انقلاب اسلامی :: تلاش برای هویت یابی واقعه هفده شهریور 1357

تلاش برای هویت یابی واقعه هفده شهریور 1357

24 شهریور 1393


سخنراني حجت‌الاسلام عبدالمجيد معاديخواه

این سخنرانی در نشست تخصصي هفده‌ شهريورارائه شده است . این نشست در تاریخ شانزدهم شهریور ماه 1383 توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در موزه امام علی (ع) تهران در فرهنگسرای انقلاب برگزار شد

به نام خداوند مهرگستر مهربان. سخنراني بنده، بيشتر تحليلي از هفده شهريور است. نگاهم بيشتر به هويت اين رخداد معطوف هست. مقدمتاً بايد اين نكته را يادآور شوم كه اين نگاه در حقيقت مترتب بر يك باور است. اين كه هر رخدادي داراي هويتي است. يعني اگر ما يك رخداد تاريخي را به رسميت بشناسيم، حتماً بايد داراي هويت باشد. در جريان انقلاب اسلامي ايران رخدادهايي داريم كه چون داراي هويت مستقلي‌اند، تحليلگران و پژوهشگران را متوجه خود مي‌كنند، ناگزير بايد بپذيريم كه اين رخداد داراي هويت است. اين كه بتوانيم يا نتوانيم آن هويت را تعريف كنيم بحث ديگري است. اگر رخدادي، جايي در تاريخ دارد، حتماً داراي هويت مستقلي است. اين توهم كه در كشورهايي مثل ايران نمي‌تواند بدون ارادة زورمندان اتفاقي بيافتد، ديدگاهي است كه در گذشته خيلي پرطرفدارتر بود. الآن مقداري از شدت و حدتش كاسته شده است، اما همچنان بخشي از مردم را تحت‌تأثير قرار مي دهد. در گذشته بيشتر انگليس و روس مطرح بودند، امّا بعدها آرام آرام امريكا هم به صحنه آمد. طبيعي است در بحثهاي نظري تاريخ، بايد تكليف اين مسئله روشن شود. پس در يك جايي بايد تكليف اين مسئله روشن شود كه آيا واقعاً اينطوري است يا خير؟ يعني نقش قدرتهاي جهاني به گونه‌اي است كه خداي عالم اَند و ما تَشاءون اِلا أن يَشاءَ مثلاً امريكا و انگليس؟ يا اينكه نه، ممكن است اينها هم با همة قدرتي كه دارند حوادثي از مشيّتشان خارج مي‌شود و ما تَشاءون اِلا أن يشاءُ الله؟ امروز اين بحث اصلي‌ام نيست. بنده طرفدار آن نگاهي هستم كه زورمداران جهاني را مؤثر مي‌داند، اما مي‌داند كه آنها خداي تاريخ نيستند. نه تنها در كشورهايي مثل ايران و به تعبيري در جهان سوم و يا در حال توسعه، مي‌تواند بدون اذن و اجازه دولتهاي بزرگ اتفاقي بيافتد، بلكه در دل همان كشورها هم اتفاقهايي مي‌افتد كه خارج از اراده‌شان است. افسانة شكست‌ناپذيري آنها امروز ديگر جز براي كساني كه از آنچه بر دنيا مي‌گذرد بي‌اطلاعند، يا كساني كه به دلايلي نمي‌خواهند بپذيرند اين قدرتها خداي عالم نيستند، ارزش و اعتباري ندارد. عرض بنده اين است كه هويت 17 شهريور، زدودنِ شبهة وابستگي انقلاب اسلامي به امريكاست : اگر هفده شهريور نبود، عده‌اي مي‌توانستند نشانه‌هاي زيادي را كنار هم قرار دهند و با اين نشانه‌ها اين شبهه را در ذهنها ايجاد كنند كه اين امريكا بود كه تصميم گرفت در ايران فضاي باز سياسي ايجاد كند و اين فضا به انقلاب اسلامي ايران منجر شد. بله امريكا در سياستش فضاي باز سياسي را قرار داد، اما محاسبه‌هايش نشان نمي‌داد كه اين فضاي باز سياسي بحرانهايي ايجاد خواهد كرد و به تغيير رژيم خواهد انجاميد. امريكا به هيچ‌وجه خواهان براندازي رژيم شاه نبود كه، به شدت طرفدار حفظ آن بود. منافع ملي امريكا در گرو بقاي رژيم شاه بود. تكليف اين بحث هم بايد در يك جاي ديگري معلوم شود. فعلاً به عنوان پيش‌فرضهاي ضروري بحث مطرح مي‌كنم. اصل اول اينكه چنين نيست كه حوادث سياسي جهان همه در قلمرو مشيت ابرقدرتهايي باشد كه در رأس تحولات عالم و ساختار قدرت در جهان قرار گرفته‌اند. دوم اينكه امريكا به هيچ‌وجه به براندازي رژيم شاه فكر نمي‌كرد. اين دو اصل بايد در جاي خود به بحث گذاشته شود. به هرحال امريكا شعار حقوق بشر و آزادي را مطرح كرده بود و اين شعار به رژيم شاه فشار آورد. امريكاييها مي‌گفتند ما نمي‌توانيم بپذيريم كه حافظ منافع ما در خاورميانه، رژيمي است كه به شكنجه معروف است. اين با منافع ما تطبيق نمي‌كند. بنابراين بايد در اين روش تجديدنظر كرد. اما تصور كساني كه اين حرفها را مي‌زدند اين بود كه با اين شعارها خودشان از گردابي نجات خواهند يافت. گردابي كه آن روز مطرح مي‌شد كمونيست بود. يعني خطر سقوط كشوري مثل ايران در دامن كمونيست. در حقيقت شوروي آن روز خطر اصلي براي غرب بود، كشوري كه مرزهاي طولاني با ايران داشت. براي پيشگيري از سقوط ايران در دامن كمونيسم جهاني، بايد ايران با ظاهر بهتري در صحنه حاضر مي‌شد. تصادفاً هم جريانات به صورت خوبي پيش مي‌رفت. يعني اگر حوادث سال 56، 57 را از روزي كه شروع شد پيگيري كنيم، مي‌بينيم چيز بدي هم نبود. بخصوص فاجعه‌اي در درون يك سازمان مسلح كه عنوان اسلام را هم يدك مي‌كشيد، اتفاق افتاده بود و عواطف مذهبي مبارزين را به شدت جريحه‌دار كرده بود. تفرقه و پراكندگي در صفوف مبارزين به اوج رسيده بود. وقتي در صفوف كساني كه در تقابل با رژيم هستند، تفرقه‌اي باشد، طبيعي است كه در آن شرايط مي‌توان مقداري به آزادي تظاهر كرد. آنچه كه اتفاق افتاد و اگر فرصت بود آن را فهرست مي‌كردم، هيچ‌كدامش چيزي نبود كه در رژيم پهلوي هضم نشود. در اين ميان ناگهان اتفاقي افتاد: رحلت فرزند امام در نجف. با اين اتفاق يك مرتبه حوادث از سير طبيعي خارج شد. اينها چيزهايي است كه هم از نزديك ديده‌ايم و هم در ايجاد بعضي قسمتها حضور داشتيم. رحلت فرزند امام در يكي از ويژه‌نامه‌هاي بنياد تاريخ با نام راز توفان انعكاس يافت. در اين ويژه‌نامه سندهايي آمده، كه نشان مي‌دهد اثر اين قضيه بر وضعيت جامعه آن روز، بيش از آن حدي بود كه محاسبه مي‌شد. ناگهان حرارت ديگ مبارزه كه مثلاً بايد حداكثر ده، پانزده و يا بيست درجه مي‌بود، از خط قرمز بالاتر رفت و شرايط خاصي به وجود آورد؛ به خصوص چهلم آن مراسم، ديگر براي رژيم قابل هضم نبود. عجيب اين كه امروز هم بعضي از تحليلگرهايي كه دربارة انقلاب بحث مي‌كنند، اين قسمتها را يا نمي‌بينند يا عمداً ناديده مي‌گيرند. به هرحال امريكا بدش نمي‌آمد كه اگر انقلابي به پيروزي رسيد به اسم خودش تمام كند. اما هفده شهريور با خون شهيدانش، چهرة انقلاب را از اين اتهام بري كرد. همة تحليلگرها مي‌دانند كه اگر چراغ سبز امريكا به رژيم نبود، چنين كشتاري امكان نداشت. در اين شرايط، يك روز در ميان سفير امريكا و انگليس در دربار بودند و اين موضوع آنقدر آشكار است كه احتياجي به سند ندارد. البته سندهاي فراواني هم گوياي اين واقعيت است : شاه در حال سرگرداني و سرگيجه دايماً از سفير امريكا و انگليس كسب تكليف مي‌كرد. معلوم است كه در چنين شرايطي تا چراغ سبز امريكا نباشد كشتار دسته‌جمعي و قتل‌عام امكان نخواهد داشت. همان واقعه‌اي كه در پانزده خرداد 1342 اتفاق افتاد و با آن صداها خفه شد و رژيم بقايش را با قتل‌عام مردم تضمين كرد.

همين اتفاق در هفده شهريور، آن هم بعد از شعار آزادي سياسي، افتاد. اين واقعه براي امريكا خيلي بد بود، اما چون سقوط رژيم شاه را نمي‌توانست تحمل كند و منافعش نيز به خطر مي‌افتاد، در ميان بد و بدتر، بد را انتخاب كرد. به رژيم چراغ سبز نشان داد. اين قتل‌عام به وسيلة قصاب معروف رژيم، اويسي، انجام شد. امّا بر خلاف انتظار شاه و امريكا، نه تنها تأثيري در عقب‌نشيني مردم نداشت، بلكه ميزان خشم و نفرت مردم را نيز افزايش داد و بحران را مهارنشدني‌تر كرد. از نظر بنده، اين، هويت هفده شهريور است. يعني اگر بخواهيم ببينيم خون شهداي هفده شهريور چه نقش ويژه‌اي در انقلاب اسلامي داشته، پاسخ اين است كه در جريان مبارزه بين مردم و رژيم همه صحنه‌هاي خونين به رژيم ضربه زد. همة اين صحنه‌ها مبارزه را تقويت كرد. اين مشتركاتي است كه همة اينها دارند. اما آن چيزي كه هفده شهريور بخصوص داشت و من در رخداد ديگري سراغ ندارم اين است كه هر كس اين مجموعه مسائل را ببيند بدون هيچ ترديدي اين را مي پذيرد كه فرمان حكومت نظامي آن هم به صورتي كه مردم به صحنه كشيده شوند و غافلگير شده و قتل‌عام شوند، اين فرمان بدون هماهنگي با امريكا ممكن نبوده است. اردشير زاهدي در امريكا تلاش‌هايي داشت. در امريكا هم گروههاي سياسي مختلفي با خط‌مشي‌هاي مختلف، سليقه‌هاي مختلف و با نسخه‌هاي مختلفي كه براي حفظ رژيم مي‌پيچيدند وجود داشتند. كار اردشير زاهدي ارتباط با گروههاي خشن امريكا و جاده صاف كن رژيم شاه بود : به اصطلاح معروف، گروه عقاب‌ها! او به دنبال جلب نظر امريكايي‌ها براي نشان دادن ضرب شصت به مردم و قتل‌عام آنان بود. به نتيجه هم رسيد. بعد از چراغ سبزي كه آنها دادند، چنين فاجعه‌اي در تاريخ ايران اتفاق افتاد. البته هم برگ زريني است براي انقلاب اسلامي و هم طوق لعنتي است به گردن رژيم شاه و امريكا. قصابي مردم ايران در ميدان ژالة آن روز، بدون هماهنگي با امريكا قطعاً شدني نبود. اين ديدگاه بنده در مورد هويت هفده شهريور است. اما چرا هفده شهريور ـ با اينكه از نظر سركوب و خشونت اگر از پانزده خرداد بيشتر نبود كمتر نيز نبود، مؤثر واقع نشد؟ چرا مردم در صحنه ماندند؟ اين، پرسش ديگري است كه اگر لازم باشد در بخش ديگري پاسخ خواهم داد.
حق با آقاي بهبودي ( سخنران ديگر نشست كه در خصوص اسناد مكتوب مربوط به اين واقعه مطالبي را بيان نمودند ) است. اسناد همين جور نشان مي‌دهد كه ايشان بررسي كردند. با اين همه، بعضي سندها غلط‌اندازند : اگر تجربه‌‌هايي كه در انقلاب داريم جمع‌بندي كنيم، براي بهره‌برداري از اسناد سودمند است. يكي از مواردي كه سند ممكن است گمراه كننده باشد،‌ همين جايي است كه الآن مطرح شد. من توضيح مختصري عرض مي‌كنم. از ماه رمضان، حكومت نظامي اصفهان مطرح شد كه درست است. اگر بخواهيم فضاي ايران انقلابي را تصوير كرده و روي پرده‌اي بياوريم، چنين است. همانطور كه عرض كردم با اعلام فضاي باز سياسي، حركتهايي شروع شد. اما با داستان رحلت فرزند امام، اين حركت وارد مرحلة تازه‌اي شد. اگر قبل از آن، مثلاً جمعيتهايي كه جمع مي‌شد، حدود سه هزار نفر بودند، در اسناد هم هست، جمعيتي كه جمع مي‌شدند يك مرتبه به ده تا چهل هزار نفر رسيد. وقتي ساواك مي‌نوشت سه هزار، يعني خيلي جمعيت. اما وقتي ده هزار تا چهل هزار در اسناد مي‌آيد، معلوم است كه چه اتفاقي افتاده است. اين هماني است كه در اسناد منعكس شده است. به هر حال با آن اتفاقي كه در قم افتاد، به خصوص در مراسم چهلم، فضاي ديگري داشتيم. در آن فضا ما زندگي كرديم. موج تبعيدها از قم شروع شد. حدود پنجاه نفر از چهره‌هايي كه كم و بيش شهرتي و آوازه‌اي داشتند، به جاي جاي ايران پخش شدند. اين تبعيدها بعد از مراسم چهلم شروع شد. در 19 دي كه آن اهانت به امام در روزنامه اطلاعات شد، در قم تظاهرات رنگ خون گرفت. كشته‌اي هم اجمالاً داشت، زياد نبود ولي به هر حال رنگ خون روي پرده آمد. از 19 دي به بعد چهلم‌هاي زنجيره‌اي شروع شد. ديگر برنامه طوري است كه سكوتي ايجاد نمي‌شود. چهلم مراسم قم را تبريز برگزار مي‌كند. تبريز در كشور زلزله ايجاد مي‌كند. چهلم مراسم تبريز را يزد برگزار مي‌كند. باز يك زلزله ايجاد مي‌شود. هر كدام از اين زلزله‌ها هم اركان رژيم را واقعاً تكان مي‌داد. براي رژيم، اينكه حرفش را پس گرفته و بگويد نمي‌توانم آزادي بدهم، بسيار دشوار بود. به خصوص ديگر تصميم امريكا هم دخالت داشت. بنابراين از 19 دي 56 ديگر فضاي ايران آرام نيست. ابتدا مراسمي در قم برگزار مي‌شود كه جمعيت، دو شبستان مسجد اعظم قم به اضافه آن قسمت زير گنبد و بخشي از صحن‌هاي حرمِ حضرت معصومه(س) را پر مي‌كند. بعد از آخرين سخنراني، راهپيمايي هم مي‌كنند. از اينجا شروع مي‌شود تا مي‌رسد به اربعينهاي پي در پي. اين اربعينها ديگر قطع نمي‌شود. موردي را كه جناب بهبودي مطرح كردند، موقعي است كه ديگر رژيم ناگزير مي‌شود در اصفهان حكومت نظامي اعلام كند. اينكه بنده عرض مي‌كنم اين، هويت هفده شهريور است و شائبة كمترين ارتباط بين انقلاب اسلامي و تصميم قدرتهاي جهاني را نفي مي‌كند، به اين مفهوم است كه : اگر حكومت مردم را به آن صورت قتل‌عام نمي‌كرد، همه مي‌گفتند ـ يعني اين ذهنيت شكل مي‌گرفت ـ كه اين امريكاست كه فضاي باز سياسي ايجاد كرده و با تصميمي كه در امريكا گرفته شده، اين حركت شروع شده است. اما وقتي مردم را در ميدان ژاله قتل‌عام مي‌كنند، ديگر اين قتل‌عام نمي‌گذارد گفته شود، اين امريكاست كه مي‌خواهد حركتها ادامه يابد. امريكا سركوب مي‌خواهد. بنده به اين دليل عرض مي‌كنم كه هفده شهريور هويت و ويژگي دارد كه هيچ حركت ديگري ندارد. اما شكل مديريت راهپيمايي‌هاي تهران به صورتي بود كه قويترين سازماندهي را داشت. شوراي مركزيت روحانيت مبارز، چهره‌هايي مثل شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، شهيد محلاتي، شهيد شاه‌آبادي و بعضي از كساني كه الآن هستند مثل حضرات آيات هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، موسوي اردبيلي و از كساني كه فوت كردند مثل مرحوم آيت‌الله مصطفي ملكي، موحدي كرماني را در خود جاي داده بود. مثلاً مسجد همت تجريش پايگاهي براي همة مردم شميرانات بود. مردم از طريق مسجد همت مي‌دانستند چه اتفاقي مي‌افتد. مديريت اين قسمت با مرحوم ملكي بود. مثلاً در شرق تهران آيت‌الله موحدي كرماني بودند. البته آيت‌الله امامي كاشاني هم در آن منطقه بودند. هر كدام نيز يك جلسة فرعي داشتند. يعني مسجدهاي آن منطقه با محوريت اين شخص جلسات هفتگي داشتند. گاهي در جلسات فرعي سي تا چهل نفر كه همة اينها امامان جماعت مربوط به آن منطقه بودند، شركت مي‌كردند. مثلاً مسجد همت در تجريش، مسجد صاحب‌الزمان در پپسي كولا، مسجد ابوذر و ساير مساجد بزرگ هر كدام، چهل، پنجاه قسمت فرعي از مساجد منطقه داشتند. سازماندهي دقيقي وجود داشت. منتها در مورد راهپيمايي شانزده شهريور اختلافي در تصميم‌گيري پيش آمده بود. موضوع اختلاف هم اين بود كه اكنون راهپيمايي عيدفطر را برگزار كرديم. اگر سه روز ديگر راهپيمايي برگزار كنيم و اين ادامه يابد، آرام آرام رمق مردم گرفته مي‌شود. بگذاريم اين راهپيمايي‌ها با فاصله و با برنامه‌ريزي انجام شود. اگر هر روز اعلام راهپيمايي كنيم، مردم مي‌آيند، فردا هم مي‌آيند، پس فردا هم مي‌آيند، ولي بايد طوري باشد كه به مردم فشار نيايد. از طرفي هم احتمال تهديد بود و هم احتمال خشونت. لذا تصميم گرفته شد كه راهپيمايي شانزده شهريور برگزار نشود. اعلاميه‌اش هم نوشته شد، امضا هم شد، اما پخش نشد. جايي كه سند غلط‌انداز است، اينجا است. يعني اگر كسي سند را نگاه كند، مي‌گويد عجب روحانيت اعلاميه داده كه نياييد، بعد مردم آمدند. در حالي كه اين اعلاميه را جمع كردند. در جمع كردنش كساني مثل مرحوم آقاي محلاتي مؤثر بودند. يعني نگذاشتند به دست مردم برسد. بنابراين آن اعلاميه را جمع كردند. به دليل اينكه گفتند موج اين راهپيمايي در مردم پخش شده و اگر ما بخواهيم با اعلاميه جلويش را بگيريم يك راهپيمايي نيم بند انجام مي‌شود. نه همه مي‌آيند و نه همه نمي‌آيند. يعني اگر طوري بود كه راهپيمايي نمي‌شد خوب بود، اما يك عده از مردم مي‌آيند و يك عده نمي‌آيند. در واقع نتيجه عكس مي‌دهد. به همين دليل اعلاميه پخش نشد. مديريت راهپيمايي را هم مرحوم شهيد بهشتي داشتند. در ميدان انقلاب من حضور داشتم كه ايشان راهپيمايي را اداره مي‌كردند. آقاي ناطق هم بودند. اين كه قطعنامه را آقاي ناطق خواندند يا نه، نمي‌توانم به طور قاطع بگويم. در ذهنم هست كه،‌ مرحوم شهيد بهشتي سخنراني كردند و بعد از تمام شدن آن، قطعنامه خوانده شد. اينكه اين قطعنامه را شهيد بهشتي خواند يا آقاي ناطق، هر چه سند مي‌گويد، همان است؛ من به طور دقيق يادم نيست. آنچه كه مهم بود اين بود كه در انجام راهپيمايي شانزده شهريور ترديد بود. عده‌اي گفته بودند نباشد. اعلاميه‌اش هم نوشته شده بود. امضاء شده بود. اما پخش نشده بود. يك دفعه موجي ايجاد شد كه فردا هفده شهريور، راهپيمايي است. حسابي شك برانگيز بود، به طوري كه شهيد بهشتي نتوانستند بي‌تفاوت بگذرند. گفتند اين راهپيمايي را ما اعلام نكرديم. مسئوليت را از عهده خودشان برداشتند. بنابراين ممكن است گاهي سند چيزي بگويد كه خاطره مي‌تواند تكميلش كند. گاهي چنين ابهامهايي هست. به نظر من اگر اينها جمع‌بندي شود، تجربه‌هايش يك روش‌شناسي براي اسناد ساواك خواهد بود.




منبع: مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38



 
تعداد بازدید: 741


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: