18 شهریور 1393
سخنرانی هدایتالله بهبودی؛ رییس دفتر ادبیات انقلاب اسلامی ؛
این سخنرانی در نشست تخصصی هفده شهریورارائه شده است . این نشست توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در موزه امام علی (ع) تهران در شانزدهم شهریور ماه 1383 در فرهنگسرای انقلاب برگزار شد
بسمالله الرحمنالرحیم.
آنچه كه از من میشنوید تا حدی به زمینههای تاریخی واقعه هفده شهریور مربوط است. این مطالب شاید بتواند برخی از علل حادث شدن این رویداد خونین را روشن كند. البته شاید یكی دو ضلع بیشتر از منشور حادثه در این فرصت ترسیم نشود. دو مقدمه كوتاه.
از منبع موثقی شنیدم كه مجموعه آمار شهدای انقلاب اسلامی از قیام 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی حدود پنج هزار نفر برآورد شده است. اسناد و مدارك هم تقریباً این تعداد را تأیید میكنند. البته رقم كمتر از این است. اما با تسامح میگوییم پنج هزار نفر. این نشان میدهد كه پیروزی انقلاب اسلامی با تمام ابعاد وسیعی كه دارد، در مقایسه با انقلابهای دیگر هزینههای جانی بسیار كمی در پی داشته. توجه میدهم كه هزینههای جانی ، نه هزینههای دیگر. زندانها، تبعیدها، شكنجهها، محرومیتها و ستمدیدگیها مسائل دیگری است. از طرف دیگر برای نگهداری این انقلاب، بیش از دویست و بیست هزار شهید دادیم. این موضوع همیشه من را به فكر وا میدارد. در واقع اضلاع جدیدی از این حادثه و انقلاب را در ذهن آدم ترسیم میكند.
مقدمه دوم اینكه حكومت نظامی در قانون مشروطه، در 1290 شمسی تصویب شد. اما برای اولین بار در ایران، یك روز بعد از به توپ بسته شدن مجلس، در تهران حكومت نظامی اعلام شد. دو بار قبل از كودتای سیاه 1299، شاهد حكومت نظامی بودیم. هنگام كودتا هم، در تعدادی از شهرها حكومت نظامی اعلام شد. هنگام اشغال ایران، باز با حكومت نظامی مواجه بودیم. مقطع مهم دیگر، بعد از كودتای 28 مرداد بود كه با حكومت نظامی مواجه هستیم. بعد از قیام 15 خرداد 1342 باز حكومت نظامی داشتیم. اما از آن زمان تا 1357شمسی، ظاهراً دیگر حكومت نظامی در كشور برقرار نشد. با اینكه این نوع برخورد، در 1357 اول بار در اصفهان رخ داد، اما بین برقراری حكومت نظامی در اصفهان با تهران شباهتها و تفاوتهایی است. آن روز هم در اصفهان جمعه بود، هفده شهریور هم در تهران روز جمعه بود. در شورای تأمین استان اصفهان رئیس شهربانی گفت شهر كاملاً از دست من خارج است؛ من دیگر نمیتوانم كاری بكنم. در تهران هم همین وضعیت در شانزدهم شهریور بود. رضا ناجی كه فرمانده حكومت نظامی اصفهان بود، از رادیو رسماً اعلام حكومت نظامی كرد. كمتر از یك ساعت بعد هم آمد و از تلویزیون اعلامیه خواند. همان روز اعلامیه حكومت نظامی اصفهان قرائت شد و مردم كاملاً در جریان قرار گرفتند. اما هفده شهریور تهران متفاوت بود.
فضای حوادث انقلاب اسلامی به نحوی است كه نمیتوانیم یك تكیهگاه كامل، یك ویژگی تمام قد برای هفده شهریور در نظر بگیریم و ببینیم چرا واقعه هفده شهریور رخ داد. اما میتوانیم ماه مبارك رمضان سال 1357 را نقطهای برای سلسله حوادث بعد از آن در نظر بگیریم و ببینیم چرا این حادثه خونین در میدان ژاله به وقوع پیوست. به خاطر ماهیت نهضت مردم كه كاملاً جنبه مذهبی داشت، استعداد فراوانی برای بهرهبرداری از ظرف زمانهایی كه به نحوی مذهبی بودند، پیدا میشد. از نمونه اینها هم ماه مبارك رمضان بود. اسناد نشان میدهد كه سخنرانیها در این ماه اوج گرفت. شدت دستگیریها بسیار بالا رفت، به طوری كه قبلاً سابقه آن را نداشتیم. تعدادی از تبعیدیها را جا به جا كردند. ممكن بود اینها از همین بلندگوهای ماه رمضان مردم را تحریك كنند. مجموعه سخنرانیها و حرفهایی كه توسط روحانیت در ماه رمضان ایراد میشد، رژیم را دچار نگرانی كرد. پانزده مرداد مصادف با اول ماه رمضان بود. در این ماه اتفاق بزرگ دیگری داریم كه تغییر عمدهای در حكومت به وجود آورد و آن آتشسوزی سینما ركس آبادان بود. سیصد و هفتاد و هفت نفر در این حادثه سوختند. البته ده نفر موفق به فرار شدند. چهار نفر هم زخمی شدند. در نخستین ساعت بعد از این حادثه، تعدادی جلوی شهربانی آبادان جمع شدند (با عرض معذرت) شعار مرگ بر امام دادند. این یكی از نشانههایی است كه معلوم میكند برنامهریزی پشت این ماجرا برای بدنام كردن نهضت اسلامی بود. اما نخستین واكنشها از فردای آن روز انگشت اتهام را به سوی رئیس شهربانی آبادان، افسر بدنامی كه سرتیپ رزمی نام داشت و در 19 دی 1356 هم در قم آن كشتار را انجام داده بود، برد. وی به حدی دچار اضطراب شده بود كه فوراً شورای تأمین استان را تشكیل میدهد و از مسئولین استان میخواهد كه حكومت نظامی در آبادان برقرار كنند. مسئول ساواك آبادان میفهمید كه این به خاطر ترسی است كه برای رئیس شهربانی حادث شده و مایل است به خاطر حفظ جانش در آبادان حكومت نظامی اعلام شود. با شاه مشورت میكند و در نهایت نمیپذیرند. این حادثه تأثیر فراوانی بر سخنرانیهای بعدی ماه مبارك داشت، به نحوی كه دولت را وادار كرد عكسالعمل سریعی از خود نشان دهد. همیشه در بحرانهاست كه حكومتها دچار تغییر و تحول شدید میشوند. مجله خواندنیها روز اول شهریور كه منتشر شد، نوشت دولت آموزگار استعفا میدهد. حدود سه چهار روز طول میكشد تا این مجله چاپ شود. بنابراین خبر، شاید فردای حادثه سینما ركس درز كرده بود. 28 مرداد سینما ركس آتش گرفت، دو روز بعد خواندنیها اعلام كرد دولت آموزگار در حال تغییر است. اول یا دوم شهریور بعضی از منابع خارجی اعلام كردند كه جایگزین او جعفر شریف امامی است. فردای آن روز مصادف با ضربت خوردن حضرت علی(ع) و شهادت امام اول بود؛ خبر تغییر دولت را اعلام نكردند. فردای شهادت حضرت امیر(ع)، یعنی روز پنجم شهریور، تغییر دولت اعلام شد و جعفر شریف امامی كابینهاش را به شاه معرفی كرد. جمشید آموزگار هم كه ماهیتی دوگانه داشت، هم ایرانی محسوب میشود و هم امریكایی، بار و بندیلش را بست و به آن كشور رفت. شعار جعفر شریفامامی مشهور است. همهتان میدانید كه دولت خودش را دولت آشتی ملی نام نهاد. اقداماتی هم كرد كه اگر پشتوانههای مبارزاتی امام نبود، چه بسا برای آرامش جامعه كافی بود. چنانچه اسناد نشان میدهد، در گروههایی از مردم و روحانیون اقدامات شریف امامی مؤثر واقع شد، یعنی آنها را تحت تأثیر قرار داد. شریف امامی قمارخانههای كوچك و بزرگ را بست. تاریخ شاهنشاهی را دوباره به تاریخ هجری تبدیل كرد. دستور پیگرد و دستگیری كسانی را كه مشهور به فساد بودند، داد. بعضیها را دستگیر كرد. یك نوع آزادی در مطبوعات ایجاد شد كه قبل از آن سابقه نداشت. مطبوعات اجازه پیدا كردند حوادثی را كه در كشور رخ میدهد منعكس كنند.
یكی از موارد، چاپ عكس امام خمینی در هفتم شهریورماه، در صفحه اول روزنامه اطلاعات بود. البته خبری كه چاپ كرده بودند چندان معتبر نبود، اما خود این كار در روزنامه خیلی عجیب به نظر میرسید. اما امام و روحانیونی كه پیرو ایشان بودند، از این اقدامات قانع نشدند. این را عوامفریبی نامیدند و شریف امامی را به گربهای تشبیه كردند كه آن روز زاهد شده است. آن طور كه از اسناد بر میآید، زمزمههای راهپیمایی عید فطر و برگزاری نماز، در نهم شهریور توسط دكتر مفتح و بعد از سخنرانی دكتر باهنر در مسجد قبا به وجود آمد. دكتر مفتح اعلام كرد روز سیزدهم شهریور در تپههای قیطریه نماز عیدفطر برگزار خواهیم كرد. سال قبل هم این نماز در تپههای قیطریه برگزار شده بود. اینهایی كه من میگویم از اسناد است، یعنی ساواك دارد تمام حوادث را ضبط میكند. طبیعتاً در مقابل، عكسالعمل هم نشان میدهد. روز یازدهم، دو روز بعد، باز آقای مفتح علناً از مردم خواست كه در تپههای قیطریه حاضر شده و نماز عید فطر را بخوانند. دستگاه امنیتی كه دید موضوع جدی است و احتمال راهپیمایی بعد از نماز وجود دارد، برای اینكه تا حدی بتواند جلوی گردهمایی و احیاناً راهپیمایی را بگیرد اقدام به شایعهپراكنی كرد. دستوری كه پرویز ثابتی برای پراكندن این شایعه میدهد این است : «دولت به مأمورین دستور داده چنانچه در روز عید فطر دستهجاتی به تظاهرات پرداختند، آنها را به گلوله ببندد.» از این طریق میخواست در دل مردم وحشت بیاندازد. این كه شایعه در جامعه رواج پیدا كرد یا نه، من اطلاعی ندارم. یك روز بعد، دوازدهم شهریور، باز دكتر مفتح در مسجد قبا اعلام كرد غیر از نماز عید فطر، روز پنجشنبه شانزده شهریور هم تعطیل عمومی داریم. در تهران و برخی از شهرها تعدادی از مردم در درگیری با حكومت شهید شده بودند. برای احترام به این شهدا اعلام كردند كه روز پنجشنبه شانزدهم شهریور در تهران تعطیل عمومی خواهیم داشت. این پیشنهاد به سرعت در شهرهای دیگر هم مطرح شد. این خبر را روحانیون اعلام كردند، اما مراجع قم عكسالعملی در برابر آن نشان ندادند. به تماسهایی كه با آنها گرفته میشد و میخواستند از آنها بپرسند آیا پنجشنبه را تعطیل كنیم یا خیر، پاسخی نمیدادند. آنچه كه در عید فطر اتفاق افتاد، از این جهت مهم بود كه تا آن تاریخ، نظام شاهنشاهی مستقیم این قدر مردم را در خیابان علیه خود لمس نكرده بود. در همان روز، منابع خارجی، روزنامهها و خبرگزاریها اعلام كردند كه این بزرگترین حركت علیه حكومت شاه تا امروز محسوب میشود. این حرفها را كه من میزنم، شاید هم برای من و هم تصورش برای شما، بعد از گذشت بیست و پنج، شش سال خیلی ساده باشد. اما واقعیت این است كه اگر آدم بتواند خود را از این دوره بِكَنَد و به آن زمان نزدیك كند، وجود این همه جمعیت در خیابانها، انزجار از حكومت، شعار دادن مستقیم علیه شاه، گلباران كردن مأموران شهربانی یا نظامیانی كه گوشه و كنار ایستادهاند، انداختن حلقههای گل به گردن مأموران شاهنشاهی، روی سرشان نُقل پاشیدن و تشویق آنها به اینكه به مردم بپیوندند، نكاتی نیست كه حكومت بتواند به راحتی از كنار آنها بگذرد و یا اهمیتی به آنها ندهد. شاید خود مردم هم در آن موقع با تعجب به این موضوع نگاه میكردند. حداقل رقمی كه گفته شده نزدیك به حدود ششصد هزار نفر در جاده قدیم، دكتر شریعتی فعلی، در سیزده شهریور راهپیمایی كردند. طبق اسناد، روحانیتی كه آقای معادیخواه از آن صحبت كرد هنوز تشكل رسمی پیدا نكرده بود، اما دور هم جمع میشدند و مشورت میكردند. تا حدی هم در حركتها و سازماندهی حركتها مشاركت داشتند. روز چهارشنبه پانزده شهریور، روحانیون تهران دور هم جمع میشوند تا درباره پیشنهادی كه آقای مفتح برای تعطیلی و راهپیمایی كرده بود، تصمیم جدی بگیرند. شهید محلاتی در خاطراتش در مورد آن جلسه میگوید : «روز چهارشنبه جلسه داشتیم و صبح تا عصر رفقا بحث میكردند. بعضیها میگفتند خونریزی میشود، بعضیها میگفتند باید اعلامیه داد. یادم هست من مسئول ستاد برگزاری راهپیمایی شده بودم. با یكی از رفقا اعلامیه هم نوشتیم. معذلك خیلی از رفقا ترسیدند و رفتند. ولی ما رفتیم كه این راهپیمایی را اداره كنیم». نمیخواهم بگویم صد در صد همین جور است، ولی به هر حال این نقلی است كه گفته شده است. شاید یكی دو جا قرینه هم داشته باشد. شاید آقای معادیخواه شواهد دیگری در تأیید یا ردّ این موضوع داشته باشد. به هر حال این دودلی در روحانیت تهران دیده میشد. اما حكومت متوجه شده بود كه راهپیمایی روز شانزدهم شهریور قطعی است. به همین دلیل هم یك روز قبل، پانزدهم شهریور، اعلامیهای كه شدیداللحن هم بود نوشت و از تریبونهای عمومی و نشریات به اطلاع مردم رساند. حكومت رسماً گفت كه با هرگونه اجتماع و گردهمایی برخورد خواهم كرد. كسانی كه میخواهند راهپیمایی كنند باید از شهربانی اجازه بگیرند. روز شانزدهم، نود و پنج درصد مغازههای سطح تهران بسته بود. بازار شمیران، بازار بزرگ تهران، بازار شهر ری كاملاً بسته بودند. حركت مردم از مناطق مختلف، گستردهتر از عید فطر شروع شد. از میدان ونك، از جاده قدیم و از سرآسیاب و پیروزی فعلی، از شهباز یا هفده شهریور فعلی و از مبادی مختلف مردم شروع به حركت كردند. بدنه جمعیت به سمت خیابان شاهرضای قدیم و انقلاب فعلی بود. در اسناد ساواك آمده كه در خیابان آیزنهاور یعنی آزادی فعلی، مرتباً اعلام میشد كه جمعیت فردا صبح 17/6/57 در خیابان شهدا، نامی كه تظاهركنندگان به خیابان ژاله دادند، اجتماع كنند. عین جمله همین است. شاید ده شهریور بود كه بعد از جلسه آقای یحیی نوری نزدیك میدان شهدا، وقتی مردم متفرق میشدند، بینِ نظامیها یا نیروهای شهربانی با مردم، درگیری پیش آمد و یك یا دو نفر به شهادت رسیدند. از این روز به بعد، خیابان ژاله به خیابان شهدا معروف شد. سند اینجوری ادامه میدهد : «تعدادی موتورسیكلت سوار نیز با صدای بلند اظهار كردهاند كمیته دستور داده در میدان ژاله جمع شوید.» من هر چی فكر كردم متوجه نشدم كه منظور از كمیته چیست. اگر كمیته برگزاری راهپیمایی است كه روحانیت تصمیم قاطعی برای راهپیمایی شانزده شهریور نگرفته بود. اگر منظور همان روحانیتی است كه نمایندگانِ راهپیمایی بودند، اینها هم كه به احتمال زیاد دودل بودند و تصمیم جدی نداشتند. حتی بعد از اینكه دولت در پانزده شهریور آن اعلامیه شدیداللحن را داد، روحانیت تهران، اعلامیهای نوشتند كه شهید محلاتی هم زیرش را امضا كرده است. همه آقایان هستند، دكتر بهشتی، آقای كروبی و ... . مردم را از تظاهرات منع كردند و گفتند كه چون روز شانزدهم شهریور احتمال خونریزی است، به خیابانها نیایند. اعلامیه هم موجود است. با این حال مردم كه به نظر من عده زیادشان و نه همه، گوششان خیلی به حرف روحانیت نبود، توصیههای روز شانزده شهریور را چندان گوش نكردند و به راهپیمایی 17 شهریور آمدند. اما این احتمال كه روحانیون محترم بعد از دیدن این راهپیمایی، آمده و راهپیمایی را هدایت كرده باشند وجود دارد. چون در میدان شهیاد، آزادی فعلی، قطعنامه هم خوانده شد. مفاد قطعنامه هم در اسناد منعكس شده است. جناب آقای معادیخواه فرمودند آقای ناطقنوری این اعلامیه را خواندند. چون شاهدند حرفشان صادق است. ولی شاهد دیگری میگوید كه من یك بشكه دویست و بیست لیتری كشیدم جلو و شهید بهشتی رفت بالا و قطعنامه را خواند. مفاد قطعنامه هم هست. نمیشد این قطعنامه را آدمهای معمولی بنویسند، چون لحنش معلوم است كه قلم یك روحانی است و گروهی از روحانیون این قطعنامه را سبك و سنگین كردهاند. میشود گفت این قطعنامه بعد از راهپیمایی خوانده شد، یعنی مردم تا حدی متفرق شده بودند. همان طور كه آقای معادیخواه فرمودند، قطعاً روحانیت برای تجمع هفده شهریور تأییدیهای نداد، چه رسماً و چه لفظاً. این تجمع خودجوش بود. مثل شانزده شهریور. حتی مثل سیزده شهریور. هم دكتر باهنر و هم دكتر مفتح، بعد از نماز و خطبه، رسماً اعلام كردند كه مردم، متفرق شوید. ما دیگر برنامهای نداریم. تمام شد. اما آنجا هم مردم گوش نكردند و راه افتادند. تظاهرات شانزده شهریور یازده ساعت طول كشید، از هشت صبح تا هفت بعد از ظهر. به نظر من این دو راهپیمایی و تظاهرات، تأثیر شگرفی در بدنه حكومت شاه گذاشت و به شدت آن را وحشت زده كرد. این وحشت در كتاب «تصمیم شوم» كه صورت جلسه شورای امنیت است، كاملاً مشخص است. این وحشت از لابهلای صحبتهایی كه مسئولین میكنند كاملاً روشن است. میخواهم بگویم كه حكومت چارهای جز برقراری حكومت نظامی نداشت. همه چیز داشت از دست میرفت. اگر قرار بود شبیه سیزده شهریور و شانزده شهریور، در هفده شهریور هم تكرار شود، شیرازه امور از هم میپاشید. ما اكنون از موضع انقلابیون میگوییم : عجب كار بدی كرد. ولی انصافاً اگر بخواهیم از موضع حكومت برخورد كنیم، باید به نظامی كه همهچیزش دارد از بین میرود، حق بدهیم. او میخواهد جلوی سقوطش را بگیرد. تنها راهی كه به نظر میرسید پیش رو داشت، همین اعلام حكومت نظامی بود. طبق نوشتهها و اسنادی كه منتشر شده، اول بار ناصر مقدم، جانشین نعمتالله نصیری این پیشنهاد را به شاه میدهد. شاه میگوید كه باید در شورای امنیت مطرح شود. بلافاصله شورای امنیت را حدود ساعت شش بعد از ظهر تشكیل میدهند. چون مطرح میشود كه باید از تصویب هیئت دولت هم بگذرد، اعضای هیئت دولت را هم با خبر میكنند و اعضاء هیئت دولت در بین جلسه به اینها ملحق میشوند. منوچهر آزمون متن حكومت نظامی را مینویسد. بعد مشورت میكنند. بالا، پائین میكنند. روی شهرهایی كه باید در آنها حكومت نظامی برقرار شود، بحث میكنند. جاهایی مثل كازرون و جهرم كه در مقایسه با شهرهای دیگر حركتهای آنچنانی نداشت، اما برای ترس از عشایری كه در آن مناطق بودند، آنجاها را هم حكومت نظامی اعلام میكنند. در نهایت متن حكومت نظامی را شریف امامی، شاید دور و بَرِ ده شب، تلفنی به شاه اطلاع میدهد. متن را برای شاه میخواند. او هم یكی دو جایش را از پشت تلفن دستكاری میكند. مثلاً میگوید اینجایش را بنویسید عناصر خارجی. یكی دو تا اضافه میكند و در نهایت تصویب میشود. منتها در صورتجلسهای كه منتشر شده، اصلاً معلوم نمیشود كه این متن كِی باید خوانده شود. همه میگویند فردا. فردا بدهید روزنامهها چاپ كنند. فردا بدهید رادیو تلویزیون این متن را بخواند. ظاهراً اول بار شش صبح و احتمالاً از رادیو خوانده میشود. برخلاف نظری كه سركار خانم اولادی دارند، مشهور این است كه خیلیها نمیدانستند حكومت نظامی اعلام شده است. چه میدانستند و چه نمیدانستند، باز هم مردم میآمدند. یعنی آن شوری كه با دو راهپیمایی سیزده و شانزده شهریور در غالب مردم ایجاد شده بود، اطلاع كامل از حكومت نظامی، باز آنان را در صحنه حاضر میكرد. به هر حال حادثه بسیار غمانگیزی اتفاق افتاد. جناب معادیخواه فرمودند كه حادثه هفده شهریور ماهیت انقلاب را روشن كرد. من نمیدانم واقعاً اینجور است یا نه. چون شكافی كه بین حكومت و مردم افتاده بود، خیلی عمیق بود. بله، با این تعبیر میشود پذیرفت. البته ممكن بود این فاصله را با یك پل پر كرد. اما كاری كه هفده شهریور كرد، این بود كه این فاصله را با خون پر كرد. به نظر میرسید دیگر هیچ پلی نمیشود روی خون زد. عمق این فاصله به حدی شد كه سلسله حوادث بعد از آن، چارهای جز منتهی شدن به سقوط نظام شاهنشاهی نداشت. بسیار متشكرم.
مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38
تعداد بازدید: 749