07 مهر 1393
در سالهای اولیه دهه 1970 كه ثروت خانواده شاه به چند برابر نسبت به گذشته افزایش یافته بود، سلسله پهلوی عصر طلائی خود را میگذراند. در ژانویه 1972 بنای جدیدی در محوطه پشت ویلای «سوورتا» در سن موریتس به عنوان ورزشگاه اختصاصی شاه و ملكه ساخته شد، كه در آن بهترین و مدرنترین وسایل ورزشی وجود داشت. ولی علیرغم آن همه مخارج سرسامآور شاه در سوئیس، هر سال كه میگذشت ناخرسندی مردم سوئیس از سفرهای شاه به كشورشان بیشتر نمودار میشد.
گرچه روزنامههای چاپ ایران به خاطر سانسور بسیار شدید هیچ مطلبی راجع به ولخرجیهای شاه و دربار منتشر نمیكردند، لیكن روزنامههای سوئیس همواره مقالات مشروح انتقادی راجع به اعمال افراطی و اسرافكاریهای خانواده پهلوی به چاپ میرساندند. و به خصوص اوج این مقالات در زمانی بود كه شاه در اكتبر 1971 جشنهای ویژه سالگرد 2500 سال شاهنشاهی ایران را در تخت جمشید برگزار كرد.
به دستور شاه در این جشنها 62 چادر در یك محوطه لمیزرع برافراشته شد و درون هر كدام را نیز با پردههای مخمل بنفش، چلچراغهای برنز مطلا، و میز سنگ مرمر صورتی، تزیین كردند تا مورد استفاده مدعوین قرار گیرد. برای تأسیسات مورد نظر جشنهای 2500 سال شاهنشاهی از یك سال قبل كاروان كامیونها وسایل موردنیاز را به محل برگزاری آن حمل كردند. و چون همه سران كشورها به جشن دعوت شده بودند، برای پذیرایی از آنها: 165 سرآشپز و پیشخدمت و گارسن را مستقیماً از رستوران «ماكسیم» پاریس با هواپیما به ایران آوردند، و 2500 بطری شراب درجه یك نیز به فرانسه سفارش دادند كه قیمت هر بطر آن سر به یكصد دلار میزد
سوئیس در پاسخ به دعوت شاه از سران كشورها برای شركت در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، فقط به اعزام یك عضو بازنشسته شورای حكومت فدرال اكتفا كرد. ولی همین اقدام دولت سوئیس نیز بحثهای بسیار تندی را در پارلمان برانگیخت.
نمایندگان پارلمان سوئیس كه اصولاً با اعزام هر نوع نمایندهای به جشنهای تخت جمشید مخالف بودند، از دولت میپرسیدند: چرا سوئیس باید نمایندهای برای شركت در یك نمایش مسخره بفرستد؟ و یا: اگر سوئیس در جشن شاه شركت نكند، چه چیزی از دست میدهد؟... آنها به خصوص تأكید میكردند: وقتی مردم ایران از فقر رنج میبرند، نماینده سوئیس نباید در جشنی حضور یابد كه خوراك شاه و میهمانان ثروتمندش را خاویار تشكیل میدهد.
رئیس پارلمان سوئیس نیز ضمن بحث، در جواب نماینده دولتش كه ایران را كشوری ثروتمند توصیف میكرد، مثالی آورد كه هنوز در خاطرم مانده است. او گفت: «یك عرب بدوی در صحرائی بیآب و علف در جستجوی تكه نانی بود تا سد جوع كند. موقعی كه دیگر كاملاً ناامید شده بود، یك مرتبه چشمش به كیسهای در زیر یك بوته خار افتاد و مشتاقانه دوید و آن را برداشت و گشود. ولی چون در كیسه چیزی جز چند رشته مروارید قیمتی نیافت، همه را به دور افكند. چرا كه مروارید قیمتی در صحرا هرگز نمیتوانست درد شكم گرسنهاش را تسكین دهد».
وزارت خارجه ایران با آگاهی از بدنامی خانواده سلطنتی در سوئیس، به من مأموریت داده بود هر مقاله و گزارشی در مطبوعات سوئیس راجع به ایران و سفرهای شاه به سوئیس انتشار مییابد، همه را به فارسی ترجمه كنم تا از سوی سفارتخانه برای اطلاع مقامات وزارتخانه به تهران ارسال شود و البته در جهت هر چه بیشتر كاستن از درج مقالات ناخوشایند راجع به شاه نیز وزارت خارجه ایران همه ساله قبل از كریسمس هدایای گرانقیمتی از قبیل: فرشهای ابریشمی، مقادیر معتنابه خاویار، و قوطی سیگارهای طلا یا نقره با آرم دربار شاهنشاهی، به سفارتخانه میفرستاد تا از طریق من به روزنامهنگاران سوئیسی داده شود. ولی گفتنی است كه مطبوعات سوئیس علیرغم دریافت هدایای ارزشمند، نه تنها دست از رویه خود برنمیداشتند، كه حتی بر دامنه انتقاد از اعمال شاه و درباریان میافزودند.
چنین به نظر میرسید كه بدنامی شاه و درباریان در خارج از كشور، به هیچوجه بر موقعیت آنان در داخل ایران اثر نمیگذاشت. زیرا درست برخلاف آنچه انتظار میرفت: شاه هر روز قدرتی افزونتر از روز پیش مییافت، و به همین جهت نیز به خود اجازه میداد به مراتب بیش از حدی كه قبلاً تصور میكرد در سوئیس بماند تا به تفریح و اسكیبازی خود ادامه دهد... لیكن این احساس قدرت فیالواقع سرابی بود كه باعث میشد شاه از توجه به حقایق دور بماند، و بیاعتناء به حركتی كه در جهت دگرگونی سرنوشتش آغاز شده بود، راه خود را كماكان ادامه دهد.
ملكه فرح برخلاف شاه چندان مورد تنفر مردم سوئیس نبود. و به همین دلیل هرگاه به سوئیس میآمد، نامههایی از سوی طبقات مختلف به سفارتخانه میرسید كه نشان میداد مردم سوئیس حساب او را از شاه جدا میدانند. ولی این وضع نیز بر اثر وقوع رسوایی قاچاق تریاك توسط یكی از درباریان دگرگون شد، و احساسات ضدشاه را در سوئیس چنان به اوج رساند كه دامن همه را فراگرفت.
در سال 1972 موقعی كه شاه و ملكه برای اسكیبازی در سن موریتس به سر میبردند، شاهزاده «دولو» (یكی از منسوبین و دوست نزدیك شاه، كه انحصار تجارت خاویار ایران را در دست داشت) به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس سوئیس دستگیر شد، و بعد هم با جستجو در ویلای خصوصی او مقادیر معتنابهی تریاك به دست آمد.
وقوع این حادثه چنان ما را در سفارتخانه به وحشت فرو برد كه احساس میكردیم نه جرأت دفاع داریم و نه میتوانیم مثل رسواییهای گذشته برای حل و فصل قضیه وارد مذاكره با مقامات سوئیسی شویم.
ولی این بار هم باز به خاطر دخالت رئیس تشریفات وزارت خارجه سوئیس، مسئله زیاد به درازا نكشید، و بعد از چند بار رفت و آمد او سرانجام شاهزاده «دولو» توانست با پرداخت چند میلیون فرانك جریمه از زندان رهایی یابد.
قضیه بازداشت یكی از همراهان شاه به جرم قاچاق مواد مخدر، بازتاب بسیار گستردهای در مطبوعات سوئیس داشت و روی هم رفته باعث شد مقالات متعددی – چه غضبآلود و چه مضحك – علیه شاه و ایران انتشار یابد. به طور مثال یكی از روزنامههای سوئیس كاریكاتوری به چاپ رساند كه نشان میداد: رئیس تشریفات وزارت خارجه سوئیس كت گشادی با آستینهای دراز پوشیده، و در حالی كه شاه و شاهزاده «دولو» را درون آستینهای خود مخفی كرده، دارد آنها را به سمت هواپیمای اختصاصی شاه میبرد تا از سوئیس خارج شوند.
در این جریان ضمناً ثابت شد كه مقاله مندرج در یكی دیگر از روزنامههای سوئیس تحت عنوان «تریاك: نان روزانه ایرانیها» تا حد زیادی با واقعیت تطبیق داشته است. وگرچه بعد از ترجمه این مقاله توسط من، از سوی سفارتخانه نامه اعتراضیهای برای مدیر روزنامه فرستاده شده بود، ولی آنچه پیش آمد طبعاً دیگر جایی برای تكذیب مطلب باقی نمیگذاشت. دولت سوئیس بعد از این رسوایی، رئیس تشریفات وزارت خارجه خود را از مقامش بركنار كرد؛ ولی به جای طرد او دست به اقدامی منطقی زد و با سمت سفیر سوئیس در ایران به تهران فرستادش. در حالی كه دربار شاه كاری دقیقاً خلاف منطق انجام داد، و به جای توبیخ و تنبیه شاهزاده «دولو» به عنوان مقصر اصلی، تمام كاسه و كوزهها را بر سر سفیر ایران در سوئیس شكست. در این جریان دكتر لقمان ادهم را – گویی كه به خاطر قصور در پنهان كردن كثافتكاری حضرات، مرتكب جنایتی وحشتناك شده باشد – ابتدا دو سه ماهی به آلمان فرستادند و بعد هم متعاقب فراخواندنش به تهران، دیگر او را به هیچ پست دولتی نگماشتند.
سفیری كه به جای دكتر لقمان ادهم به سوئیس آمد «محمود اسفندیاری» بود، كه با «ثریا» همسر دوم شاه خویشاوندی داشت، و روی هم رفته مردی بود خونسرد ولی بسیار سختگیر.
به زودی آثار اقدامات اسفندیاری – كه از قرار خیلی هم مورد توجه شاه قرار داشت – ظاهر شد. مثلاً او بدون توجه به آزادی كامل مطبوعات در سوئیس، علیه یكی از روزنامههای فكاهی كه شاه را حاكمی ستمگر لقب داده بود، به دادگاه شكایت كرد. و گرچه طبق رأی دادگاه – كه به مراتب از اشتباه سفیر مضحكتر بود – سردبیر روزنامه به دلیل نقض مقررات مربوط به خودداری مطبوعات از توهین به سران كشورها، مقصر شناخته شد، ولی برای مجازاتش پرداخت جریمهای فقط به مبلغ 150 فرانك تعیین گردید.
پشت پرده تخت طاووس، مینو صمیمی، ترجمه: دكتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، 1370 صص 115 تا 119
منبع : سایت موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 802