20 آبان 1393
* با تشكر از اینكه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. همانطور كه میدانید هدف اصلی گفتوگوی حاضر آن است كه درباره كاپیتولاسیون به بحث و تبادل نظر بپردازیم. سوال خود را اینطور آغاز میكنم كه كاپیتولاسیون با این تعریفی كه امروزه از آن وجود دارد، در واقع در قرن بیستم مطرح شد، اما سابقه این موضوع به گذشتههای خیلی دور بازمیگردد. در ابتدا خواهش میكنم كه ضمن توضیح مفهوم كاپیتولاسیون، به تحول این پدیده در طول تاریخ اشارهای داشته باشید.
- قبل از پرداختن به پیدایش مفهوم كاپیتولاسیون در روابط بینالملل، لازم میدانم به صورت مقدمه اشاره كوتاهی به فرایند شكلگیری این پدیده نامیمون داشته باشم. پدیدههای تاریخی اصولاً قائم به ذات نیستند، بلكه هركدام از این پدیدهها جزئی از كل جریان تاریخ تلقی میشوند. كاپیتولاسیون نیز دقیقاً به همینسان، فرآورده یك فرایند تاریخی است كه برای دریافت صحیح ماهیت آن، ملزم هستیم بررسی خود را از فرایند شكلگیری تمدن مدرن غرب آغاز كنیم.
اگر نقطه عطف تمدن مدرن غرب را «رنسانس» بدانیم، این تمدن محصول بروز و همپوشی دو جریان اساسی در اروپا به حساب میآید: نخست جنبش روشناندیشی كه موجب شد منطق اجتماعی تغییر كند و گفتمان و منطق ناظر بر مناسبات اجتماعی برپایه معرفتشناسی و هستیشناسی متكی بر عقل و خردورزی شكل گیرد. جریان دوم شكلگیری سرمایهداری صنعتی بود كه به كمك ماشین تولید انبوه را جایگزین تولید محدود كرد. با فزونی تولیدات صنعتی، بازار داخلی جوابگوی این میزان تولید نبود و لذا بهناچار باید بازارهای جدیدی یافت میشد. تولید در پناه اسلحه بازارهای جهانی را اشغال كرد و مفهوم «سلطه» در نظام بینالمللی در شكل «استعمار» پدیدار گردید. هیاتهای بازرگانی، سیاسی و میسیونهای مذهبی به عنوان عوامل تحمیل «سلطه»، به سرزمینهای مستعمراتی اعزام شدند. این هیاتها از سوی مردم مستعمرات به عنوان عناصر بیگانه متجاوز مورد خشم و نفرت قرار میگرفتند و لازم بود امنیت آنان تامین شود. لذا استعمارگران كه مدیریت سیاسی ـ نظامی سرزمینهای مستعمراتی را خود در دست داشتند، با طرح این ادعا كه سازمان قضایی این كشورها، بهویژه كشورهای اسلامی، با ماهیت نظام قضایی غرب مغایرت دارد، برقراری كاپیتولاسیون را در این كشورها توجیه كردند. آنان میگفتند: روح قضاوت در كشورهای اسلامی كه صدور احكامی چون قطع عضو یا سنگسار را جایز میداند، از روح احكام قرآنی برگرفته شده و لذا فقط در مورد مسلمانان قابل اجرا میباشد؛ لذا از آنجا كه مسیحیان، خود صاحب پیامبر و كتاب آسمانی مستقل هستند و اسلام نیز آن را به عنوان یك دین الهی پذیرفته است باید تابع قوانین خود باشد؛ گذشته از این كشورهای غربی، خود تابع نظام قضایی مستقل هستند.
با این ترتیب، كاملاً روشن شد كه كاپیتولاسیون نه یك مفهوم مستقل، بلكه جزئی از فرایند شكلگیری تمدن جدید غرب و محصولی از جریان تاریخی آن است.
* آنچه گفتید بیشتر ریشه تاریخی كاپیتولاسیون به ویژه در دوره استعمار را توضیح میدهد اما در كل، بهویژه در ارتباط با كشورهایی چون ایران كه هیچگاه مستقیماً تحت استعمار نبودهاند، به نظر میرسد هم مفهوم و هم حوزه شكلگیری كاپیتولاسیون به جاهای فراتر و دورتر میرسد.
- بله، كاملاً درست است. اجازه دهید كه توضیح مبسوط را از خود مفهوم لغوی كاپیتولاسیون شروع كنم تا به جایی برسیم كه تاریخ كلی شكلگیری عملی آن را نیز بیان كنیم.
كاپیتولاسیون (capitulation) در لغت به معنی توافق، سازش و تسلیم است. اما در ادبیات سیاسی ایران به «حق قضاوت كنسولی» شهرت پیدا كرده است.
كاپیتولاسیون از ریشه لاتین «كاپیتولار» (capitular) گرفته شده و در قرن نهم وارد ادبیات فرانسه شد و به شكل «كاپیتولر» (capitulaire) درآمد. قدیمیترین شكل كاپیتولاسیون به دوران كلونیهای یونانی در سواحل شمالی مصر برمیگردد. این مهاجران، در مسائل مدنی و جزائی تابع قواعد یونانی بودند نه مصری. در عصر امپراتوری رم نیز، رومیهایی كه به سرزمینهای متصرفاتی اعزام میشدند، در صورت ارتكاب به هرگونه جرم و جنایت، توسط كنسول رومی مقیم در آن سرزمین محاكمه و مجازات میشدند. (برخی از مورخان اروپایی معتقدند كه كاپیتولاسیون از زبان ایتالیایی گرفته شده و به معنی كنوانسیون یا قرارداد و میثاقی است میان افراد و یا ملت و دولت.)
پس از آنكه ژرمنها امپراتوری رم را در سال 476 . م سرنگون كردند نخستین پادشاه ژرمن، كلوریس (Clorice)، سنتهای ژرمنی را در چارچوب فرامین در مورد رومیها اعمال میكرد. در قرون وسطی، پس از قدرتگیری كلیسا، كاپیتولر به فرامینی گفته میشد كه شورای كشیشان براساس احكام مسیحی تصویب میكردند و هر كشیشی در منطقه خود این قوانین را برای احقاق حق و مجازات مجرمین اعمال میكرد.
اما شارل كبیر (شارلاین) (Charlemagme)، پس از شكست و خروج مسلمانان از فرانسه و شمال اسپانیا، تاج امپراتوری مقدس رم ـ ژرمن را در اول ژانویه سال 800 . م به دست پاپ بر سر گذاشت و نظام «كاپیتولر» را رسماً برای امپراتوری خود كه از اقوام مختلف تشكیل شده بود به اجرا درآورد. نظام كاپیتولر شارلاین تركیبی از سنتها و آداب و رسوم ژرمنی، قوانین رمی و شریعت مسیحی بود.
طی قرون وسطی و خصوصاً جنگهای صلیبی، بازرگانان ونیزی و جنوایی كه با سرزمینهای اسلامی روابط تجاری گسترده داشتند، با انعقاد قرارداد (كنوانسیون) با حكام محلی، اتباع خود را از سیطره احكام اسلامی معاف میكردند و آن را به عهده كنسول مقیم خود در این محلها میگذاشتند.
برخی از مورخان اروپایی معتقدند كه از نظر تاریخی كاپیتولاسیون در قرنهای دهم تا دوازدهم پدیدار شد و عبارت از حقوق ویژهای بود كه امپراتوری رم شرقی (بیزانس) به اتباع شهرهای مستقل تجاری ایتالیا نظیر ژن، پیزا و ونیز داده بود.
در این جا لازم است به دو نكته اشاره كنم: اول این كه كاپیتولاسیون ـ به معنی توافق یا معاهده میان دولتها كه طبق آن اتباع یك دولت خارجی در صورت ارتكاب جرم در قلمروی كشور دیگر، مطابق قوانین كشور خود و توسط و یا با حضور كنسول دولت متبوع خود محاكمه میشوند ـ همیشه به یك شكل نبوده، بلكه از زمان اعمال رسمی مفهوم كاپیتولاسیون در عثمانی از سال 1535. م و در ایران از زمان صفویه، تا زمان انعقاد معاهده تركمنچای در 1828. م كاپیتولاسیون تابع رعایت اصل عمل متقابل بود؛ یعنی نه تنها فرانسویان مقیم ایران از این امتیاز برخوردار بودند، بازرگانان ایرانی نیز در فرانسه از سیستم قضایی این كشور خارج بودند و در صورت ارتكاب جرم، توسط رئیس هیات نمایندگی ایران و مطابق احكام شرعی اسلام محاكمه میشدند؛ ضمن آنكه هر دو طرف حق داشتند اصل كاپیتولاسیون را یكجانبه لغو كنند.
دوم اینكه اعمال كاپیتولاسیون خاص ایران و یا كشورهای اسلامی نبود، بلكه كشورهای چین و ژاپن و حتی برخی از كشورهای اروپای شرقی و امریكای لاتین را نیز شامل میشد؛ بهطوریكه كاپیتولاسیون به یك امر الزامی در روابط بینالملل تبدیل شده بود؛ چون كشورهای غربی و اتباع آنها، تا حقوق برونمرزیشان تضمین نمیشد، از رفتن به كشورهای آسیایی یا آفریقایی خودداری میكردند و به هیچگونه رابطه و دادوستد با این كشورها تن نمیدادند. به عنوان مثال، ایران در جنگ با عثمانی در دوره صفویه و جنگ با روسیه در عصر قاجارها به همكاری نظامی غرب نیاز داشت و یا حتی برای فروش ابریشم و سایر محصولات، به آنان نیازمند بود و لذا ناچار بود حضور تحمیلی اروپاییان را تحت قوانین كاپیتولاسیون بپذیرد.
* با این توضیحات نمایی از تاریخ كلی شكلگیری كاپیتولاسیون ارائه دادید. لطفاً درباره سوابق كاپیتولاسیون در خود ایران قدری بیشتر صحبت كنید.
- در عصر ایلخانان مغول، نخستین قدمهای ارتباطی میان ایران و فرانسه برداشته شد. در 1289. م، از دربار ایلخانان دو نامه به دربار فیلیپ لوبل و به دربار فیلیپ اگوست فرستاده شد. در این نامهها از فرانسویان برای برقراری رابطه دعوت شده بود؛ زیرا اولاً ایلخانان، خود نیمه مسیحی بودند؛ ثانیاً آنان نگران بودند كه مسلمانان منطقه متحد شوند و آنان را از سرزمینهای خود بیرون كنند لذا فرانسویان را ترغیب میكردند تا با یكدیگر علیه مسلمانان متفق شوند و اورشلیم را تصرف كنند. اما در آن زمان اروپا دیگر به جنگ برای بهدستآوردن اورشلیم تمایلی نداشت. جالب این كه در دو نامه ایلخانان قول اعطای امتیازات، معافیتها و مصونیتهای سیاسی ـ اقتصادی و حقوقی بسیاری به فرانسویان داده شده بود.
پس از آن، شاه عباس اول كه شدیداً گرفتار جنگ با عثمانی بود و پیروزی خود را در گرو دستیابی به اسلحه میدانست، برای موفقیت در این زمینه، ابتدا پارهای امتیازات و مصونیتهای مذهبی ـ حقوقی به مسیحیان ایران داد و سپس آنتونی شرلی انگلیسی را به دربارهای اروپایی اعزام كرد تا هم به آنان اطمینان دهد كه حقوق مسیحیان در ایران كاملاً رعایت میشود و هم اعلام كند كه نمایندگان اروپایی در صورت حضور در ایران، تابع قوانین كشور متبوع خود خواهند بود و ضمناً از معافیت مالیاتی نیز بهرهمند خواهند شد. اروپائیان پیشنهاد او را پذیرفتند و با آنكه قراردادی در این زمینه امضا نشد، مصونیت قضایی (حق قضاوت كنسولی) و معافیت مالیاتی تا آخر دوره صفویان در مورد اتباع اروپایی اعمال میشد.
در سال 1708. م، برای نخستین بار در تاریخ ایران، از طرف شاه سلطان حسین صفوی فرمانی صادر شد كه برخی امتیازات و شرایط كاپیتولاسیون را به نفع فرانسویان مقیم ایران اعمال میكرد و در آن رسماً حق قضاوت كنسولی در دعاوی بین اتباع فرانسوی و طرفهای ایرانی پیشبینی شده بود. در 1715. م، پس از مرگ لویی چهاردهم، هیاتی از طرف شاه سلطان حسین به ورسای رفت و جالب این كه مواد دیگری به فرمان قبلی اضافه شد كه یكی از آنها متضمن «رعایت اصول عمل متقابل» در روابط كنسولی دو كشور بود؛ به این معنا كه كنسول ایرانی مقیم بندر مارسی در فرانسه نیز از همان امتیاز كنسول فرانسه در اصفهان برخوردار شد؛ چنانكه اگر اعضای هیات ایرانی مقیم مارسی مرتكب جرمی میشدند، مطابق قوانین شرع مقدس و توسط كنسول ایرانی محاكمه و مجازات میشدند.
تا زمان انعقاد عهدنامه تركمنچای، حق قضاوت كنسولی میان ایران و سایر دول جنبه تعهد متقابل داشت؛ در حالی كه در عثمانی امتیاز كاپیتولاسیون یكجانبه و به نفع دول غربی بود. اما در ایران نیز، پس از این عهدنامه اصل عمل متقابل از سوی دول مسیحی حذف شد. عهدنامه تركمنچای ضمن تایید و تاكید بر مواد مندرج در عهدنامه گلستان، بخشی از سرزمین ایران را به خاك روسیه منضم كرد. ایران از حق كشتیرانی در دریای خزر محروم گردید و روسیه انحصاراً حق تاسیس كنسولگری در شهرهای شمال ایران را به دست آورد. همچنین مقرر شد چنانچه اتباع روسیه در ایران مرتكب جرمی شوند، كنسول آن كشور مطابق قوانین و رسوم كشور متبوع خود برای مجرمان تعیین مجازات نماید. این حق كه به كاپیتولاسیون شهرت یافت، در قرن نوزدهم براساس شرط «دول كامله الوداد» به سایر كشورهای اروپا و ایالات متحده نیز داده شد و به این ترتیب، ایران بخشی از حاكمیت ملی خود از دست داد.
* اشاره كردید كه حق قضاوت كنسولی یك موضوع حقوقی است. آیا صرفاً حقوقی است یا این مفهوم بار سیاسی، اجتماعی و . . . نیز دارد؟
- بله، كاپیتولاسیون یك مفهوم حقوقی صرف نیست، بلكه به همان نسبت یك مفهوم تاریخی، اقتصادی و اجتماعی نیز هست. اما در ابتدا، قصد و غرض از كاپیتولاسیون معافكردن اتباع مسیحی و اروپایی در كشورهای اسلامی و غیراسلامی از اعمال و اجرای قوانین داخلی این كشورها بود و در همین كشورهای غیراسلامی مثل ژاپن و چین نیز از وقتی كه قوانین كاپیتولاسیون از حالت دوجانبه به یكجانبه (به نفع غربیها) تغییر یافت، آنها نیز دیگر حق اعمال احكام حقوقی و قضایی خود بر اتباع بیگانه را نداشتند. تا اینجا جنبه حقوقی قضیه را شامل میشود اما نمونههایی داریم كه اتباع بیگانه در كشور ما حتی از منطقه سكونت خاصی استفاده میكردهاند. یعنی منطقه سكونتی آنان توسط نیروهای خودشان حفاظت میشده و این خود بخشی از كاپیتولاسیون بوده است؛ یعنی اینها هیچ نوع مالیاتی پرداخت نمیكردند؛ كه جنبه اقتصادی مساله را نشان میدهد؛ ضمن آنكه هیچ نوع تعهدی هم در برابر مقررات اجتماعی ما نداشتند و با دربار ارتباط مستقیم داشتند كه همگی اینها همچنان بر دامنه جنبههای متعدد كاپیتولاسیون میافزاید. در زمان صفویه و بهخصوص در زمان شاهعباس به این اتباع بیگانه امتیازات بسیاری داده شد. لذا دیگر نمیتوان گفت كه كاپیتولاسیون یك اصطلاح صرفاً حقوقی است.
* در ادامه بررسی این مفهوم، بفرمایید اوضاع داخلی هر كشور ـ اعم از پذیرنده یا اعمال كننده ـ به لحاظ تاریخ، جغرافی و یا فرهنگی . . .، تا چه حد در جهتدهی به مفهوم كاپیتولاسیون تاثیرگذار بودهاند؛ یعنی آیا برای فهم بهتر مفهوم كاپیتولاسیون، نیازی به كسب شناخت از اوضاع داخلی كشورهای درگیر مساله نیز وجود دارد؟
- بله. كاپیتولاسیون دو چهره دارد: یك چهره آن مربوط به اروپاییهایی است كه وارد ایران میشدند. آنها در زمینههای صنعتی، نظامی، فرهنگی و مذهبی فعالیت داشتند و متقاضی یك نوع مصونیت امنیتی و معافیتهای مالیاتی، اقتصادی و مصونیتهای مذهبی بودند. روی دیگر آن شرایط داخلی خود ما بود. چون در كشور ما حتی تا بعد از انقلاب مشروطه، دادگاههای ما دادگاههای شرعی بود و این دادگاهها براساس نص صریح قرآن عمل میكردند و اعمال مجازات برپایه مبانی فقهی بود، مثل قطعكردن دست یا سنگسار. واضح است كه اروپاییها نمیتوانستند به یك چنین سیستم قضایی تن دهند. برای یك تبعه مسیحی اروپایی حتی تصور آن دشوار بود كه به ایران بیاید و از چنین مجازاتی برخوردار شود. آنها میگفتند كه ما خودمان پیامبر اولوالعزم داریم، صاحب كتاب آسمانی هستیم، مذهب ما را اسلام قبول كرده، بنابراین ما باید تابع قوانین مذهبی خودمان باشیم. از طرف دیگر، آنها به وجود شرایط ناامنی در كشور ما استدلال میكردند ـ كه البته همینطور هم بود. در كشور ما شرایط ناامنی حاكم بود: اموالشان را میبردند، خودشان را به قتل میرساندند، خلاصه آنان از هر لحاظ احساس ناامنی میكردند و اگر اتفاقی میافتاد، تا میخواستند شكایت كنند و به شكایت آنها رسیدگی شود، طول میكشید و ممكن بود بخشی از حقوق آنها تضییع شود. علاوه بر آن، بسیاری از مردم به ویژه در دوره صفوی و قاجار، عناصر خارجی و مسیحی را كافر تلقی میكردند و از ورود آنان به كشور راضی نبودند؛ یعنی میخواهم بگویم كه شرایط داخلی ما هم ـ با نظر به پارهای مسائل فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و . . . ـ تا حدودی به استحكام مبانی كاپیتولاسیون و دوام آن كمك میكرد.
* با شنیدن نام كاپیتولاسیون، در شنونده همیشه نوعی دیدگاه منفی نسبت به آن ایجاد میشود. واقعاً این دیدگاه تا چه حد موجه است؟ یعنی آیا به هیچ نحوی نمیتوان از این مساله تعبیر مثبتی هم ارائه داد؟
- عرض كردم: كاپیتولاسیون یك پدیده استعماری است؛ یعنی ذاتاً و ماهیتاً یك موضوع ناخوشایند و یك پدیده شوم میباشد. به هر حال، اصل قضیه چنین است. اما شاید بتوان گفت كه ناخواسته برخی پیامدهای مثبت را در پی داشت: بدینمعناكه وجود كاپیتولاسیون باعث شد بسیاری از كشورها، ازجمله ایران، مصر، چین، ژاپن و حتی عثمانی به این نتیجه برسند كه باید سیستم قضایی خودشان را تغییر دهند و با توجه به آنكه شرایط نیز در قیاس با گذشته فرق كرده بود، چنانكه هیاتهای نمایندگی اروپایی به ایران رفتوآمدهایی داشتند، لازم بود سیستم قضایی داخلی، با عنایت به مبانی مذهبی رویكردی هم به سیستم قضایی بینالمللی داشته باشد. خوب، این مساله البته به سود ما بود؛ چون باعث شد سیستم قضایی ما بهعنوان اولین سیستم داخلی در ایران مدرن شود. در حالی كه سیستم اقتصادی، مناسبات اجتماعی و مبانی فرهنگی ما همچنان دستنخورده باقی ماند. علت اصلی این تحولپذیری سیستم قضایی ما از كاپیتولاسیون، بیاحترامی و بیحرمتیای بود كه از ناحیه این امر متوجه ساحت ملت و نیز دولت ایران بود. بنابراین در زمان پهلوی اول برای حفظ حاكمیت ملی و حفظ شأن ملت ایران، اقداماتی در راستای تدوین قوانین و سامانبخشی به سیستم قضایی صورت گرفت تا بهانه قراردادن عدم تناسب قوانین ایران از سوی اروپائیان به هدف تحمیل و تداوم كاپیتولاسیون، از آنان گرفته شود.
* پیش از این به تاریخ شكلگیری كاپیتولاسیون در ایران اشاره كردید. بفرمایید این قضیه چندبار در كشور ما اتفاق افتاد؟ و ضمناً به مصادیق آن هم اشاره كنید.
- هیچگاه قطع نشده كه تكرار شود، بلكه از زمان شاهعباس به این سو، آنچه رخ داد تكاملی محتوایی در روند كاپیتولاسیون بود؛ بدینمعناكه تا جنگهای ایران و روس، یعنی تا زمانیكه معاهده تركمنچای هنوز منعقد نشده بود، قراردادهای كاپیتولاسیون ما با كشورهای خارجی براساس رعایت عمل متقابل بود. بسیار جالب است كه حتی در زمان شاه سلطان حسین صفوی هم كه ما قراردادی را در این زمینه با فرانسویها امضا كردیم، همان حقوق قضاییای كه ما برای اتباع فرانسوی منظور كردیم آنها نیز همان حقوق را به اتباع ما دادند. پس این اصل متقابل كه در معاهدات رعایت میشد، متضمن نوعی احترام متقابل بود كه هرگونه توهین و بیحرمتی را منتفی میساخت. حتی در معاهداتی از این نوع كه با عثمانیها هم داشتیم، همین اصل رعایت عمل متقابل منظور میشد. اما پس از آنكه برای دومینبار از روسها شكست خوردیم و معاهده تركمنچای در 1828. م منعقد شد، روسها شرایط بسیار آزاردهنده و توهینكنندهای را بهطور یكجانبه بر ما تحمیل كردند كه باعث شد كاپیتولاسیون كه تا آن موقع صرفاً جنبه حقوقی داشت، برای اولینبار، منحوسانه به حوزه سیاست ما قدم گذارد؛ چنانكه بسیاری از شاهزادگان قاجار و حتی بسیاری از مردم عادی كه به كسب و تجارت میپرداختند، تغییر تابعیت دادند؛ یعنی تابعیت ایرانی خود را رها كردند و تابعیت روسی گرفتند؛ چون دیگر اصل رعایت عمل متقابل برداشته شده بود و این فقط اتباع روسیه بودند كه یكجانبه از حوزه قضایی و حقوقی ما مستثنی بودند و ما نمیتوانستیم بههیچوجه متعرض آنها شویم؛ چنانكه اگر مرتكب قتلی میشدند، بایستی كنسول روسیه در رشت به این موضوع رسیدگی میكرد ـ این توهین بسیار بزرگی بود.
وضعیت بدین منوال بود تا اینكه انقلاب مشروطه رخ داد و كشور ما صاحب پارلمان شد و توانست تاحدودی استقلال عمل پیدا كند. اما در این پارلمان هم اقدامات روشن و مشخصی درخصوص كاپیتولاسیون انجام نگرفت. اما دو سال قبل از كودتای 1299. ش رضاشاه، اتفاق جالبی رخ داد و آن، این بود كه برای اولینبار در كابینه نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری، مطرح شد كه ایران باید از قید كاپیتولاسیون رها شود. بنابراین، صمصامالدوله به وزارت خارجه دستور داد كه به نمایندگیهای ایران در خارج از كشور و به نمایندگیهای كشورهای اروپایی در داخل ایران اطلاع دهید كه ظرف مدت دو ماه آینده تمامی قوانین و مقررات مربوط به كاپیتولاسیون یك طرفه لغو خواهد شد. اما وقتی این موضوع را بررسی كردند، به این نتیجه رسیدند كه ایران نمیتواند این كار را بكند؛ چون ایران اصلاً قاضی تحصیلكرده نداشت. بنابراین موضوع لغو كاپیتولاسیون باز هم مسكوت ماند. البته قبل از این، یكبار در زمان وثوقالدوله ـ قبل از كودتا ـ چنین تصمیمی گرفته شد كه باز هم به خاطر كمی قضات تحصیلكرده و فشار دولتهای استعماری امكان لغو یك طرفه كاپیتولاسیون میسر نبود. تا اینكه كودتای سیاه صورت گرفت و در زمانی كه رضاشاه نخستوزیر شد اطرافیان رضاشاه از قبیل علیاكبر خان داور به او یادآوری كردند كه باید كوشش كنند كشور را از زیر بار سنگین این ننگ ملی (كاپیتولاسیون) رها كند.
بنابراین تقریباً از سالهای 1302. ش به بعد، یعنی از زمان مجلس پنجم، موضوع لغو كاپیتولاسیون در محافل سیاسی ایران به طور جدی شكل گرفت و در سال 1306. ش كاپیتولاسیون تقریبا لغو شد و مدیریت این كار را هم بیشتر علیاكبرخان داور برعهده داشت كه خود، تحصیلكرده رشته حقوق از ژنو بود. وی برای انجام این كار، ابتدا مذاكراتی با مراجع شیعه در قم انجام داد و متذكر شد كه یكی از عوامل استقرار و دوام كاپیتولاسیون در كشور ما وجود قوانین و دادگاههای نوین میباشد. پس از تفاهم میان آنها، قرار شد مجموعه قوانینی را تنظیم كنند ضمن آنكه با شرع مغایر نباشد و در اتخاذ یك رویكرد به مسائل حقوقی اروپا، كاری كنند كه مجموعه حقوقی ایران با مجموعه حقوقی اروپا نوعی ارتباط و هماهنگی نسبی داشته باشد. این اقدامات موثر واقع شد؛ چنانكه از این سال (1306. ش) به بعد عملاً كاپیتولاسیون در ایران از بین رفت. (در كابینه مستوفیالممالك مجلس شورای ملی لغو یكطرفه كاپیتولاسیون را در اردیبهشت 1306 را تصویب كرد و توسط وزارت امور خارجه مراتب به اطلاع نمایندگیهای سیاسی خارجی در ایران رسید. این اقدام با واكنشهای شدید برخی كشورها از جمله اسپانیا روبهرو شد. فرانسه نخستین كشوری بود كه تصمیم دولت ایران را پذیرفت. دول دیگر غربی به مرور مجبور به پذیرش این تصمیم شدند.)
* زمینههای ظهور كاپیتولاسیون و ریشههای آن در تاریخ معاصر چه بود و چه تاثیراتی بر زندگی اجتماعی، سیاسی ایرانیان گذاشت و تبعات آن چه بود؟
- اولین زمینه شكلگیری كاپیتولاسیون در ایران، ناسازگاری سازمان قضایی ما با سازمان قضایی اروپائیان بود. ما نمیتوانستیم اروپاییان را به كشورمان راه ندهیم چون در زمان صفویه و حتی قاجاریه تهدیدهایی از جانب همسایگانمان، به ویژه از ناحیه عثمانی، علیه ما میشد كه ناگزیر كشور باید را به سمت صنعتیكردن و مسلحكردن حركت میدادیم؛ گذشته از آن، از زمان ناصرالدین شاه به این طرف كه موج مدرنیزاسیون در ایران شكل گرفت، هر روز هیاتهای نمایندگی اروپایی در مسائل تجاری، سیاسی، مذهبی و اقتصادی وارد ایران میشدند. بنابراین ما نمیتوانستیم از حضور اروپائیان صرفنظر كنیم؛ و از طرف دیگر ما از وجود نیروی متخصص آگاه به حقوق اروپا بیبهره بودیم؛ بنابراین ناچار بودیم این شرایط را بپذیریم ـ حالا ولو تحمیلی هم میبود ـ اما شاید این تحمیل از جهاتی هم به نفع ما بود؛ یعنی غیر از این، كاری از دست ما برنمیآمد. ما ناچار بودیم؛ چون نقص از طرف ما بود. این ناتوانی و نقص ما باعث میشد همه كشورهایی كه با ایران كوچكترین سهمی از مراوده یا معاملات داشتند از این امتیاز برخوردار شوند و دولت ایران هم خیلی سخاوتمندانه این امكان را در اختیار آنان میگذاشت و راهی هم جز این نداشت.
* گفتید كه علیاكبرخان داور در زمان رضاخان این قانون را لغو كرد. چرا محمدرضاشاه باز هم حاضر شد این قانون را احیاء كند؟ در ضمن آیا فشار خارجی هم در این قضیه نقش داشت؟
- اجازه بدهید نگاهی مختصر به وضعیت بینالمللی دهه 1960 به بعد داشته باشیم و ببینیم امریكائیها نسبت به ایران از دهه 1960 به بعد چه رفتار سیاسی داشتند. دهه 1960 با ریاستجمهوری كندی از حزب دموكرات در امریكا شروع میشود و این زمانی است كه امریكا در ویتنام سخت درگیر جنگ بود. دموكراتها در كل با شاه رابطه مناسبی نداشتند؛ چون شعار آنان، اجرای اعلامیه حقوق بشر بود، و لذا به دستگیری و حبس تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، محدودكردن مطبوعات، عدم آزادیهای فردی، و زیر پاگذاشتن حقوق اجتماعی افراد توسط شاه، اعتراض داشتند. كندی بهخاطر این كارها شاه را تحت فشار قرار میداد و حتی از دادن اعتبارات نظامی به ایران خودداری میكرد. او (كندی) طرحهایی داشت كه از جمله آنها طرح «اتحاد برای پیشرفت» بود كه به ایران نیز مرتبط میشد. او تئوری بسیار بزرگ و پرحجمی را مطرح كرد كه اعلام میداشت: كشورهای جهان سوم باید به سمت و سویی دموكراتیك حركت كنند كه شاید الان هم بوش در خاورمیانه به دنبال همین هدف است. كندی تصمیم داشت سیاست كمك به شاه و حمایت از او را به سیاست نزدیكی با مردم تبدیل كند؛ بنابراین لایحه اصلاحات ارضی، گسترش موسسات آموزش عالی، تئوری درهای باز سیاسی و نزدیكی به جبهه ملی را مطرح كرد. شاه دیگر از چشم امریكائیها افتاده بود. امریكائیها دیگر چندان تمایلی به اعطای كمكهای نظامی ـ اقتصادی به شاه نداشتند و لذا روابط شاه با امریكا به شدت نزول كرد. فشارهای امریكا تضعیف قدرت شاه را در پی داشت و این نیز به نوبه خود باعث شد كه رفتهرفته تاحدودی برخی كانونهای مبارزه در ایران شكل بگیرد. كندی در 1963. م ترور شد. بعد از كندی، جانسون رئیسجمهور شد كه از حزب جمهوریخواه بود و معمولاً شاه با جمهوریخواهان رابطهای نزدیكتر داشت. مخصوصاً اینكه نیكسون از دوستان صمیمی شاه نیز بود؛ بهگونهای كه با هم ارتباطات مكاتبهای و صحبتهای تلفنی طولانی داشتند. لذا، یك بار دیگر كمكهای نظامی امریكا به ایران افزایش یافت و به تبع آن، هیاتهای مستشاری امریكائی وارد ایران شدند. یعنی برعكس زمان كندی كه سعی میشد قدرت نظامی شاه محدود گردد در زمان نیكسون كمكها به شاه افزایش یافت تا شاه بتواند بهعنوان ژاندارم منطقه مطرح شده و جنبشهای ماركسیستی و نیز جنبشهای ضد امریكائی منطقه و ایران را سركوب كند. بنابراین در راستای رویكرد جدید نیكسون و اعطای امتیازات و اعتبارات نظامی امریكا به شاه، تعداد مستشاران امریكائی در ایران زیاد شد. بنابراین اولین انتظار آنان این بود كه از یك مصونیت قضایی برخوردار شوند. سرانجام این موضوع مطرح شد و متاسفانه مجلس شورا و سنا نیز این طرح را تصویب كردند كه امام هم به عنوان یك نقطه ضعف رژیم به آن اشاره كردند.
* وقتی این قانون تصویب شد، برخی گروههای داخلی به این مساله اعتراض كردند. لطفاً درباره این گروهها و تفكیكشان و نیز درباره اشخاص برجسته در این اعتراضات توضیح دهید؟
- در زمان كندی كه رابطه امریكا با شاه تقلیل یافت، گروههای مخالف شاه قدرت بیشتری پیدا كردند كه از جمله آن گروهها روحانیت و جبهه ملی دوم بودند. این موضوع، همزمان شد با صدور فرمان انقلاب شاه و ملت و صدور فرمان ششمادهای شاه كه از جمله فرامین آن، آزادی زنان بود. یكی از قویترین گروههای سازمانیافتهای كه با مردم بیشتر ارتباط داشتند روحانیون بودند كه نهاد روحانیت تحت رهبری امام خمینی رفتهرفته به یك نهاد ضدسلطنتی تبدیل شد و همچنانكه عرض كردم، یكی از ایرادهای اساسی امام(ره) بر دولت پهلوی همین اعطای كاپیتولاسیون بود. امام خمینی همواره از دو جنبه به رژیم شاه ایراد میگرفت: یكی در زمینه مسائل داخلی و دیگری در زمینه مسائل سیاست خارجی؛ كه مسائل مربوط به فقر گسترده، عدم رعایت عدالت و تقلب در انتخابات از جمله مسائل داخلی بودند و در زمینه سیاست خارجی، امام توجه بیش از حد شاه به برقراری و استحكام رابطه با اسرائیل و اطاعتپذیری از امریكا را محكوم میكرد. البته در اوایل، امام متعرض نفس حكومت شاه نمیشد، یعنی مخالفت امام، مخالفت با سلطنت نبود بلكه امام شدیداً به شاه درخصوص عدم رعایت قانون اساسی تذكر میدادند؛ اما پس از آنكه شاه به این موضوعات توجه نكرد و یكبار نیز به قم سفر كرد و مورد استقبال مطلوب مراجع قرار نگرفت، نسبت به قم و مراجع رفتاری غیرمعقول از خود نشان داد و بدینترتیب مرحله دوم اختلافات شروع شد؛ یعنی اختلاف روحانیت (امام) با دربار به مسایل بنیادی كشیده شد. اسدالله علم نخستوزیر شاه در 13 مهر 1341 تصویبنامهای را منتشر كرد مبنی بر آنكه به هیات مستشاری امریكا براساس كنوانسیون وین ـ كه متضمن اعطای مصونیت دیپلماتیك به هیاتهای نمایندگی خارجی میباشد ـ مصونیتقضایی داده شد. امام به این اقدام غیرقانونی دولت اعتراض كرد و طی سخنان پرشور و اعتراضآمیزی علیه شاه، این اقدام حكومت را محكوم نمود. در پی این سخنان، ایشان را در 13 آبان 1343 به تركیه تبعید كردند.
* گروههای ملیگرا در این قضیه چقدر نقش داشتند؟
- امریكائیها از جبهه ملی چندان راضی نبودند؛ چون نماینده جبهه ملی دكتر مصدق بود و امریكائیها معتقد بودند كه دكتر مصدق یك سیاستمدار یكدنده و لجوج است كه نمیتوانند با او به تفاهم برسند و بعد از آنكه جبهه ملی دوم هم تشكیل شد ـ یعنی در زمان دكتر امینی كه به عنوان نخستوزیر روابط نزدیكی با كندی داشت ـ امریكائیها كوشش كردند نیروهای خوشنام جبهه ملی را وارد دستگاه كنند و دكتر امینی نیز برای آنكه قدری اوضاع را آرام كند، دو سه نفر از نیروهای برجسته ملی نظیر الهیار صالح را وارد كابینه كرد.
* مگر در دهههای چهل و پنجاه چه شرایطی حاكم بود كه باعث شد در آن زمان موضوع مهمی چون كاپیتولاسیون و طرح قضاوت كنسولی، با آن سابقهای كه داشت، دوباره به مجلس بیاید و تصویب شود؟
- یكی از اشتباهات بزرگ شاه در زمان تصویب این قانون همین بود؛ یعنی علیرغم توصیههایی كه امریكائیها مبنی بر لزوم اتخاذ یك رویكرد جدید در قبال مردم به شاه میكردند، او به مردم و خواست و اراده مردم بیتوجهی كرد و از آنان تا حد زیادی فاصله گرفت؛ یعنی یك حلقه محدود از نیروهای وفادار و سرسپرده بهوجود آورد و با همان نیروها میخواست ایران را اداره و آباد كند و معتقد بود كه شاید مردم ایران اصلاً مفهوم توسعه را نمیپذیرند. بهویژهآنكه، یك اقتصاددان برجسته امریكائی بهنام روستو ـ كه اكنون نیز نظریه توسعه او در ایران تدریس میشود و از دوستان صمیمی شاه و از مشاوران نزدیك رئیسجمهور امریكا بود ـ مدتی در ایران ماند و راههای توسعه اقتصادی را با شاه در میان گذاشت و به هنگام بازگشت، به رئیسجمهور امریكا توصیه كرد كه باید شاه را نگه دارد چون او تنها كسی است كه به دلیل سنتهای دیرینه، میتواند ایران را حفظ كند و حتی جنبشهای ضدحكومتی را سركوب كند. این بیتوجهی شاه به مردم، اولین اشتباه او در اداره مدرن جامعه آن روز ایران بود. دهنكجی شاه به مردم، باعث شد مردم نیز بیشتر درقبال رفتارهای شاه واكنش منفی نشان دهند. متاسفانه شاه هر روز بیش از پیش به سمت و جانب امریكا حركت میكرد تا به خیال خود بتواند به یك قدرت نظامی فرامنطقهای تبدیل شود. محمدرضا پهلوی معتقد بود كه ایران با برنامههای او تا سال 2000. م به هشتمین قدرت نظامی و مدرن دنیا تبدیل خواهد شد. دقیقاً با همین نگرشهای ذهنیتگرا بود كه شاه تصویب كاپیتولاسیون را در قیاس با منافع متصوره خیالی محمل ارزش سوء چندانی نمیدید. كه عاقبت این نگرشهای ذهنیتگرا باعث شد حوزههای مخالفت و گروههای مبارز علیه او روزبهروز وسعت و قدرت بیشتری پیدا كنند. در دوره كندی كوشش شد تا با مقاومت علی امینی نخستوزیر، فضای سیاسی باز شود. جبهه ملی دوم شكل گرفت و الهیار صالح وارد مجلس شد. همچنین ارسنجانی وزیركشاورزی شد و طرح اصلاحات ارضی را به اجرا درآورد.
* پیش از این، تا حدودی به نقش امام(ره) اشاره كردید، لطفا در این خصوص كه امام در این قضیه چهقدر تاثیرگذار بودند و با تصویب قانون كاپیتولاسیون در مجلس چگونه مخالفت كردند، بیشتر توضیح دهید.
- اولین مخالفتهایی كه روحانیت در ارتباط با اقدامات شاه از خود نشان داد مخالفت با لوایح ششگانه بود كه در زمان دكتر امینی و با وزارت حسن ارسنجانی، وزیركشاورزی، از سالهای آخر دهه سی در ایران شكل گرفت. بنابراین باید گفت كه مخالفت با اصلاحات ارضی اولین نقطه رویارویی روحانیت مترقی با شاه بود و شاه همچنان به این موضوع نیز توجهی نكرد. البته پس از دكتر امینی كه مدت نخستوزیری او هم كوتاه بود و با شاه هم ارتباط نامطلوبی داشت، بلافاصله علم بر سر كار آمد كه از دوستان صمیمی شاه به شمار میرفت و امریكائیها تا حدودی او را قبول داشتند. علم آمد و تا حد زیادی جریان اصلاحات ارضی را آرام كرد؛ به این صورت كه با دادن امتیازاتی به زمینداران بزرگ روند اصلاحات ارضی را كند كرد. بار دیگر، تقریباً سال چهل و چهلویك بود كه مساله تنظیم لایحه ششگانه شاه تحت عنوان انقلاب شاه و ملت شكل گرفت و باز روحانیت با بخش عظیمی از این مواد ششگانه به مخالفت برخاست؛ حضرت امام(ره) با این مواد مخالفت كرد اما باز هم شاه توجهی نكرد. تا اینكه مساله آبان 1343 به وجود آمد كه البته قبل از آن هم نیروهای نظامی شاه به مدرسه فیضیه حمله كردند كه چند تن از طلاب در این ماجرا كشته شدند. از پانزده خرداد به بعد، این اختلافات، دیگر شكل سازمانیافتهای به خود گرفت. شاه هم در یك سخنرانی توهینآمیز روحانیت را ارتجاع سیاه در برابر ارتجاع سرخ نامید (منظور او از ارتجاع سرخ حزب توده بود.) شاه گفت: ارتجاع سیاه، یعنی روحانیت، بیشتر از ارتجاع سرخ به ایران خیانت كردهاند. این جملات خشم شدید مردم را در برداشت و گروههای طرفدار روحانیت، یعنی دانشگاهیان، بازاریان، كارمندان و كارگران در قالبهای سازمانیافته به مبارزه برخاستند. البته با تبعید امام(ره) به تركیه و سركوب جنبش مردم توسط نیروهای نظامی، ظاهراً شاه بر امواج قیام عمومی مسلط شد و جریان اعطای كاپیتولاسیون به مستشاران امریكائی ادامه یافت و شاه برای تسلی خاطر امام، اسدالله علم را بر كنار كرد و حسنعلی منصور را به نخستوزیری برگزید.
* همانطور كه میدانید در دهههای 1960 و 1970 میلادی یك سری تحولات در سطح دنیا نظیر اعلام استقلال كشورها روی داد. به نظر شما نظام بینالملل چقدر توانست كمك كند به مخالفین كاپیتولاسیون در ایران؟
- نخستین كشوری كه یكجانبه كاپیتولاسیون را لغو كرد، ژاپن در 1899. م بود. كه پس از آن سایر كشورها نیز دست به اقدام مشابه زدند. لغو كاپیتولاسیون تا حدود زیادی ناشی از تغییر در شرایط و نظام بینالملل بود. زیرا اصول چهاردهگانه ویلسون، رئیسجمهور امریكا، در پایان جنگ جهانی اول، و تضمین امنیت و استقلال تمام كشورهای تحت سلطه، از سوی امریكا و شوروی پس از جنگ جهانی دوم و پیدایش جنبشهای استقلالطلبانه در كشورهای تحت سلطه، ادامه سیاست كاپیتولاسیون توسط غربیها را عملاً ناممكن ساخته بود. اما برخی از كشورها از جمله امریكا در كشورهایی مثل ایران امتیازاتی برای حفظ امنیت اتباع نظامی خود به دست آوردند كه چهره جدیدی از كاپیتولاسیون بود و شاه برای حفظ رابطه خود با امریكا مجبور بود این امتیاز را به آنان بدهد.
* بدین ترتیب بود كه در زمان محمدرضا این قانون مجدداً تصویب شد.
- بله. این تصویب با آن زمانی كه شما میگویید، مقداری تفاوت داشت. عرض كردم، بحث كاپیتولاسیون بیشتر به همان دورههای دهه 1970، یعنی به زمان نیكسون برمیگردد كه مستشاران امریكائی در ایران تعدادشان بسیار زیاد شده بود.
گرچه سیستم حقوقی ایران در دوره پهلوی تا حدودی مدرن شده بود، یعنی ما دادگستری داشتیم، دادگاههای ما دیگر تقریباً دادگاههای غیرشرعی بود و بهویژه دادگاههای جنایی ما كاملاً غیرشرعی شده بودند اما امریكائیها باز هم در ایران احساس ناامنی میكردند لذا اعطای امتیازات و كمكهای نظامی به ایران را به اعطای مصونیت حقوقی و قضایی به مستشاران امریكائی از سیستم حقوقی ایران مشروط كردند كه به تصویب رسید و اجرا هم شد.
*آیا در این تصویب كاپیتولاسیون در زمان محمدرضاشاه تحولات جهانی نیز تاثیر داشت؟
- امریكائیها بعد از جنگ ویتنام و حتی از همان دوران جنگ، به این نتیجه رسیدند كه حضور مستقیم امریكا در جنگهای منطقهای مثل جنگ ظفار، جنگ ویتنام و جنگ كره، كاملاً به زیان آنان است؛ یعنی نیروهای امریكائی كشته میشوند، امریكا حیثیتش را از دست میدهد، جنگ برای روسای امریكا ایجاد سرشكستگی میكند و كسب آرای مردم را در انتخابات برای آنان دشوار میسازد. بنابراین نیكسون تئوری خود را تحت عنوان «ویتنامیكردن جنگ ویتنام» مطرح كرد؛ به این معنا كه امریكا از همان نیروهای محلی ویتنامی مخالف كمونیسم استفاده میكرد، به آنها تعلیمات نظامی میداد، اسلحه و پول در اختیار آنها میگذاشت و آنها هم با كمونیستهای ویتنام میجنگیدند. امریكا در منطقه خاورمیانه نیز دقیقاً همین كار را كرد و یكی از دلایل اعزام گسترده مستشاران امریكائی به ایران نیز همین مساله بود. امریكائیها نیروهای منطقهای و ازجمله سربازان ایران را تعلیم میدادند و این سربازها میرفتند و با جنبش ماركسیستی ظفار میجنگیدند و خود امریكا دیگر مستقیماً در این قضایا دخالت نمیكرد. بنابراین به خاطر این كمكهای امریكا و نیز دوستی و صمیمیت میان نیكسون و شاه، شاه با توجه به نفوذ خود بر مجلس، این نهاد را مجبور كرد كه این مصونیت حقوقی را برای نظامیان امریكا به تصویب برساند.
*فقط این مصونیت مختص امریكاییها بود یا كشورهای دیگر را هم شامل میشد؟
- اعطای حق قضاوت كنسولی یا همان كاپیتولاسیون در ایران فقط مخصوص امریكائیها بود.
*به نظر میرسد قانون كاپیتولاسیون كه در زمان محمدرضا پهلوی به تصویب رسید، چیزی جز تسری مفاد كنوانسیون وین در خصوص مصونیت دیپلماتیك به افراد نظامی نبود، آیا این نظر را قبول دارید؟
- بله همینطور است. یعنی همان مصونیتهای دیپلماتیك را به نظامیها دادند.
* آیا میشود مفاد كنوانسیونها را این چنین تسری داد؟
- خیر، به هیچ عنوان. این فقط برداشت سیستم قانونگذاری ما بود، برداشتی كه نادرست و در واقع فرار از قانون بود؛ در آن زمان چنین تصور میشد كه نظامیها هم میتوانند از معافیتهای دیپلماتیك هیاتهای نمایندگی خارجی استفاده كنند و به همین دلیل معافیتهای دیپلماتیك به نظامیان امریكائی نیز تسری داده شد.
*آقای دكتر به نظر شما چرا حكومت پهلوی بهمحض مخالفت سریع امام خمینی (ره) با قانون كاپیتولاسیون فوراً به تبعید ایشان اقدام كرد؟ آیا تصویب این قانون برای رژیم خیلی مهم بود یا رژیم پهلوی به دنبال بهانهای بود تا امام را تبعید كند؟
- نه، پیش از این نیز گفتم مساله كاپیتولاسیون مهمترین مساله برای تبعید امام نبود و مسائل خیلی وسیع و گستردهتری در میان بود. مخالفتهای صریحی كه امام(ره) با شاه و عملكرد او در سیاست داخلی و خارجی میكرد در تبعید ایشان موثر بود. برای اینكه شاه به دنیا و مخصوصاً امریكائیها نشان دهد كه بر اوضاع كشور كاملاً مسلط است، هم دست به یك تهاجم نظامی علیه جنبشهایی مثل پانزده خرداد زد و هم امام را تبعید كرد تا بتواند مساله را خاتمهیافته تلقی كند؛ و اطمینان، رضایت و دوستی امریكا را به دست آورد. تبعید امام صرفاً با كاپیتولاسیون ارتباط نداشت بلكه دلایل دیگری هم داشت. اعتراضات امام خمینی بسیار وسیعتر از كاپیتولاسیون بود. حتی در انتخابات مجلس بیستویكم امام بهقدری معترض شد كه شاه ناچار شد انتخابات مجلس بیستویكم را ابطال كند. پس تبعید امام صرفاً بهخاطر بحث كاپیتولاسیون نبود.
*موضع انقلاب اسلامی در خصوص قانون كاپیتولاسیون چه بود و چه برخوردی با آن كرد؟
- انقلاب اسلامی به صورت یكطرفه كاپیتولاسیون را لغو كرد. طبیعی است وقتی كه انقلاب به پیروزی رسید نگاه خصمانهای نسبت به كاپیتولاسیون داشته باشد.
* هر قانونی كه تصویب میشود، طبعاً تاثیرات عینی و بیرونی نیز دارد. لطفا بفرمایید كاپیتولاسیون كه این چنین به مرور زمان شكل گرفت و برای مدتی طولانی هم دوام آورد چه عواقب یا نتایجی در حوزه فرهنگ و هویت جمعی ما در دوران معاصر در بر داشت؟
- كاپیتولاسیون نتایج منفی بسیاری داشت. از زمان انعقاد قرارداد تركمنچای كه مفهوم كاپیتولاسیون به صورت یكجانبه در جامعه ما به اجرا گذاشته شد، ضمن اینكه قشر بسیار كمی از مردم احساس حقارت در برابر اروپاییها میكردند، تعدادی از این افراد حتی شاهزادگان و تجار كه با روسیه ارتباط نزدیكتری داشتند، نظر به ملاحظات بازرگانی میآمدند و ترك تابعیت میكردند. اینها همه نشاندهنده ناتوانی و ضعف قدرت حكومت ما بود. البته این تنها ما نبودیم كه مجبور شدیم كاپیتولاسیون را بپذیریم بلكه عثمانی و چین و ژاپن، همه پذیرفته بودند. بنابراین، این مساله یك امر عمومی بود و خاص ایران نبود. اما چون ما این نگاه فراگیر را به مساله نداریم، فكر میكنیم این نقص فقط در جامعه ایران وجود داشته، درحالی كه كشورهای دیگری نیز (عثمانی، چین، ژاپن و حتی مصر) مثل ما ناچار شدند این قانون را بپذیرند؛ چون یك مساله جهانی بود و آنها برای اینكه بتوانند با اروپاییها ارتباط داشته باشند و نمیتوانستند بدون همكاری با اروپاییها در دنیا زندگی كنند، ناچار شدند به این وضعیت تن دهند و این خاص حكومتهای ایران نبود.
از زمان ناصرالدین شاه كه جامعه ایران تصمیم گرفت به سمت مدرنیزاسیون حركت كند، ناچار بودیم كه با اروپاییها در ارتباط باشیم. آنها برای ما اولین كارخانه قند و كارخانه ریسندگی و بافندگی را آوردند و اگر قرار بود كه ما به این سمتوسو حركت كنیم، ما هم ناچار بودیم همان كاری را بكنیم كه تركیه و عثمانی و چین و ژاپن كردند.
اینكه میگوییم كاپیتولاسیون قابل مذمت است، از جهت شأن اجتماعی و ملی است، والا این خواست ما نبوده و ما تنها نبودیم كه این كار را كردیم. یك امر الزامی و یك پدیده جهانی بهوجودآمده از سوی مغربزمین بود، مثل استعمار كه همه كشورها را دربرگرفت و هیچ كشوری به خواست خود مستعمره نشد.
* ضمن تشكر مجدد از شما، سوال خاص دیگری ندارم. اگر جنابعالی توضیحی دارید بفرمایید.
- نظر خاصی ندارم. فقط عمداً به برخی قسمتها قدری كمتر اشاره كردم تا كار شما نظم و ترتیب بیشتری بگیرد و مفهوم كاپیتولاسیون راحتتر به ذهن خوانندگان متبادر شود. در ضمن از شما و سایر دوستانتان در ماهنامه زمانه كه به مسایل تاریخ معاصر میپردازید و به خاطر این فرصتی كه در اختیارم گذاشتید متشكرم.
منبع: ماه نامه زمانه - 1383 - شماره 25، مهر
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 40
تعداد بازدید: 964