11 آبان 1393
مشروطه، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم سالهایی است که تبریز و آذربایجان در التهاب و جنگ و خونریزی به سر برده است.
دوران مشروطه که با محاصره تبریز از سوی نیروهای عینالدوله و مدافعه جانانه سلحشوران آذربایجانی همراه بود، نقطه عطفی را در تاریخ مشروطه به نام تبریز ثبت کرد. این دوران دفاع پر افتخار با ورود نیروهای روسیه به تبریز و به بار آوردن آن فجایع و در آخر به دار کشیدهشدن ثقهالاسلام و همراهان مشروطهخواه وی به پایان رسید.
هنوز تب این تهاجم فرو ننشسته بود که جنگ اول جهانی در گرفت و باز آذربایجان در گیر و دار مهاجمان و مدافعان افتاد.
20سال بعد از پایان جنگ جهانی اول نیز که جنگ دوم جهانی سرگرفت، باز آذربایجان از اولین مناطقی بودکه بوی خون و خونریزی را استشمام کرد و درگیر جنگ شد.
صبح زود قبل از طلوع آفتاب سوم شهریور 1320 نیروهای ارتش سرخ به فرماندهی «نوویکف» پای در خاک ایران گذاشتند.
این روز یاد و خاطره چند نفر از سلحشوران وطنپرست آذربایجانی را زنده میدارد که با وجود توان و نفرات اندک و مهمات بسیار کم در مقابل ارتش سرخ سراپا مسلح، مردانه ایستادند و خون خویش را نثار خاک پاک ایران کردند.
اوضاع از این قرار بود که سه مرزدار رشید ایرانی به نامهای ژاندارم سرجوخه ملک محمدی، سیدمحمد راثی هاشمی و عبدالله شهریاری که تنها نفرات مانده در مرزبانی جلفا (پل آهنی) بودند چنان رشادتمندانه از ورود ارتش سرخ جلوگیری کردند که توانستند 48 ساعت مقاومت کرده و پل را حفظ کنند، اما ارتش سرخ که در اثر شدت مقاومت به آتش سنگین متوسل شده بود پس از ورود به خاک ایران متوجه شد تنها با سه نفر جنگ میکرده است از این رو در حیرت و شگفت شده و خود با احترام نظامی این سه دلاور شهید را دفن کردند.
اما مقاومت تک نفره دیگری نیز در مرز پلدشت روی داد توضیح این که: «در سپیده دم سوم شهریور 1320 حسین داشی، مرزبان ایرانی در پاسگاه مرزی خود در قریه پلدشت در ساحل رود ارس در فاصله چند کیلومتری نخجوان مشغول نگهبانی بود.
اندکی پس از ساعت 4 بامداد در حالی که به سوی تپه کوچکی راه میپیمود ، صداهایی شنید و سربازان شوروی را در اونیفرمهای پشمی سبز با کلاهخودهای آهنی و تفنگ و مسلسل دستی تشخیص داد که داشتند نزدیک میشدند. داشی تفنگ را قراول رفت و شروع به تیراندازی کرد تا این که آخرین فشنگ او به پایان رسید و در این هنگام سربازان شوروی نزدیک شدند و با آتش مسلسل او را به قتل رساندند.» (خاماچی، 1388)
ارتش سرخ با پیشروی خود در خاک ایران به تبریز رسید و چند بار تبریز را هدف بمبهای خود قرار داد و باز آذربایجان محل وقوع درگیریها و خونریزیهای دولتها شد.
چندی از این اتفاقات نگذشته بود که سال 1324 پیشهوری تاسیس فرقه دمکرات را اعلام و آذربایجان را مستقل مفروض داشته و دردی بر دردها و غمی بر غمهای مردم افزود.
جلال متینی در این باره مینویسد: «از اواخر جنگ جهانی دوم تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از طرف دولت شوروی سابق، کوششهایی برای جدا ساختن آذربایجان از ایران و الحاق آن به جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان به عمل آمد که خوشبختانه با ناکامی روبهرو گردید، اما پس از تجزیه ناموفق، تجزیه آذربایجان به دست سیدجعفر پیشهوری و فرقه دموکرات او(در زمانی که آذربایجان و ایالات ایران تحت اشغال ارتش سرخ بود) ظاهرا دولت شوروی متوجه شد تصرف آذربایجان ایران از طریق نظامی عملی نیست، پس آن دولت درصدد برآمد به دست تاریخنگاران و محققان گوش به فرمان استالین و حزب کمونیست شوروی برای آذربایجان ایران شناسنامهای مجعول بسازند.» (جلال متینی، ایرانشناسی دوره جدید)
اما همه این اتفاقات در باطن روشنگر این است که آن خوی دلاوری و وطنپرستی آحاد آذربایجانی است که سراسر این تاریخ پر فراز و نشیب گواهی بر دلیری ایشان و سندی پرافتخار از دفاع در برابر مهاجمان خودی و بیگانه است.
منابع:
آتش بر فراز تبریز، بهروز خاماچی، انتشارات یاران، 1388
دروغهای بزرگ درباره آذربایجان، جلال متینی، مجله ایرانشناسی، دوره جدید، سال 16
وبگاه دانشنامه ویکی پدیا
امیر هاشمپور / جامجم
منبع: سایت جامجم ایام
تعداد بازدید: 872