پیشاهنگی هدف این مقاله نیست. گفتن این نکته کفایت می‌کند که پیشاهنگی سال ۱۳۰۴ در ایران معرفی و آغاز شد، اما حکومت تا سال ۱۳۱۳ فعالانه ترغیب و تبلیغش نکرد. سال ۱۳۱۴ پیشاهنگی در مدارس اجباری شد اما مخالفت‌هایی برانگیخت که ریشه‌های مذهبی داشت. سال ۱۳۱۴، ۹ هزار پیشاهنگ پسر و هزار پیشاهنگ دختر در ایران بودند. بعد رفتن رضاشاه از ایران در سال ۱۳۲۰، جنبش پیشاهنگی هم ضعیف شد و بعد دیگر اوایل دههٔ ۱۳۳۰ بود که متعاقب مجزا شدن سازمانش از حوزهٔ ورزش، دوباره قدر و اهمیت یافت. برای تاریخ پیشاهنگی در ایران، نگاه کنید به:
Firouz Daghigh-Nia, “Die Entwicklung des Pfadfindertums im Iran und seine jugendfordernde Hedeutung,” (Unpublished Diploma Thesis, Deutsche Sporthochschule, Cologne, 1968-69).
۳ـ عیسی صدیق، یادگار عمر: خاطراتی از سرگذشت (تهران: دهخدا، ۱۳۵۴)، ۲: ۱۷۲.
4- Gerard de Villiers, L'Irresistible ascension de Mohammad Reza Shah d'Iran (Paris: Plon, 1975), 69-70.
۵ـ دربارهٔ کودتا نگاه کنید به:
Mark Gasiorowski, “The 1953 Coup d’Etat in Iran,” International Journal for Middle East Studies, XIX (1987); Ervand Abrahamian, “The 1953 Coup in Iran,” Science & Society, LXV, 2 (Summer 2001).
۶ـ برای جزئیات، نگاه کنید به:
H. E. Chehabi, “Jews and Sport in Modern Iran,” in Homa Sarshar and Houman Sarshar (eds.), The History of Contemporary Iranian Jews (Beverley Hills, CA: Center for Iranian Jewish Oral History, 2001), 3-24.
۷ـ ایران نو، ۳ (۹ تیرماه ۱۲۹۰)، ۳، به نقل از این منبع:
Afsaneh Najmabadi, “Veiled Discourse – Unveiled Bodies,” Feminist Studies, XIX (1993), 509.
۸ـ نوشته‌ها دربارهٔ انقلاب اسلامی بسیار است. برای دو تحقیق عالی، نگاه کنید به:
Shaul Bakhash, The reign of the Ayatollahs: Iran and the Islamic revolution (New York: basic Books, 1984); Mohsen Milani, The Making of Iran’s revolution: From Monarchy to Islamic Republic (Boulder, CO: Westview, 1988).
۹ـ نگاه کنید به:
Bruce Mazlish, The revolutionary Ascetic: Evolution of a political Type (New York: McGraw-Hill, 1976).
شنبه 21 تير 1393 10:54



 
تعداد بازدید: 758


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: