انقلاب اسلامی :: برگی از دوسیه سید ضیاء

برگی از دوسیه سید ضیاء

16 مهر 1393

در تحولات منجر به روی کار آمدن سید ضیاءالدین طباطبایی موضوع تأسیس کمیته آهن و نقش آن در تحولات این زمان از نکات قابل تأملی است که باید موشکافی شود. کمیته آهن به واقع حلقه اتصال گروهی از متحدان بریتانیا و نیز گروه بحران‌ساز دوره مشروطه تا آن زمان بود. به عبارتی انگلوفیل‌های برجسته‌ای مثل سيدضیاء و گروهی که تا همین دیروز شعار ضدانگلیسی سر می‌دادند، در عملی ساختن نقشه‌های بریتانیايی‌ها نقش بسیار مؤثری ایفا کردند. گرچه کمیته آهن در اصفهان تأسیس شده بود، اما شعبات آن در تهران و رشت هم به فعالیت مشغول بودند. یکی از مهم‌ترین اعضای کمیته آهن سيدضیاء‌الدین طباطبائی بود. سيدضیاء مردی شناخته شده بود، او از دوره مشروطه با انتشار روزنامه‌هاي شرق، برق و رعد خود را پر آوازه ساخت. سيدضیاء که در آن زمان جوانی کم سن و سال و جویای نام و عنوان بود، مدیرمسئولی روزنامه را عهده‎دار بود و شدید‌ترین حملات را در همان زمان علیه احمدشاه نوجوان انجام می‎داد که منجر به تعطیلی‌اش شد. هم شرق، هم برق و هم رعد زیر سیطره کسانی قرار داشت که از جاه‌طلبی‌هاي جوان جویای نام یعنی سيدضیاء به نحو احسن بهره می‌بردند. در روزنامه‌های سيدضیاء تبلیغات آشکاری به نفع یهودیان دیده می‌شد. حتی ستاره شش پر داوود به عنوان زمینه تبلیغات برخی انجمن‌های یهودی این دوره، در روزنامه‌های سيدضیاء چاپ می‌شد.

تشکیلاتی که از جاه‌طلبی‌های سيدضیاء بهره می‌برد، همان انجمن ژون پرسان یا ایران جوان بود، بعدها علی‌اکبر‌خان داور این عنوان را بر کلوب خود نهاد. یکی از اعضای جمعیت ژون پرسان دکتر احیاءالسلطنه بود، طبق اعلانی که در جراید این دوره چاپ می‎شد، از جوانان برای عضویت در این تشکیلات ثبت نام به‌عمل می‎آمد؛ محل ثبت نام بیمارستان امید محل کار دکتر احیاءالسلطنه و منزل او بود که هر دو در خیابان لاله‌زار قرار داشت. جالب اینكه این دکتر احیاءالسلطنه طبیب مخصوص سپهسالار تنکابنی بود. این پزشک با کمیته مجازات که بعدها تشکیل شد ارتباط داشت. یکی از همکاران سيدضیاء در روزنامه شرق دکتر حسین کحال بود، جالب اینکه این مرد مدیر روزنامه استقلال ایران، ارگان حزب اتفاق و ترقی هم بود که به صاحب‌امتیازی مستعان‌الملک رئیس انجمن تروریستی جهانگیر منتشر می‎گردید. به هرحال سردبیر شرق دکتر حسین‌خان کحال بود، اما وی ضمن درج نامه‌ای در این روزنامه به تاریخ نوزدهم ربیع‌الاول 1328 از شغل خود استعفا داد.

مدتی هم حسین کسمائی مدیریت روزنامه شرق را عهده‌دار بود. این روزنامه در مطبعه پارسیان به چاپ می‌رسید.

دکتر کحال ابتدا روزنامه‌اش را به زبان فرانسه منتشر می‎کرد. سه شماره از روزنامه با عنوان «اندپاندانس پرس» یا همان استقلال ایران منتشر شد و بعد روزنامه‌اش را به همین نام به زبان فارسی منتشر نمود. این فرد پدر میرزاابوالقاسم کحال‌زاده است که در این زمان منشی سفارت آلمان بود و بعدها به سال 1304 شمسی روزنامه استقلال وطن را منتشر ساخت. این کحال‌زاده با زومر سرکنسول سفارت آلمان در تهران روابط صمیمانه داشت و شخص کحال‌زاده با گروه ضد‌تشکیلی به رهبری کمره‎ای مرتبط بود: «کحال‌زاده را دیده احوال زومر را پرسیدم، گفت همه روزه نزد اومی‎روم و خوب نیست. اوضاع را بد می‎بیند. گفتم از من سلامی برسانید.» روزنامه استقلال ایران در دوره مشروطه محل تجمع گروه‌های افراطی بود که بعداً نقش مهمی در بحران‌های دوره بعد از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند عهده‌دار شدند. مثلاً در دوره مشروطه روزنامه استقلال ایران پاورقی به ترجمه میرزاتقی‌خان بینش منتشر می‌کرد؛ این پاورقی به‎ واقع ترجمه کتاب تاریخ شورش فرانسه بود. بینش بعدها یکی از افراد گروه ضد‌تشکیلی حزب دمکرات شد. تشکیلاتی که حملات کوبنده‎ای علیه وثوق انجام داد، با کمیته مجازات مرتبط بود و به عبارتی هم‌چنان عملیات تروریستی را به مثابه ابزاری برای رسیدن به اهداف خود مورد تأييد قرار می‎داد. نکته این است که این تیم بعدها بخشی از نیروی تشکیل‌دهنده کودتای سوم اسفند 1299 را به وجود آوردند.

از همان دوره مشروطه، نوک تیز حملات شرق متوجه احمد‌خان قوام‌السلطنه بود. می‎دانیم که بعد از تعطیلی شرق، روزنامه برق را منتشر کردند. روزنامه برق که به مدیریت سیدضیاء‌الدین طباطبائی درست در بحبوحه مناقشات دوره مجلس دوم منتشر می‌شد، روزنامه‌ای بود به غایت افراطی، در برخی از شماره‌های این روزنامه مسئولین به شدت تهدید می‌شدند. این روزنامه پر بود از مضامینی مانند «ملّت انتقام می‌کشد»، «قوه ملّت و قهاریت قوای طبیعت»، «مجازات خائنین»، «دار زدن مجرمین» و امثال این مضامین.

روزنامه برق که در دوره نیابت سلطنت ناصرالملک منتشر می‌شد، در یکی از شماره‌های خود نوشت از اول ساعت اخذ مالیات، به وحشیانه‌ترین شکل ممکن رعیت بیچاره را می‌چاپند. به جای دریافت یک خروار یعنی سیصد کیلو، سیصد و سی تا سیصد و پنجاه کیلو از مردم دریافت می‌نمایند، «و علاوه تا هر قدر توانسته‌اند دریافت داشته‌اند و نیز به عنوان پاک‌ کردن گندم خرواری سی شاهی نقد مأخوذ نمودند و در موقع حواله دولت برای مصرف عامه خرواری نود و پنج من می‌پردازند. هیچ‌کس نمی‌پرسد آیا این بیست من گندم اضافه و سی شاهی پول نقدی که برای هر صد من دریافت می‌دارند به کجا می‌رود و به کدام مصرف شایسته می‌رسد؟!...» به این شکل سيدضیاء نقش کسی را بازی می‌کرد که مدافع حقوق طبقات ضعیف اجتماع است.

سيدضیاء یکی از مداحان امیرمحمدابراهیم‌خان شوکت‌الملک علم بود. سيدضیاء از حسن‌سلوک شوکت‌الملک در انجام وظایف مرجوعه سخن به میان می‌آورد. اینكه وی مدرسه‌ای دائر کرده است به نام شوکتیه که هزینه‌ای از دانش‌آموزان طلب نمی‌کند و کلیه امکانات برای دانش‌آموزان رایگان است؛ اینكه وی خرج محصلین را «از جیب فتوت و حمیت خود» می‌پردازد و مراتب معارف‌پروری و فضیلت‌دوستی‌اش عیان است.

تشکیلات به ظاهر ناسیونالیستی ژون پرسان مدرسه‌ای هم داشت که مدیر آن یوسف ریشارخان مشهور به مؤدب‌الملک بود. ریشارخان پسر ژول ریشار بود که در دوره محمد‌شاه وارد ایران شد. در دارالفنون و اداره انطباعات به کار پرداخت و بعد از وی فرزندش جانشین او شد و به تدریس زبان فرانسه در دارالفنون و ترجمه کتاب در اداره انطباعات پرداخت. این تشکل‌ها با مدارس آلیانس اسرائیلی و بنیادگذاران آن مرتبط بودند. بنیان‌گذار این مدارس به‎واقع مؤسس نخستین لژ فراماسونری ایران یعنی «لژ بیداری ایران» مسیو ویزیوز بود. این کالبد شکافی را برای آن انجام دادیم تا از ماهیت مناسبات این جوان جویای نام با الیگارشی مالی مستقر در لندن و هندوستان آگاه شویم. بنا‌بر‌این سيدضیاء بر‌خلاف تصور رایج مردی گمنام و ناشناخته نبود، هر چند احمدشاه او را روزنامه‌نگاری بي‌سر و پا می‎نامید که پا از گلیم خود فراتر نهاده است. این دیدگاهی بود که بین دوستان انگلیسی سيدضیاء هم رواج داشت.

کلنل مید از زمانی که در شیراز اقامت داشت، سيدضیاء را می‎شناخت. او بعدها به لنسلات اولیفانت که سرپرستی امور خاور نزدیک وزارت خارجه انگلیس را عهده‎دار بود گفت که سيدضیاء در زمان اقامت در شیراز «یک شیاد صرف» بیش نبود. خود سپهدار رشتی هم با اینكه از اقدامات کمیته زرگنده مطلع بود، اما شاید هرگز تصوّر نمی‎کرد اداره امور را از دست او خارج سازند و «شخص پادو او» یعنی سيدضیاء به ریاست‌وزرايی نائل آید. او تصوّر میكرد سفارت انگلستان و کمتیه زرگنده خود او را برای اقدامات آتی خویش برخواهند گزید و از این حالت بلاتکلیفی خارج خواهد شد.

پدر سيدضیاء، سيدعلی‌ آقا نام داشت. روزنامه محاکمات که به مدیریت مجدالاسلام کرمانی در دوره اول مشروطه منتشر می‎شد و اخبار عدلیه را پوشش می‎داد، در یکی از شماره‌های خود نوشت؛ علی ‌آقا دستگیر شده و در عدلیه محاکمه می‎شود. شرح محاکمه او به اختصار چنین بود:

چند روز قبل اعلانی به در و دیوار شهر چسبانیدند که حاصل و مفهوم آن اعلان که با ژلاتین طبع شده این است: این مجلس را ما طایفه بهائیه دایر کردیم و تمام این اقدامات از طرف ماها بوده و اغتشاشات ولایات همه از ماهاست و تا آزادی مذهب به ما ندهند ممکن نیست امور این مملکت منظم شود... در این محاکمه سيدعلی آقا متهم بود از بهائیان پول گرفته تا به قصد تخریب مشروطیت به نام بهائی‎ها که با این اساس مخالف بودند، شب نامه پخش کند. به عبارت بهتر بهائیان که با مشروطه نسبتی نداشتند، تلاش می‌کردند آن را بدنام سازند و در این راه از طریق توزیع پول و از طریق افرادی مثل پدر سيدضیاء وارد عمل می‌شدند.

سيدضیاء در اوايل فتح تهران تا یک‌ سالی بعد روزنامه شرق را منتشر می‌کرد و مهم‌ترین ویژگی‌اش این بود که صفحه آخر آن همه به زبان فرانسه بود و بعد از توقیف آن به دلیل افراط، برق را منتشر ساخت. یکی از مواضع جالب توجه سيدضیاء زمانی بود که سيدعبدالله بهبهانی توسط جوخه ترور گروه افراطی مدعی مشروطه‌طلبی به قتل رسید. بهبهانی یکی از رهبران شناخته شده مشروطه بود، اگر امثال او نبودند این جنبش عظیم به پیروزی دست نمی‌یافت، اما گروه تندرو به شکلی غریب چه در مجلس و چه در جراید خود به این موضوع بهای چندانی ندادند. قتل بهبهانی باعث خشم و انزجار عمومی و بسیاری از رهبران سیاسی مردم شد. اما موضع سيدضیاء در این ماجرا بسیار معنی‌دار بود. او در روزنامه شرق بعد از اشاره به قتل بهبهانی توسط «عده‌ای مجهول الحال»، از این واقعه ابراز تأسف کرد اما در عین حال نوشت کسانی که به خونخواهی او برخاسته‌اند، همانهايی هستند که تا دیروز در باغشاه جمع شده بودند و حکم اعدام همین بهبهانی را می‌خواستند. به نظر سيدضیاء ریاست خونخواهان را حاجی محمدتقی بنکدار بر عهده داشت. اگر این روایت درست باشد، درمی‌یابیم که قضاوت شرق در مورد او بي‌معناست، زیرا فارغ از قضاوت شخصی در مورد بنکدار؛ او هیچ‌گاه طرفدار محمدعلی شاه و یا خواستار اعدام بهبهانی نبود. او خود از تجار پیشگام در ماجرای مشروطیت بود و حداقل بیش از سيدضیاء به این جنبش خدمت کرده بود. سید، بنکدار را آماج حمله قرار داد و نوشت:

ما مفسدین و مغرضینی که آلت دست اجنبیان شده‌اند به خوبی شناخته و می‌دانیم کیانند، ولی نمی‌توانیم اسم و رسم آنان را علناً برده و معرفیشان سازیم. ما به چه حمل کنیم در این موقع هم که سیلاب‌های بدبختی و اضمحلال از اطراف به ما حمله آورده و نزدیک است حسیات استقلال ما خاتمه یابد حاجی محمد تقی بنکدار فرصتی به دستش آمده مجلس سنا را می‌خواهد!!! تبعید وکلا را خواستار است، توقیف جراید را خواهان می‌گردد!!! حاجی محمدتقی بنکدار کیست، چکاره است جز این‌که یکی از افراد ملّت است. حاجی محمدتقی خود را مشروطه‌طلب می‌داند، بداند؛ ولی نباید از حد و مقام خود خروج و اظهاراتی بنماید که وظیفه افراد یک ملتی نیست.

سيدضیاء، بنکدار را متهم کرد آلت فعل دیگران واقع شده است. نکته جالب توجه این است که با وجود اطلاع همگان از ارتباطهای او با سفارت بریتانیا، سيدضیاء همه را متهم می‌کرد که مزدور اجنبی‌اند. وی که گرانبهاترین خدمات را در طول عمر به انگلستان کرد، همیشه اهداف و منویات خود را در پوششی از شعارهای به ظاهر ملّی‌گرایانه مخفی می‌ساخت. نکته این است که همه او را می‌شناختند اما وی همین موضع را تا کودتا حفظ کرد و بعد از آن تداوم بخشید. بدیهی است هیچ‌کس فریب این شعارها را نخورد.

ویژگی دیگر سيدضیاء این بود که در روزنامه‌اش به تشریح «عقیده سسیالیزم»، می‌پرداخت. او ظاهراً به سال 1327 قمری نوشت لغاتی مثل سوسیالیست رولوسیونر، دمکراسی، کمونیزم، آنارشیسم و غیره مد شده که از آنها به عناوین «اجتماعیون انقلابیون، عامیون، اشتراکیون و غیرها مستعمل گردیده و ما بدون وقوف از حقایق مسالک فوق خود را داخل در حزب آنان دانسته و اسمی بدون مسمی روی خود گذاشته‌ایم.» خود سيدضیاء هم نوشت فقط توانايی دارد این لغات را توضیح دهد، یعنی هیچ آگاهی از این مرام‌ها ندارد.

سيدضیاء با سفارت انگلستان روابطی بسیار نزدیک داشت، اما هیچ اصل خاصی را سرلوحه کار خود قرار نمی‌داد. یعنی این‌که برای او فقط و فقط ارتباط با سفارت بریتانیا مهم بود و لاغیر، گاهی این رابطه را از طریق انتشار روزنامه‌های افراطی شرق و برق برقرار می‌ساخت و گاهی با انتشار روزنامه به ظاهر میانه‌رو رعد. گاهی از وثوق حمایت می‌نمود و گاهی با مخالفین و دشمنان پابرجای او ائتلاف می‌کرد که نمونه بارزش همین کمیته‌های آهن و زرگنده بود. سيدضیاء مردی بود به شدت بي‌پرنسیپ، او فقط و فقط سودای همنشینی با رجال داشت، از اینكه تحقیر می‌شد رنج می‌برد و به دنبال این بود تا برای خود قدرتی دست و پا کند. از همین روی همه او را یک شیاد ارزیابی می‌کردند، حتی کلنل مید.

سيدضیاء طرفدار بي‌چون و چرای مناسبات ایران و انگلیس بود و در روزنامه رعد به صراحت از قرارداد وثوق‌الدوله تعریف و تمجید می‎کرد. برای این حمایت او پاداش خوبی دریافت کرد؛ سيدضیاء مأموریت یافت به باکو برود و با دولت خودخوانده مساوات، قرارداد بازرگانی منعقد سازد، همان دولتی که با کمک انگلیسی‌ها به وجود آمده بود. در زمستان 1298 مصادف با اوایل 1920 میلادی او به باکو رفت و ‌هيأت نمایندگی ایران را هدایت کرد. این موضوع بسیار جالب توجهی بود، وثوق که حاضر نمی‎شد دولت جدیدالتأسیس شوروی را به رسمیت شناسد، با این جمهوری خودخوانده وارد قرار و مدار شد، حال آنكه کلیه عملیات این دولت خلاف منافع ملّی ایران بود. حتی روزنامه ستاره ایران به عملیات این دولت جدید انتقاد می‌کرد و از اینكه بدون اطلاع دولت مرکزی ایران به تبریز و رشت، فرستاده می‌فرستاد برآشفته می‌شد. وثوق «به رضای خاطر انگلیسیان» سفیر آذربایجان قفقاز را «مانند سفیر یک دولت معتبر در تهران» پذیرفت و از سوی دیگر هيأتی به ریاست سيدضیاء به باکو فرستاد. سيدضیاء باید روابط سیاسی و اقتصادی را با آن «مملکت نورس» برقرار می‎کرد و از آنها برای جلوگیری از نفوذ بلشویک‌ها در ایران امداد می‎طلبید. در همان زمان وثوق، مامورین حکومت گیلان را تغییر داد، این تغییر با جایگزین ساختن «اشخاص نادرست طماع» به جای مأمورین قبلی صورت گرفت. هدف اصلی وثوق این بود که از این رهگذر خیال خود را از قوّه جنگل آسوده سازد، امری که در به نتیجه رسیدن آن تردید جدی وجود داشت.

به هر حال سيدضیاء چند ماهی همان‌جا ماند، او اندکی پیش از ورود بلشویک‌ها به باکو به ایران بازگشت. مساواتیست‌های باکو سيدضیاء را می‎شناختند، محمد امین رسول‌زاده زمانی که سردبیر ایران نو در تهران بود، مواضعی شبیه به سيدضیاء داشت؛ به عبارت بهتر آبشخور فکری هر دوشان در آن زمان یکی بود، هر چند بعداً به ظاهر تمایزاتی بین او و دوستان ایرانی‌اش بروز کرد. وقتی سيدضیاء به ایران بازگشت وثوق در حال سقوط بود، مشيرالدوله هم به او اعتمادی نداشت در نتیجه او نتوانست با این دولت پیوندی یابد. نورمن هم نمی‎توانست زیاده از حد به او نزدیک شود، او با اینکه خدمات زیادی به منافع امپراتوری انجام داده بود و مورد ستایش نورمن بود، اما مردی نشاندار به حساب می‎آمد. به قول خود نورمن همه این مرد را «یک انگلوفیل رسوا» می‌خواندند.

بعد از تعطیلي روزنامه‎هایش و به ویژه بعد از سقوط تمام عیار مشروطه، سیدضیاء به اروپا رفت. معلوم نیست در اروپا چه کرد و با چه کسانی ارتباط برقرار نمود. اما روز چهارشنبه چهاردهم صفر 1331 مطابق با 22 ژانویه 1913 روزنامه آفتاب خبر داد: «آقای آقا سيدضیاءالدین مدیر گرامی روزنامه شرق که مدتی بود برای سیاحت به اروپا عزیمت نموده بودند در شب دو‌شنبه ورود به مرکز نمودند و ما ورود ایشان را تبریک می‎گويیم.» سيدضیاء از وقتی به ایران بازگشت پیشنهادهايی به بریتانیايی‎ها برای حفظ منافعشان می‎داد که از دید آنها چیزی جز مزخرفات محسوب نمی‎شد. اوایل تير 1299 به بریتانیايی‎ها گفت کاری کنند تا او حکومت ولایات اطراف خزر را تصدی کند و در این مقام حملات سازمان یافته‎ای علیه بلشویک‌ها به انجام رساند. سفارت انگلستان و برخی مستشاران نظامی این پیشنهاد را روی هم رفته قابل مطالعه دانستند، اما رجل خوشنامی مثل پیرنیا حاضر نشد زیر بار این دست پیشنهادات برود.

در این دوره اردشیر ریپورتر در تهران فعال بود. این مرد تا آن زمان حدود سی سالی می‌شد که با محافل سیاسی ایران رفت‌وآمد داشت. بنا به ادعای خودش و بر مبنای سندی که بخشی از ترجمه وصیت‌نامه او شناخته شده است، او بود که رضا‌خان را کشف کرد و به انگلیسی‌ها معرفی نمود. ماجرا هر چه بود در این زمان او به شدت فعال بود، با برخی رجال سیاسی ایران مرتبط بود و بالاتر این‌که ادعا می‌کرد بلشویک است، ادعائی که بسیار قابل ‌تأمّل ارزیابی می‌شود. کمره‌ای در سراسر خاطرات مفصل خود، به این رجل مهم فقط یک جا اشاره می‌کند، آن هم درست جايی است که وی ادعای بلشویک بودن می‌نماید:

به خانه دهخدا رفته، اردشیر جی زردشتی هم آنجا بود. گفتم من از شما بد نشنیده‌ام نمی‎دانم راست است یا خیر؟ چون دیدم دهخدا به شما اظهار ارادت می‎کند به شبهه افتادم که شما خوب باید باشید. بعد اردشیر گفت ارباب کیخسرو که از خائنین و مزورین است و پدرش فالگیر و مفلوک بود و حالا به واسطه شارلاتانی چون کفالت فقرای زردشتی‎ها از بمبئی به عهده من واگذار شده بود و او به شارلاتانی پیش برد و استفاده‌ها از آن کار کرد مرا در انظار ضایع می‎کند که قبایح اعمال او را که من افشا می‎نمایم بی‌اثر باشد. بعد صحبت اوضاع حالیه شد، دیدم خیلی طرفدار بلشویکی است.

این ملاقات در تیرماه سال 1299 روی داد، همان زمانی که احسان‌الله‌خان جنبش گیلان را از وحشت کمونیسم متلاشی ساخت، میرزاکوچک‌خان را در انظار خوار و خفیف نمود و با اعمال خود راه را برای صعود قزاقان به اریکه سلطنت مهیا کرد. به یاد آوریم که در این زمان طیفی گسترده از مورخ‌الدوله تا محمدصادق طباطبائی، از تقی بینش تا سيدضیاء، از دکتر احیاء‌السلطنه تا اردشیر ریپورتر و از میرزاکریم‌خان رشتی ملاک بزرگ گیلان تا احسان‌الله‌خان، مدعی بودند سوسیالیستند، نمونه اعمال اینان کارهايی بود که احسان‌الله‌خان در گیلان انجام داد و ما در همین بخش به این اعمال اشاره خواهیم کرد. اینک ضدتشکیلی، ژون پرسان، بقایای اعتدالیها و نیز عده‌ کثیری، در راستای اجرای سناریوی مورد نظر انگلیسی‌ها تلاش داشتند کاری کنند تا توجیهی باشد بر استقرار حکومت دیکتاتوری.

در این بین مدیر رعد بسیار فعال بود. سيدضیاء برای خوش‌خدمتی به بریتانیايی‎ها نقشه‎ای دیگر هم طرح کرد که به موجب آن کوچک‌خان را از گیلان بیرون رانند. او می‎خواست این نقشه را با کمک دو افسر انگلیسی یعنی ماژور ادموندز و کلنل ویکهام به انجام رساند. سيدضیاء می‎خواست نقش زورگوی مرتجع مورد نظر انگلیسی‌ها را ایفا کند، چرچیل او را مردی جوان توصیف می‎کرد که گاه و بیگاه «طرح‌های بسیار مسخره‌ای» ارائه می‌داد. طبق این طرح‌ها باید خود برای اجرای مأموریتش نقش یک دیکتاتور را ایفا می‎نمود. ویژگی سيدضیاء این بود که می‎خواست قرارداد 1919 را به اجرا درآورد بدون اینکه آن را به تصویب مجلس برساند. به عبارتی او مجلس را که هنوز هم البته تشکیل نشده بود، به هیچ می‎انگاشت و برای آن اهمیتی قائل نبود. خاصیت طرح سيدضیاء این بود که به صورت صوری و ظاهری علیه قرارداد حمله می‎آورد، اما مفاد آن را اجرا می‎کرد. او یک شیاد و یک فریبکار تمام عیار بود. نورمن نوشت چه قرارداد به تصویب مجلس برسد و چه نرسد، سید مفاد آن را اجرا خواهد کرد. خاطرنشان شد طبق طرح سيدضیاء برای تجدید سازمان قشون و مالیه کشور، او مستشاران نظامی استخدام خواهد کرد، اما طبق همين طرح او انگلیس باید آمادگی داشته باشد برای ساکت كردن حریفان و مخالفان قرارداد؛ چند مستشار هم از کشورهای دوست انگلستان مثل بلژیک استخدام نماید. سيدضیاء در زمره افرادی بود که اگر به قدرت مطلقه دست می‎یافت، منافع انگلستان را سرلوحه اقدامات خود قرار می‌داد و با وجود او هم مصالح اقتصادی و سیاسی آن کشور کماکان حفظ می‎گردید.

سيدضیاء یکی از کاندیداهای بانک شاهنشاهی برای انجام مأموریتی بود که به زودی به وی محول می‎گردید. بانک بر‌خلاف نورمن هراسی از نزدیکی بیش از حد به سيدضیاء احساس نمی‎کرد. برای اینکه سيدضیاء پیوندهای نزدیک‌تری با مأمورین سفارت بریتانیا داشته باشد، کاری به او محول ساختند. بانک تصویب کرده بود براتها و چک‌های دولت ایران که به بانک حواله می‎شد، قبل از معامله یا پرداخت باید به تصویب سفارت انگلیس برسد. سيدضیاء مأمور این‌ کار شد. او با این پوشش خدماتی، به سفارت رفت و آمد می‎کرد، از سوی دیگر با مسئولین دولت ایران و شخص سپهدار مرتبط شد. مأموریت باکو و تماس او با جمهوری خود‌خوانده مساوات و نیز مأمورین در صحنه بریتانیا در قفقاز، بعلاوه تماس‌های او با سفارت و اعتماد بانک شاهنشاهی به وی؛ هم‌چنین تماس سطح بالا با دولتمردان ایرانی، این جوان جاه‌طلب را به آنچه می‎خواست نزدیک‌تر ساخت. شروع همه ماجراها از تأسیس کمیته آهن در اصفهان بود، از این زمان، سيدضیاء حامل مأموریتی مهم از سوی انگلیسی‌ها شناخته شد.




منبع:دكتر حسين آباديان ، تاريخ سياسي ايران معاصر ، جنگ جهاني اول تا كودتا ( 1299-1293ش) ، زمستان 1390 ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 654 تا 665
منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 105 - مرداد ماه 1393



 
تعداد بازدید: 892


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: