انقلاب اسلامی :: رفتارشناسی محمدرضا پهلوی در محرم

رفتارشناسی محمدرضا پهلوی در محرم

24 آبان 1393

روی دیگر رادیکالیسم ضدِ مذهب رضاخان، با سقوط او خود را نشان داد. در دوره هرج و مرج بعد از رفع دیکتاتوری رضاخان و دوران بی‌دست و پایی و ناتوانی محمدرضا، مردم مومن و مذهبی ایران دوباره –و البته با شدتی بسیار بیشتر- نمادها و شعائر مذهبی خود را آشکار کردند.

این احساسِ رهایی پس از بیست سال تنگنا و دشواری، به قدری فراوان و گسترده بود که بعضی را حتی به تعجب انداخت؛ علی شریعتی بعدها در انتقاد از این فوران شعف و هیجانِ پس از اختناق می‌گوید: «شهریور بیست آمد. دیکتاتوری رفت و آزادی‌ها، رایگان نثار ما شد. اما روحانیت چنان در شور و شوق بازگشت به چادر و عبا و ریش و حوزه و سینه و شله و هیئت‌های مذهبی و برگزاری رسمی و علنی عزاداری غرق بود که نه خطر را احساس کرد و نه مسئولیت را.» [1]

سیاست مذهبی محمدرضا پهلوی که در ادامه «شهوت مدرنیزاسیون» پدرش، لاجرم با مذهب در تضاد قرار داشت، سیاستی ظاهرسازانه بود که در باطن، هرگونه مانع مذهبی را به نفع مدرنیزاسیون و ترقیِ وارداتی خود از تحمل نمی‌کرد. محمدرضا همیشه خود را «شاه شیعه» معرفی می‌کرد و از اینکه علمای شیعه از این حافظ مذهب همانند همتایان سنی‌مذهبشان حمایت نمی‌کنند گله‌گذار بود. محمدرضا می‌کوشید تا ظواهر دین را تا آنجا که می‌تواند رعایت کند.

البته داستان‌های عشرت شاه و دربارش بر سر زبان‌ها بود و کسی نبود که نداند در نهانخانه این شاه شیعه چه می‌گذرد، اما مقید بود که هر ساله مجلس ظهر عاشورای مسجد سپهسالارش را برگزار کند و آخوندهای دربارش را برای ذکر مصیبت سیدالشهدا و مدح و منقبت خود، گرد هم آورد. حتی محمدرضا در این اواخر که خطر را بیبشتر احساس می‌کرد، حتی به زیارت بارگاه ائمه معصومین (علیهم‌السلام) هم می‌رفت و شهبانویش را هم با چادر و چارقد به آستانه‌بوسی حرم مطهر ثامن الحجج (علیه‌السلام) هم می‌برد؛ شاید که ملت به پاخاسته، شاه عیاش دیروز را فراموش کنند و خاطره تلخش را با کلیشه یک شاه شیعه جایگزین کنند.

با این حال این روند، صورت ظاهر ماجراها بود. در باطن وقایع، مردم به رهبری مرجع تقلید شجاعشان، حضرت امام خمینی (قدس سره)، می‌دانستند که نباید گول این زیارت رفتن‌ها و اشک ریختن‌ها را بخورند. شاه شیعه، دارد در پشت صحنه، مذهب را به کنج موزه‌ها و نمایشگاه‌ها می‌برد و نونهالِ اسرائیل را با نفت سرزمین مسلمانان تناور می‌کند. اما این تناقض ظاهر و باطن تنها تا عاشورای سال 42 دوام آورد. خرداد 42، نقطه عطفی بود که به دنبال آن، یک روحانی برجسته علیه سیاست‌های ضدملی و ضددینی رژیم حاکم برخاست و اعترض کرد تا همگان، آنچه در واقعیت جریان داشت را دریابند. عاشورای 42، سیاست و محرم را در ایران معاصر را بار دیگر به هم رساند.

شدت عزاداری‌ها و جنبش مردم در محرم 42 به اندازه‌ای «چشمگیر» بود که توجه گزارشگران ساواک را هم به خود جلب کرد. ماموران اطلاعاتی رژیم پهلوی در این باره گزارش می‌دهد: «وضع عزاداری در سال جاری در تهران بسیار بی‌سابقه و در دسته‌جات و مجالس روضه‌خوانی تعدادی زیاد جمعیت شرکت می‌کرد که شاید در ده سال اخیر بی‌سابقه بوده...» [2] شخص امام خمينی هم در محرم 42 به محلات مختلف سرکشی کرد و به دیدار هيئت‌‌هاي محلات كوچه حكيم، گذر جدا، عشق علي، چهل اختران، كوچه آذر، تكيه ملامحمود و... رفت. [3]

پس از سخنرانی حضرت امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه)، روز عاشورا و فردای آن پر از شور و قیام و جنبش شد. جمعیت‌‎های عزادار بین شعر دینی و شعار سیاسی را جمع کرده بودند و در حالی که تصاویر مرجع تقلیدشان را در دست داشتند فریاد می‌زدند: «خمینی، خمینی، خدا نگهدار تو- بمیرد، بمیرد، دشمن خونخوار تو. هنگام عبور عزاداران از مقابل کاخ مرمر نیز شعار «مرگ بر این دیکتاتور» از سوی مردمی که اشاره به کاخ شاه داشتند تکرار می‌شد.» [4]

حضرت امام در 28 اردی‌بهشت 42، از مبلغان و عزاداران ماه محرم الحرام خواسته بود که مراسم این سال را با جدیت و شور بیشتری برگزار کنند: «حضرات مبلغین عظام، هیآت محترم، و سران دسته‌های عزادار متذکر شوند که لازم است فریضۀ دینی خود را در این ایام در اجتماعات مسلمین ادا کنند، و از سید مظلومان فداکاری در راه احیای شریعت را فرا گیرند، و از توهّم چند روز حبس و زجر نترسند: و لا تهنوا و لا تحزنوا و أَنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین. آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی‌امیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقۀ ضالّ و مضلّه) همراهی می‌کند. دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده، و در دربار دست آنها باز است.» [5]

این در حالی بود که دولت پهلوی‌ها در همان سال، طی فرمان معروفی که صادر کرده بود، مبلغان و مروجان معارف حسینی را به پرهیز از سه چیز دستور داده بود: « اول؛ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند؛ دوم؛ علیه اسرائیل مطلبى گفته نشود؛ سوم؛ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است. [6]

در گزارش‌های اداره کل سوم ساواک پیرامون «طرح تبلیغاتی برای ماه‌های محرم و صفر» آمده است: «طی چند ماه اخیر روابط عده‌ای از روحانیون با دولت تیره شده و روحانیون مخالف، مبادرت به پخش اعلامیه و تحریکاتی بر ضد دولت نموده‌اند... در اعلامیه‌ها و سخنان آنان، نکات زیر به چشم می‌خورد:

1) زمامداران کنونی ایران از مجرای قانون اساسی منحرف و دارای سوء نیت می‌باشند و تصمیم دارند اساس دین اسلام را در ایران متزلزل و روحانیت را تضعیف نمایند.

2) دولت ایران تحت فشار استعمارگران غربی با دولت اسرائیل برضد کشورهای مسلمان عربی ارتباط برقرار ساخته و به پیشرفت صهیونیزم کمک می‌نماید و هدف اصلی استعمارگران از این اقدام آن است که بین کشورهای اسلامی تفرقه بیندازند و آن‌ها را در برابر هم قرار دهند تا بهتر بتوانند از منابع طبیعی آن‌ها استفاده و بر آن‌ها حکومت کنند.

3) چون زمامداران فعلی مقدمئ علیه قانون اساسی و دین اسلام و مدافع استعمارگران بر ضد منافع ملی می‌باشند بنابراین مسلمین باید علیه آنان مبارزه نمایند.» [7]

بانی سرکوب قیام مردمی 15 خرداد، کسی نبود جز اسدالله علم. کسی که انجمن‌های ایالتی و ولایتی را طرح کرده بود و حالا هم داشت مخالفان طرحش را تار و مار می‌کرد. باستانی پاریزی در همین رابطه می‌نویسد: «یکی از شوخی‌های تاریخ هم این است که فرزندِ گویندهِ شعر «حسین آن سرور خوبان و شمع جمع محفل‌ها» [پدر علم برای سیدالشهدا شعر گفته بود]، کارش به آنجا برسد که روز عاشورا، شمع محفل و رییس دولتی باشد که مامور بود عاشورای خونین 1383 هجری را به وجود آورد.» [8] اسدالله علم هم مانند محمدرضا، سعی می‌کرد مجالس ریای محرم و صفر را از دست ندهد و در کنار افرادی چون شریف امامی، هویدا و جمعی دیگر به مجالس مذهبی برود. در یکی از این مجالس، شیخ محمدتقی فلسفی سخنرانی می‌کرده است. علم در واکنش به حضور در یادداشت روزانه‌اش می‌نویسد:

«شب چند مجلس روضه‌خوانی رفتم. در یکی فلسفی روی منبر بود. این آخوند تاریخچه درازی دارد. اولا بسیار واعظ زبردستی است، ثانیا حافظه بسیار خوبی دارد، ثالثا لحن صدای او در نطق کردن واقعا گیرا است، ولی افسدالناس است. و وقتی نخست وزیر بودم، باز هم علمدار علما و فئودال‌ها بر علیه اصلاحات شاه شد تا غائله پانزدهم خرداد... پیش آمد. آن وقت من او را گرفتم و حبس کردم... چون خیلی خوب حرف می‌زند، اگر قدری بیشتر گفته بود ممکن بود در مجلس بلوا راه بیفتد و [انتقام] خودش را از من بگیرد. خوشبختانه کوتاه آمد.» [9]

محمدعلی اسلامی، از خادمان مجالس اباعبدالله هم درباره حضور هویدا در یکی از مجالس عزاداری خاطره جالبی نقل می‌کند. او می‌گوید: «دستور آمد از طرف ساواک و مقامات آن روز، حتی هویدا روز عاشورا آمد دم تیمچه با مسئولین و تمام افراد و ساواک که حاج آقا عباس باید شاه را دعا کند. اصلا انگشت گذاشتند روی این کار، خیلی سمج. بعد ایشان می‌خواست روی چهارپایه نرود و با وضعی روبرو بود که خلاصه از زیر این برنامه فرار می‌کند... رفت روی چهارپایه دم در تیمچه حاجب‌الدوله با آن فشاری که در ایشان بود ایشان شروع کرد این اشعار را خواندن:

نازم حسین را که چو در خون خود تپید...

قامت چو زیر بار زر و زور خم نکرد

در پیش عزم و همت او آسمان خمید.» [10]

وقایع عاشورای 42، انصافا عرضه تلاقی حماسه حسینی با جنبش مردمی ملت ایران بود. عزاداران حسینی در دسته‌جات و هیئات مذهبی، ذکر مصیبت سالار شهیدان را با روایت حماسه آمیخته بودند و شجاعت حسینی را با دلاوری خمینی همآغوش کرده بودند. برای نمونه در برخی متون و شعارهای نوشته بر پلاکاردهای محرم 42 نوشته شده بود:

«قم شد، کربلا/ هر روزش عاشورا

فیضیه، قتلگاه/ خون جگر علما

واویلا، واویلا

عمال اسرائیلی رسوا، کشتند در قم بی‌پناهان را

شد موج خون برپا

شد موج خون برپا» یا؛

«شد موسم یاری مولانا الخمینی / ای شیعیان! برپا کنید شور حسینی» و یا؛

«خمینی، خمینی، تو زاده حسینی/ جان را به کف بنهادی‌ای در راه قرآن.» [11]

محمد علی اسلامی هم درباره وضعیت حاکم بر هیئات مذهبی می‌گوید: «بعد از وقایع فیضیه و در محرم 1342 از سوی امام و مراجع دستور آمد که می‌بایستی نوحه‌هایی با مضامین انقلابی در هیئت خوانده شود. این همان سالی بود که امام فرمودند من سینه‌ام را برای اصابت سرنیزه‌ها آماده کرده‌ام. مرحوم خوشدل تهرانی شعری سرود که هیئت بنی‌فاطمه در بازار خواند و مردم حاضر در بازار کفاش‌ها همصدا با مشت‌های گره‌کرده، در حالی که نیم‌تر به هوا می‌پریدند، این اشعار را جواب می‌دادند. مردم هم همه هیئت‌ها را ول کرده بودند آمده بودند جزء بنی‌فاطمه... شعر خوشدل این بود:

عباس مه‌لقا، عباس مه‌لقا سقای کربلا

شد دو دستش جدا واویلا، واویلا

فرمود والله ان قطعتمو یمینی شد موسم یاری مولانا الخمینی

روز بعد، روز دهم به یادبود شهدای فیضیه... مردم چنین می‌گفتند رو عاشورا:

چون طرف شد یزید با قرآن مجید خون شاه شهید، ریخت در کربلا، واویلا، واویلا

بنیادشان بر باد دِه در این قیام، یا صاحب‌الامر.

...دوازدهم که پانزده خرداد بود، از این سرچشمه، منزل آقای تنها، هیئت آمد بیرون. خوشدل این نوحه را ساخت:

دخت علی، عقیله علیمه نازل به صبرش آیه کریمه

شجاعت، شهامت، بلاغت، فصاحت یک زن و این دل، یک زن و این دل

من معنی آزادی زنانم دخت رشید شاه مومنانم

آزادی نه این است آزادی ز دین است» [12]

با تبعید امام در سال 1343، اوج شور و جنبش حسینی مردم تا هنگامه‌های پیروزی انقلاب اسلامی به تاخیر افتاد. در این ایام، با وجود فراز و فرودهای مختلف، محرم هر ساله محملی برای تبلیغات علیه رژیم شاهنشاهی بود. اما اوج این تحولات در محرم 1356 و به‌ویژه محرم 1357 اتفاق افتاد.


* ارجاعات:

1. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، دکتر علی شریعتی، مجموعه آثار، ج 27، انتشارات الهام، 1371، ص 247
2. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، جواد منصوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج1، ص 623
3. حجت‌الاسلام عبدالمجيد معاديخواه در؛ خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، حوزه هنری، صص 284 ـ 285
4. تاریخ معاصر ایران، سال ششم، شماره 21و22
5. صحیفه امام خمینی، مرکز حفظ و نشر آثار امام، ج۱، صفحه ۲۲۹
6. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 2، ص 239
7. همان، سند شماره 115/3
8. از سیر تا پیاز، ابراهیم باستانی پاریزی، نشر علم، 1387، صص 551-553
9. یادداشت‌های علم، ج1، صص 160 و 161
10. مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 33، بهار 84
11. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج2، ص 643
12. مجله تاریخ معاصر ایران، شماره 33، بهار 84




منبع: سایت مشرق



 
تعداد بازدید: 900


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: