انقلاب اسلامی :: بازداشتگاه امام و هجرت علما

بازداشتگاه امام و هجرت علما

19 مهر 1393

من به همراه آقای منتظری خدمت آیت‌الله گلپایگانی رسیدیم و اصرار كردیم به تهران هجرت كنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفه‌ی خودم را بهتر می‏دانم». گفتنی است كه آقایان مهاجرین را به دو دسته می‏توان تقسیم كرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت كردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلكه در اثر فشار افكار عمومی هجرت كردند.


امام را از قم یكسره به باشگاه افسران در تهران و بعد به پادگان قصر سپس به پادگان عشرت‌آباد منتقل ساختند. شایع بود كه قرار است برای محاكمه‌ی او دادگاه صحرایی تشكیل دهند و احتمالاً محكوم به اعدام گردد. عموم مردم به‌ویژه علما و طلاب از این جهت شدیداً نگران بودند. از سوی عموم مردم و طلاب و فضلا به مراجع تقلید و علمای قم و سایر شهرستان‌ها فشار وارد می‏آمد كه برای استخلاص امام چاره ‏ای بیندیشند. خود مراجع و علما نیز از احتمال حكم اعدام امام یا زندان درازمدت یا تبعید او شدیداً نگران بودند. بعضی مراجع و علما از قم و شهرستان‌ها به‌تدریج به تهران هجرت كردند. اسامی كامل آنها را به یاد ندارم ولی به بعضی معاریف آنها اشاره می‏كنم:

آیات و حجج اسلام: سید شهاب‌الدین نجفی مرعشی، سید كاظم شریعتمداری و میرزا هاشم آملی و حاج آقا مرتضی حائری از قم، حاج آقا حسین خادمی از اصفهان، حاج شیخ عبدالجواد جبل‌عاملی از خمینی‌شهر، سید محمدهادی میلانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی از مشهد، سیدعلی بهبهانی و سیدمصطفی علم‌الهدی و سیدمرتضی علم‌الهدی و حاج شیخ عبدالرسول قائمی از خوزستان، آخوند ملاعلی همدانی و سید نصرالله بنی‌صدر از همدان، بحرالعلوم و ضیابری از رشت، حاج آقا روح‌الله كمالوند و سید عیسی جزائری از خرم‌آباد، شیخ محمد صدوقی از یزد، سیدروح‌الله خاتمی از اردكان، شیخ صدرالدین حائری از شیراز، سیداحمد خسروشاهی و شیخ عبدالله مجتهدی از تبریز، عزالدین حسینی از زنجان، آقای كفعمی از بندرعباس، شیخ علی‌اصغر صالحی از كرمان، آشیخ عبدالعلی جلیلی از كرمانشاه، آسید مرتضی پسندیده از خمین، آشیخ حسینعلی منتظری از نجف‏آباد و جمعی دیگر كه متأسفانه اسامی آنها را به یاد ندارم. من نیز در این جمع حضور داشتم.

من به همراه آقای منتظری خدمت آیت‌الله گلپایگانی رسیدیم و اصرار كردیم به تهران هجرت كنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفه‌ی خودم را بهتر می‏دانم». گفتنی است كه آقایان مهاجرین را به دو دسته می‏توان تقسیم كرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت كردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلكه در اثر فشار افكار عمومی هجرت كردند. در تهران جلساتی تشكیل می‏شد و جمعی از علمای تهران هم در آن جلسات شركت می‌كردند ولی متأسفانه برنامه‏ای نداشتند، اما نفس حركت علما از بلاد و حضور در تهران یك كار مفید و مثبتی بود، و در بین مردم انعكاس خوبی داشت. در واقع یك نوع حمایت از امام و اعتراض نسبت به رژیم شاهنشاهی و سبب دلگرمی مردم شریف و مبارز ایران بود و به همین جهت عمّال رژیم در آغاز با هجرت آقایان مخالفت می‌كردند ولی بعداً از مخالفت دست برداشتند. درطول این مدت چند كار مفید انجام گرفت:

1ـ اینكه چندین اعلامیه از سوی علما و مراجع تقلید مانند آیات عظام گلپایگانی، میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری و حاج میرزا هاشم آملی صادر و در بین مردم پخش شد. در این اعلامیه‏ها امام خمینی به‌عنوان مرجع تقلید شناخته شد كه كاری مفید بود. چون در آن زمان مرجعیت تقلید مصونیت قانونی داشت و این اعلامیه‏ ها می‏توانست از اعدام امام خمینی كه از سوی رژیم امری محتمل بود جلوگیری كند.

2 ـ آقای حاج آقا روح‌الله كمالوند از سوی علمای مهاجر با شاه ملاقات كرد و نگرانی علما را از بازداشت امام و احتمال محاكمه‌ی نظامی او به شاه ابلاغ كرد. شاه در جواب با عصبانیت گفته بود: «خمینی را اعدام نمی‌كنیم تا امامزاده‏ای درست شود».

3 ـ آیت‌الله سیداحمد خوانساری با موافقت مسئولان رژیم در بازداشتگاه با امام ملاقات كرد و خبر سلامت او را به علما و مردم ابلاغ كرد كه اسباب خوشنودی و آرامش فراهم شد.

4 ـ جمعی از علمای مهاجر به امام خمینی تلگرافِ احوالپرسی فرستادند. جریان این تلگراف از این قرار بود كه من و آقای منتظری را به یكی از جلسات علمای مهاجر كه قرار بود در قلهك برگزار شود دعوت كردند. ما قبلاً بین خودمان بحث كردیم كه جلساتی كه در آن كاری انجام نگیرد و با پذیرایی و گفتگو پایان پذیرد و در خارج منعكس نشود سود چندانی ندارد، خوب است قبلاً خودمان را آماده كنیم تا در آن اعلامیه ‏ای را به امضای آقایان برسانیم. ولی می‏دانستیم كه هر نوشته‏ای كه خدمت آقایان ارائه شود با انواع اشكال‌تراشی مواجه می‏شود و در نهایت به امضا نخواهد رسید. برای حل این مشكل دو متن متفاوت تهیه كردیم: یكی تند و در رابطه با شهدای پانزده خرداد، و دیگری تلگراف احوالپرسی از امام خمینی و آقای قمی و محلاتی.

با تهیه‌ی این دو پیش­نویس در جلسه شركت كردیم. در ضمنِ جلسه، خدمت آقایان عرض شد چه خوب است آقایان اعلامیه‏ ای را امضا كنند تا چاپ و در بین مردم پخش شود تا جلسه كار مثبتی را انجام داده باشد. آقایان موافقت كردند. بعد از آن متن اول را (شهدای پانزده خرداد) خواندیم. چنان‌كه پیش­بینی كرده بودیم، اشكال‌تراشی‏ ها شروع شد و گفتند: نشر چنین اعلامیه‌ای اصلاً صلاح نیست و تضییقات را زیادتر می‌كند. ما تسلیم شدیم و متن دوم یعنی تلگراف احوالپرسی را مطرح كردیم. چون متن تندی نبود و به‌صورت تلگراف بود، نه نشر مورد قبول واقع شد و امضا كردند. متن امضاشده را برداشتیم و برای تكمیل امضاها رهسپار حضرت عبدالعظیم شدیم. چون آیت‌الله شریعتمداری در باغ‌ملك حضرت عبدالعظیم منزل داشتند و جمعی از علمای مهاجر آذربایجان در آنجا حضور داشتند. آقای منتظری ابتدا جریان تلگراف احوالپرسی را با آقای شریعتمداری در میان گذاشت و با كسب موافقت ایشان متن تلگراف را با جمعی از علمای حاضر در میان گذاشت و به امضا رسید. این كار در یك جلسه عمومی انجام گرفت و احساس كردیم كه تعدادی از عوامل ساواك در بین آنها وجود دارد و متن امضاشده در خطر خواهد افتاد. برخاستیم و در بین راه آقای منتظری متن امضاشده را به من داد. ما از هم جدا شدیم. آقای منتظری برای زیارت وارد حرم شد. من دیرتر وارد حرم شدم. دیدم آقای منتظری به همراه دو مأمور ساواك از حرم خارج شدند. من از ورود در حرم منصرف شدم و از درب دیگر بیرون آمدم. وارد مدرسه‌ی برهان نزدیك حرم شدم و متن امضاشده را در بین یكی از درختان شمشاد مخفی كردم و بدین صورت آن را حفظ كردم.

آقای منتظری را به اداره‌ی ساواك حضرت عبدالعظیم بردند و پس از چند ساعت بازجویی و مختصری شكنجه، چون نوشته‏ای با او نبود و به طور كلی قضیه را انكار كرده بود، آزاد شد.




منبع: كتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی
منبع بازنشر: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران



 
تعداد بازدید: 897


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: