07 مهر 1393
زندگانی پرافتخار روحانی مبارز و مرجع عالیقدر تشیع، سیدابوالقاسم کاشانی(ره) شباهت عجیبی با جابرابن عبدالله، صحابی بزرگ پیامبر اسلام(ص)، و اهل بیت او علیهمالسلام دارد؛ که خود نیز از سلاله آنان بود. او از همان ایام جوانی در رکاب پدر به مبارزه و جهاد علیه دشمنان پرداخت. شهادت پدرش در این جنگ و جهاد، نهتنها او را دلسرد نکرد بلکه وی را پرشورتر و با ارادهتر از پیش در صف نخست جهاد با انگلیس قرار داد؛ چنانکه انقلاب اسلامی عراق به رهبری مرحوم میرزامحمدتقی شیرازی اعلیالله سهم عمدهای از پیروزی خود را مدیون مبارزات او بود...
زندگانی پرافتخار روحانی مبارز و مرجع عالیقدر تشیع، سیدابوالقاسم کاشانی(ره) شباهت عجیبی با جابرابن عبدالله، صحابی بزرگ پیامبر اسلام(ص)، و اهل بیت او علیهمالسلام دارد؛ که خود نیز از سلاله آنان بود. او از همان ایام جوانی در رکاب پدر به مبارزه و جهاد علیه دشمنان پرداخت. شهادت پدرش در این جنگ و جهاد، نهتنها او را دلسرد نکرد بلکه وی را پرشورتر و با ارادهتر از پیش در صف نخست جهاد با انگلیس قرار داد؛ چنانکه انقلاب اسلامی عراق به رهبری مرحوم میرزامحمدتقی شیرازی اعلیالله سهم عمدهای از پیروزی خود را مدیون مبارزات او بود.
کاشانی درد ملت و دیانت را به خوبی میفهمید و چاره کار را نیز میدانست. ازهمینرو بهعنوان دشمن قسمخورده استعمارگران سالها حبس و تبعید و آزار را به جان خرید و انگلیسیها را در عراق و ایران با شکستهای سهمگینی مواجه کرد. درواقع حوادث سرنوشتساز بسیاری در زمان او رقم خورد و بهویژه پایداریهای وی در پارلمان، رنگ و بوی بازگشت به اصالتهای مشروطه را داشت.
آیتالله کاشانی گرچه خود روحانی عالم و وارستهای بود که شان مرجعیت یافته بود اما هیچگاه رسالهای ارائه نداد بلکه او در کوران مبارزات ملت ایران در مقابل استبداد و استعمار، خلائی احساس میکرد که تلاش در راستای پرکردن آن را هیچ کمتر از موقعیت اجتهاد دینی نمیدانست. رهبری و زعامت سیاسی ــ دینی مردم ایران و پرداختن به مسائل مربوط به مجلس شورای ملی در آن زمان نقشهای پرمخاطره و حساستری به شمار میآمد که به سرنوشت ملت و دیانت مربوط میشد و ای بسا کوتاهی و اهمال در آن اثری از ایران و اسلام باقی نمیگذاشت. به همین مناسبت نیز بسیاری از رویدادهای مهم این دوره از تاریخ معاصر ایران با مجاهدات و مبارزات آیتالله کاشانی گره خورده است و در حقیقت تشکیل جبهه گسترده و مستحکمی از گروهها و شخصیتهای مبارز در مقابل استعمار و استبداد مرهون رهبریها و مجاهدات اوست. فدائیان اسلام که فقدان آنها خلأ بزرگ و محسوسی در مبارزات یک ملت محسوب میشد، درواقع در سایه هدایتها و حمایتهای او راه و روشی کارساز و ارزشمند در پیش گرفتند. همچنین جبهه ملی در کنار وی احساس اصالت و استواری میکردند. از سوی دیگر دولتهای فرمایشی شاه نیز از حضور او در هراس بودند. درواقع باوجود شخصیتی همچون کاشانی بود که تصویب قراردادهای استعماری مانند قرارداد ننگین گس ــ گلشائیان در مجلس وجود نداشت. در این دوره بود که ترور هژیر وزیر دربار شاه، استعفای منصور از نخستوزیری، ترور رزمآرا نخستوزیر نظامی و مستبد شاه توسط فدائیان اسلام و پیروزی مردم در ملیکردن صنعت نفت رویدادهای مهمی بودند که شاه و اربابان او را به ناکامی انداخت. پیروزی های ملت ایران در مقابل انگلیس در رادیوها و روزنامههای سراسر جهان مورد تفسیر قرار میگرفت و عموم آنها آیتالله کاشانی را رهبر بلامنازع این رویدادها معرفی کردند.
در شناخت او و حوادث روزگارش به استقبال تاریخ میرویم که مقاله حاضر به همین لحاظ فراروی شما عزیزان ارجمند قرار گرفته است.
آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، فرزند مرحوم آیتاللهالعظمی حاجسیدمصطفی کاشانی، در سال1300.ق در تهران ولادت یافت. او در پانزدهسالگی به عراق رفت و در حوزه علمیه نجف به درس و بحث پرداخت. وی پس از طی دروس سطح از محضر اساتیدی چون آیتالله آخوندملاکاظم خراسانی و آیتالله حاجمیرزاحسین میرزاخلیل در جوانی به درجه اجتهاد نایل گردید و از مراجع بزرگ وقت مثل آیتالله میرزامحمدتقی شیرازی، آیتالله شریعت اصفهانی و آیتالله حاجاسمعیل صدر اجازه اجتهاد دریافت کرد.[i] ایشان دربیستوسوم اسفندماه سال1340 پس از سالها مجاهدت و مبارزه با استعمار در تهران دار فانی را وداع گفت. آیتالله کاشانی بر این عقیده بود که اسلام، دینی اجتماعی و جامع است، سیاست از دیانت جدا نیست و علمای اسلامی باید همچون پیشوایان بزرگ صدر اسلام در امور اجتماعی پیشقدم بوده و در راستای تامین زندگی عامه و مبارزات اجتماعی و سیاسی پرچمدار روشنگری باشند. با آغاز جنگ جهانی اول که عراق به اشغال استعمارگران درآمده بود، علمای بزرگ تشیع و از جمله پدر آیتالله کاشانی با صدور فتوای جهاد نیروهای ملی و عشایر را علیه انگلیس به جنگ برانگیخته و این جهاد چهارده ماه به طول انجامید. در همین جنگ بود که آیتالله حاجسیدمصطفی، پدر آیتالله کاشانی، به شهادت رسید. آیتالله کاشانی بااینکه آن زمان در عراق به سر میبرد،[ii] اما وضع ایران و انعقاد قرارداد1919 وثوقالدوله را نیز از نظر دور نداشته بود و هنگامیکه احمدشاه از طریق عراق به مسافرت اروپا میرفت، کاشانی جوان به نمایندگی از جانب علمای مقیم عراق به شرایط ایران و انعقاد قرارداد استعماری1919 شدیدا اعتراض کرده و لغو آن را خواستار شد. شاید در اثر همین مخالفت بود که احمدشاه قرارداد را تایید نکرد و در مسافرت به انگلیس هم تاکید نمود که بررسی و تصویب قرارداد از وظایف مجلس است و شاه در این زمینه اختیاری ندارد.
آیتاللهکاشانی در فاصله زمانیِ مجلس ششم تا دوازدهم، باوجوداینکه استبداد رضاخانی بر کشور حاکم بود و مجلس به صورت تشریفاتی تشکیل میشد، علما را به دخالت در سیاست و توجه به تشکیل مجلس معتبر ترغیب نموده و در این راستا نامههایی به علمای شهرستانها مینوشت. ایشان در نامهای به مورخ1306.ش ــ که یکی از اسناد قابلتوجه مبارزاتی روحانیت به شمار میرود ــ خطاب به حاجمیرزامهدی مجتهد زنجانی که از شاگردان آخوند خراسانی بوده و در زنجان میزیسته است و احتمالا همدرس خود آیتالله کاشانی در نجف بوده، ضمن اشاره به اینکه ناآگاهی عمومی و عدم توجه روحانیت به مسائل مجلس باعث شده این «مرکز ثقل مملکت و مقدر تقدیرات ملت» از سوی اشخاص فاسد، طماع، بیدین و اجنبیپرست مورد استفاده سوء قرار گیرد، بر توجه وی و دیگر حجج اسلام به این مهم تاکید داشت و اصرار میورزید که علاج کار در قبضهکردن مجلس است.
زمانیکه جنگجهانی دوم شروع شد، گرچه ایران همچون زمان جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد اما روسیه و انگلیس با ادعایی مشابه آنچه در زمان جنگ جهانی اول مطرح شد، ایران را اشغال کردند. آیتالله کاشانی تجاوز اشغالگران و صدمات وارده بر کشور و مردم را برنتافت و همانگونهکه در زمان جنگ جهانی اول در عراق با اعلام جهاد به مقابله علیه انگلیس پرداخته بود، اینبار نیز درصدد برآمد یک تشکل اسلامی را برای جنگ با متجاوزان سامان دهد. مجلس سیزدهم پایان گرفته بود و باید مجلس دوره چهاردهم شکل میگرفت. تبعات جنگ در قالب قحطی، بیماری، عدم امنیت و گرانی، مردم را گرفتار ساخته بود و دولتهای موقتی که در کشور تشکیل میشدند، هرکدام بیش از چندماه دوام نمیآورد. آیتالله کاشانی در اعلامیهها و سخنرانیهایشان برای اجتماعات، مکررا مردم را به این اوضاع آشفته متوجه ساخته و علیه وضعیت موجود به تحریک وامیداشت.
استعمارگران متوجه بودند که انقلاب1920 عراق به پشتوانه مبارزات مسلحانه ضداستعماری علمای اسلام انجام گرفت و حتی رهبری عملیات نظامی را علما بر عهده داشتند[iii] و لذا بیم آن میرفت که با خطر بزرگی در خاورمیانه مواجه گردند. استعمار انگلیس که اکثر ممالک اسلامی را مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار داشت، سعی نمود جهات اسلامی مبارزه را ریشهیابی نماید و بینش اسلامی را با نیرنگ، فریب، شایعهپراکنی و حتی ایراد اتهام به مراجع از حوزه سیاست کشورهای اسلامی دور نگاه دارد. این مساله باعث شد روحانیان مبارزی چون آیتالله کاشانی که توانسته بودند نیروهای استعمارگر انگلیس را در عراق به شکست وادارند، نتوانند در شرایط سلطه دیکتاتوری رضاخان تا شهریور1320 به توفیقی دست یابند و تودههای مردم را برای مبارزه با استعمارگران مجهز و مهیا نمایند. اما اینک در شرایط حذف دیکتاتور و اشغال کشور توسط اشغالگران، آیتالله کاشانی پسازآنکه پدر ایشان در تهاجم انگلیسیها به شهادت رسیده بود و بهعلاوه خود وی نیز درواقع پس از محکومیتبهاعدام در عراق از سوی نیروهای اشغالگر، به ایران آمده بود، سعی میکرد اینبار آتش جنگ علیه استعمار انگلیس را در ایران برافروزد. بنابراین انگلیسیها درصدد بودند بههرنحوممکن او را از صحنه سیاسی ایران خارج سازند. اما این روحانی مبارز، علیرغم دشواریهای موجود بر سر راه دخالت روحانیت در سیاست، فعالیت خود را در راستای بیداری مردم شدت بخشید و کمکم مبارزات او ابعاد وسیعتری به خود گرفت. ارتش اشغالگر انگلیس که جمعی را به بهانه ارتباط با آلمانیها بازداشت کرده بود، درصدد برآمد این دشمن دیرین و سرسخت خود را نیز دستگیر کند. بههمینمنظور، در خرداد1322 تعدادی از افسران انگلیسی به منزل آیتالله کاشانی هجوم بردند اما موفق به دستگیری او نشدند. پس از آن، آیتالله کاشانی مدتی مبارزات خود را بهصورتمخفیانه انجام میداد تااینکه در آستانه انتخابات دوره چهاردهم دستگیر گردید. مردم در واکنش به این اقدام، او را به نمایندگی تهران انتخاب نمودند[iv] اما متفقین اشغالگر بازهم حاضر نشدند ایشان را آزاد کنند و وی همچنان در زندان اشغالگران باقی ماند. آنان حتی اسم او را از فهرست نمایندگان مجلس حذف نمودند و نمایندگان مجلس چهاردهم که بیشترشان عوامل بیگانه بودند، در برابر این دخالت آشکار بیگانگان سکوت کردند.
آیتالله کاشانی سرانجام پس از بیستوهشتماه حبس و تبعید با پایانیافتن جنگ جهانی دوم آزاد شد. ایشان در مدت زندان به دلیل روحانیبودن و سابقه مبارزاتی، بیشترین فشارها را از سوی نیروهای اشغالگر تحمل میکرد.[v] بااینهمه، وی در محاکمات خود همچنان تاکید مینمود که من اساسا با هر اجنبیِ مخالفٍ مصالح و استقلال مملکت ایران مخالفم، خواه این اجنبی روس باشد، خواه انگلیس، آلمان یا امریکا. او میگفت: ایرانی نباید نوکر اجنبی باشد و با عصبانیت اضافه میکرد: اگر در زندان شما بمیرم ننگ ابدی بر شما خواهد بود و اگر از زندان شما بیرون آیم، کاری خواهم کرد که یک نفر انگلیسی (اشغالگر) در این مملکت باقی نماند؛ و چنین نیز شد. ایشان با مجاهدتهایشان در کنار سایر نیروها یکی از مبارزات بزرگ ضداستعماری را تحت عنوان نهضت ملی ایران با شرکت تودههای میلیونی شکل داد و انگلستان که در آن تاریخ هنوز ابرقدرت زمان به شمار میرفت، با شکستی بیسابقه مواجه گردید. آیتالله کاشانی در تمام مدت مبارزات همیشه نقش مهمی برعهده داشت؛ چنانکه قبل از هر انتخابات، ایشان بازداشت بود و یا در تبعید به سر میبرد؛ اما سرانجام توانست با استقبال از شهادت و طرح مساله جهاد، پیروزیهای بزرگی را علیه استبداد داخل و استعمار مسلط انگلیس به دست آورد. آیتالله کاشانی علاوهبرآنکه مدتی طولانی را در زندان متفقین (انگلیس) به سر برد، مدتی نیز از سوی روسها در رشت زندانی شد و زمانیکه شوروی تصمیم به آزادی او داشت، دولت بریتانیا از ترس اقداماتش او را مستقیما از آنها تحویل گرفت. سالهای بین شهریور1320 تا1330، سالهای حساس و سرنوشتسازی بود. ازیکطرف اتحاد شوروی با تبلیغات وسیع بخش مهمی از جهان را زیر چتر قدرت خود گرفته بود و ازطرفدیگر قدرتهای غربی به بهانه پاسداری از جهان آزاد نمیخواستند هیچ سرزمینی را از دست بدهند. در ایران دیکتاتوری (رضاخان) سقوط کرده و جانشین او (محمدرضا شاه) نیز تعیین شده بود؛ جانشینی که هیچ اطلاعی از اوضاع جهان نداشت. رجال سیاسی ایران همگی تحت نفوذ غرب بودند و سعی داشتند کشور را در راستای منافع غرب و بهویژه انگلیس اداره کنند. نفت ایران که برای غرب اهمیت حیاتی داشت در دست انگلیس بود و امریکا و برخی کشورهای دیگر نیز تلاش میکردند از این منبع حیاتی سهمی را به خود اختصاص دهند. از سویی، اتحاد شوروی نیز تلاش میکرد با حزبسازی و جذب مردم و تبلیغات وسیع، تمام ایران یا بخشهایی از آن را به سرنوشت قفقاز و آسیای مرکزی دچار سازد. بنابراین اغلب احزابی که در این دوره تشکیل میشدند، هرکدام بهنحوی به یکی از طرفین بیگانه متمایل بودند. اما آیتالله کاشانی در این دوره حساس نهضتی را پایهگذاری کرد که به نهضت ملی معروف شد و هدف آن ملیکردن صنایع نفت بود. گرچه این نهضت سرانجام با توطئه غرب و تشکیل کنسرسیوم نفت به شکست انجامید، اما برای بریتانیا بیشترین لطمات را بهبار آورد.[vi] درواقع این نهضت باعث رسوایی این استعمارگر پرسابقه شد و راه را برای شکست کلی استعمار پیر باز نمود و انگلیس را از مقام ابرقدرتی که آفتاب در مستملکات آن غروب نمیکرد، به سطح یک کشور مطیع و نوکر امریکا تنزل داد. مجلس چهاردهم پایان گرفته بود. در دوران دوساله و پرهیاهوی این مجلس هیچکس اعتراض نکرد که نماینده منتخب مردم تهران در بازداشت اشغالگران است و فقط در پایان دوره بود که دکتر مصدق به این موضوع اشاره کرد. دوره چهاردهم با وجود حضور نمایندگان احزاب، دستهها و گروههای مختلف، از نمایندگان مردمی بیبهره بود و ازآنجاکه با دوران جنگ و اشغال نیز همراه شد، عملا هیچ کار اساسی انجام نداد. در همین دوره کابینههای سهیلی، ساعد، بیات، صدرالاشراف، حکیمی و قوام که هیچیک پایگاه و وجهه مردمی نداشتند هرکدام برای چند ماه زمام امور را بهدست گرفتند. اما انتخابات پیش روی مجلس دوره پانزدهم از اهمیت خاصی برخوردار بود. این مجلس درواقع میبایست تکلیف نفت را با انگلیس معین میکرد و نیز درخصوص توافق قوام با شوروی بر سر نفت شمال تصمیم میگرفت، به بحرانهای پس از جنگ خاتمه میداد و وضع آذربایجان را روشن میساخت. قوامالسلطنه با حزب دموکراتی که تشکیل داده بود، برای دراختیارگرفتن اکثریت کرسیهای مجلس زمینهسازی میکرد. اما روحانیت آن زمان که آیتالله کاشانی در ورود به سیاست تنها شاخص آن بهحساب میآمد و تازه از زندان انگلیسیها آزاد شده بود، به صورت یک قدرت سیاسی ــ مذهبیِ مردمی در مقابل قوام ظاهر شد. آیتالله کاشانی در جهت بیداری و حرکت تودههای مسلمان، مسافرت سیاسی تهران ــ مشهد را آغاز نمود و در هر شهر از او بهعنوان شخصیت روحانی برجستهای استقبال میشد که تازه از زندان بیگانگانِ اشغالگر و متجاوز آزاد شده و سخنان بسیاری برای گفتن دارد. افشاگریهای کاشانی در این مسافرت، انتخابات را در خلاف جهتی که دولت قوامالسلطنه ترتیب داده بود، پیش میبرد. بنابراین دولت قوام درصدد برآمد آیتالله کاشانی را بازداشت کند و در تیرماه1325 به مدت یکسال ایشان را در قزوین به حالت حبس و تبعید نگاه داشت. سرانجام انتخابات مجلس پانزدهم پس از یکسالوچهارماه فترت برگزار گردید و حزب دموکرات قوام اکثریت قریببهاتفاق نمایندگان را به خود اختصاص داد. اما سیاست انگلیس ازآنجاکه مساله آذربایجان، حل شده و قوای شوروی ایران را تخلیه کرده و قضیه نفت شمال نیز فیصله یافته بود، دیگر لزومی به بقای قوام نمیدید. لذا همان مجلس ساخته قوام و حزب او، به وی رای اعتماد ندادند و دولت قوام سقوط کرد؛ در نتیجه قرارداد سادچیکوف ــ قوام نیز کانلمیکن اعلام گردید. درواقع فلسفه اهمیت قوام برای دولت انگلیس همین مسائل بود و در همینراستا نیز بریتانیا دست امریکا را تاحدودی در مسائل ایران بازگذاشته بود. ولی اینک با پایان یافتن این مسائل، دیگر نیازی به قوام نبود و انگلیس سعی میکرد امریکا را دوباره به همان جایگاه سابق آن بازگرداند. اما قوام که تا حد زیادی موفقیت خود را به اتکاء امریکا انجام داده بود، نمیخواست بهراحتی این حامی قدرتمند را از دست بدهد ولذا برای جلب هرچه بیشتر حمایت امریکا، بهطور محرمانه پیمانی نظامی با این کشور امضاءکرد که به موجب آن ارتش ایران جز با اجازه ایالاتمتحده حق استخدام مستشار از سایر کشورها را نداشت. وقتی رادیوی لندن خبر انعقاد این چنین پیمانی را منتشر ساخت، وزارت جنگ ایران آن را تکذیب کرد اما افشای آن از سوی سفارت شوروی صورت گرفت. درواقع انگلیس قصد داشت در مقابل پیشروی امریکا در حوزه ایران مقابله و از هرگونه تجدیدنظر در قرارداد نفت به ضرر بریتانیا جلوگیری کند؛ به همین خاطر نیز درنهایت زمینه سقوط قوام را فراهم کرد.
دولتهای بیثبات پس از قوام، ابراهیم حکیمی از آذر1326 تا خرداد1327، هژیر از خرداد تا مهر1327، ساعد تا فروردین1328 و منصور تا تیر1329 و علی رزمآرا تا شانزدهم اسفند1329 و حسین علاء تا اردیبهشت1330 حاکمیت دربار را به نفع سیاست غرب حفظ کردند، بدوناینکه تحولی به نفع ملت صورت گیرد. آیتالله کاشانی پس از آزادی، با قدرتی بیشتر مبارزه را ادامه داد. نیروهای مذهبی علیرغم وجود گروهها و احزاب بسیار، یک نیروی مذهبی معتبر شناخته میشدند و در این میان فدائیان اسلام هیات حاکمه را سخت به وحشت انداخته بود. خطاب کاشانی توده ملت بود. ایشان هیچ حزب و یا گروه خاصی تشکیل نداد ولی طبعا آنها که عنوان اسلامی داشتند آیتالله کاشانی را رهبر خود میشناختند.[vii] دلیل قدرتمندی شعار اسلامی، درواقع ریشههای عمیق مذهبی مردم بود که مخصوصا در ایام خاصی از سال تبلور گسترده پیدا میکرد. نماز عیدفطر، ایام نمایش قدرت مذهبی آیتالله کاشانی بود. اجتماعاتی که در ایام محرم و یا صفر در منزل کاشانی تشکیل میشد و سخنرانیهای ایشان در این ایام، دولتهای وابسته را سخت درهم میکوبید و نهضت را اعتلا میبخشید. با سقوط دولت حکیمی دربار کوشش میکرد یکی دیگر از ایادی خود را که مورد توجه سیاست انگلیس نیز باشد بهعنوان نخستوزیر به ملت تحمیلکند و بدینترتیب عبدالحسین هژیر، وزیر دارایی قوام، برای این سمت معین شد. هژیر کسی نبود که بتواند نظر مردم را به سوی خود جلب کند و در این میان مانع اصلی آیتالله کاشانی بود. حتی خود شاه نیز به هژیر گفته بود که لازمه این کار جلب رضایت کاشانی است؛ زیرا آیتالله کاشانی هروقت که در آزادی به سر میبرد، با همه دولتهای پس از شهریور1320 مخالفت کرده و با اقدام به افشاگری و تشکیل اجتماعات و سخنرانیها هرطور شده آنها را ساقط میکرد و اینبار نوبت به هژیر رسیده بود. هژیر سرانجام موفق شد با آیتالله کاشانی ملاقات کند اما ایشان هژیر را بهخاطر سرسپردگی وی به انگلیس و کمپانی نفت فاقد صلاحیت برای تشکیل دولت میدانست. بااینهمه، منزل کاشانی در آن زمان به مرکز اجتماعات تبدیل شده بود و هژیر از آنجاکه خود را مورد حمایت قدرتهای خارجی میدانست و مجلس شورا نیز به او ابراز تمایل کردهبود، در مصاحبه مطبوعاتیاش پس از ملاقات با آیتالله کاشانی سعیکرد با عبارتپردازی بهنوعی بر مخالفت ایشان با خود سرپوشگذارد.[viii] اما این تلاش او فایدهای نداشت و مبارزه از حالت اعتراض به تهاجم تغییر شکل داد. ماموران با اقدام به تهدید و ارعاب سعی داشتند مردم را به سکوت وادارند. روزی که قرار بود هژیر کابینه خود را به مجلس معرفی کند، جمع کثیری از مردم در مقابل منزل آیتالله کاشانی اجتماع کرده و به طرف مجلس به حرکت درآمدند که به واقعه بیستوهفتم خرداد منجرگردید. فدائیان اسلام از قبل با آیتالله کاشانی همراهی داشتند. در این روز، عدهای از مبارزان مسلمان نیز «مجمع مسلمانان مجاهد» را تشکیل دادند. مردم در راهپیمایی خود، پیشاپیش صفوف قرآن بزرگی را با پرچم سبزرنگ حمل میکردند و شعار «نصرمنالله و فتح قریب و انا فتحنا لک فتحا مبینا» سر میدادند. در بین راه گروهگروه مردم به صفوف راهپیمایان میپیوستند و جمعیت فریاد میزد: «مجاهدین راه دین، خوش آمدید، خوش آمدید.» زمانیکه راهپیمایان به نزدیکی سرچشمه و مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری امروز) رسیدند، ناگهان صدای شلیک گلوله برخاست و جمعیت همچون طوماری درهم پیچیده شد. در اثر زدوخورد میان ماموران و مردم، عدهای مجروح و عدهای نیز کشته شدند؛ اما هژیر سرانجام از مجلس رای اعتماد گرفت.
نماز عیدفطر با برگزاری یک تظاهرات باشکوه و روحانی همراه شد. جنبش عمومی ملت برای مبارزه با استعمار و ایادی ناپاک او و استیفای حقوق ملت از شرکت نفت انگلیس رونق بیشتری به نماز عید داد. در آن سال آیتالله کاشانی شبها در چندین جلسه و مسجد در اجتماعات شرکت میکرد و افراد برای کار جمعی آماده میشدند. درواقع هر شب ماه رمضان یک تظاهرات صورت میگرفت. حضور آیتالله کاشانی در محلات مختلف تهران، مردم را برای شرکت در بزرگترین اجتماع مذهبی روز عیدفطر آماده میساخت. عدهای از ائمه جماعات مساجد نیز اعلام کردند که در مراسم نماز شرکت خواهند کرد. در صبح روز عیدفطر سال1368.ق (1327.ش) دستهدسته مردم از هر طبقه و هر صنف به سوی منزل آیتالله روان بودند و هر لحظه بر حجم شرکتکنندگان در مراسم اضافه میشد. بسیاری از مسلمانان که آرزوی برگزاری یک تظاهرات عالی و نمایش باشکوه مذهبی را در مقابل اجتماعات و تظاهرات حزب توده و امثال آن در دل میپروراندند، در این اجتماع عظیم اسلامی شرکت نمودند؛ بهطوریکه از همان ساعت هشت صبح همهجا مملو از جمعیت بود. مردم با شعار اللهاکبر حرکت دستهجمعی خود را به مقصد صحرای دولاب که قبلا آماده گردیده بود، آغاز کردند. عدهای از جوانان با بازوبند پرچم ایران، بهعنوان مامور انتظامی جمعیت را همراهی میکردند. ماموران امنیتی در آن روز هیچگونه ممانعتی به عمل نیاوردند و در تمام طول راه ــ از پامنار تا صحرای دولاب که محل برگزاری نماز بود ــ یک راهپیمایی باشکوه علیه دولت برگزار شد. این اجتماع تا آن تاریخ بینظیر بود. به گزارش روزنامههای آن زمان، عظمت این اجتماع بهحدی بود که حتی روزنامه اطلاعات که ارگان دولت بود نتوانست از گزارش این اجتماع و برگزاری نماز باشکوه عیدفطر به امامت آیتالله کاشانی خودداری کند. پس از اقامه نماز، آیتالله کاشانی برای قرائت ادعیه مخصوص به منبر رفت. ایشان پس از قرائت دعاهای وارده، ضمن سخنرانی مختصری و تحت عنوان دعا، از دولت هژیر و استعمار انگلیس شدیدا انتقاد کرده و اعلام نمود ملت مسلمان ایران تا قطع کامل ایادی استعمار و استیفای حقیقی و جدی حقوق ملت ایران از شرکت غاصب نفت جنوب به مبارزه سرسختانه خود ادامه داده و در راه تحققبخشیدن به این اهداف مقدس ملی و مذهبی از هیچگونه فداکاری خودداری نخواهد کرد.[ix] در تاریخ ایران برای اولینبار بود که در یک اجتماع بزرگ مذهبی، مسالهای سیاسی با آن ابعاد مطرح میشد و عداوت مردم را آشکارا به سوی انگلیس، شرکت غاصب نفت، هیات حاکمه و بهویژه حکومت هژیر ــ که از لحاظ مذهبی هم مورد اتهام بود ــ جلب میکرد. دعاهای کاشانی متوجه انتقاد شدید از یک حکومت و هیات حاکمه وابسته و فاسد بود؛ لذا وقتیکه آن جمعیت انبوه دولت هژیر را محکوم نموده و بر ادامه مبارزه اصرار کرد، طبعا مخالفان دولت در مخالفتشان تشویق و موافقان و عمال استعمار و ایادی شرکت نفت تااندازهای مرعوب گردیدند. خبرگزاریهای خارجی عکس و خبر این رویداد را به سراسر جهان مخابره کردند و از یک حادثه عظیم مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی که استیفای حقوق ملت را از نفت جنوب قاطعانه طلب مینماید یاد نمودند. نظیر این اجتماع عظیم اسلامی بارها به دعوت آیتالله کاشانی تکرار شد و هر بار با شکلی گستردهتر خواستههای ملت مطرح میگردید. بنابراین درواقع قبل از آنکه مجلس شکل بگیرد، مردم شعار ملیکردن را در اجتماعات مردمی مطرح کرده بودند. اما در بعدازظهر جمعه پانزدهم بهمن1327 وقایعی رخ داد، بهاینصورتکه در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران. ناصرفخرایی که گفته میشد خبرنگار روزنامه پرچم اسلام است، چند گلوله به سوی شاه شلیک کرد این تیراندازی، البته موثر واقع نشد اما پس از آن، آیتالله کاشانی که چند روز قبل اعلامیه شدیداللحنی را علیه انگلیس، شرکت نفت و دولتهای دستنشانده آنان در ایران صادر کرده و مردم را به یک مبارزه همگانی دعوت نموده بود، در معرض اتهام قرار گرفت یا بهعبارتی عواقب این تیراندازی در درجه اول متوجه آیتالله کاشانی شد. در نیمهشب همان روز منزل ایشان محاصره و وی با ضرب و شتم دستگیر و به قلعه فلکالافلاک در خرمآباد و از آنجا نیز به لبنان تبعید گردید.[x]
پس از تبعید آیتالله کاشانی و غیرقانونیاعلامشدن حزب توده، مساله نفت در راستای تحکیم نیروی استعماری جلوه میکرد. دولت ساعد قرارداد گس ــ گلشائیان را به مجلس پانزدهم تسلیم کرد. بسیاری از مخالفان مرعوب شده بودند. مجلس پانزدهم درصدد بود در محیط خفقان حکومت نظامی، تبعید کاشانی و غیرقانونیشدن حزب توده، قرارداد گس ــ گلشائیان را تصویب کند. مدت زیادی به عمر مجلس باقی نمانده بود. شتاب برای تصویب قرارداد زیاد بود، اما با وجود اصرار دربار و دولت ساعد، اقلیت آن روز مجلس (مکی، بقایی، حائریزاده، رحیمیان، آزاد) به پشتیبانی افکار عمومی و با نطقهای مفصل وقت مجلس را گرفتند و مانع از تصویب قرارداد شدند. آنان با این اقدامشان درواقع کاری تاریخی انجام دادند. سرانجام مجلس پانزدهم در نیمهشب ششم مرداد1328 بدون اخذ نتیجهای درخصوص قرارداد پایان یافت و بدینسان تصمیمگیری درباره قرارداد به مجلس شانزدهم موکول شد. در همین زمان هیات حاکمه از فرصت پیشآمده استفاده کرد و با تشکیل مجلس موسسان در شرایط حکومت نظامی اختیارات شاه را افزایش داد تا بهاصطلاح دموکراسی تکمیل شود(!) و شاه بتواند مجلس شورا را در صورت لزوم منحل نماید.
در جریان انتخابات مجلس شانزدهم هیات حاکمه تلاش میکرد مجلسی شکل گیرد که قرارداد گس ــ گلشائیان را بدون مقاومت تصویب کند. در مقابل، اقلیت دوره پانزدهم که مانع تصویب شده بودند، از اعتبار زیادی برخوردار بودند و مخصوصا آیتالله کاشانی نیز علیرغم آنکه در تبعید بود، از همانجا مردم را به حمایت از این اقلیت دعوت میکرد. این گروه اقلیت، از مصدق نیز که برای مدتی از سیاست دور بود درخواست کردند تا به صحنه بیاید. در آن موقع صندوقهای رای در مسجد سپهسالار (مسجد شهید مطهری امروز) دایر شده بود و هیات حاکمه قصد داشت نتیجه آراء را به نفع خود تغییر دهد. لذا دولت به بهانه برگزاری مراسم سوگواری محرم، مسجد را در اختیار گرفت و هژیر که در آن زمان وزیر دربار بود، کارگردانی اصلی را برعهده داشت که در همین زمان به وسیله سیدحسین امامی به قتل رسید. قتل هژیر توسط فدائیان اسلام هیات حاکمه را سخت متزلزل ساخته و مجبور نمود تا نتیجه انتخابات را باطل اعلام کند. در انتخابات مجدد، مصدق، بقایی، مکی، شایگان، آزاد، صالح و نریمان که عضو جبهه ملی بودند و آیتالله کاشانی نیز نسبت به انتخاب آنها تاکید نموده بود، از تهران انتخاب شدند. نام آیتالله کاشانی نیز در حالیکه در تبعید به سر میبرد، جزو منتخبین بود. حوادث پیشآمده پس از قتل هژیر، سقوط دولت ساعد، انتخاب جبهه ملی در انتخابات مجدد و نیز اعتراضات عمومی باعث شد که منصور طی تلگرافی بازگشت آیتالله کاشانی را بلامانع اعلام کند[xi] و ایشان سرانجام در بیستم خرداد1329 پس از یکسالونیم تبعید با یک استقبال تاریخی به تهران وارد شد. این استقبال تا آن تاریخ در ایران بیسابقه بود.[xii] آیتالله کاشانی پس از بازگشت، در تمام مصاحبهها از نفت و از استیفای حقوق تضییعشده ملت سخن میگفت و منزل او همواره مرکز تجمع خبرنگاران متعدد بود.[xiii] خبرنگاران تحت تاثیر بیانات کاشانی به علی منصور، نخستوزیر وقت، فشار میآوردند تا تصمیم خود را درخصوص نفت اعلام کند اما منصور هیچ نظر روشن و قاطعی ابراز نمیکرد و البته نمیتوانست هم ابراز کند. کمکم شایعاتی مربوط به آمدن یک حکومت نظامی که قاطع عمل کند در تهران پیچیده شد. در چنین شرایطی بود که استعفای منصور رسما اعلام شد و سپهبد رزمآرا از ریاست ستاد ارتش به نخستوزیری منتقل گردید. او ظرف دوازده ساعت دولتش را به شاه معرفی کرد و منتظر معرفی به مجلس و کسب رای اعتماد بود. این تحول درواقع بیشتر به یک کودتا میمانست و همه مردم و مجامع کشور را مبهوت کرده بود. آیتالله کاشانی نظر به سوابقی که از رزمآرا در ذهن داشت، مخالفت با دولت او را آغاز کرد. درواقع باید گفت مجلس شانزدهم از پرسروصداترین ادوار قانونگذاری ایران به شمار میرود؛ چراکه گروههای مختلف با طرز تفکر متفاوت در این مجلس جمع شده بودند و هر مسالهای که طرح میشد، تشنجات زیادی را دامن میزد. البته آیتالله کاشانی شخصا در مجلس حاضر نمیشد و نظرات خودش را از طریق ابلاغ پیام به مجلس ارائه میداد. وی در سخنان خود رزمآرا را عامل بیگانه معرفی میکرد و مردم را به مقابله با دولت او فرامیخواند. بازار تهران تعطیل شد و هزاران نفر در بهارستان اجتماع کردند تا از ورود رزمآرا به مجلس جلوگیری نمایند. دکتر مصدق اعلامیه آیتالله کاشانی را بدین شرح در مجلس قرائت کرد: «به تبعیت از افکار عامه مسلمین ناچارم مخالفت شدید و قطعی خود را با حکومتی که برخلاف افکار عمومی و به کمک بیگانگان و تحریک و تثبیت آنان میخواهد زمام امور را در دست بگیرد اظهار کنم و عموم مردم را برای مقاومت در مقابل این بلای عظیم که جامعه اسلامیت و ایرانیت را به فنای عاجل رهسپار خواهد کرد، دعوت مینمایم. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته. سیدابوالقاسم کاشانی.»
بهمحض تمامشدن قرائت اعلامیه، رزمآرا در آستانه جلسه عمومی مجلس ظاهر شد، درحالیکه یک برگ از همان اعلامیه را در دست داشت. وی با سر به مجلس تعظیم کرد و خواست وارد جلسه شود که نمایندگان اقلیت فریاد برآوردند: «برو بیرون برای چه آمدید؟ ملت ایران زیر بار دیکتاتوری نمیرود..»
قوای انتظامی با توسل به خشونت مردم حاضر در بهارستان را متفرق میکردند. در جلسه هشتم دیماه1329 که به دعوت آیتالله کاشانی تشکیل شده بود، ملیکردن صنعت نفت در تمام کشور به صورت یک خواسته عمومی در قطعنامه آورده شد. رزمآرا علاوهبر برخورداری از اقتدار نظامی، بهعنوان شخصی تحصیلکرده و متخصص در زمینه جغرافیای نظامی توانسته بود به سرعت پلههای ترقی را در ارتش طی کند. با این همه، جبهه ملی دولت او را شبهکودتا نامید و همه تصور میکردند وی بهزودی مجلس را منحل خواهد کرد. درواقع او توانسته بود هم نظر امریکا و انگلیس و هم نظر شوروی را به زمامداری خود جلب کند و گویا این کشورها در آن شرایط بهطورضمنی بر سر ظهور یک دولت دیکتاتور در ایران به توافق رسیده بودند؛ چنانکه زندانیان سیاسی (سران حزب توده) در زمان رزمآرا و درواقع با تمایل او از زندان قصر فرار کردند و بعضا به شوروی رفتند. این مساله درواقع از جلب حمایت شوروی برای دولت رزمآرا حکایت میکند.
از جانب مجلس شانزدهم لایحه گس ــ گلشائیان به کمیسیون نفت ارسال شد. ریاست این کمیسیون را دکتر مصدق برعهده داشت. سرانجام قرارداد از جانب کمیسیون رد شد و مجلس دولت رزمآرا را استیضاح کرد. آیتالله کاشانی طی بیانیهای بر ملیشدن صنعت نفت پافشاری نمود و از مردم خواست تا رسیدن به نتیجه نهایی و تمکین طرفداران شرکت نفت همچنان بر خواسته خود تاکید کنند. سرانجام در سوم دی1329 طرحی با امضای یازدهنفر از نمایندگان با این عبارت تقدیم مجلس گردید: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی ما امضاءکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت در سراسر کشور بدون استثناء ملی اعلام شود؛ یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت ایران قرار گیرد.» این طرح که میبایست در یک مجلس واقعی به اتفاق آراء تصویب گردد با کمبود امضاء مواجه شد؛ یعنی برای به جریان افتادن آن پانزده امضاء لازم بود اما فقط به امضای یازده نفر رسید. رزمآرا به دفاع از شرکت نفت پرداخت و گفت شما که نمیتوانید یک کارخانه سیمان را اداره کنید چگونه میتوانید صنعت نفت را در دست گیرید. او محرمانه با شرکت نفت انگلیس در تماس و مذاکره بود تا هم یک پیشنهاد بهتر و هم مبلغی بهعنوان مساعده از جانب آنها دریافت کند. به همین خاطر وی موضوع پیشنهاد انگلیس را پنهان نگاه داشته بود تا در فرصت مناسب ارائه دهد؛ که البته مهلت نیافت؛ چون به وسیله گلوله خلیل طهماسبی، از فدائیان اسلام، به قتل رسید.[xiv] آیتالله کاشانی صریحا اعلام کرد که قاتل رزمآرا باید آزاد شود؛ زیرا این اقدام در راه خدمت به ملت و برادران مسلمانش انجام شده است؛ چراکه در حقیقت حکم اعدام رزمآرا را ملت صادر کرده و او مجری اراده ملت بودهاست. قتل رزمآرا زنگ خطری بود برای نمایندگان وابسته به انگلیس در مجلس شانزدهم که مانع ملیشدن نفت بودند. فردای آن روز کمیسیون نفت به اتفاق آراء اصل ملیشدن نفت در سراسر کشور را تصویب کرد. در این زمان اقلیت دوره شانزدهم و شخص آیتالله کاشانی در راس قدرت قرار داشتند. محیط وحشتزایی برای هیات حاکمه پیشآمده بود؛ چراکه از ترس حضور مردم در اجتماعات هیچیک از افراد هیات حاکمه جرات نمیکردند بدون موافقت آیتالله کاشانی سمت نخستوزیری را قبول کنند. شاه برای تسلط بر اوضاع اقدامات متعددی انجام داد اما فایده نداشت؛ زیرا حبس و تبعید مبارزان در شرایط پیشآمده ممکن نبود. مردم رزمآرا را شخصی میدانستند که سرسختانه با ملیکردن منابع نفت مخالف است و آن را عملی نمیداند. پس از قتل رزمآرا، بهای سهام شرکت نفت انگلیس کاهش یافت و لذا دریاداری انگلیس و انتلیجنت سرویس در اثر این حادثه میلیونها لیره متضرر شدند.[xv]
در این هنگام محافل امریکایی در مقابل ایران نرمش نشان میدادند. شرکتهای نفت ایالاتمتحده با طمع و آز بسیار چشم به وضع ایران دوخته بودند. روزنامههای مربوط به این شرکتها این بحث را مطرح میکردند که اگر ایران با شرکتهای امریکایی مذاکره کند، میتواند از هفتاددرصد سود خالص برخوردار شود و لذا از این تاریخ نوعی تمایل به سوی امریکا در ایران شکل گرفت که هنوز حساسیت خاصی را به خود متوجه نکرده بود. مصاحبههای پیدرپی آیتالله کاشانی راهی جز ملیشدن نفت را باقی نگذاشته بود و ملت هم یکپارچه همین خواسته را تکرار میکردند.[xvi]
روز بیستونهم اسفند1329 در تاریخ معاصر ایران جای خاصی دارد؛ زیرا ملت ایران توانست پس از ده سال مبارزه پرخطر در مقابل یک امپراتوری عظیم استعماری تصمیم خود را به مرحله تصویب برساند. مردم در شرایطی بسیاری از موانع را پشت سر گذاشته و یا از میان برداشتند که از هرگونه امکانات تسلیحاتی و یا پشتیبانی بیگانه بیبهره بودند؛ ضمنآنکه عوامل بیگانه در داخل به پشتوانه قدرتشان، از دخالتهای خود دست برنمیداشتند. همه این مسائل در شرایطی بود که مردم آن دوره همچون امروز از توطئه بیگانگان اطلاع نداشتند، اما به آنها اعتمادبهنفس داده شدهبود که میتوانند صنایع عظیم نفت را خود به دست بگیرند و اداره کنند و بیگانگان را از دخالتهای بیجا در شئون مختلف کشور بازدارند. در آن زمان انگلستان بیش از امروز قدرت داشت. هنوز بسیاری از سرزمینهای نزدیک ما مستعمره انگلیس بودند. در آن روز بخشهای وسیعی از افریقا را مستقیما انگلستان اداره میکرد و تعداد کشورهای مستقل کمتر از شصت کشور بود، درحالیکه امروز تعداد کشورهای مستقل جهان به دویست کشور رسیدهاست.
پس از تصویب اصل ملیشدن نفت، اقدامات انگلستان به صور مختلف علیه کشور، ملت، مبارزان سرسخت و از جمله آیتالله کاشانی شروع شد؛ یعنی از سال1330 که نفت ملی اعلام شد تا سال1333 که کنسرسیوم نفت با شرکت امریکا شکل گرفت، آنها تاسیسات نفتی را با بهکارگیری تمام ابزار، وسایل، نفوذ و امکاناتشان به تعطیلیکشاندند.
دولت انگلستان ابتدا ایران را مورد تهدید نظامی قرار داد. آنها کشتیهای جنگیشان را به سواحل خلیجفارس روانه کردند اما در مقابل اعلام جهاد از سوی آیتالله کاشانی مجبور به عقبنشینی شده و اعلام کردند که وارد جنگ نخواهند شد و لذا به طرح شکایت علیه ایران در شورای امنیت و دیوان داوری لاهه متوسل شدند. اما از این لحاظ نیز به خاطر وحدت ملی که در آن تاریخ بیسابقه بود، نتوانستند یک تصمیم قضایی جدی علیه ایران سامان دهند و تصمیم بدوی شورای امنیت در مقابل خواست عمومی بلااثر ماند. لذا دیوان داوری لاهه بهناچار با اتخاذ یک تصمیم عادلانه، رسیدگی به دعوی شرکت نفت انگلیس را در صلاحیت مراجع قضایی ایران دانست و این موفقیت بزرگی بود. علاوهبراین، محاصره اقتصادی ایران نیز توطئه دیگری بود که با حضور ملت و کمکهای مردمی و انتشار اوراق قرضه ملی و فداکاری فردفرد ملت بلااثر گردید. اما دخالت امریکا با چهرهای انسانی و حمایت، وساطت و فریبدادن بعضی از سران نهضت و اعزام هیاتهای مختلف از سوی آنان باعث شد که مساله از صورت مبارزه با استعمار انگلیس به مراحل بغرنجی کشیده شود؛ بهگونهایکه از سال1330 تا1332 دولت دکتر مصدق به دو دوره تقسیم شد: دوره اول که از اوایل سال1330 شروع و به بیستوششم تیر1331 ختم شده و با استعفای او نخستوزیری به قوامالسلطنه واگذار میشود اما آیتالله کاشانی ملت را فراخواند و سپس قیام سیام تیر که در تاریخ معاصر ما از جایگاه برجستهای برخوردار است شکل گرفت. اما دوره دوم زمامداری مصدق به کودتای بیستوهشتم مرداد ختم میشود. دوره اول مالامال از پیروزیهای ملی بود و مردم و رهبران نهضت در یک صف سرسختانه مبارزه میکردند و همه توطئههای بیگانه با شکست مواجه شد. اما دوره دوم دولت مصدق بهگونهای رقم خورد که انتظاری جز آنچه در قالب کودتای بیستوهشتم مرداد رخ داد از آن نمیرود. پرداختن به تمامی مسائل مربوط در اینجا میسر نیست و لذا صرفا به شرح ماجرای ملیشدن نفت اکتفا گردید. در پایان، طرح اجرای ملیشدن نفت که در نه ماده تصویب شد تا دولت مصدق آن را به اجرا گذارد، برای آگاهی بیشتر ذکر میشود:
«ماده اول ــ به منظور ترتیب اجرای قانون بیستوچهارم و بیستونهم اسفند سال1329 راجع به ملیشدن صنعت نفت در سراسر کشور هیات مختلطی مرکب از پنج نفر از نمایندگان مجلس سنا و پنج نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی به انتخاب هریک از مجلسین و وزیر دارایی یا قائممقام او تشکیل میشود.
ماده دوم ــ دولت مکلف است با نظارت هیات مختلط بلافاصله از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع ید کند و چنانچه شرکت برای تحویل فوری به عذر وجود ادعایی بر دولت متعذر شود دولت میتواند تا میزان بیستوپنج درصد از عایدات جاری نفت را پس از وضع مخارج بهرهبرداری برای تامین بدهی احتمالی شرکت در بانک ملی ایران یا بانک فیالطرفین دیگر ودیعه گذارد.
ماده سوم ــ دولت مکلف است با نظارت هیات مختلط به مطالبات و دعاوی حقه دولت و همچنین به دعاوی حقه شرکت رسیدگی نموده نظریات خود را به مجلس گزارش دهد که پس از تصویب مجلس به موقع به اجرا درآید.
ماده چهارم ــ چون از تاریخ بیستونهم اسفند که ملیشدن صنعت نفت به تصویب مجلس سنا نیز رسیدهاست کلیه درآمد نفت و محصولات نفتی حق مسلم ملت ایران است، دولت مکلف است با نظارت هیات مختلط به حساب شرکت رسیدگی کند و نیز هیات مختلط باید از تاریخ اجرای این قانون تا تشکیل هیات عامل در امور بهرهبرداری دقیقا نظارت نماید.
ماده پنجم ــ هیات مختلط باید هرچه زودتر اساسنامه شرکت ملی نفت را که در آن هیات عامل و هیات نظارت از متخصصین پیشبینی شده باشد تهیه و برای تصویب به مجلس پیشنهاد کند.
ماده ششم ــ برای تبدیل تدریجی متخصصین خارجی به متخصصین ایرانی، هیات مختلط مکلف است آییننامه فرستادن عدهای مشخص به طریق مسابقه در هر سال برای فراگرفتن رشتههای مختلف معلومات و تجربیات مربوط به صنایع نفت به کشورهای خارج را تدوین و پس از تصویب هیات وزیران به وسیله وزارت فرهنگ به موقع اجرا گذارد. مخارج تحصیل این محصلین از عواید نفت پرداخت خواهد شد.
ماده هفتم ــ کلیه خریداران محصولات معادن اشتراکی از شرکت نفت هر مقدار نفتی را که از اول سال مسیحی1948 تا تاریخ بیستونهم اسفند1329 از آن شرکت سالیانه خریداری کردهاند، میتوانند از این به بعد هم به نرخ عادلانه بینالمللی همان مقدار را سالیانه خریداری نماید و برای مازاد آن مقادیر در صورت تساوی شرایط در خرید حق تقدم خواهند داشت.
ماده هشتم ــ کلیه پیشنهادات هیات مختلط که برای تصویب مجلس تهیه و تقدیم مجلس میگردد، به کمیسیون نفت ارجاع خواهد شد.
ماده نهم ــ هیات مختلط باید در ظرف سهماه از تاریخ تصویب این قانون به کار خود خاتمه دهد و گزارش عملیات خود را طبق ماده هشتم به مجلس تقدیم کند و در صورتیکه احتیاج به تمدیدات باشد با ذکر دلیل موجه درخواست تمدید نماید و تا زمانی که تمدید مدت به هر جهتی از جهات از تصویب مجلسین نگذشته است هیات مختلط میتواند به کار خود ادامه دهد.»
بهاینترتیب اصل ملیشدن و طریق اجرای آن از تصویب مجلس گذشت که اکثریت آن بهدلیل بهصحنهآمدن ملت جرات مخالفت با ملیشدن را نداشتند.
پینوشتها
[i]ــ برای اطلاع از شرححال و مقامات علمی آیتالله کاشانی ر.ک به: طبقات اعلامالشیعه و نقباءالبشر، تالیف علامه شیخ آقابزرگ تهرانی و کتاب علماء معاصرین تالیف خیابانی و ریحانه الادب تالیف محمدعلی تبریزی. در چهارمین نشریه سالانه مکتب تشییع قم به تاریخ25/3/1341 در مورد مراتب علمی آیتالله کاشانی چنین آمده است: «فقیه عظیمالشان آیتاللهالعظمی حاجمیرزامحمدتقی شیرازی در موقعیکه آیتالله کاشانی فقط سیوپنجسال از عمرشان میگذشت از ایشان خواستند که رساله علمیه برای مردم بنویسند و صریحا احتیاطات را به ایشان ارجاع میفرمودند. این مرتبه برای شیخ سیوپنجساله آنهم در موقعیکه آن همه علمای بزرگ در حوزه علمیه نجف بودهاند، خیلی بزرگ است و کمتر کسی در این سن به این مقام میرسد و این دلیل نبوغ علمی و استعداد سرشار و کار و زحمت فوقالعاده ایشان است؛ زیرا این درجه معمولا در سن پنجاه سالگی نصیب علما میشود.»
[ii]ــ آیتالله کاشانی بااینکه از لحاظ علمی به مقام مرجعیت رسید ولی رساله نداد و دلیل آن را ورود در مبارزه ضداستعماری میدانست که در آن تاریخ به غالب ممالک اسلامی شرق پنجه افکنده بود. ایشان با دست باز و آزادی کامل به صحنه مبارزه با استبداد و استعمار وارد شد و تا سال1320 در عراق یکی از بزرگترین کارگردانان میدان سیاست و جنگ علیه انگلیس بهشمار میآمد؛ بهطوریکه هم از مراجع تقلید زمان مثل آیتالله حاجسیدمحمدکاظم یزدی و آیتالله شیرازی برای جهاد علیه متجاوزین انگلیسی فتوا گرفت و هم به انتشار اعلامیه و جلب افکار میپرداخت و هم عشایر را برای ورود به صحنه نبرد مهیا میکرد و هم خود اسلحه به دوش گرفته و دوشادوش دیگران میجنگید و عملا فرماندهی مجاهدان را عهدهدار بود. از جمله کارهایی که غالبا انجام میدادند موضعگیری در اطراف خطوط راهآهن و خرابکاری خطوط و در نتیجه واژگونساختن واگنهای حامل اسلحه انگلیسیها بود. ایشان بیشتر سلاح خود را از این طریق به دست میآوردند. در اثر تلاشهای ایشان اولین نبرد ضداستعماری در منطقه خاورمیانه شکل گرفت. آثار این انقلاب به عراق محدود نبود بلکه مقاومتهایی که در جنوب ایران در مقابل پلیس جنوب به عمل آمد، از همین جبهه مذهبی و اسلامی عراق مایه میگرفت. حضور آیتالله کاشانی بعد از شهریور1320 در صحنه سیاست ایران با آن سوابق برای انگلیس تحملناپذیر بود. (برای ملاحظه سوابق او مراجعه شود: «به لمحات اجتماعیه من تاریخ الطرق الحدیث» جزء پنجم، چاپ بغداد1978.م تالیف دکتر علی الوردی و نیز ر.ک به: نگاهی به تاریخ انقلاب1920 عراق، دکتر شهرامی، 1358)
[iii]ــ در سال1914 با شروع جنگ جهانی اول و هجوم قوای انگلیس به عراق، علمای تشیع مثل آیتالله شیخمهدی خالصی و آیتالله سیدمصطفی کاشانی حکم جهاد دادند و علمای دیگری مثل آیتالله شیخالشریعه اصفهانی، آیتالله سیدعلی داماد، آیتالله سیدمحمدسعید حبوبی، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی که در آن هنگام در سنین جوانی بود و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری که بعدا در جریان نهضت ملی ایران هم مشارکت نمود در جنگ علیه انگلیس وارد شدند و انگلیس نتوانست انقلاب را در نطفه خفه کند و علیرغم کثرت قشون انگلیس و تجهیزات جنگی آن، جنگهای چریکی از طرف عشایر عرب ادامه یافت و آیتالله کاشانی نیز عملا مشارکت فعال داشت. این افتخارات در تاریخ عراق ثبت شده و مقابله امروز ملت عراق علیه امریکا نیز درواقع نموداری از همان انقلاب1920 عراق است.
[iv]ــ در انتخابات دوره چهاردهم، قبل از دستگیری آیتالله کاشانی مساله تمایل یا عدم تمایل ایشان به قبول نمایندگی مورد بحث بود و به همین مناسبت مطلبی در رابطه با همین موضوع در اطلاعات شماره5217 مورخ18 تیر1322 منتشر گردید: «چون در این چند روزه از اغلب طبقات مختلف تهران اظهار تمایل بر دادن رای به آقای آیتالله حاجسیدابوالقاسم کاشانی برای انتخابات دوره چهاردهم شده و از گوشه و کنار بعضی اظهار داشتهاند که ایشان امتناع از قبول دارند و هرکس به ایشان مراجعه نموده رد کردهاند لذا محض اطلاع آنچه ایشان به نماینده اداره در ملاقاتی که به عمل آمده اظهار فرمودهاند ذیلا درج میگردد:
«از احساسات پاک و حسنظن برادران دینی وفقهم الله تعالی متشکر هستم ولی به جهاتی که خود احقر میداند از انجام این مهم معذور میباشم و نمیتوانم عهدهدار این بار سنگین بشوم و توصیه میکنم اخوان مومنین با کمال جدیت اشخاص صالح و متدین با شهامت وطنخواه عالم به مقتضیات دنیای امروزه را که میتوانند در این موقع باریک و روزگار تاریک پرخطر به دیانت و ملت و مملکت خدمت نمایند و این کشتی طوفانی را به ساحل نجات برسانند منظور نموده آراء خود را به آنها بدهند و در این امر مهم مسامحه روا ندارند که موجب مسئولیت و گناه عظیم خواهد بود. خداوند تبارک و تعالی به همه توفیق خدمت عنایت فرماید.»
جناب آقای آیتالله به مجلس نخواهند رفت.
[v]ــ یکی از کسانیکه استثنائاً موفق به ملاقات با وی در کرمانشاه در محل استقرار ارتش انگلیس میشود، پس از اینکه توصیف میکند که با چه مقدمات و اشکالاتی این اجازه را پیدا کرده میگوید: «از نزدیک به چشم دیدم که در میان صحرای سوزانی که آفتاب تابستان هر جنبندهای را از حرکت باز میداشت، یک چهار دیواری ساخته بودند که سقف آن فقط از ورق آهن پوشیده شده بود. در این چهار دیواری پیرمرد ضعیف و نحیفی را بدون اینکه اجازه دهند از اطاقک خارج شود یکه و تنها و بدون مصاحب در آن گرمای طاقتفرسا زندانی کرده و دو ماه و چند روز بدون استحمام و شستشو وی را در این محبس نگهداشته بودند این زندانی آیتالله ابوالقاسم کاشانی بود.»
[vi]ــ انگلیس با قرارداد دارسی امتیاز نفت را در1901 بهدست آورد. در زمان رضاشاه درسال1312.ش (1933.م) با شرایطی که پیش آمد، قرارداد دارسی لغو و قرارداد جدیدی که چندان بهتر از دارسی نبود و حقوق ملت را تضییع میکرد در شرایط دیکتاتوری منعقد شد. تقیزاده که بهعنوان وزیر دارایی قرارداد را امضاءکرده بود، پس از سقوط رضاشاه اعتراف کرد که در امضای قرارداد آلت دست واقع شدهاند و عملا اختیاری نداشتهاند. اشکالات زیادی بر این قرارداد وارد شده است؛ از جمله:
1ــ حقالامتیاز پرداختی به ایران غیرعادلانه بوده و شرکت انگلیسی از هر تن نفت دو لیره نفع میبرده است و صرفا یک ششم آن را به ایران میداده است درحالیکه در همان تاریخ ونزوئلا حقالامتیازی سهبرابر ایران از امریکا میگرفت؛ هرچند البته همان هم ظالمانه بود.
2ــ شرکت حقالامتیاز را براساس نرخ رسمی طلا که با نرخ بازار تفاوت فاحش داشت محاسبه میکرد.
3ــ شرکت بیستدرصد از منافع را پس از پرداخت مالیات بر درآمد به دولت انگلیس محاسبه میکرد و این برخلاف رسم بینالمللی بود. در سال1947 سهمی که به ایران پرداخت شد چیزی درحدود یکمیلیون لیره بود، درحالیکه اگر این سهم قبل از مالیات پرداخت میگردید، به ششمیلیون لیره بالغ میشد.
4ــ در ایران شرکت از هر نوع مالیات و عوارض گمرکی معاف بود و این مساله زیان عظیمی برای ملت ایران در بر داشت؛ چراکه اگر این معافیت نبود شرکت میبایست سالی ششمیلیون لیره حقوق گمرکی و سالی بیستمیلیون لیره عوارض صادرات نفت به دولت ایران پرداخت میکرد؛ در حالیکه کل پرداخت به ایران سالانه هفتمیلیون لیره بود؛ یعنی اگر ایران جای خود را با انگلیس عوض میکرد، به این معنا که نفت از آن انگلیس میشد و ایران صرفا مالیات آن را دریافت میکرد، همین مبلغ چهار برابر میزان پرداختی انگلیس درازای نفت به ایران میشد؛ درحالیکه اصولا این مالیات را هم ایران باید میگرفت؛ بهعبارت دیگر از نفت ایران به جای اینکه دولت ایران مالیات بگیرد، دولت انگلیس مالیات میگرفت، دولت ایران 5/1درصد جمع سود شرکت را میگرفت در حالیکه دولت انگلیس سیوشش درصد سود را بهعنوان مالیات میگرفت.
5ــ شرکت نفت مقدار معتنابهی از سود را هرساله ذخیره میکرد و از این حیث هم دریافتی ایران را کاهش میداد.
6ــ تخفیف فوقالعاده در فروش نفت به نیروی دریای انگلیس گرچه دقیقا مشخص نشده بود ولی گفتهاند که یک ربع بهای بازار دریافت میشده و سهچهارم، قیمت تخفیف بوده است! و دولت ایران از فروشهای با تخفیف و بدون تخفیف هیچگونه اطلاعی نداشت.
7ــ شرکت بابت نفتی که خود به مصرف میرساند چیزی به ایران پرداخت نمیکرد در حالیکه مقدار آن زیاد بوده است.
8ــ شرکت دفاتر محاسباتی خود را به بهانه سریبودن هیچوقت در اختیار ایران قرار نمیداد؛ بهگونهای که عملا ایران را مالک نفت و سهیم در درآمد نمیدانست و لذا از نظر آنها به ایران مربوط نبود که چه میزان تولید میشود و چه درآمدی وجود دارد بلکه باید چشم بسته حرف شریک غارتگر را میپذیرفت.
9ــ شرکت در سال1312 به جای تقلیل کارکنان خارجی، آنها را به دو برابر افزایش داد و هیچ اقدامی در راستای آموزش حرفهای ایرانیان به عمل نیاورد.
10ــ شرکت کمترین اقدامی در راستای کمک به تسهیل استفاده ایرانیان از گازی که تلف میشد انجام نداد و لذا این ثروت سالها همچنان از بین میرفت.
11ــ در جنگ جهانی دوم از مقدار نفتی که در ایران به متفقین فروخته شد و از این فروش داخلی میبایست به دولت ایران مالیات پرداخت میشد، هیچ مبلغی به اینعنوان پرداخت نگردید.
12ــ مدت امتیاز در سال1312 افزایش یافت و بجای اینکه در1340 پایان پذیرد، انتهای آن سال1372 معین شد و با این حساب ایران برای کسب حق تملک نهایی بر اموال شرکت و منابع نفتی به تاخیر افتاد.
13ــ از لحاظ سیاسی شرکت در امور داخلی ایران دخالت میکرد؛ به این معنا که با اقدامات شرکت عملا دولت در دولت تشکیل شده بود و ماموران ارشد دولتی در خوزستان باید تحت نظر شرکت فعالیت میکردند و با نظر شرکت انتخاب میشدند.
14ــ گرچه نفت درواقع به ایران تعلق داشت، اما علاوه بر آنکه شرکت و دولت انگلیس از این منابع عایدات سرشار داشتند، بین کارمندان انگلیسی و کارکنان ایرانی شرکت نیز کاملا از جهت حقوق، مسکن، بهداشت بیمه، امکانات تفریحی تفاوت و حتی تبعیض نژادی حاکم بود.
15ــ پخش نفت در ایران برعهده شرکت بود و شرکت حتی این عملیات پخش داخلی را نیز تابع سود میدانست؛ بهگونهای که حتی در مورد عملیات پخش در ایران شرکت مدعی بود که زیان میدهد و لذا مطالبه خسارت میکرد!
16ــ شرکت هرچه میخواست به هر میزان با معافیت گمرکی از خارج وارد میکرد. کارمندان انگلیسیاش در رفاه و ایرانیان صاحب نفت در مجاورت آنها در نهایت فقر به سر میبردند. حدود هشتاد درصد کارگران شرکت فاقد منزل قابل سکونت بودند و آنها در محلهایی به نام حلبیآباد، چادرآباد، حصیرآباد و کاغذآباد به سر میبردند.
17ــ شرکت بیشتر نفت تولیدی را به صورت خام صادر میکرد تا عملیات تصفیه در نقاط دیگر انجام گیرد و بدیهی است از بابت شرکتهای دیگری که عملیات تصفیه را انجام میدادند، هیچ مبلغی به ایران پرداخت نمیشد.
18ــ پیمانکاران خارجی که برای شرکت کار میکردند مالیاتی به ایران پرداخت نمینمودند.
مواد هیجدهگاه فوق معنی کشور زیرسلطه، مفهوم خیانت در نتیجه یک قرارداد، غارتگری یک ابرقدرت، زیان اقتصاد تکمحصولی و از همه مهمتر بلای استعمار نو را بهخوبی نشان میدهد و در عینحال ما را متوجه عظمت قیام ملت ایران میسازد. با نظر به این سودهای سرشار بود که انگلیس به کمک دربار و دولتهای دست نشانده و عوامل فراماسون خود با چنگ و دندان همچنان سعی میکرد در ایران صاحباختیار باشد.
قرارداد الحاقی که بهنام گس ــ گلشائیان معروف شد، شرایط جدیدی را ارائه میداد اما منافع ملت را به طور کامل در بر نداشت. بر طبق این قرارداد الحاقی، حقالامتیاز ایران از تنی چهار شلینگ به شش شلینگ و حداقل پرداخت سالانه از هفتصدوپنجاههزار لیره بابت بیستدرصد سود به چهارمیلیون لیره افزایش مییافت؛ با این همه از بیستدرصد سهم ایران چیزی به حساب ذخیره عمومی گذاشته نمیشد و دهدرصد تخفیفی که برای فروش داخلی منظور میشد بر بیستوپنجدرصد افزایش مییافت. لذا بیداری ملت این تغییرات را در مقابل ملیشدن ناچیز میدانست. پس از آنکه شرکت اعلام کرد که درباره خواستههای ملت تمکین نخواهد کرد، قرارداد الحاقی پس از سیر مراحلی در کمیسیون رد شد و با پافشاری آیتالله کاشانی و ایستادگی ملت اصل ملیشدن سرانجام به تصویب رسید؛ که سالگرد بیستونهم اسفند درواقع برای تجلیل از این اقدام است.
[vii]ــ در آن تاریخ نامی از حزبالله نبود. اجتماعات منزل پامنار کاشانی به نام عزاداری حسینبن علی(ع) شکل میگرفت. آثار این اجتماعات بیش از تمام آن احزاب و گروهها و دستجاتی بود که با اهداف مختلف و مقدمات و هزینههای زیاد به فعالیت سیاسی میپرداختند. برایاینکه با آن فضا آشنا شویم مطلبی را که در روزنامه دنیای اسلام نوزدهم دی1326، آمده نقل میشود: «از طرف ایرانیان مقیم بینالنهرین که چندی است به ایران بازگشتهاند در دهه دوم ماه صفر مجلس عزاداری برپا بود. . . صفوف مختلف و رجال و علما در آن مجلس شرکت داشتند و از طرف وعاظ به زبان فارسی و عربی سخنرانیهای مفیدی در اطراف مبانی فلسفه اسلام و مصیبت حضرت حسینبن علی ایراد میگردید. روز شنبه به مناسبت اربعین، هیات عزاداران به حالت اجتماع. . . از مجلس مزبور به طرف منزل حضرت آیتالله حاجسیدابوالقاسم کاشانی روان شدند تا به مناسبت اربعین به ایشان تسلیت گفته و در ضمن از فداکاریهای ذیقیمت ایشان در راهنمایی امور مسلمین قدردانی نموده باشند. . . در منزل حضرت آیتالله از طرف عزاداران که هزاران نفر بودند مراسم عزاداری و ذکر مرثیه به زبان عربی و فارسی به عمل آمد و به آیتالله تسلیت و برای سلامتی ایشان به حالت اجتماع دعا گفتند. در این موقع حضرت آیتالله. . . مطالبی ایراد نمودند که خلاصه آن از این قرار است: شرح مبسوطی از فداکاریهای حسینبن علی علیهالسلام را بیان نمودند و اشاره به آن کردند که حسین(علیهالسلام) حتی از کشتهشدن فرزند شیرخوار و اسیرشدن زن و فرزندانش دریغ ننمود و درس شهامت و ازخودگذشتگی را به جهانیان داد. آقایانی که برای عزاداری گردهم آمدهاید، آیا میدانید چرا حضرت حسینبن علی تن به شهادت داد؟ اینکه گفته میشود که فقط برای شفاعت امت خود بوده بیجا است. آن بزرگوار دشمن کسانی است که پشتپا به مقصد مقدسش میزنند و از هتک نوامیس اسلام خودداری ندارند. آیا بر روضهخوانی فواحش شهر اثری مترتب است؟ حسین میخواست بازار ظلم و تعدی را که رواج یافته بود از بین ببرد و مردم را درس شهامت و فداکاری بدهد. حسین میخواست به مردم بفهماند که نباید زیر بار ظلم و جور رفت و در راه احقاق حق باید از جان دریغ نداشت. حسین برای جلوگیری از اوضاع و احوالی نظیر آنچه امروز ما داریم تن به شهادت داد. اگر ما درس فداکاری را از حسین گرفته بودیم گرفتار اوضاع غیرقابلتحمل امروزی نمیشدیم. زمامداران ما و حکومتهای ما فقط در فکر تامین منافع خود بودهاند. مملکت را ویران و مردم را بیچاره نمودهاند. تا خود موفق به تهیه ثروت بیحد و حصر شوند (اشاره به افسران و مامورین انتظامی) باشد که این آقایان حاضرند و میشنوند چه میگویم من از کسی باک ندارم و برای بیان حق خود را آماده همهگونه فداکاری کردهام. چندسال گرفتار حبس قوای خارجی بودم بعد هم از طرف قوای داخلی حبس و تبعید شدم. من آشکار میگویم وضع فعلی ما غیرعادی است. مملکت رو به ویرانی میرود. ثروت مملکت را زمامداران ما میربایند. از شدت فقر و پریشانی است که دختران و زنان مانند سیل به طرف فحشاء میروند! آقایان! این افراد خواهران و فرزندان ما هستند، ناموس ما هستند. کسی به فکر بدبختی مردم نیست ثروت مملکت مورد استفاده مشتی زمامداران بیرحم است (ابراز تاثر شدید حضار) وقتی حضرت امیر مشغول رسیدگی حساب بیتالمال بودند طلحه و زبیر که از صحابه بودند رسیدند حضرت چراغ دیگری روشن فرمود و چراغ اولی را خاموش نمود. علت را چنین بیان کرد که چراغ اولی متعلق به بیتالمال بود و چون کار شما راجع به بیتالمال نیست، استفاده از آن چراغ برای امور شخصی جایز نبود. حال ببینید تفاوت از کجاست تا به کجا؟! زمامداران ما از خزانه کشور اتومبیلها، پارکها، باغها و هزاران وسیله تعیش فراهم میکنند، حکومتهای نالایق و دزد و خائن با مردم این کشور اینطور رفتار میکنند و ما به جای رفع تعدی و پیروی از شهامت و درس فداکاری حسینبن علیعلیهالسلام فقط این را یاد گرفتهایم که دور هم جمع شویم و برای حسین گریه کنیم. . . من با آنکه از شماها به مناسبت اقدام به عزاداری و اظهار فدویت نسبت به حضرت سیدالشهداء قدردانی میکنم و متشکرم، میگویم این اقدامات خداپسندانه مردم میلیاردها قیمت دارد ولی ناچارم بگویم آن وجود مقدس خود را فدای دین و آیین و رفع ظلم از مسلمین نمود و با این وضعیات کنونی که بر همهکس مشهود است اساس دین و آیین و آسایش مسلمین از کثرت ظلم و تعدی متزلزل است. برادران من، فکر دین و آسایش مردم فلکزده بیچاره باشید و با خودخواهی و لاقیدی و تنبلی و ترس، دین و دنیای خود را به باد ندهید. حکومتهای فاسد و خائن و دزد همهچیز ما را از بین بردند، مبانی اخلاقی ما را خراب کردند. وضع زنان و تظاهرات آنها در معابر بهقدری زننده است که کشور را به خرابی نسل و فساد عمومی اخلاق سوق میدهد. امراض و طلاق زیاد و ازدواج کم شده، من به فکر دین و دنیای مردم هستم من فرزند حسینبن علی هستم و زیر بار هیچ قوهای نمیروم. . .
علت مخالفت من با قوام این بود که دیدم خود و اطرافیان دزدش علیرؤوس الاشهاد عملیاتی به ضرر کشور انجام میدهند و مردم را میچاپند و به روز سیاه میاندازند و روزبهروز وضع مردم بدتر میشود. . . من چطور میتوانستم فرزند حسینبن علی بوده و بنشینم و به این فجایع بیاعتنا باشم. مرگ ترس ندارد، روزی هم میرسد.
نیمهشعبان سال قبل حکومت قوام من را دستگیر کرد و از شما آقایانی که نسبت به من اظهار علاقه میکنید یکنفر نگفت تقصیر این سید چه بود. همه شما با دیدن یکنفر پاسبان از میدان درمیروید. بروید درس شجاعت و فداکاری را از حضرت سیدالشهدا بیاموزید. مرگ ترس ندارد و اجل یکدقیقه پسوپیش نمیگردد. . . مردم در امور اجتماعی و دینی خود اهمال دارند. . . عرب سیاهی وارد مدینه شد به حضرت رسول(صلیالله علیه و آله) عرض کرد عیال ندارم و دارایی هم ندارم که بتوانم زن اختیار کنم. یکی از صحابه ثروتمندی را معرفی کرد که دختری دارد. حضرت فرمود برو از قول من به او بگو دخترش را به تو بدهد. دختر و پدرش هر دو فرمان حضرت را اجابت و با اعانهای که جمعآوری شد شروع به خرید جهیزیه کردند. دراین بین منادی مردم را از طرف حضرت رسول برای جهاد فراخواند. عرب مزبور چون این ندا را شنید درخواست کرد که از خرید جهیزیه خودداری و بهای آن را صرف خرید اسلحه برای او کنند. همین عمل را هم کردند و عرب به جنگ رفت و کشته شد (خطاب به حضار). آقایان کدامیک از شما حاضر به این قبیل فداکاریها هستید؟ کدامیک از شما از چنین لقمه چرب و نرمی صرفنظر میکنید؟ اگر ما بتوانیم آنطور باشیم و ازخودگذشتگی پیدا کنیم گرفتار مصائب امروزی نخواهیم شد. آقایان اگر شما در کربلا بودید و ناله حسین علیهالسلام را میشنیدید آیا آماده همراهی با آنان و هدفشان میشدید یا خیر؟ اگر واقعا آماده کمک به حسین بودهاید، پس چرا حالا حاضر به متابعت از دین و روش مقدس او نیستید. آقایان نترسید، مسلمان نباید ترس داشتهباشد، شهامت داشته باشید، ایمان خود را قوی کنید، زیربار ذلت نروید. مرگ باشرافت بهتر از زندگی ننگین است. . .
وضع مسلمانان در زمان یزید بهتر از حالا بود. کفار به مسلمین باج و خراج میدادند ولی حالا بر سر ما میکوبند. اسلام رو به توسعه میرفت ولی حالا رو به زوال است. وضع اجتماعی ما امروز بهمراتب بدتر از زمان یزید شده است. اینهمه تعدی، اینهمه ظلم کی در زمان یزید رواج داشت؟ در مملکت اسلامی هزاران میخانه علنی دایر است. هزاران وسیله فحشاء و فساد اخلاق آماده است. امنیت عمومی و قضایی متزلزل و از جهات معنوی و مادی همهچیز خود را از دست دادهایم. بعضی از شنیدن این قبیل مطالب مرا سیاسی میخوانند و میگویند آقا سیاسی شده است، ولی من فکر دین و اوضاع اجتماع هستم. من از جهت اوضاع و احوال عمومی این مطالب را میگویم. من دلم به حال مردم لخت و عریان و بدبخت و مفلوک، مریض و بیچاره و گرسنه میسوزد. من چطور میتوانم این اوضاع را ببینم و سکوت اختیار کنم؟ مال ملت را یک مشت شیاد لوس و ننر و بیهمهچیز صرف عیاشی و آپارتمانها و خانمهای خود نموده به ملت آقایی میفروشند اقتصاد کشور و چپاول یهود حیات اقتصادی مملکت ما در سایه بیعرضگی زمامداران نفعپرست نالایق، دزدهای خائن متاسفانه تجارت مسلمانان به دست چند نفر یهودی اجنبی افتادهاست. . . برادران مسلمان ما در فلسطین گرفتار حوادث رقتآوری شدهاند خانه و لانه آنها در معرض مصادره از طرف یهود واقع شدهاست. . . مسلمانان دنیا با مسلمین فلسطین ابراز همدردی کنند و تا درجه امکان به کمک آنها بشتابند. . . .»
[viii]ــ روزنامه ایران مورخ25 خرداد1327 شماره1041 مصاحبه مطبوعاتی هژیر نخستوزیر را که بیشتر حول محور مخالفت آیتالله کاشانی است چنین منعکس میکند: «یکی از نمایندگان جراید سوال کرد نظر خود را درباره تظاهراتی که این روزها شدهاست بیان نمایید؟ هژیرگفت من وظیفه دارم که نگذارم عدهای تولید وحشت کنند و عقیده خود را به عدهای تحمیل کنند. مثلا آقای سیدابوالقاسم کاشانی نسبت به من بیلطف هستند، بسیار خوب، اعلامیه علیه من میدهند بسیار خوب، دلشان میخواهد پیروانشان دکانهایشان را ببندند اینهم بسیار خوب ولی دیگر نباید آنهایی را هم که نمیخواهند دکانهای خود را ببندند مجبور کنند. . . خبرنگار دیگری پرسید امروز صبح از ساعت هفت اطراف منزل آقای سیدابوالقاسم کاشانی دژبان گذاشته بودند که کسی با ایشان ملاقات نکند بهطوریکه آقای سیدحمزه غوث وزیرمختار عربستان که به وسیله وزارت خارجه از آقای کاشانی وقت ملاقات گرفته بود نتوانست موفق به دیدار ایشان شود این تضییقات چرا صورت گرفته؟
هژیر پاسخ داد من دستور خاص درباره آقای سیدابوالقاسم کاشانی ندادهام اداره شهربانی یک دستور کلی دارد که باید نظم شهر را حفظ کند. به شهربانی اطلاع داده شده بود که ممکن است در مقابل منزل آقای کاشانی تصادفی میان موافقین و مخالفین زمامداری من روی بدهد. شهربانی عدهای را در آنجا گماشته بود که نگذارد خداینکرده چنین تصادفی روی دهد. اگر چنین کاری نشود و آشوبی روی دهد، تصدیق میکنید کار مامورین انتظامی مشکل میشود. مثل هفدهم آذر وقایع ناگواری روی میدهد. مسلم است که آقای کاشانی مایل نیستند از دماغ کسی خون بیاید. البته با من مخالفند، من را برای زمامدارای مناسب نمیدانند، بسیار خوب اعلامیه بدهند. هروقت رای در مجلس نداشتم کنار میروم اما اگر کسانی بخواهند به مجلس تعرض کنند مسلم است مامورین نظمیه نمیتوانند ساکت باشند.»
[ix]ــ به کتاب سیری در نهضت نفت و به جلد اول تاریخ سیاسی معاصر ایران در بحث آغاز مبارزات برای ملیشدن نفت مراجعه گردد.
[x]ــ نکته بسیار جالب درخصوص فعالیتهای آیتالله کاشانی در آن زمان، این بود که ایشان در شرایطی که هنوز حتی گروههای مبارز اسلامی فلسطین شکل نگرفته بودند، علاوه بر توجه به مسائل داخلی ایران و مبارزه شدید در این راستا، با نگاهی دوراندیش و بسیار واقعبینانه وقایع فلسطین و اشغال آن را نیز مد نظر داشت؛ چنانکه در سیویکم خرداد1327، یعنی قبل از تبعید به لبنان، در مسجد شاه سابق (مسجد امام فعلی) در این زمینه سخنرانی مبسوط و هشداردهندهای را درخصوص وضعیت فلسطین ایراد کردند و مردم را به تاثر از این وضعیت و ابراز همدردی و حمایت از برادران مسلمانشان و قبله اول مسلمین برانگیختند؛ بهگونهای که به تاثیر از این سخنان، هزاران نفر برای حرکت به سوی فلسطین و شرکت در جنگ و جهاد اعلام آمادگی کردند.
[xi]ــ کاشانی در جواب تلگراف منصور، نخستوزیر، مبنی بر بلامانعبودن بازگشت ایشان به کشور نوشت: «در مملکتی که بویی از عدالت و قانون نیست و همه چیز دستخوش هوی و هوس معدودی خائن و وطنفروش خودسر است چگونه میتوان زیست. مسئول آنهمه مظالم خانمانسوز و مرجع دادخواهی کی و کجاست؟ از توهین به مقام روحانیت نمیتوانم صرفنظر کنم و در مقابل آنهمه فجایع و مظالم بر ملت لخت و گرسنه فاقد همه وسایل زندگانی و تغییر قانون اساسی که سم قاتل است نمیتوانم ساکت باشم. . . .»
[xii]ــ تشکیلدهنده مجمع مسلمانان مجاهد شمس قناتآبادی بود که در آن تاریخ فعالیت زیادی با لباس روحانیت داشت. وی در خاطرات خود مینویسد «روز و ساعت موعود فرا رسید. در ساعت نه صبح در فرودگاه مهرآباد آنچنان اجتماعی تشکیل گردید که تا آن روز کسی نظیرش را ندیده بود. بهطور قطع صدها هزار نفر از مردم تهران متشکل از علما و رجال سیاستمداران، تجار، اصناف، بازاریان، جمعیتها و دستجات مذهبی مخصوصا دستجات عظیم از کارگران عادی کارخانجات برای شرکت در استقبال از آقای کاشانی تمام بستر خیابان شاهرضا (انقلاب اسلامی) و آیزنهاور (آزادی) و خیابان فرودگاه و خود فرودگاه را پوشانده بود و من قطعنظرازاینکه از این استقبال عظیم برای آیتالله کاشانی که سمت رهبری و پیشوایی ما را بهطور عموم و سمت مرشدی مرا بهطورخصوص داشت، شاد و مسرور بودم و بازهم به دلیل اینکه در مقابل حزب توده چنین اجتماع عظیم و باشکوهی از تمام طبقات مسلمان مردم تهران تشکیل شده بود. . . نزدیک ساعت ده صبح طیاره حامل کاشانی و پسرش آقا مصطفی و سایر کسانیکه چندی قبل به بیروت رفته بودند در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و ناگفته نگذارم که تمام اعضای جبهه ملی از ساعت هشت در فرودگاه حاضر بودند و تقریبا چند دقیقه قبل از نشستن طیاره دکتر مصدق که یکی او را همراهی میکرد به سالن فرودگاه وارد شد. . . مصدق از کثرت جمعیت داخل سالن حالش دگرگون شده بود و چون دربهای سالن بسته بود مکی از پشت شیشه با اشاره مرا متوجه کرد. من کاشانی را به طرف دریچه بزرگ شیشهای که مصدق در پشت آن بود هدایت کردم. ولی نمیدانم ناگهان در اثر چه عاملی دریچه بزرگ شیشهای فرودگاه درهم شکست لذا فورا مصدق را از پنجره به کمک مکی به محوطه نزد کاشانی آوردم و چون دیدم که مردم با مامورین انتظامی حزب ما کلنجار میروند و میخواهند به داخل محوطه خارجی فرودگاه هجوم بیاورند، فورا خود را به همان دریچه شکستهشده رسانده و تقریبا با عصبانیت فریاد زدم: مردم قرار ما این نبود و اینگونه کارها برخلاف شئون مردم تهران است، بهجای خود قرار گیرید. من آیتالله کاشانی را پیش شما میآورم. مردم با شرف هم همچنان خود را کنترل کرده به جای خود قرار گرفته، به دادن شعار و فرستادن صلوات مشغول گردیدند. توقف آیتالله کاشانی در یکی از اتاقهای فرودگاه دقایقی چند بیشتر طول نکشید. پس از دیدار مختصری با اعضای جبهه ملی و عدهای از علما برای سوارشدن و حرکتنمودن از جای برخاستند و چون مصدق حالش دگرگون شده بود، مکی او را از یکی از راههای نسبتا خلوتتر به اتومبیلش رساند و رفتند. آیتالله کاشانی را به یک سواری که قبلا آماده شده بود سوار کردم. . . ماشین مستقبلین هم در چند ردیف ولی طبق برنامه به دنبال ماشین آقای کاشانی به حرکت درآمدند. اشکال کار در طول راه توقفهای اجباری مردم بود که مردم محلات سر راه و جمعیتها میخواستند گوسفند قربانی کنند و خوشآمد بگویند. نزدیک ساعت دوازده ظهر بود که از مقابل دانشگاه تهران عبور کردیم که به اجتماع عظیم دانشجویان برخورد نمودیم و بالاجبار متوقف گردیدیم. یکی از دانشجویان به نمایندگی دانشگاهیان خطابهای قرائت کرد و خیرمقدم گفت که من به آقای کاشانی گفتم از شیشه ماشین سرش را بیرون آورد و در جواب دانشگاهیان با آن صدای ضعیف و لرزان باعنوان عزیزان من چند کلمهای صحبت نمود و حرکت کردیم و پس از طی خیابان شاهرضا (انقلاب اسلامی) و سعدی شمالی و شاهآباد و بهارستان و سرچشمه در حدود ساعت دو بعدازظهر به خواست خدای بزرگ در حالیکه دهها هزارتن از مردم تهران ماشین حامل کاشانی را همراهی مینمودند، به منزل کاشانی در پامنار وارد گردیدیم. . . سروکله روزنامهنویسان و مخبرین خارجی و نمایندگان مطبوعات جهان پیدا شد. از هر دسته برای مصاحبه میآمدند و شاهبیت مطالب تمام مصاحبهها نفت بود.»
[xiii]ــ آیتالله کاشانی پس از مراجعت بلافاصله مبارزات را با شدت بیشتری از سر گرفت و طی بیانیهای از مردم خواست که با حفظ وحدت و مجاهدت و فداکاری به هیات حاکمه خائن و بیوجدان و وطنفروش میدان ندهند و تصریح کرد که نفت متعلق به ملت ایران است. متن بیانیه ایشان از این قرار است: «بسمالله الرحمن الرحیم. پس از سلام، برادران عزیزم چون دنیا دار اسباب است و هیچ امری بدون اسباب مادیه میسر نیست، به صرف دعا نباید قناعت کرد. باید همه دست برادری و اتحاد و صمیمت به هم بدهید و در امور اجتماعیه همت و مجاهدت و فداکاری نمایید و میدان را برای خائنین باز نگذارید که همهچیز این ملت را با شهوترانی و عیاشی و خودخواهی به باد فنا بدهند. کجا رواست پنجاههزار نفر از برادران آذربایجانی شما در زمان گذشته از گرسنگی و سرما بمیرند و اغلب این ملت لخت و گرسنه و مریض از نعمت آزادی محروم باشند و چند نفر خائن بیوجدان وطنفروش که فعلا نمیخواهم نام ببریم هرچه میخواهند بکنند. رادرانم، مثل من خادم فداکاری دارید، بدون طمع و غرض شخصی، جان خود را کف دست گرفته برای دین و دنیای شما جانبازی میکنم. اگر دست فداکاری به من ندهید و به باری به هر جهت بگذرانید و مسامحه نمایید، روز به روز روزگارتان سیاهتر میشود... …»
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1384 ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 809