10 آبان 1393
کشور ما در گرماگرم جنگ جهانی دوم و در شرایطی که شوروی سرگرم اعمال فشار بر دولت ایران و فراهم ساختن بستر پیدایش دولت های محلی دست نشانده خود در آذربایجان و کردستان بود، پدیده سیاسی تازه ای را تجربه می کرد که مؤلفه های آن کاملا خارج از اراده ساکنان این سرزمین و با سرمایه های فکری و مادی قدرتهای استعماری غربی و اوراسیایی شکل می گرفت.
پدیده موردنظر، همان طرح مسأله حقوق اقلیت های زبانی و مذهبی است که در سالهای دهه بیست خورشیدی برای نخستین بار به صورتی ظاهرا مدرن ولی از خاستگاهی یکسره غیرطبیعی و غیربومی مطرح گردید. این خاستگاه مرموز و مشکوک، نه بستر اجتماعی و فرهنگی جوامع آذری و کرد، بلکه حوزه تمدن غیراسلامی و صراحتا جهان استعماری بود.
با زمینه سازی و تبلیغات قدرتهای استعمارگر و صحنه گردانی گروه های کوچکی از نخبگان ناراضی اقوام یادشده، در شرایطی که کشور رسما در اشغال بیگانه بود و خبری از اقتدار و حاکمیت و سیادت دولت ایران در آن نواحی نبود، طرح مذکور در مناسب ترین وقت از دید طراحان اصلی و مجریانش به مرحله ی اجرا درآمد.
اگر با این دید به رخدادهای میانه دهه بیست خورشیدی بنگریم، قاضی محمد را می توان از جمله عوامل قدرت های استعماری دانست که با همه توان در خدمت خواسته ها و منویات آنان قرار گرفته بود. اما از زاویه دیگری نیز می توان به طرح حقوق اقوام و تحلیل شخصیت کسانی همچون قاضی محمد نگریست: تفاوت و تنوع فرهنگی، زبانی و مذهبی، دیرزمانی بود که از مشخصه های واحدهای سیاسی و کشورهای اسلامی به شمار می رفت. پیش از برخورد حوزه های تمدنی آسیایی- اسلامی و مشخصا حوزه تمدن ایرانی- اسلامی با حوزه های تمدنی اوراسیایی و غربی، مذهب از جمله موتورهای محرکه تعریف هویت بود و به عنوان نمونه تشیع موجب شد که کردان و ترکمانان شیعه آناتولی به ایران صفوی کمک کنند و یا به تابعیت آن درآیند و در مقابل، روزبهان خنجی فارسی زبان، از سلطان سلیم ترک زبان خواست که کشور او یعنی ملک پارس را به عثمانی ضمیمه کند یا سران عشایر کرد زبان مُکری در کردستان به رغم تابعیت ایرانی خود به حکم سنی بودن، بارها بر صفویان و در حقیقت بر ایران شوریده خواستار الحاق منطقه سکونت خود به حکومت عثمانی شوند.
بنا بر این در روزگار تمدن اسلامی و پیش از ورود غرب به حوزه سیاست و فرهنگ مسلمانان، مذهب تا اندازه ی زیادی نقش عامل تعیین هویت جماعات انسانی را بر عهده داشت و به بیان دیگر مذهب و تفاوت مذهبی بسیار بیش از تفاوت های زبانی و نژادی ، زمینه جدایی اقوام از یکدیگر را فراهم می آورد. حتی در دو سده گذشته استعمارگران اروپایی نیز در نخستین دور دخالت های خود در امور مسلمانان، اهدافشان را در بستر تفاوتهای مذهبی به پیش بردند. نمونه ی آن در تاریخ ایران مسأله هرات است که در سده نوزدهم مفتیان سنی همچون ملا عبدالحق – با وجود فارسی زبان بودن – به پشتگرمی سیاست و سلاح انگلیسی، فتوای جهاد علیه ایران شیعی مذهب را صادر کردند.1
اما در عصر استعمار، به تدریج در کنار مذهب، ویژگی های دیگری همچون نژاد و زبان نیز با هدایت و نقش آفرینی حوزه تمدنی غرب، دستمایه تعیین هویت جماعت های مسلمان قرار گرفت. نمونه چنین روشی برای تعیین هویت اقوام مسلمان در جدایی اعراب سنی و وهابی از حکومت عثمانی در اوایل سده بیستم توسط فرانسه و انگلستان مشاهده می شود. پیآمد چنین تعریفی که در هر دو بعُد نظری و عملی، موجبات جدایی ترکان از اعراب را فراهم آورد، تجزیه بزرگترین کشور اسلامی زمان، یعنی عثمانی است که از بقایای آن، کشورهایی پدید آمدند که اکنون منابع آنها به طور کامل در اختیار غرب قرار گرفته و در سرنوشت، فرهنگ و سیاستشان هیچ گونه استقلال عملی به چشم نمی خورد. حتی کشور مادر یعنی ترکیه نیز نقشی فراتر از یک حوزه نفوذ حقیر غرب، به دست نیاورده است و در حکم واحدی سیاسی همچنان مطیع غربیان به شمار می رود.2
اگر از این زاویه به مطلب بنگریم، ناچاریم که قاضی محمدِ ناآگاه به ضرورت های سیاسی زمان را، نه با شخصیتی مانند روزبهان خنجیِ سنی مذهبِ عصر صفوی( البته نه در حد دانش و فرهنگ او) بلکه با ملک فیصل وهابی متحد انگلیسی ها بر ضد عثمانی مقایسه کنیم.
ضمنا انگیزههای قاضی در تلاش برای تجزیه ایران و کسب استقلال کردستان با تکیه بر بیگانه یا هر قدرت دیگری را می توان ناشی از واکنش به نارسایی ها و نابسامانی های برخاسته از سیاست های غلط دولت وقت ایران و البته قدرت طلبی فردی او نیز دانست. او نیز چون ملک فیصلِ وهابی مذهب، حاضر بود که به بهای آسیب رسانیدن به اندک توان و رمق باقیمانده حوزه تمدن اسلامی و به قیمت توانمندتر شدن حوزه های تمدنی اوراسیایی و غربی، کردستانی کوچک را ایجاد کند که در آن، زبان رسمی، کردی و مذهب رسمی، تسنن باشد و از دید وی و همفکرانش اگر این اهداف با اعطای نفت شمال ایران و یا بخشش منابع هر جای دیگر از دارالاسلام به اتحاد شوروی یا غرب همراه می شد باز هم ارزش داشت چون او به ریاست آن کشور نوپا می رسید.3
قاضی در زمان حضور اشغالگران در خاک ایران، اشتباهات فراوانی مرتکب شد که ارتکاب آنها با کمک و دخالت بیگانه امکان پذیر گردید. بزرگ ترین اشتباه وی آن بود که با جسارتی شگفت آور به خود اجازه داد بدون مشورت با مردم کرد، به ویژه کردان شیعه مذهب - که همواره اکثریت جمعیت سرزمین های کردنشین ایران را تشکیل داده اند - و نیز بدون فراهم آوردن پایه ای قانونی برای این نمایندگی خودساخته، در باره سرنوشت و آینده میلیونها کردی که حتی نام او را هم نشنیده بودند، تصمیم بگیرد و با شوروی های زیاده خواه به معامله بپردازد.
اشتباه دیگر وی تلاش برای دمیدن روح دشمنی میان اقوام ایرانی بود. او بیهوده می کوشید که از رویدادی تاریخی، مانند دشمنی میرهای مُکری با نخبگان قزلباش که از آناتولی به ایران کوچیده بودند، فرضیه هایی ساختگی زیر عنوان دشمنی کرد با فارس و کرد با آذربایجانی را بیرون بکشد.
همچنین خطای دیگر او این بود که به خواست اکثریت ساکنان تحت نفوذ حکومتش (همچون عشایر)که به جدایی از ایران و همراهی با شوروی ها تمایلی نداشتند، اعتنا نمی کرد و با مرتجع نامیدن آنان و تهدیدشان نشان می داد که هیچ اعتقادی به دموکراسی ندارد و پیشبرد کار خود را با تکیه بر سیاست بیگانه جستجو می کند.4
بیهوده نیست که در اسناد شوروی، از قاضی محمد با صفاتی چون انسان قدرت طلب، مقام پرست، و خودخواه یاد شده و به گفته روس ها در راه دست یافتن به قدرت، که چیز زیادی هم از آن نمی دانست، منافع خاص شخص خود را به منافع جمع ترجیح می داد.5
گویا چنین قاضی محمدی به واقعیت های تاریخی نزدیک تر باشد و شاید لازم است که تاریخ نگاران نیز در آینده از همین دید او را بازشناسی کنند. بررسی و مطالعه همه جانبه حیات سیاسی وی بسیار ارزشمند و حیاتی است؛ زیرا او در سالهای پر التهاب اشغال کشورمان در دوران جنگ بزرگ، مأمور ارائه تعریف تازه ای از هویت کردان ایران شد که به طور غیر مستقیم توسط اشغالگران ایران عزیز ساخته شده بود.
ارائه چنین هویتی امروزه همچنان در میان شماری از نخبگان کرد خریدار دارد و این بار پشتیبانی از آن بر عهده حوزه تمدنی غرب قرار گرفته که کینه توزانه با موجودیت ایران دشمنی می ورزد. در بستر چنین تعریفی قاضی محمد های بالقوه هنوز متولد می شوند و آرزوی آنان تکرار اشتباهات اوست.
امروزه هدف غرب در تجزیه حوزه تمدن اسلامی از درون و ایجاد واحدهای سیاسی کوچک و میکروسکوپی بیش از هر زمان دیگر دنبال می شود؛ به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و ناتوانی غرب در حمله به کشورمان - به دلیل گستردگی سرزمینی و عمق استراتژیک آن - این خطر همچنان کیان ایران اسلامی را تهدید می کند. آشنایی با آراء قاضی محمد ما را در شناخت همفکران امروزی او یاری می دهد.
مجتبی برزویی (دانشجوی مقطع دکترای تاریخ دانشگاه تربیت مدرس)
منابع
1- غبار، میر غلام محمد؛افغانستان در مسیر تاریخ (تهران، مرکز نشر انقلاب با همکاری جمهوری، 1366)صص 407-404 2- نیک آیین، حشمت الله؛ ناسیونالیسم عرب(تهران، بی جا، بی نا)ص ص 165-137 نیز نک.به حورانی، آلبرت؛ تاریخ مردمان عرب، ترجمه فرید جواهر کلام (تهران، امیر کبیر، 1384)صص 466-377 3- صمدی، سید محمد؛ تاریخ مهاباد(مهاباد، رهرو، 1377) ص ص 121-120 4- روزنامه کردستان، شماره18، 4/12/ 1324، صص1و2 خلاصه نطقی آغای محمد امین معینی 5- مسته فا بارزانی له هندیک به لگه نامه و دکیومنتی کانی سوفیته تدا، 1958- 1945، دانانی د.ئه فراسیاو هه ورامی ( هه ولیر ، ئاراس ، 2002 ) ( مصطفی بارزانی از خلال برخی اسناد شوروی) صص 167 - 166
منبع: سایت جامجم ایام
تعداد بازدید: 833