انقلاب اسلامی :: پرسش و پاسخ از شاهدان عینی در باره واقعه هفده شهریور

پرسش و پاسخ از شاهدان عینی در باره واقعه هفده شهریور

25 شهریور 1393


س : لطفاً بفرمائید جنابعالی در واقعه 17 شهریور در میدان شهدا حضور داشتید؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): من موقعی به میدان شهدا رسیدم كه قتل عام صورت گرفته بود. با تصور اینكه راهپیمایی‌ها از صبح شروع می‌شد و بعد ادامه پیدا می كرد، ساعت هشت صبح از قلهك سوار ماشین شدم. شب تا دیروقت بیدار بودیم. فكر می‌كنم نماز صبح را خواندیم و خوابیدیم. به خاطر همان مسائلی كه بعد از راهپیمایی شانزدهم شهریور اتفاق افتاده بود، تا اذان صبح بیدار بودیم. ساعت هشت صبح سوار ماشین شدم كه بیایم به میدان ژاله. پیچ شمیران كه پیاده شدم تا ماشین دیگری بگیرم، دیدم راننده می‌گوید كه مردم را به گلوله بسته‌اند. خبر قتل‌عام مردم دیگر پخش شده بود.


س : لطفاً بفرمایید مجلس ختم و بزرگداشت فوت حاج آقا مصطفی توسط چه كسی و در كجا تشكیل شد. چون شما بین فرمایشاتتان به این واقعه هم اشاره كردید.

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): اولین مجلس توسط مراجع در قم برگزار شد، البته این طور كه بنده در ذهنم هست، باید اسناد را نگاه كرد. شروع مجالس با مراجع قم بود. مسجد اعظم قم اولین مجلسها را برگزار كرد. مراجعی مثل آیت‌الله گلپایگانی، نجفی و سایرین یكی یكی، مجلس اعلام كردند. بعد تهران و شهرستانها.


س : آیا می‌توان گفت رژیم به این نتیجه رسیده بود كه تا قبل از شروع محرم با یك كشتار مثل پانزده خرداد روند راهپیمایی‌های مردمی را متوقف كند؟ زیرا اگر محرم، یعنی عاشورا و تاسوعا می‌رسید، دیگر قابل كنترل نبود. آیا واقعة هفده شهریور در این روند قابل تفسیر و تبیین هست یا خیر؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): ذهن ساواك و رژیم این قدر مذهبی نبود. اینها تجربة محرم را داشتند، از رمضان تا محرم، سه ماه فاصله است. در آن موقع ذهنشان مشغول همان مسائلی بود كه تمام كشور را درگیر كرده بود. یعنی اربعینهای پی در پی. حضور تبعیدی‌ها در تمام نقاط كشور، حتی جاهایی كه هیچ وقت موج مبارزه نمی‌رفت. بودن یك روحانی تبعیدی و دید و بازدیدهای زیادی كه برای آنها اتفاق می‌افتاد، دورترین شهرها را به كانون نهضت تبدیل كرده بود. تقریباً بعد از هر چهلمی كه برگزار می‌شد، تمام حرف مردم این بود كه برای چلة بعد مراجع عالیقدر اعلامیه می‌دهند یا نه؟ چون با اعلامیه، مراجع، به مراسم نوعی مصونیت داده می‌شد. جالب اینجا است كه در این دوره دو دولت با دو شعار داریم. دولت آشتی ملی كه معلوم است چه توقعی از او می‌رود؟ و دوم دولت حكومت نظامی كه شخصیتش معلوم است. اما بحران، آن موقع رژیم را طوری كلافه كرده بود كه دولت آشتی ملی، در پرونده‌اش قتل‌عام هفده شهریور را ثبت كرد و دولت حكومت نظامی از درِ آشتی درآمد! یعنی كارنامة اینها، كاملاً عكس شعارهایشان شد. می‌خواهم بگویم ذهن گردانندگان حكومت در آن دوره بسیار پراكنده بود. ساواك نیز در تصمیم‌گیریهایش تشویش داشت. امّا و اگرهایی در دربار مطرح می‌شد. چند كانون تصمیم‌گیری به وجود آمده بود. هر كدام نظر و دیدگاهی داشتند. بر این اساس رژیم سرگیجه گرفته بود. خلاصه آن قدر آرامش نداشت كه از ماه رمضان به فكر محرم باشد.


س : عكس‌العمل حضرت امام رحمت‌الله بعد از راهپیمایی هفدهم شهریور چه بود؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): یكی از تفاوتهای هفده شهریور با پانزده خرداد همین مسئله حضور امام بود. در پانزدهم خرداد ارتباط امام با مردم قطع شده بود. به همین دلیل تصمیم‌گیریها دچار نوعی تردید شده بود. اما در قضیه هفده شهریور، امام از تیررس رژیم بیرون بودند و امكان قطع ارتباط بین ایشان و مردم نبود. تكلیف مردم را امام تعیین می‌كرد. بلافاصله بعد از هفده شهریور، اعلامیه امام صادر شد. لحنشان را هم بیش از گذشته تند كردند. سقوط دولت آشتی ملی را هم اعلام كردند. اعلام كردند كه طرح رسوای آشتی ملی با خون مردم باطل و ساقط شد.


س : چرا هفده شهریور با خشونت همراه است، ولی مثلاً در شانزده شهریور اینگونه نیست؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): اجازه می‌خواهم نخست نكته‌ای را توضیح بدهم. گفته شد عكس امام در روزنامه اطلاعات چاپ شد. آنهایی كه آن عكس را ندیده‌اند، فكر می‌كنند مثلاً یك گوشة صفحه بوده است. برای داشتن تصویری روشن‌تر باید بگویم : پس از آن كه حدود 15 سال نام و عكس امام قاچاق بود، ناگهان عكس چشم‌گیری در روزنامه‌ای كثیرالانتشار چاپ شد : تقریباً همة صفحه اول روزنامه اطلاعات عكس بزرگ امام بود. فكر می‌كنم چیز دیگری در آن صفحه نبود، صفحه اول فقط عكس بود. یا نیم صفحه یا تمام صفحه. در جامعه‌ای كه اسم امام قاچاق بود، اعلامیه‌اش قاچاق بود، مدتها هیچ كس جرأت نداشت اسم امام را ببرد، روزنامه رسمی آن موقع، این عكس را منتشر می‌كند. طبیعتاً موج عظیمی ایجاد می‌كرد. یادم است كه در ماهان كرمان، میهمان شهید سید قاسم دامغانی بودیم. این روزنامه را به ما نشان داد، برای ما خیلی جالب بود. آخر ماه رمضان بود كه حركت كردیم و آمدیم كرمان، شهید كامیاب سخنران شهر بود. در آن سال، ماه رمضانش، همة مساجد صحنة سخنرانی‌های پرجمعیت و عظیم بود. این فضای كشور بود. چنین فضایی، تا موقعی كه رژیم آن خشونت را به خرج نداده بود، تنها در بخشی از راهپیمایی‌ها، آن هم عده‌ای، مرگ بر شاه می‌گفتند. اما مرگ بر شاه گسترده‌ای كه همه به صورت كامل بگویند، فكر می‌كنم بعد از هفده شهریور بود. در آن مقطع یادم هست كه افرادی سعی می‌كردند شعارها را به جاهای دیگر بكشانند. اصل بر خشونت نبود. مردم قبل از هفده شهریور تا حدی رعایت می‌كردند. مدیریت راهپیمایی هم سعی می‌كرد این راهپیمایی‌ها را اداره كند. ظرفیتهای رژیم تا حدی در نظر گرفته می‌شد. رژیم هم كه در مقابل جمعیت میلیونی ـ راهپیمایی شانزده شهریور واقعاً میلیونی بود ـ غیر از برخورد معقول چارة دیگری نداشت. این طور جمعیت را الآن بعد از انقلاب، در روزهایی مثل بیست و دو بهمن می‌بینیم. رژیم غیر از اینكه برخورد معقولی بكند، راه دیگری نداشت، مگر اینكه فقط در هفده شهریور تصمیم فوق‌العاده‌ای گرفته شد. اینطور كه شایع بود، اویسی به شاه گفته بود كه من قول می‌دهم كار را تمام كنم. حتی بعد از اینكه قتل‌عام هفده شهریور صورت گرفت؛ من از شهید مطهری شنیدم كه اویسی آمد در مقابل شاه و گفت قربان خیالتان راحت باشد، پانزده سال دیگر هیچ خبری نخواهد بود. یعنی یك تصمیم استثنایی در هفده شهریور گرفته شد و با بن‌بست مواجه شد.


س : این تصمیم استثنایی كه می‌فرمایید، چرا در عید فطر گرفته نشد و فقط در هفده شهریور گرفته شد؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): این را باید رژیم پهلوی جواب دهد؟ تئوریسین‌های رژیم شاه، بر اساس جمع‌بندی دیدگاه‌های مختلف و مشورت با انگلیس، امریكا و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی به این نتیجه رسیدند. اگر مجموعه‌ اسناد را ملاحظه كنید، سرگیجه و سرگردانی رژیم كاملاً مشخص است . بخصوص شاه خیلی عصبی بود. حتی طاقت شنیدن گزارشات مقام‌های بالای كشور را نیز نداشت. از آن طرف هم امریكا از اینكه شعار فضای باز سیاسی شكست بخورد، ناراحت بود. امریكا نگران افتادن ایران به دامن كمونیستها بود. مجموعة این عوامل رژیم را به تصمیم برخورد قهرآمیز با مردم رساند.


س : در مورد شخصیت یحیی نوری بیشتر توضیح بدهید.

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): شخصیت بحث جدایی دارد. آنچه كه مربوط به هفده شهریور می‌شد، این بود كه ایشان در شورای مركزی روحانیت مبارز نبودند. یعنی ایشان در تصمیم‌هایی كه آن موقع به صورت جمعی گرفته می‌شد، حضور نداشتند. از طرفی در همان میدان، مركزی داشتند كه جمعیت قابل ملاحظه‌ای صبحهای جمعه جمع می‌شد. یك اتفاقی هم قبلاً افتاده بود و هنگام بیرون آمدن این جمعیت از آن محل، یكی، دو نفر شهید شده بودند. گردانندگان آن جلسة میدان هفده شهریور نوعی تك روی داشتند و در این تك‌روی، بر موج عواطف مردم سوار می‌شدند. این شبهه را هم پیش آورد كه نكند بالاخره كسانی كه می‌خواستند هفده شهریور را درست كنند، از مجموع این قضایا استفاده كردند.


س : آیا در این راهپیمایی، منظور هفده شهریور، به جز عامه مردم، احزاب و دستجات هم به طور خاص شركت داشتند یا خیر؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): تقریباً می‌توانم بگویم در هفده شهریور هیچ گروهی نبود. یعنی مثلاً در شانزده شهریور یا روزهایی كه همة ایران را راهپیمایی فرا می‌گرفت، گروهها می‌آمدند و برای بهره‌برداری سیاسی هم شده، پلاكارد و عكسهای مورد نظرشان را بلند می‌كردند. گاهی هم شعارهای خاصشان را مطرح می‌كردند. گروهها برای بهره‌گیری از چنین اقیانوس عظیمی آماده بودند. اما هفده شهریور خصوصیاتی داشت كه به نظرم خیلی خالص‌تر از این حرفها بود.


س : از روحانیون به نام، كسی در میان جمعیت هفده شهریور بود یا خیر؟

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): نه، به خاطر اینكه روحانیت مبارز با آن راهپیمایی مخالف بود.


س : می‌گویند آقای ابوترابی بودند.

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): اگر آقای ابوترابی هم بودند، شاید به دلیل دیگری بود، مثلاً در آن نزدیكی‌ها زندگی می‌كردند. ولی روحانیت مبارز اصلاً به این راهپیمایی مشكوك بود.


س : از نظر حضرتعالی، فرزند امام مرحوم شدند یا به شهادت رسیدند.

ج(حجت‌الاسلام معادیخواه): این جزو مرگهای مشكوك است. رنگ و جلوة مرگ ایشان بیشتر به شهادت می‌خورد. اولاً چند ملاك هست كه مرگهایی را ارزش شهادت می‌دهد. یكی در غربت و تبعید بودن. دیگر این كه كسی در راه انجام وظیفه از وطنش دور باشد. «مَن خَرَج أن بِیتِه مُهاجِراً إلی الله ثُمَ يُدرِكُهُ الموت فََقَد وقع اَجرُهُ عَلَی الله». علاوه بر اینها، ایشان در ادارة مبارزه هم نقش اساسی داشتند. یعنی اگر ایشان به مرگ طبیعی هم از دنیا می‌رفتند، این مرگ جلوه شهادت داشت. اما قراین و نشانه‌هایی هم است كه ساواك می‌خواست ایشان را بكشد، قراین زیاد است؛ اما سند، نه. من هنوز به سند مشخصی برخورد نكرده‌ام كه بتواند ثابت كند. اگر هم بوده، خیلی پنهان كاری بوده است. اینكه ساواك اینگونه كارها را می‌كرد، سند زیاد دیده‌ام. یعنی كسی را مأمور می‌كردند، از طریق داروهایی كه شخص مصرف می‌كرده به وی سم بدهند. این جزو روش‌های شناخته شدة ساواك بود. در مورد چند نفر من دیده‌ام. قاعدتاً ساواك تصورش این بود كه مرگ ایشان هم ضربه‌ای به امام(ره) از نظر عاطفی می‌زند و ایشان را از پا در می‌آورد. در مدیریت مبارزه هم خلل ایجاد می‌كرد. اینها می‌تواند انگیزه‌هایی باشد كه نیاز به تحقیق دارد. نكتة دیگری كه من باید اضافه كنم این است كه چند مرگ مشكوك همزمان رخ داد. به اضافه ربوده شدن امام موسی صدر. یعنی در آستانة انقلاب چند اتفاق افتاد كه ذهن را به بررسی یك توطئه می‌كشاند. من معتقدم درست است كه آدم نباید دچار توهم و توطئه شود، ولی نباید هم دچار ساده اندیشی بشود. وقتی چند حادثة مهم، كنار هم و نزدیك به هم و در شرایط خاصی اتفاق می‌افتد، ذهن پژوهشگر را به این سمت می‌كشاند كه آیا پشت این قضایا توطئه‌ای است یا خیر. مثلاً فرض كنید نزدیكی رحلت آیت‌الله سید مصطفی خمینی، مرگ دكتر شریعتی را هم داریم. هیچ قرینه‌ای هم نیست كه اتفاق خاصی باشد. ربوده شدن امام موسی صدر را هم داریم. این ذهنیت به وجود می‌آید كه ممكن است كسانی حكومت را از دست رفته می‌دیدند و اگر بنا بود این انقلاب به پیروزی برسد، برای بعدش نقشه می‌كشیدند. اینها سئوال است. اما جوابش احتیاج به تحقیق دارد.


س : چه وقت از اعلام حكومت نظامی اطلاع پیدا كردید ؟

ج (خانم اولادی): صبح رادیو اعلام كرده بود. ما ساعت هفت از خانه آمدیم، رادیو اعلام حكومت نظامی كرده بود. اكثر مردم آن موقع می‌دانستند. با اینكه می‌دانستند، رفتند. می‌رفتند برای اینكه حكومت نظامی را هم از بین ببرند. یعنی به شاه ثابت كنند كه نه حكومت نظامی و نه آن مسلسلهایی كه در دستشان هست، هیچ چیز مانع مردم نخواهد بود. قبل از من، داداشم بیرون آمده بود، او می‌دانست. ما هم می‌دانستیم.


س : امروزه شایعاتی است كه در بین مردم بعضاً افراد خارجی دیده می‌شد. یا اینكه سربازانی كه به مردم شلیك می‌كردند، خارجی بودند. نظرتان را در این باره بفرمائید.

ج (خانم اولادی): كسی كه من را كتك می‌زد اسرائیلی بود. یعنی ایرانی نبود. من او را ایرانی نمی‌دانم. از رفتارهای خشنشان معلوم بود. ما در تظاهرات بسیاری بودیم. به ما دستبند می‌زدند. ولی آن روز كسانی آمده بودند كه با روزهای دیگر فرق می‌كرد. به شخصه فكر می‌كنم اینها ایرانی نبودند.


س : در مورد جمع شدن مردم در میدان ژاله، مسیری كه شما آمدید و تعداد شهدا، اگر چیزی به خاطر دارید بفرمائید.

ج (خانم اولادی): ما از مسیر خیابان برادران شهید كفایی آمدیم. ولی همة خیابانها پر بود. دور و بر كارخانة برق، پنجاه، شصت مجروح و شهید وجود داشت. مجروحان را دوباره به رگبار می‌بستند. مردم با دست خالی آمده بودند. نه اسلحه‌ای داشتند نه چیز دیگری. یادم نمی‌رود، پیرزن هفتاد، هشتاد‌ساله‌ای آمده بود،‌ می‌گفت از صحنه خارج نشوید. بایستید، چون دیده بود همة سربازان مسلح هستند و ما را به رگبار می‌بندند.


س : با توجه به اینكه فرمودید در تظاهرات روز شانزدهم شهریور57 حضور داشتید، آیا بیانیه‌ای را كه در میدان شهیاد آن موقع، آزادی، خوانده شد، شنیدید و یا به یاد دارید ؟

ج (خانم اولادی): خیر.


س : آیا به یاد دارید كه گروه و یا احزابی شركت در مراسم هفده شهریور را تحریم كرده باشند؟

ج (خانم اولادی): خیر.


س: از كجا معلوم بود سربازانی كه به مردم شلیك می‌كردند، اسرائیلی بودند. منظور آن سرباز است كه فرمودید اسرائیلی بود. آیا بر روی لباسش آرم داشت یا از روی نشانه‌ای تشخیص دادید. فرمودید كه فارسی صحبت می‌كرد.

ج (خانم اولادی): فارسی هم صحبت نمی‌كرد. لهجة به خصوصی داشت. یعنی نمی‌توانست فارسی صحبت كند. او نمی‌توانست درست حرف بزند.


س : هنگام واقعه 17 شهریور، رئیس ساواك چه كسی بود؟

ج (آقای بهبودی): نصیری را برداشتند و سفیر ایران در پاكستان شد. مقدم را جای او گذاشتند. در آن واقعه ناصر مقدم رئیس ساواك بود.


س : براساس اسناد، آتش زدن سینما ركس آبادان به دستور چه كسی و توسط چه گروهی انجام شد؟

ج (آقای بهبودی): نمی‌دانم.


س : نقش سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل در كشتار هفده شهریور چه بود. البته با توجه به مستندات به دست رسیده از ساواك.

ج (آقای بهبودی): سه، چهار روز قبل از هفده شهریور، شایعه‌ای در تهران شنیده شد كه ساواك آن را ضبط كرده ‌است. شایعه این بود كه سه هواپیما نیروی اسرائیلی وارد تهران شده‌ است و این نیروها را به پادگان جی منتقل كرده‌اند. وقتی این شایعه پراكنده شد، دستگاه امنیتی شاه به شدت برافروخته می‌شود كه هرچه سریعتر باید جلوی شایعه‌ها را بگیریم. اینجا هم این خانم محترم، خانم اولادی، گفتند كه آن سربازی كه با من روبرو شد، من او را در چهرة یك اسرائیلی دیدم. تا آنجایی كه اسناد نشان می‌دهد، هیچ نظامی اسرائیلی در آن موقع وارد ایران نشده بودند، اما مردم باور نمی‌كردند كه سرباز ایرانی به طرفشان نشانه رود و او را به قصد كشت بزند. مردم در ضمیر ناخودآگاه‌ خودشان دوست داشتند كه او را یك فرد خارجی ببینند. به نظر من این مطلب بیشتر ناشی از یك موضوع درونی و روانی است تا یك واقعیت تاریخی.


س : لطفاً آمار دقیق شهدا و مجروحین واقعة یادشده را بفرمایید.

ج (آقای بهبودی): تحقیق جامعی انجام نداده‌ام. هیچ تحقیق جامعی هم در این مورد وجود ندارد. در اولین اطلاعیه‌ای كه اویسی فرمانده نظامی تهران صادر كرد، گفت كه پنجاه و هشت نفر كشته شده‌اند. این اعلامیه بعداً تصحیح شد و تعداد شهدا رسماً صدوبیست و دو نفر اعلام گردید. حكومت روی این رقم ایستاد. بنیاد شهید بعد از انقلاب تلاش كرد زندگینامة این شهدا را جمع كند. نتوانست نام بیشتر از هشتاد و نه نفر را جمع كند. مهندس بازرگان و دكتر حسیبی بعد از حادثة هفده شهریور، برای كمك به این خانواده‌ها گروهی تشكیل دادند. توانستند زیر صد نفر نشانی جمع كنند. اما در نهایت، یكی از مأموران بهشت زهرا، در مصاحبه‌ای كه دفتر ادبیات انقلاب اسلامی بعد از انقلاب با ایشان داشت، اظهار داشت كه شهدا را كم كم می‌آوردند بهشت زهرا. یكدفعه اینها را منتقل نكردند. اسناد نشان می‌دهد كه یك تعداد از شهدا شهرستانی بودند و به شهرستانهایشان منتقل شدند، مثل گلپایگان. تعدادی در بهشت زهرا دفن هستند. او رقمی حدود پانصد نفر را ذكر می‌كند، كه به نظر من چون تحقیق جامع و تحقیق میدانی و آماری دقیقی صورت نگرفته، به عنوان یك نقل قول باید مطرح شود. قطعاً زیر پانصد نفر است. اما من نمی‌دانم دقیقاً چند نفر.


س : به نظر شما چرا عده‌ای می‌خواهند هفده شهریور ‌را یك داستان‌سرایی بنامند و نه یك واقعیت.

ج (آقای بهبودی): خوب از خودشان بپرسید.


س : آیا در بین شهدای هفده شهریور، روحانی شهید هم داشتیم یا نه؟

ج (آقای بهبودی): نمی‌دانم.


س : چگونه روز شانزدهم شهریور، قبل از واقعة 17 شهریور، نام خیابان ژاله را شهدا گذاشتند؟

ج (آقای بهبودی): اینها را جناب توكلی هم فرموند. روز دهم یا یازدهم بود كه بعد از پایان یكی از جلسات آقای نوری در نزدیكی میدان ژاله، درگیری شد و یكی، دو نفر شهید شدند. آن خیابانی كه مجلس آقای نوری در آن بود به خیابان شهدا معروف شد. این اسم كم كم به میدان ژاله هم اطلاق می‌شد. ولی رسمیت و اشاعه‌اش، بعد از فاجعة هفده شهریور بود. منظورم یحیی نصیری نوری است.


س : این راهپیمایی و كشتار فقط در شهر تهران اتفاق افتاد یا در شهرهای دیگر هم مشابه داشت؟

ج (آقای بهبودی): نه، مشابه نداشت.


س : شما گفتید ما برای شكل‌گیری انقلاب پنج هزار كشته دادیم و برای بقای این انقلاب بالغ بر دویست هزار نفر، از بیان این مطلب می‌خواستید چه نتیجه‌ای بگیرید؟

ج (آقای بهبودی): من گفتم كه شما فكر كنید. گفتم برای خود من یك موضوع است. هركسی از آن برداشت خودش را دارد.


س : نگاهتان به رابطه هفده شهریور با اسناد چگونه است؟ اسناد صد در صد مورد تأیید است یا همراه با اطلاعات غیر موثق است.

ج (آقای بهبودی): این همة سندها را شامل می‌شود. شخصیت اسناد ساواك مثل بقیة سندهای موجود است كه هر محققی باید با آن روبرو شود. هیچ كس نمی‌تواند در بست آنها را قبول كند. این اسناد همیشه به عنوان یك قرینه مطرح است. باید ببینید شواهد و گواه‌های دیگر چیست. آنها را یا تأیید كند و یا رد.


