انقلاب اسلامی :: نقش مرموز انگلیسی ها در ماجرای ترور شاه

نقش مرموز انگلیسی ها در ماجرای ترور شاه

19 آبان 1393

در بهمن ماه 1327، در پی حادثه ترور نافرجام محمد رضا شاه، حزب توده غیرقانونی اعلام گردید مرحله جدیدی از فعالیت آن ‌آغاز شد. این دوره، كه تا 28 مرداد 1332 و تجدید حاكمیت دربار امتداد یافت، از بغرنج‌ترین و پرحادثه‌‌ترین فصل‌های تاریخ معاصر ایران است. در این دوران، حزب توده، بطور «غیر قانونی» و با بهره‌گیری از سازمان‌های جنبی علنی خود، به حیات سیاسی خویش ادامه می‌دهد و در حوادث كشور نقش مهمی ایفاء می‌كند، تا بالاخره در پی كودتای 28 مرداد و با تحكیم سلطه شاه ـ آمریكا سازمان‌های آن فرو می‌پاشد و بالاخره با كشف سازمان نظامی در 21 مرداد 1333 به حیات پرماجرای این گروه سیاسی وابسته، در این مقطع از تاریخ ایران، نقطه پایان گذارده می‌شود. از آن پس تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم ستمشاهی، حزب توده در داخل كشور حضور مؤثر ندارد، هر چند حضور فرهنگی ‌آن بطور بالفعل و بالقوه تداوم می‌یابد و بر روشنفكران غربگرای ایران تأثیر می‌گذارد. از آنجا كه در سالهای 1327ـ1332 نقش حزب توده در مسائل سیاسی كشور نقشی در خور اعتناء است و به اعتقاد پاره‌ای محققین سهم مهمی در استقرار سلطه 25 ساله نو استعمار غرب (1332ـ 1357) بر ایران داشته است، ‌می‌كوشیم تا به نحو مبسوط‌تر و از طریق نوشته دو تن از رهبران سابق آن محمد مهدی پرتوی و احسان طبری، كه پس از گسست از حزب توده با دید انتقادی صادقانه به ارزیابی گذشته نشسته‌اند، این مقطع را مورد كاوش قرار دهیم:


محمد مهدی پرتوی درباره حادثه ترور شاه و نقش مرموز استعمار انگلیس و همكاری آ‌ن با سران حزب توده و مقامات اطلاعاتی شوروی كه منجر به غیر قانونی شدن حزب توده شد، چنین می‌ نویسد:

«در دوران پس از جنگ رقابت شدیدی بین انگلستان و آمریكا بر سر حفظ و یا كسب مواضع و منافع در ایران در گرفته بود. جناحی از هیئت حاكمه از جمله در دربار با گرایش به سوی امپریالیسم تازه نفس آمریكا می‌كوشید آینده خود را هر چه بیشتر تحكیم نماید. شاه كه در پی تأمین اختیارات مطلقه و احیای دیكتاتوری فردی خویش بود، می‌كوشید مناسبات خود را با هر دو امپریالیسم آمریكا و انگلیس حفظ كند و از تضاد میان آنها در جهت مقاصد قدرت طلبانه خویش بهره جوید. سیر حوادث به زیان مواضع امپریالیسم انگلستان نمی‌توانست بدون واكنش باقی بماند. این واكنش با اقدام به ترور شاه در 15 بهمن ماه در محوطه دانشگاه تهران صورت پذیرفت. ضارب فخرآرایی بود كه با كارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام در مراسم سالروز تأسیس دانشگاه تهران شركت كرده بود. تمام مدارك و شواهد حاكی از آن است كه در پشت این حادثه مرد قدرتمند ارتش و عامل مؤثر و امید آینده انگلستان یعنی سپهبد رزم‌آرا، رئیس ستاد ارتش كه فردی جاه‌طلب و قدرت‌پرست بود و خود را برای كسب قدرت مطلقه كشور آماده می‌كرد، قرار داشت. در واقع، ترور شاه مقدمه یك كودتای تمام عیار بود كه می‌بایست در صورت كشته شدن شاه انجام پذیرد و یك دیكتاتوری نظامی به ریاست رزم‌آرا سركار بیاید تا مواضع متزلزل شده انگلستان را در ایران كاملاً تحكیم نماید. در ضمن پیش‌بینی شده بود كه در صورت عدم موفقیت طرح ترور شاه، شاه و اطرافیان او چنان مرعوب و مطیع خواهند شد كه باز هم زمینه برای تحقق خواست‌های انگلستان فراهم خواهد گردید.

15 بهمن روز حادثه مصادف بود با برگزاری مراسم سالروز درگذشت ارانی در امامزاده عبدالله از سوی حزب توده كه به تصمیم رهبری آن، این مراسم از روز پنجشنبه 14 بهمن (روز مرگ ارانی) به جمعه 15 بهمن موكول شده بود و به این بهانه بدستور ریاست ستاد ارتش تمام پادگان‌ها و واحدهای ارتش در تهران به حال آماده‌باش در آمده بودند. قرار بود در صورت موفقیت ترور و مرگ شاه، تمام اعضا خاندان سلطنتی و مقامات دولتی یكجا بازداشت شوند و بلافاصله بازداشت و سركوب همه مخالفین سیاسی نیز انجام گیرد.» احمد هاشمی مدیر روزنامه اتحاد ملی در سلسله افشاگری‌های خود درباره این حادثه كه بعدها در مجله خواندنیها تحت عنوان «اسرار هو‌ل‌ انگیزی از حادثه سوء قصد به شاه» منتشر شد می‌نویسد:

«نقشه آن بود كه بلافاصله بعد از اتمام سوء قصد و اتمام كار، گارد احترامی كه در محل حاضر بود تمام حاضرین را كه از زعمای قوم ایران محسوب می‌شدند در همان سالن دانشگاه تحت بازداشت درآورند. در آن روز شاهپورها، هیئت دولت، وكلا، امرای ارتش و نزدیك به شاه، رجال و خلاصه هركس كه سرش به كلاهش می‌ارزید در آن محیط حاضر بود و اگر ‌آن عده توقیف می‌شدند دیگر مزاحمی در آن بین نبود.

... رسم چنین بود كه هر سال هیئت دولت به اتفاق رئیس ستاد ارتش در خارج سالن منتظر موكب ملوكانه بوده و شاه را استقبال می‌كردند، ولی آن روز بخصوص رزم‌آرا نبود و این برای همه جالب بود. حالت آماده‌باش پادگان‌های مركز در آن روز تأیید شد و معلوم است كه طرح‌كنندگان توطئه همه اطراف و جوانب را خوب سنجیده بودند و از لحاظ محاسبه سیاسی خیلی روز خوبی را انتخاب كرده بودند:

روز جمعه و تعطیل عمومی ـ تمام سران و زعمای قوم در یك محل متمركز افكار متوجه میتینگ و اجتماع توده‌ای‌ها در امامزاده عبدالله و... كما اینكه اولین اقدامی كه پس از ترور شاه در محیط دانشگاه به عمل آمد، بستن درب‌های سالن دانشكده حقوق و توقیف همه زعمای قوم بود... بعد از یكساعت سرهنگ دفتری به سالن برگشت و مژده سلامتی شاه را به حضار داد و چون نقشه انجام نشده بود، خواه و ناخواه درهای سالن باز شد و مدعوین خارج گردیدند.» ساعد نخست‌وزیر وقت نیز در خاطرات خود درباره این حادثه می‌نویسد:

«من... در خانه بستری بودم ... و چند ساعت بعد از آن ... آگاه شدم. همان شب مرحوم رزم‌آ‌را به خانه من ‌آمد و گفت: «سوء قصد كننده از عمال آیت‌الله كاشانی بوده است و یكی از طرفداران آیت‌الله كاشانی به او به عنوان مخبر و عكاس كارت داده بود و ضارب با كارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام وارد دانشگاه شده و به كار خائنانه خود اقدام كرده است، در نتیجه كاشانی برای ما مشكوك شده، او را گرفته‌ایم و می‌خواهیم محاكمه كنیم.» من محاكمه كاشانی را صلاح ندیدم و بهتر دیدم كه او را تبعید كنیم ... رزم‌آرا هم چنین گفت: «من سید ضیاء و قوام‌السلطنه را هم اجباراً توقیف كردم چون بنظر می‌رسد كه آنها هم در ماجرا دست داشتند.» من كه احساس میكردم جریان از جای دیگر است، به رزم‌‌آرا گفتم توقیف سید ضیاء و قوام‌‌السلطنه بنفع ما نیست... به این جهت كه وقتی رزم‌آرا رفت من به حضور اعلیحضرت تلفن كردم و استدعا كردم كه سید ضیاء و قوام‌ السلطنه را ‌آزاد كنند. شاهنشاه فرمودند: با مسئولیت خودتان این كار را بكنید... رزم‌‌آرا می‌خواست از جریان واقعه 15 بهمن كه بدست اجنبی ترتیب داده بود، به سود خود حداكثر استفاده را بكند، به این معنی كه با دستگیری و به زندان انداختن شخصیت‌های با نفوذ راه را برای نخست‌وزیری خود هموار سازد.»

جالب آنكه رفیقه ناصر فخرایی ضارب شاه، دختر غلام سفارت انگلیس بود. كه بدنبال حادثه ترور بازداشت شد، اما بزودی مورد بخشودگی قرار گرفت و آزاد گردید. به نوشته همین منبع كارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام را ركن دوم ستاد ارتش برای ناصر فخرآرایی تدارك دیده بود. انور خامه‌ای نیز در این باره می‌نویسد:

«... كارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام برای ناصر فخرآرائی به توصیه ركن دوم ستاد ارتش صادر شد (خلع ید، جلد سوم، ص 189) و صبح همان روز 15 بهمن از طرف دكتر فقیهی شیرازی مدیر این روزنامه به او داده شده است. این كارت را طبق گزارشی كه در پرونده «سوء قصد» وجود دارد، سرباز وظیفه‌ای بنام رضا زاهدی كه ماشین‌نویس ركن 2 بوده، شب قبل در مطب دكتر فقیهی ماشین كرده بود. این همه اصرار به اینكه كارت پرچم اسلام برای ضارب صادر شود، در حالیكه قبلاً كارت خبرنگاری دیگری از روزنامه فریاد ملت داشته است، نشان می‌دهد كه احتمالاً طراحان این برنامه در آغاز قصد داشته‌اند این ترور را به جمعیت‌ها و شخصیت‌های اسلامی بویژه آیت‌الله كاشانی نسبت دهند». از سوی دیگر در جریان حادثه، ناصر فخرآرایی چند گلوله بسوی شاه شلیك می‌كند كه تنها باعث جراحت سطحی در ناحیه لب او می‌گردد و متقابلاً سرتیپ صفاری رئیس شهربانی گلوله‌ای به پای ضارب می‌زند و او را زخمی می‌كند و فخرآرایی اسلحه خود را رها می‌كند سرپاسبان عبدالرسول از پشت سر او را می‌گیرد. در این حال شاه فریاد می‌زند او را نكشید و دكتر متین دفتری استاد دانشكده حقوق، فرمان شاه را تكرار می‌كند، اما افراد ناشناس از پشت سرپاسبان را ‌آماج گلوله قرار می‌دهند و او خود را كنار می‌كشد و سپس نظامیان ناصر فخر‌آرایی را گلوله‌باران می‌كنند تا هرگونه احتمال فاش شدن اسرار پشت پرده این ترور از بین برود.

حسین مكی نیز در مقاله‌ای تحت عنوان «خاطره سوء قصد به شاه» در این باره می‌نویسد: «... یكی از نمایندگان مجلس كه در موقع كشتن ضارب حضور داشتند اظهار میكرد همینكه اولین گلوله به طرف ضارب شاه رها شد، ناصر فخر‌آرایی دست‌ها را به علامت تسلیم بالا نگهداشته، اظهار داشت: «اینكه دیگر قرار نبود!» البته معنی این كلام این بود كه شما تضمین كرده بودید آزار و اذیتم نكنید، پس چرا تیراندازی می‌كنید؟ نماینده مزبور اظهار می‌كرد: برای آنكه ضارب جمله دیگری از دهانش خارج نشود، سیل گلوله از سوی نظامی‌ها بطرف او سرازیر شد. روز بعد در جراید نوشته شد ناصر فخرآرایی با چهار گلوله از پای درآمده، در حالیكه از كالبد شكافی دانشگاه به من خبر دادند كه در بدن فخرآرایی جای یازده گلوله دیده شده است...»




منبع:حزب توده ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 141 تا 14



 
تعداد بازدید: 879


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: