15 مرداد 1393
همزمان با گسترش فعالیت و نفوذ صهیونیسم جهانی، تشکیلات و سازمانهای متعدد صهیونیستی در ایران نیز پایهگذاری شد. بعضی از این سازمانها پیش از تأسیس اسرائیل، موجودیت پیدا کرده بودند و بسیاری از آنها گرایشهای صهیونی نیز داشتند و در مسیر ایجاد دولت یهودی در فلسطین تلاش میکردند. بعضی دیگر نیز اگر چه در داخل ایران فعال بودند، اما شعبهای از کانونها و سازمانهای بزرگ صهیونیستی اروپا و آمریکا بودند.
از میان سازمانها و تشکلهای دسته اول میتوان به تشکیلات صهیونیسم ایران یا مجمع مرکزی تشکیلات صیونیت ایران اشاره کرد که بلافاصله پس از جنگ جهانی اول، یعنی حتی قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران اعلام موجودیت و از همان آغاز با سازمان جهانی صهیونیسم ارتباط برقرار کرد. انجمن فرهنگی اوتصر هتورا یا گنج دانش از دیگر تشکلهای یهودی ایران است که در سال 1324، یعنی چند سال قبل از تأسیس اسرائیل فعالیت خود را در ایران آغاز کرده بود و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی گسترده در سراسر ایران به خصوص مناطق یهودینشین داشت.
انجمن کلیمیان تهران به عنوان یک تشکیلات فراگیر و شاخص یهودی از دیگر کانونهای یهودی داخل ایران است که سابقه آن بسیار طولانی و حتی به دوران قاجار بازمیگردد. سازمان بانوان یهود ایران که در سال 1326 فعالیت خود را رسماً در ایران آغاز کرد، از دیگر تشکلهای یهودی داخل ایران است که قبل از تأسیس اسرائیل موجودیت پیدا کرده بود. البته قبل از تأسیس اسرائیل، سازمانهای یهودی دیگری در ایران نیز موجودیت و فعالیت داشتند.
از میان کانونها و سازمانهای دسته دوم باید به مهمترین آنها یعنی «آژانس یهود» با نام عبری «سخنوت» اشاره کرد که به عنوان ستاد عملیاتی سازمان جهانی صهیونیسم، سالها قبل از تأسیس اسرائیل، به طور رسمی و علنی و جدی در ایران فعالیت گسترده و همهجانبه داشت. سازمان پیشاهنگان یهود یا خلوتص نیز از تشکلهای سابقهدار یهودی – صهیونیستی در داخل ایران بود که سابقه آن به پیش از تأسیس اسرائیل برمیگردد.
«آژانس یهود» مستقر در ایران به عنوان شعبه «آژانس جهانی یهود» - که از نظر تشکیلاتی ستاد اجرایی و عملیاتی سازمان جهانی صهیونیسم به حساب میآید – سالها قبل از پیدایش و ایجاد اسرائیل با موافقت رسمی دستگاه سلطنت و حکومت پهلوی در ایران فعالیت داشت. نمایندگان این سازمان صهیونیستی نیز به منزله نماینده رسمی یک دولت، چون سفیران و نمایندگان دولتهای رسمی جهان، با مقامات درجه اول کشور و حتی شخص محمدرضاشاه ملاقات و گفت و گو میکردند. برای مثال، موشه یشای که در سالهای 1943 و 1944م/ 1322 و 1323ش، مسئولیت دفتر نمایندگی آژانس یهود در تهران را عهدهدار بود، با حسین علاء وزیر دربار و نیز محمدرضا پهلوی ملاقات و دیدار داشته است. این بدان معنی است که نماینده رسمی سازمان جهانی صهیونیسم، از سوی حکومت پهلوی در آن سالها به رسمیت شناخته شده بود و دفتر آن در تهران با موافقت رژیم پهلوی، عملیات و اقدامات صهیونیستی خود در ایران را دنبال میکرد.
قبل از موشه یشای، ناهوم هرتصبرگ که در برخی اسناد صهیونیستی از او با نام رمز «ن – ه.» یاد شده، در رأس شعبه آژانس یهود مستقر در تهران قرار داشت. او از کارکنان رسمی آژانس یهود نبود و از سوی سازمان جهانی صهیونیسم به ایران اعزام شده بود، با این حال چون از ماه آوریل 1943م/1322ش آژانس یهود در تهران رئیس یا سرپرست نداشت، او داوطلب شد در رأس این اداره قرار گیرد.
صرفنظر از فعالیت در مسیر انتقال یهودیان به فلسطین و جمعآوری پول، ترویج و تبلیغ اندیشه صهیونیستی در ایران به ویژه در میان جامعه یهود از دیگر فعالیتهای سازمانهای صهیونیستی مستقر در ایران بود. یکی از مقامات آژانس یهود ایران در خاطرات خود در این باره نوشته است:
من از اعضای سوخنوت خواستم که هر کدام مسئولیت تدریس دو گروه [از جوانان یهودی] را به عهده بگیرند. گذشته از زبان عبری، سرودهای اسرائیلی، تاریخ اسرائیل، دانستنیهای سرزمین اسرائیل [فلسطین] را به جوانان میآموختیم. ایسرائیل ایلنائه درباره صهیونیسم، افرائیم درباره تاریخ یهود و همین طور سایر رفقا مشغول شدند. از جمله درخواستهای آموزشی ما یکی اکرام به زن [یهودی] و شرکت او در جامعه [حضور در فعالیتهای صهیونیستی بود] و دیگر، یهودی و صهیونیست کردن خانه و خانواده و سوم آماده کردن جوانان از لحاظ حرفهای و سازندگی برای مهاجرت به سرزمین اسرائیل بود.
فعالیت آژانس یهود در ایران اگر چه بدون کمک و مساعدت سازمانهای یهودی داخل کشور به یهودیان ایران غیرممکن بود، اما به دلیل برخورداری از حمایت و مساعدت رسمی دستگاه سلطنت، این مؤسسه هزاران یهودی ایرانی و غیرایرانی را از ایران به فلسطین منتقل کرده بود. موشه یشای نماینده آژانس یهود طی سالهای یادشده توانسته بود آزادانه با اکثر رهبران و سران مهم یهود ایران مثل دکتر لقمان نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی، مراد اریه، ارسطو طبیبزاده، موسی طوب و راب عزیرالله نعیم و... ارتباط برقرار کند. ارتباط موشه یشای با سران یهود ایران و مقامات بلندپایه ایران در مسیر اهداف صهیونیستی آژانس، یعنی جمعآوری کمک برای سازمان جهانی صهیونیسم و تبلیغ و ترویج تعلیمات صهیونیستی در میان یهودیان و مهمتر از همه تحریک و تشویق یهودیان برای رفتن به فلسطین بود.
از نکات قابل توجه در خاطرات موشه یشای، اشاره او به ارتباط و همکاری آمریکاییها و انگلیسیهای مستقر در تهران با آژانس یهود در مسیر پیشبرد اهداف صهیونیستی است. جالبتر این که او اعتراف میکند که در میان این گروه از آمریکاییها یا انگلیسیها، شمار قابل توجهی یهودی وجود دارد. او در این باره ضمن اشاره به انتقال صدها یهودی به فلسطین میافزاید:
در ژانویه 1943 [1321] تعداد 1300 نفر از آنها [یهودیان] با کشتی رهسپار سرزمین اسرائیل [فلسطین] شدند. اغلب آنها خردسال بودند. بقیه در تهران ماندند. راه عراق روی آنها بسته است. ایران متعلق به کشورهای دشمن نیست. در اینجا میلیونها انسان زندگی میکنند. لذا هیچگونه فشاری در کار نیست. بین 160 تا 200 تن از سربازان و افسران آمریکایی مقیم اردوگاه ارتش نزدیک امیرآباد، یهودیاند که با ما تماس دارند. یک راب [روحانی یهود] ارتشی نیز در میان آنها به وظایف دینی میپردازد.
موشه یشای نماینده آژانس یهود در ادامه میافزاید:
شعبه آژانس یهود در تهران همیشه سرشار از جنب و جوش و هیجان است. در این میان [در ماه نوامبر 1943] ژنرال شیکورسکی با ولیعهد عراق در بغداد به گفت و گو نشست تا از او برای ترانزیت از بغداد اجازه بگیرد. چنین اجازهای برای لهستانیها [یهودیان لهستانی] داده شد. ولی ما موفق شدیم فقط 77 خردسال را با 10 نفر بزرگسال از طریق بغداد به سرزمین اسرائیل بفرستیم. برای انتقال آوارگان، ادارهای مخصوص در تهران دایر گردیده که در رأس آن سرهنگ راس ، یک افسر انگلیسی قرار دارد. روی هم رفته راس یک انسان ساده و بیتکلف است که کار کردن با او لذتبخش مینماید... از قرار معلوم حدود 10 هزار [یهودی] لهستانی، اغلب با اونیفورم ارتش لهستان، از طریق عراق وارد سرزمین اسرائیل [فلسطین] شدند. از این طریق تعدادی یهودی نیز رهسپار سرزمین اسرائیل گردیدهاند.
علاوه بر آژانس یهود، تشکیلات صهیونیستی دیگر با نام «قِرِِن قَيِمت» (صندوق ملی یهود) در خصوص مهاجرت یهودیان به فلسطین، در ایران فعالیت میکرد. ایسرائیل ایلنائه متصدی امور این تشکیلات صهیونیستی، از کیبوتص افیکیم ، بود که در سال 1944/1323ش، با موشه یشای مسئول آژانس یهود در تهران همکاری میکرد. البته ناگفته نماند که این تشکلهای صهیونی مستقر در ایران، در کنار فعالیتهای گسترده برای تشویق و انتقال یهودیان به فلسطین به جمعآوری پول برای سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس یهود نیز اقدام میکردند.
سازمان صهیونیستی جوینت از دیگر تشکلهای صهیونیستی مستقر در آمریکا بود که در ایران آن زمان فعالیت داشت. هاردی ویطالس نماینده جوینت در ایران در سال 1942م/1321ش به همراه راب عزیزالله نعیم رئیس تشکیلات صیونیت ایران، از محلات و مناطق یهودینشین بازدید و گزارش تهیه کرده است.
درباره قِرِن قَيِمت یا همان صندوق ملی یهود یادآوری این مهم ضروری است که این تشکیلات صهیونیستی، ظاهراً در زمان رضاخان در ایران فعالیت داشته است. بر طبق اعتراف عزری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران، در ماه مارس 1929، از سوی صندوق ملی یهود در فلسطین، نامهای برای صیون عزری (پدر مئیر عزری) به امضای منحم (مناحیم) اوسیشکین سرپرست صندوق ملی یهود، ارسال میشود که در آن از وی خواسته شده بود تا به امور دفتر این صندوق در تهران سر و سامان داده شود. عزری درباره فعالیتهای صهیونیستی در ایران عصر رضاخان و قبل از جنگ جهانی دوم، اعتراف میکند که پدرش، صیون عزری در امر مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین همکاری و کمک میکرده است. او از دو خانواده ساسون و ربانی در این زمینه یاد میکند که در آن دوره به فلسطین کوچ کردند. او اضافه میکند که پدرش با آژانس یهود در تهران و شخص موشه یشای نیز همکاری داشته است.
مئیر عزری درباره حضور پوششی صدها یهودی صهیونیست در ایران و همکاری آنها با کانونهای صهیونیستی مستقر در این سرزمین و تلاشها و فعالیتهای آنان در مسیر برنامهها و اهداف صهیونیسم میافزاید:
یک کمپانی ساختمانی وابسته به اتحادیه کارگران اسرائیل [هیستادروت] به نام «سولل بونه» که به کارهای ساختمانی ارتش بریتانیا در ایران و عراق یاری میداد، با بیش از 1700 تن کارشناس و کارمند از جنبش هخالوتص در ایران پشتیبانی میکرد. آنان به ویژه در شهرهای آبادان و خرمشهر، جایگاه پالایشگاههای نفت ایران با جوانان یهودی بومی میانه خوبی بر پا کرده بودند. جوانان یهودی با آموزش زبان عبری، برپایی نمایشها، رقصها و آوازها، گردشهای گروهی و سخنرانیها در کنار اروندرود و سایه درختان خرما میکوشیدند به نیروی جنبش [صهیونیستی هخالوتص] بیفزایند.
عزری به حضور کارشناسان صهیونیست در میان جوانان اشاره و اعتراف میکند که بعضی از آنها تحت پوشش نظامیان ارتش انگلیس در ایران فعالیتهای صهیونیستی را مطابق برنامه سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس یهود دنبال میکردند و پی میگرفتند. او در این باره میافزاید:
کارشناسان اسرائیلی در میانه سالهای 1940 میپنداشتند جوانان یهودی ایرانی برای پارهای آموزشهای صیونیستی آمادگی یافتهاند. از همین رو در سال 1943، ایسرائیل ایلنائه از کیبوتص افیکیم، که هنوز یونیفورم ارتش بریتانیا را به تن داشت و به سرپرستی صندوق ملی یهود (کرن کیمت) در ایران برگزیده شده بود برای بازدید به ایران آمد. ... آگاهی ژرف به راستی او را شایسته درجه سرگردی که روی شانههایش میدرخشید، نشان میداد. نامبرده به ایران آمد تا آرمان آزادی اسرائیل را به گوش جان یهودیان ایرانی برساند.
عزری علاوه بر اشاره به تبلیغات صهیونیستی مأموران اعزامی سازمان جهانی صهیونیسم و تشکلهای صهیونیستی در ایران، اعتراف میکند که ارتش انگلستان در ایران در دوران جنگ جهانی دوم، پوشش مناسب و لازم را برای فعالیت مأموران صهیونیست فراهم میکرده است:
[سرگرد] ایسرائیل ایلنائه در زمستان 1945-1944 پیام خوشش را با یک کامیون بارکش ارتش بریتانیا به اصفهان آورد. او نامههایی از شادروانان اسحاق بن صوی و موشه [موسی] طوب بنیانگذار جنبش صیونیستی در تهران با خود داشت. گو این که کنسولگری بریتانیا برای میهمانداریاش پیشبینیهایی کرده بود ولی برتر دید میهمان خانواده ما شد. پدرم [صیون] با او به زبان فرانسه گفت و گو میکرد. او یک حلقه فیلم سیدقیقهای با خود آورده بود [به نام] «سرزمین امروز اسرائیل»؛ که گویای کشاورزی و آبیاری نوین، بناهای تازه و خودجوش مردم برای ساختن سرزمینشان بود. ... سالن کنیسای ملانیسان را برای نمایش فیلم برگزیدیم که پشت سر هم تکرار شد.
مئیر عزری که در همین دوران، به همراه ایسرائیل ایلنائه نماینده صندوق ملی یهود، به اصفهان و شیراز سفر کرده بود، به ارتباط این مأمور اعزامی صهیونیست با ارتش اشغالگر بریتانیا در ایران و استقبال سران یهود از نماینده و مأمور اعزامی صهیونیست چنین اعتراف میکند:
پس از پایان مراسم خوشآمد از سوی یهودیان شیراز به پایگاه ارتش بریتانیا در این شهر رسیدیم. ایلنائه مرا به همکارانش [نیروهای نظامی بریتانیا] و مترجم خویش معرفی کرد. به زیباترین میهمانخانه شهر رفتیم. سران یهودی به دیدارمان آمدند. پدرم [صیون عزری] نامهای به سرلشکر پیروز [= فیروز] استاندار فارس نوشته و ما را به نامبرده معرفی کرده بود. استاندار را نیز در همان جا دیدار کردیم. استاندار مردی برازنده و دانش آموخته بود، زبانهای انگلیسی و فرانسه را خوب میدانست. با پدرم آشنایی داشت و از او جویا شد. از زندگی و روزگار و دگرگونیهای یهودیان در فلستین [فلسطین] پرسید. آن روزها هنوز انگلیسیها از سرزمین اسرائیل [فلسطین] بیرون نرفته بودند.
عزری از همراهی استاندار فارس به عنوان نماینده حکومت مرکزی با مأموران صهیونیست و نیز از جانبداری او نسبت به آرمان صهیونیستی برپایی دولت یهودی در فلسطین نیز ابراز شادمانی میکند و مینویسد:
او با تندروهای یهودیستیز، به ویژه در فلستین [فلسطین] میانه خوشی نداشت. استاندار با خوشرویی و گرمی به آگاهی ما رساند که استان فارس را خانه خود بیانگاریم وهر برنامه سازندهای که داریم، انجام دهیم و افزود: «ما یهودیان را دوست داریم و بازگشت سرافرازانه آنان را به خانه پدرانشان[!] آرزو میکنیم».
صرفنظر از میزان صحت و سقم نوشتههای مئیر عزری، این واقعیت تاریخی غیرقابل کتمان است که از زمان رضاخان، دربار و دستگاه حکومت، مقامات و مراکز رسمی حکومتی، موظف بودند مانع حرکتهای صهیونیستی در ایران نشوند و بلکه با آن موافقت و همراهی نشان دهند؛ و پس از رضاخان نیز این جریان ادامه داشت. فعالیت آزاد و آشکار نماینده اعزامی صهیونیسم جهانی و تبلیغ آرمانهای صهیونیستی در کشور ایران، از نظر و دیدگاه سلطنت و حکومت ایران مغایر منافع ملی و امنیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مردم ایران نبود، بلکه به زعم آنها به نفع حکومت و سلطنت و نیز تحکیم قدرت پهلوی بود. آنچنان که در پیش چشم استاندار و نماینده رسمی حکومت مرکزی در شیراز، ایسرائیل ایلنائه به تبلیغ آرمان برپایی دولت صهیونیستی در میان مردم مبادرت میورزد و جوانان یهودی را برای پیوستن به حرکت صهیونیستی تحریک و ترغیب میکند. به طوری که عزری میافزاید:
در شیراز بالای ده هزار یهودی زندگی میکردند که پس از تهران پریهودینشینترین شهر ایران بود. بیشتر این مردم در کار بازرگانی بودند و با یهودیان بوشهر داد و ستدی نزدیک داشتند. گروه کوچک یهودیان بوشهر نیز به کار بازرگانی سرگرم بودند یا در ادارههای گمرک، مالیات و دارائی هر یک کاری داشتند. ... یک هفته با ایلنائه در شیراز بودم و سه شب پشت سر هم فیلم پربیننده «ارتص [ارض] اسرائیل امروز» را به نمایش درآوردیم. شب سوم، استاندار همراه پنج تن از همکارانش برای دیدن فیلم به سالن نمایش آمد. از پیشرفتهای نوین کشاورزی و آبیاری اسرائیلیها شگفتزده شده بود و از فرآوردهها، روش آبیاری، کود، زمین، چگونگیهای این شیوه نوین پرسشهایی داشت.
مئیر عزری در ادامه خاطرات خود ادعا میکند که در تابستان سال 1947م/1326ش، یعنی یک سال قبل از تأسیس اسرائیل، در مقام دبیر جنبش صهیونیستی خلوتص (پیشگامی یا پیشاهنگی) در ایران و نماینده صندوق ملی یهود و آژانس یهود و با هدف ترویج و توسعه آموزشهای صهیونیستی در میان یهودیان آن سامان به شیراز اعزام شده است. او درباره تکاپوی گسترده دستهها و گروههای مختلف صهیونی در ایران، آن هم قبل از پیدایش اسرائیل، چنین میگوید:
در سال 1946... برای همیشه به تهران کوچیدم. پس از چندی خانوادهام نیز راه مرا پی گرفتند. همکاری با فرستادگان کیبوتص همنوحاد (جنبش کیبوتص متحد) به ایران برای برپایی جنبش خلوتص [پیشاهنگی] نیرومندترین انگیزه من در این جابهجایی بود... جنبش خلوتص روزهای نخستینش را با کیبوتص همنوحاد آغازید... در نخستین روزهای سال 1943، گرایش دانشآموزان و دانشجویان و برخی پیشهوران به برپایی کانون جوانان یهودی رنگی تازه به جنبش بخشید. گام دلیرانه موسی کرمانیان در پایهریزی انجمن فرزندان صیون در همین سال نباید فراموش گردد.
برپایی سازمان خلوتص نوجوانان به رهبری یعقوب ملامد در سال 1944، در چندی از شهرستانهای ایران، به گسترش بینش صیونیستی جانی تازه داد. فراگیری زبان عبری، گسترش زمینههای فرهنگی یهود و یاری به صندوق ملی اسرائیل از جمله دیدگاههایی بودند که در این انجمن پیگیری میشدند. شوربختانه هماهنگی و همبستگی این سازمانها و انجمنها با یکدیگر زیر نام «جنبش جوانان یهودی»، در سال 1945، برای یک دست کردن همه نیروها نتوانست گرایش همه سویه در جوانان یهودی ایجاد کند.
حضور و فعالیت نمایندگان و مأموران اعزامی سازمان تروریستی صهیونیستی «هاگانا» در ایران به منظور عضوگیری از میان جوانان یهودی، بخشی دیگر از تکاپوی صهیونیستی در ایران، قبل از تأسیس دولت اسرائیل بود. مئیر عزری در این باره چنین مینویسد:
اهرون کهن، از کیبوتص «رویوم» ... در ماه اوت سال 1945، به ایران آمد. پدربزرگش در سال 1881 ، از شیراز به اسرائیل [= فلسطین] کوچیده بود. وی که در میان همکارانش خاور داوید (رفیق داود) خوانده میشد، در پایان سال 1942 با شناسنامه ایرانی زیر نام داود کدوری به ایران آمد و با پدرم (صیون) آشنا شد. ... او در سفر تازهاش تنها به آموختن زبان عبری بسنده نمیکرد. میخواست از همه آرمانهای صیونیستی، زمینههای مهاجرت، پیشبرد نیازهای کشاورزی، آبادانی و نیازمندیهای پدافندی خاک اسرائیل در چهارچوب سازمان هاگانا آگاه گردند. نامبرده تا سال 1947 در ایران ماند که دستاوردهایش قابل ستایش هستند.
سازماندهی جوانان یهودی از طریق تشکیل دستهها و گروههای کوچک صهیونیستی در گوشه و کنار کشور و کنترل و هدایت آنها در مسیر برنامه و اهداف سازمان جهانی صهیونیسم، بخشی دیگر از تکاپوی مأموران و نمایندگان اعزامی سازمانهای صهیونی در ایران بود. آنچنان که نویسنده یادنامه حکایت کرده است:
یکی از همکاران وفادار و کارآزموده اهرون کهن در ایران، عدین شونامی از کیبوتص «بیت هشیتا» بود که در سایه دانش سازماندهی، با شتابی شگرف، بخشهای جنبش خلوتص را در پهنه شهر تهران گسترش داد. این گستردگی چشمگیر در سال 5708 [عبری = 1948م] تنها در سه بخش، چهل و یک گروه را دربر میگرفت. نخستین بخش با نام «هنگب» در کنیسای ملاحنینا و دو بخش دیگر در بالای شهر تهران با نامهای «هشارون» و «زمت هکووش» و سپس بخش دیگری با نام «مخنائیم» (اردوگاه) برپا گردید. نشانه خلوتص، خوشهای پیچیده به دور شمشیر همراه با گزیده واژههایی درباره آرمانهای خلوتص بود که یهودی را به خانه خویش فرامیخواند.
نویسنده صهیونیست در ادامه خاطرات خود، سازمان صهیونیستی خلوتص را مایه تحریک، تشویق، شور و احساسات صهیونیستی در میان جوانان دختر و پسر یهودی ایران و زمینهسازی بسیاری از اقدامات و فعالیتهای صهیونی در میان جامعه یهود ایران دانسته و مینویسد:
پدیده صیونیزم که سالیان سال از سوی دولت ایران رسمی اعلام شده بود و سپس چند سالی تحریم و غیرقانونی اعلام شده بود، با جنبش خلوتص آزاد شد و فعالیتها دوباره به کار افتاد. جنبش در این دوره دارای سه هزار عضو بود که در زمینه مهاجرت همگانی، کار پیشاهنگی را بر دوش داشت.
در آن دوران، صهیونیستهای زیادی از سوی سازمانهای جهانی صهیونیستی برای پیگیری اهداف و برنامه خاص به ایران اعزام شده بودند که تحت پوششهای مختلف عمل میکردند. همانطور که پیش از این یادآوری شد، یکی از این پوششها، ارتش اشغالگر انگلیس در سرزمین ایران بود که ارتباط، تعامل و هماهنگی شگفتانگیزی با محافل صهیونیستی داشت:
شهر آبادان یکی از بزرگترین پالایشگاههای جهان در سال 1943 و 1944م/1322 و 1323ش، کم و بیش 300 تن اسرائیلی را در خود جای داده بود. اینان برای یاری به ارتش بریتانیا [و با لباس افسران و نظامیان انگلیسی] به آبادان آمده و سختیهای زندگی را (بالای پنجاه درجه سانتیگراد در تابستان همراه با شرجی و نم آزارنده) مانند دیگران به جان خریده بودند. هر یک از اینان در بخشهای گوناگون شهر کاری داشتند. زن و بچهدار میانشان کم بود. بیشترشان هنوز تنها زندگی میکردند. چندی از این جوانان با آموزش زبان عبری به نوجوانان 8 تا 16 ساله یهودی در کنیساها به برپایی نشستهای سخنرانی و نشان دادن هنر و فرهنگ اسرائیلی پرداختند. هیچگونه بازدارهای [مانعی] در برابر پسران یهودی در آبادان برای درآمیختن با برادران اسرائیلی [یهودی]شان نبود. ولی دخترها نمیتوانستند از چنین بختی بهرهمند گردند. ... آنها اگر نمیتوانستند در نشستهای بیرون از خانه با همسنگرانشان به رایزنی بپردازند، آنان را به خانههای خود فرامیخواندند. نخستین نشست در خانه [یوسف] وصفی یکی از کارمندان خوشنام و رده بالای شرکت نفت انجام شد. دب ادیب، اهودبن اهارون، میخائل فرانک و زندهیاد مئیر بنت به میهمانی فراخوانده شدند.
یادآوری این مهم ضرور است که قدرتهای جهانی وقت، به ویژه انگلستان همواره به مثابه یک چتر امنیتی برای سازمانهای صهیونیستی و مأموران آنها در گوشه و کنار جهان به خصوص مناطق دستنشانده مثل سرزمین ایران بودند. وابستگی دستگاه سلطنت، شخص شاه، اطرافیان و درباریان به انگلستان، لژهای ماسونی یا کانونهای مرموز توطئهگر مستقر در انگلیس و... و سیطره بیچون و چرای انگلیسیها در این کشور از یک سو و به علاوه سلطه بلامنازع زرسالاران یهودی و کانونهای قدرتمند یهودی در انگلستان از سوی دیگر، موجب شده بود ایران به جولانگاه امن و آزاد صهیونیستها در آن دوران تبدیل شود و مقامات حکومت و دستگاه سلطنت و مراکز قدرت و حکومتی نیز کاملاً هماهنگ و همسو با برنامههای صهیونیستها، حامی و پشتیبان آنها باشند. این اهرم تأثیرگذار پس از تأسیس اسرائیل نیز کاملاً کارساز بود. یعنی علاوه بر نقش قدرتهای جهانی سلطهگر مثل انگلیس و آمریکا، حضور و نفوذ گسترده و همهجانبه ایادی صهیونیسم در عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی نیز، اهرم فشار قدرتمند آنها برای مطالبات بعدی بود که موضوع شناسایی اسرائیل به صورت دوفاکتو از سوی رژیم شاه از جمله آنها به حساب میآید.
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار، جایگاه زراندوزان و ثروتمندان یهودی در ایران آن زمان بود که متأسفانه در متون تاریخی و منابع پژوهشی از آن سخنی به میان نیامده است.
بر طبق اسناد و اطلاعات موجود، بسیاری از مراکز پولی، بازرگانی و بانکی ایران در مقطع تاریخی یاد شده در دست یهودیان و یا اشخاص یهودیتبار قرار داشت.
علاوه بر این، آن دسته از یهودیان عراقی که به تدریج، پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی وارد ایران شده بودند، توانسته بودند جایگاهی ممتاز در عرصه بازرگانی و داد و ستدهای پول و اقتصادی ایران به دست بیاورند. اسناد و مدارک موجود آن دوران از سیطره آنها بر بازار پول ایران حکایت میکند؛ آن چنان که بعضی مقامات و مسئولان ذیربط ایران آن روز به شدت نسبت به این مسئله احساس خطر کرده و حتی مسئله را به اطلاع شخص شاه نیز رسانده بودند. از جمله اسناد موجود، نامهای است که سفارت ایران در عراق به «رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی» ارسال کرده و در این خصوص چنین هشدار داده است:
از: سفارت شاهنشاهی ایران در عراق
به: ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی
[طبقهبندی] محرمانه
چندی پیش اسامی بازرگانان عراقی را که در ایران مشغول تجارت هستند از وزارت امور خارجه خواسته بودم و اینک که صورت مزبور رسیده، معلوم میشود قسمت عمده فعالیتهای اقتصادی ایران در دست یهودیهای عراقی است و این مسئله نه تنها از نظر اقتصادی بلکه از نظر سیاسی باعث کمال نگرانی میباشد. لهذا شرحی در این باب به وزارت امور خارجه نوشتهام که رونوشت آن به پیوست تقدیم میشود. چون موضوع حائز کمال اهمیت است متمنی است در موقع مقتضی از شرفعرض لحاظ مبارک ملوکانه بگذرانند.
وزیر مختار
محمد شایسته
پیوست سند محرمانه یاد شده، شامل اسامی 42 شرکت و کمپانی عمده یهودی است که در سراسر ایران به امور بازرگانی و تجاری مشغول و بازار اقتصاد ایران را در دست خود گرفته بودند. بلافاصله نامهای از سوی رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی به وزارت امور خارجه ارسال شد که توضیحات لازم را در این باره آماده و به اطلاع شخص شاه و دربار برسانند.
علاوه بر وابستگی سلطنت پهلوی به آمریکا و انگلستان و قدرت بلامنازع یهود در حاکمیت و ساختار سیاسی و حکومت آن دو کشور، حضور و نفوذ اسرارآمیز یهودیها در ایران، و قدرت تشکلهای صهیونی و یهودی در داخل، موقعیت اقتصادی یهود ایران، حضور عناصر بهایی و فراماسونری و یهود مخفی در ساختار قدرت کشور، فشارهای کانونهای ذینفوذ در عرصه قدرت جهانی و...، دیدگاه و تلقی مقامات حکومتی، درباریان و به ویژه شخص محمدرضا درباره قدرت جهانی یهود را نیز نمیتوان نادیده گرفت. بر اساس اطلاعات و اسناد موجود، محمدرضاشاه در باطن آنچنان تحتتأثیر و حتی مرعوب نفوذ و سیطره یهود در ساختار قدرت نظام سلطه بود که در پارهای جلسات بسیار خصوصی و نشستهای محرمانه با بعضی مقامات اسرائیلی به صراحت از آنها تقاضا میکرد که از اهرم و نفوذ و موقعیت خود در آمریکا در جهت حمایت از حکومت او استفاده و مقامات آمریکا را در پشتیبانی و حمایت از سلطنت او توجیه و بیش از پیش ترغیب کنند. او حتی از اسرائیلیها تقاضا کرده بود که اجازه ندهند رسانههای غربی علیه او و دستگاه حکومت او تبلیغات کنند. محمدرضا ارتباط با اسرائیلیها را به وسیلهای برای تثبیت و تحکیم سلطنت خود تلقی و ارزیابی میکرد.
منبع:محمدتقی تقیپور ، ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، جلد اول ، ص 68 تا 84
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران
تعداد بازدید: 821