س : آیا نظامیان برای متفرق كردن مردم قبل از درگیری تذكر و یا اعلامی با بلندگو، دادند یا نه؟.

ج (آقای توكلی): با بلندگو تذكر دادند. بلندگویی آوردند توی میدان و تذكر دادند. ولی مردم دیگر تصمیمشان را گرفته بودند كه این حركت باید انجام شود. بعد از تذكر آمدند و آرایش گرفتند. فرمانده‌شان آمد و اولین گلوله هم از همانجا پرتاب شد. درگیری و قتل‌عام از ضلع شمال میدان شروع شد.


س : گفته می‌شود خانمها در روز هفده شهریور صف اول بودند.

ج (آقای توكلی): نه. آنجا كه ما بودیم، ضلع شمالی، خانمها جلو نبودند. من خودم ردیف اول بودم و آقایان دست در دست هم داده بودند. اصلاً اساس بر این بود كه همیشه مردها جلو قرار بگیرند. روزهایی كه ما می‌رفتیم راهپیمایی، همیشه آقایان جلو قرار می‌گرفتند. مخصوصاً آنجاهایی كه احتمال درگیری می‌رفت همیشه آقایان جلو قرار می‌گرفتند. پشت خانمها هم، باز آقایان قرار می‌گرفتند. یك عكس تاریخی هم هست كه همین روز هفده شهریور را نشان می‌دهد. در آن عكس خانمها پشت صف اول ایستاده بودند.


س : فرمودید صدای هلیكوپتر می‌آمد. آیا هلیكوپتر به مردم تیراندازی می‌كرد

ج (آقای توكلی): خیر؟.
ج (آقای توكلی):آن موقع كه مرا به آن منزل بردند، دیدم هلیكوپتر می‌چرخید و می‌گفتند دارند تیراندازی می‌كنند.


س : ولی شما ندیدید.

ج (آقای توكلی): نه، من ندیدم.


س : در مورد آمار شهیدان و مجروحین و همچنین آمار شركت كننده‌ها اگر اطلاعی دارید، بفرمائید.

ج (آقای توكلی): میدان چهار ضلع داشت. ما ضلع شمال بودیم. از همان جا تا نزدیك سه راهی كه وارد میدان می‌شود، مملو از جمعیت بود.


س : در مورد كشته‌ها چه خبری دارید؟

ج (آقای توكلی): هر كسی بلند می‌شد تیر می‌خورد و می‌افتاد. می‌گویم ما هم اگر می‌توانستیم بلند شویم، حتماً به سینه و سرمان تیر اصابت می‌كرد. هر كسی بلند می‌شد، بلافاصله تیر می‌خورد. من تیرها را در آسمان می‌دیدم. با تیر و تفنگ آشنایی داشتم، چون سال 56 سربازی رفته بودم. اول جنگ هم توفیق نصیبمان شد و به جبهه‌ها رفتیم. در ذهنم بود كه زود سینه خیز بخوابم تا سرم را مواظبت كرده باشم. خیلی‌ها هم ناخودآگاه بلند می‌شدند و تیر می‌خوردند.


س: برخی از شعارهایی را كه تظاهركنندگان هفده شهریور سر می‌دادند، اگر به خاطر دارید بفرمایید.

ج (آقای توكلی): ابتدا طبق قراری كه بود، نباید شعاری می‌دادیم كه با ارتش‌ درگیر شویم. جمعیت شعار «ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست» را سردادند. «استقلال، آزادی، حكومت اسلامی» و «مرگ بر شاه» هم گفته می‌شد.


س : نام آن دكتر را كه به شما كمك كردند، بفرمائید.

ج (آقای توكلی): آن دكتر از دوستهای قدیمی ماست. آقای دكتر مدنی و خانمشان بودند. از من مراقبت می‌كردند تا زخمهایم خوب شد.




منبع: کتاب نشست تخصصی کالبد شکافی یک واقعه موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی صفحات 37 و 47
منبع بازنشر: مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38



 
تعداد بازدید: 799


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: