انقلاب اسلامی :: چرا آیت الله بروجردی و امام، کاشانی را همراهی نکردند؟ - گفت‌وگو با موسی نجفی

چرا آیت الله بروجردی و امام، کاشانی را همراهی نکردند؟ - گفت‌وگو با موسی نجفی

19 آبان 1393

محمدرضا اسدزاده: گفت وگو درباره نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران آنقدر حساس است که هم پرسیدن را دشوار می‌کند و هم پاسخ دادن را. دکتر نجفی عمیقا مدافع نقش مثبت روحانیت در جنبش ملی شدن نفت است. از هر دری که وارد شویم پاسخ او روشن است. او این تفکر که روحانیت در عرصه سیاسی آن دوره امکان حضور پیدا نمی‌کرد را چندان معتبر نمی‌داند. اما به این پرسش کامل پاسخ نمی‌دهد که آیت الله کاشانی که پیش از جنبش ملی شدن نفت هیچ حضوری در صحنه سیاسی نداشته، چگونه ناگهان و از سوی نهاد روحانیت موثر واقع می‌شود؟

جنبش تنباکو، نهضت مشروطیت، حماسه 15خرداد و انقلاب بهمن 57 از جمله رخدادهای مهمی‌بوده‌‌اند که مرجعیت و نهاد روحانیت در آن نقش مهم ایفا کرده، اما در نهضت ملی شدن نفت، نهضتی قائم به فرد بود که آیت‌الله کاشانی به عنوان نهاد روحانیت پرچم آن را در دست گرفت. با دکتر موسی نجفی، عضو هیات علمی ‌دانشگاه تهران و پژوهشگاه علوم انسانی این موضوعات را بررسی کرده‌ایم. این بخشی از گفت‌وگوی مفصل «خبرآنلاین» با وی است که به مناسبت 29 اسفند، سالگرد ملی شدن صنعت نفت منتشر شده است.


روحانیت در جنبش ملی شدن نفت سه گروه بودند. روحانیت حوزوی به رهبری آیت‌الله بروجردی، روحانیت سیاسی به رهبری آیت‌الله کاشانی و روحانیت انقلابی به رهبری نواب صفوی، این سه گروه در جنبش ملی کنار هم جمع نشدند. حتی نمی‌بینیم که امام خمینی و آیت الله شاه آبادی وارد صحنه شوند. چرا؟ آیا دلیلش این بود که روحانیت در عرصه سیاسی امکان حضور پیدا نمی‌کرد؟

به نظر من این تفکر که روحانیت در عرصه سیاسی امکان حضور پیدا نمی‌کرد چندان معتبر نیست. هیچ قدرتی در آن روز مقتدرتر از دیگری نبود، همه تقریباً در یک سطح بودند، فضا خیلی باز شده بود و معیاری برای وزن‌کشی هم میسر نبود. جریان ملی شدن نفت باعث شد که نهاد ملی، روحانیت و سلطنت وزن خود را بیابد.به نظرم هر یک ازاین سه گروه نقش خود را در جای ممکن ایفا کرده‌اند.


اما آیت‌الله کاشانی پیش از نهضت ملی نفت چندان شهرت و اعتباری نداشت. چگونه توانست یک توجه قابل اطمینانی در متن مردم ایجاد کند. او چگونه این اعتبار را کسب کرد؟

آیت الله کاشانی بیش از اینکه مشخصه‌های علمای ایرانی را داشته باشد، مشخصه‌های علمای بین‌النهرین را داشت، مؤلفه‌های بین‌النهرین علمای عراق، معمولاً بسیار ضداستعماری بودند و کم‌تر به استبداد داخلی توجه می‌کردند.


یعنی به همین دلیل در دوره استبداد رضا شاه سکوت کرده بود؟

بله. ببینید علت آن این است که شیعیان عراق برخلاف شیعیان ایران عمدتاً، از یک حاکمیت سیاسی محروم بودند. شیعیان ایران از دوره صفویه دولت شیعه داشتند. لذا حاکمیت سیاسی را برای خود مفروض می‌گرفتند و در پی اهداف بزرگ‌تر بودند، ولی شیعیان بین‌النهرین به لحاظ حاکمیت تا پیش از جنگ جهانی اول زیر یوغ عثمانیبودند و پس از جنگ جهانی اول هم مستعمره انگلیس شدند. از سوی دیگر حاکمیت عراق همیشه حاکمیت سنی مذهب بود، ‌پس از آن هم انگلستان حاکمیت عراق را در دست می‌گیرد. الان به نظر من دوران طلایی ملت عراق است، ‌لذا آیت‌الله کاشانی متأثر از آن فضاست، آن فضا هم مسئله داخلی و فضای بومی ‌را معمولاً مثبت می‌دید. شما در دوره رضاخان نقشی از آیت‌الله کاشانی نمی‌بینید اما در جنگ متفقین و اشغال ایران مبارزات ایشان به اوج می‌رسد که بعد محبوس می‌شوند. من معتقدم که ایشان از معدود علمایی بود که توانست حاکمیت رضاشاه را تحمل کند.


در این دوره ما مرجع علی الاطلاقی مثل آیت الله بروجردی داریم. به نظر شما نقش و موقعیت آیت‌الله بروجردی چگونه بوده است؟

به نظر می‌رسد اساساً قائل به این نبودند که خودشان را در این مسئله وارد کنند. همان طور که اشاره کردید در این جریان حتی حضور آیت‌الله شاه‌آبادی و حضرت امام را هم نمی‌بینید. امام در این سال‌ها حدود 40 سال سن داشت و پیش از این کتاب کشف‌الاسرار را نوشته بودند. کتابی که نقطه نظر حضرت امام را در مسائل سیاسی کاملاً عیان می‌کند. اما وارد این مسئله نشدند.

آیت‌الله بروجردی یکی از بهترین شاگردان آخوند خراسانی بود، آقای خراسانی هم رهبر مشروطیت بودند، اصولاً تجربه مشروطیت و سرنوشت آخوند خراسانی یک فضایی در حوزه ایجاد کرد که شاگردان ایشان تصمیم گرفتند توجه خودشان را از حوزه‌های سیاسی به حوزه‌های فرهنگی معطوف کنند. چه آنکه می‌دیدند آن همه تلاش در نهایت به نقطه نامعلومی‌ می‌رسید. لذا آیت‌الله بروجردی نه اینکه سیاسی و اجتماعی نبودند چون در نهضت مشروطیت هم جزء مشروطه‌خواهان بودند، بلکه عمدتاً به کارکردهای فرهنگی توجه داشتند. ضمن اینکه اسنادی هم موجود است که نشان می‌دهد ایشان در سیاست هم نظر داشتند، اما می‌دانستند که بازسازی فرهنگ نیازمند یک کار جدی است و در اولویت اول قرار دارد به همین جهت است که ایشان وارد نمی‌شوند.

اگرچه برخی از حرکت‌‌ها به لحاظ کلیت آن در حوزه علمیه دفاع شد، اسناد زیادی هم موجود است که حوزه از آیت‌الله کاشانی و ملی شدن نفت دفاع کرد و به‌طور مشخص آیت‌الله خوانساری، صدر و حجت از این جریان دفاع کردند اما مرجعیت این کار را به آیت‌الله کاشانی سپرده بودند.


با وجود اینکه مساله ملی شدن نفت یک مساله ملی بود، چرا آیت‌الله کاشانی به مسئله نفت نگاه مذهبی داشت؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید تفسیر خودمان را از ملیت آشکار کنیم، از شهریور 1320 به جریانی ملی گفته می‌شود که یک مبانی و خصیصه ویژه داشته باشد و در مقابل جریان ملی، جریان مذهبی است، به نظر من این تفکیک برای تاریخ ایران بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است. من خیلی علاقه‌مندم که خود این دو مفهوم باز و روشن شود تا به رخدادها بپردازیم، مثلاً این پرسش به‌وجود می‌آید که جریاناتی که در مشروطه مذهبی بودند آیا ملی نبودند؟ طبیعی است که کمی‌ هم این مفهوم برگرفته از ریشه‌های غربی است و بیشتر به مشخصه‌های غرب نزدیک است تا به فرهنگ ما، به خاطر اینکه کشورهای غربی وقتی از کلیسای مرکزی کاتولیک جدا شدند، مخصوصاً پس از تحولی که در پروتستان ایجاد شد، مذهب در تشکیل و اساس دولت ملی نقش اساسی نداشت، در واقع سکولاریزم بود که نقش عمده ایفا می‌کرد، هویتی که ملت را در کنار هم قرار می‌داد، نمی‌توانست دین باشد، چون عصر دین پایان یافته بود. آنچه که موجب این اتحاد و وحدت می‌شد زبان، نژاد، جغرافیا بود و دین در مراحل بعدی قرار می‌گرفت، ‌اما کشور ما این‌گونه نیست. دست‌کم از 500سال پیش ـ دوره صفویه ـ و اتفاقاً برای اینکه از سایر مسلمانان متمایز شویم، این تمایز با مذهب شیعه آغاز شد.

برای همین از قرن اول اسلامی ‌تا قرن دهم یعنی از ظهور صفویه از ملتی مجرد از مذهب نمی‌توانیم صحبت کنیم، ‌برای اینکه نظریه خلافت امکان استقلال به ما نمی‌دهد. این زمانی شکل گرفت که با نظریه ولایت و امامت، نظریه خلافت در ایران شکسته شد، برای همین از 500 سال پیش واحد سیاسی ایران به لحاظ حدود دوباره به آن عظمت ساسانیان جغرافیایی بازگشته است و برای حفظ حاکمیت سیاسی، مذهب شیعه نقش اول را ایفا کرد، لذا در این ملیت جدید، مذهب شیعه حرف نخست را می‌زند. بعد زبان فارسی و در مرحله بعدی منطقه جغرافیایی ـ فلات ایران گذشته تاریخی ایران را به یاد می‌آورند، برای همین هم مؤلفه‌های دوم و سوم اگر مورد تهدید قرار گیرد، تمام هویت ما زیر سؤال نمی‌ردو، کما اینکه در پاره‌ای از موارد این‌گونه هم رخ داده است، اما چندان محو و حتی کم‌رنگ نشده است. همین امروز و در وضعیت فعلی به جهت هجوم کلمات و واژه‌های بیگانه در وضعیت نامتناسبی قرار داریم، اما هویت ما به تمامی ‌از بین نرفته است.

لذا من لفظ ملی را در برابر لفظ مذهبی نمی‌بینم و واژهای ملی ـ مذهبی هم برای من دو واژه غریبند. اگر به جهت تاریخی نگاه کنیم، مذهب شیعه در ایران ملی شده است و جزو هویت ملی ما محسوب می‌شود. اما چرا نهضت ملی نفت را، ‌ملی می‌گفتند برای اینکه نهضت ملی دو مرحله طی کرد، یک مرحله از این نهضت، دنباله نهضت مشروطه است. لذا پس از رخداد سال 32، همه آمال‌ها و آرمان‌ها در نهضت ملی نفت به پایان رسید، علت آن این است که در نهضت مشروطیت آزادیخواهی به گرایش‌های متعددی تقسیم می‌شوند، یکی با قرائت دینی، دیگری با قرائت غربی. با شهادت شیخ‌فضل‌الله نوری، گرایش دینی کاملاً محو می‌شود و تقریباً پس از آن هم دیده نمی‌شود، با دوره رضاشاه پهلوی قرائت غیردینی مشروطه به نام مشروطه در یک دولت مدرن،‌مقتدر و مستبد ادامه حیات می‌یابد، در شهریور 20 مجدداً این دو جریان به همدیگر نزدیک می‌شوند، ولی با کودتای 28مرداد کاملاً پایان می‌یابد.


در شهریور 1320 دو نهاد روحانیت و روشنفکری به همدیگر نزدیک می‌شوند. علتش چیست؟ از یکدیگر چه می‌خواهند؟

نکته اول اینکه مردم پس از کودتای 28مرداد، نهاد روشنفکری را در کنار نهاد روحانیت پذیرفتند، در صورتی که پس از کودتای 28مرداد،‌چه چپ توده و مارکسیسم و چه راست لیبرال و غربی نقش خود را از دست دادند.

ضمنا به نظر من جریان دینی و غیردینی در بعد آزادیخواهی و نهضت‌های سیاسی عمدتاً در اجمال به همدیگر نزدیک می‌شوند و در مرحله تفصیل است که از همدیگر دور می‌شوند. وقتی که بحث فرهنگی و شفاف می‌شود، اختلافات ظاهر می‌شود. وقتی که دو طرف استقلال کشور را خواستار می‌شوند اختلافی در این مرحله پیش نمی‌آید، در انقلاب ما هم همین‌گونه بود، در مرحله اجمال اختلافی نبود، اما هر چه به تفصیل پیش رفت، اختلافات هم افزوده شد. اگر بگوییم مدعی اقتصاد مبتنی بر استقلال باشیم، تقریباً کسی با این فهم مخالف نیست، حالا اگر بخواهیم استقلال را تعریف کنیم، ده‌ها تئوری مطرح می‌شود، یکی به رویکرد لیبرالی آن بیشتر توجه دارد، دیگری به کاپیتالیستی آن نظر می‌افکند و کسانی هم از منظر اسلامی ‌به آن نگاه می‌کنند.

سیاست معمولاً اجمال است، فرهنگ سیاسی معمولاً تفصیل است، لذا سال‌های 20 تا 32 بحث استقلال و بیرون راندن بیگانگان از کشور است، در واقع عمده مباحث بر سر منافع ملی بود، ولی وقتی که در مرحله تفصیل نزدیک می‌شوند اختلافات بروز کرد. پاره‌ای از اوقات بعضی از جنبش‌های سیاسی، بیش از آنکه نهضت خودجوش مردمی‌باشند، صبغه دیگری هم دارند، آن هم این است که عکس‌العمل و واکنشی در برابر کنش‌اند، همانند عراق. عراق امروز یک وضعیت و موقعیت بیداری دارد، اما این جوشش همیشه طبیعی نبوده است، یعنی یک عامل خارجی رژیم استبدادی را کنار می‌زند، بنابراین خلأیی از قدرت ایجاد شده است. مردم احساس آزادی می‌کنند اما این غیر از نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی ‌ایران است که خود مردم خودجوش عمل می‌کردند.

در نهضت ملی شدن نفت، مردم خودجوش عمل نکردند، به طور طبیعی رضاشاه از ایران بیرون رانده شد، فضای کشور آزاد شد. مثل فنری که رها شده باشد، در این فضای ازاد معمول بر این است که سیاست‌های فرهنگی رژیم استبداد گذشته مورد نفرت قرار گیرد، پس یک فضای باز ایجاد می‌شود، مثل نهضت اسلامی ‌عراق که بیش از آنکه بیداری اسلام باشد، حرکت ضد رژیم گذشته است. در صورتی که مشروطه به طور طبیعی فضای عادی خودش را داشته است. اما در مسئله نفت، این‌گونه نیست، یک فضای شلوغی است، ملی‌گراها، توده‌ای‌ها، مذهبی‌ها، عناصر رژیم گذشته از قبیل دربار، نظامیان و حتی بیگانگان حضور دارند. آنچه که مهم است، فضای ایجادشده در سال 32 برگرفته از خواست عموم نیست، بلکه عکس‌العمل از نفرتی است که در رژیم گذشته انباشته شده بود.




منبع: سایت تاریخ ایرانی



 
تعداد بازدید: 899


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: