24 آبان 1393
فرزند پهلوان طیب حاج رضایی ضمن اشاره به ماجرای سیلی زدن طیب به گوش شهرداروقت تهران، کتک زدن نصیری و پیغامی که برای امام خمینی(ره) فرستاد، گفت: امام راحل فرمود طیبحاج رضایی حُـرّ دیگری برای اسلام بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از آدینه تهران، یازدهم آبان پنجاهمین سالروز شهادت پهلوانی است که بدون اغراق او را باید حر انقلاب اسلامی نامید. طیب حاج رضایی از عیاران و باستانی کارهای تهران در دوران ستم شاهی و از جمله افرادی بود که در ادبیات محاورهای آن زمان به لوتی مشهور بود. طیب در محله صابون پز خانه(در اصطلاح عام صام پزخانه) تهران به دنیا آمد. پدر او حسینعلی حاج رضایی از اهالی سگمس آباد(ارتش آباد) از توابع قرقان قزوین بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع آوری بوتههای خشک برای نانواییها مشغول شد. او از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقه مند بود و پس از پایان یافتن دوره سربازی بود که نام او کم کم بر سر زبانها افتاد. طیب از سال 1330 تا 1342 از میدان داران به نام میوه و تره بار تهران بود و به کار خرید و فروش میوه و تره بار مشغول بود. او در دوران زندگی اش دو همسر و هفت فرزند داشت. وی در سال 1332 از موافقین رژیم شاهنشاهی پهلوی در کودتای 28 مرداد بود. اما بعدها تغییر رویه داد و به انقلابیون نهضت اسلامی پیوست و سرانجام در یازدهم آبان ماه 1342 در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران اعدام گردید و در قسمت شرقی حرم شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد. آنچه از نظرتان میگذرد گفتگوی آدینه تهران با یکی از فرزندان پهلوان طیب حاج رضایی به نام بیژن حاج محمدرضا است که در ادامه از نظرتان میگذرد.
به عنوان اولین سئوال در مورد خصوصیات اخلاقی و رفتاری مرحوم طیب حاج رضایی بفرمایید؟
مرحوم پدرم بسیار آدم دل رحمی بود. ایشان بسیار انسان متدینی بود. هدفی جز کمک به مردم نداشت. به هر نوع و شکلی که میتوانست کمک میکرد و تمام سعی اش این بود که به کسی ظلم نکند. این آدم علی رغم اسم و رسمی که داشت و فکر میشد خیلی خشن و بد اخلاق باشد اما بسیار مرد دل رحم، متعهد و متدینی بود. ایشان خیلی منصف و مهربان نسبت به فرزندان و مادرم بود. پدرم در بیشتر اوقات به فکر حل مشکلات مردم بود و هر موقع که به خانه برمی گشت، پشت در هر روز حدود 40 الی 50 نفر بودند که پدرم به تک تک حرفهای آنها گوش میداد و در حل مشکلات آنها جدیت فراوانی داشت.
به نظر شما برداشتی که از مرحوم طیب حاج رضایی در افکار عمومی است با شخصیت ایشان تطابق دارد؟
به شمار عرض کنم بنده و سایر برادران و خواهرانم حتی یک تلنگری هم از پدر نخوردهایم. در حالی که در آن دوره کتک زدن هم در مدرسه و هم در خانه یکی از روشهای تربیت و تنبیه فرزندان بود. ممکن بود که در مدرسه تنبیه شدیم ولی از پدرمان به غیر از از محبت و دست و دلبازی چیز دیگری یاد نداریم.
مبارزات سیاسی ایشان از چه زمان شروع شد و سیر تطور آن چگونه بود؟
سرمنشا فعالیتهای سیاسی پدرم از سال 1332 شروع میشود. مرحوم پدرم به آیتالله بروجردی ارادت خاصی داشت و مقلد ایشان بود. پدرم (طیب حاج رضایی) آیتالله کاشانی را خیلی دوست داشت و شیفته شجاعت این روحانی مبارز بود و در بیشتر سخنرانی هایش شرکت میکرد. آیتالله طباطبایی و بهبهانی نیز خوب پدرم را میشناختند.
نقش حاج رضایی در کودتای 28 مرداد چگونه بود؟
پدرم فرد مقید و معتقدی بود و به ناموس خیلی اهمیت میداد. در آن روز تعدادی به خانه ما آمدند و پدرم به همراه آنها به منزل آیتالله کاشانی رفتند. ایشان به آنها گفته بود که شاه از کشور خارج شده و مملکت در بحران است. بهاضافه اینکه توده ایها دارند بر مملکت غالب میشوند و اگر آنها موفق شوند دیگر ناموسی وجود نخواهد داشت. مساله ناموس مثل ناقوس بزرگی در مغز پدرم بود. وقتی صحبت از ناموس میشد فکر میکرد که آن لحظه همه چیز در معرض خطر است. مرحوم پدرم را اگر قطعه قطعه میکردند زیر بار نمیرفت. پدرم در 28 مرداد به دستور آیتالله کاشانی وارد شدند. اصلا شاه را نمیشناختند. به عنوان یک کار دینی و مذهبی برای حفظ ناموس کشور وارد صحنه شدند.
جناب آقای حاج رضایی این مسائل را مستقیم درک کرده اید یا اینکه شنیده اید؟
از صحبتهای پدر و مادرم شنیده ام. حدود 29 تا 31 مرداد بود که شبانه ماموران برای دستگیری پدرم آمدند و با حکم بازداشت پدرم را بردند . در حدود 11 ماه زندانی شد.
چرا رژیم پهلوی از طیب حاج رضایی وحشت داشت؟
درگیری پدرم با نصیری از یک طرف و اعتراض و مبارزه با کانونهای بهاییت در کشور از طرف دیگر موجبات کینه پهلویها را نسبت به پدرم شده بود.
ماجرای سیلی زدن مرحوم طیب به شهردار و کتک زدن نصیری چه بود؟
مرحوم پدرم از ابتدای تا انتهای ماه محرم خرج میداد و گوسفندان زیادی را قربانی میکرد. ایشان این گوسفندان را در میدان نگهداری میکرد. لذا با اعتراض بهانه جویانه شهردار مواجه میشود. به دلیل توهین شهردار پدرم سیلی محکمی به او میزند که موجب واژگون کردن و آتش زدن ماشینهای آنها در میدان میشود. به دنبال آن یک حرکت 100 هزار نفری اعتراض آمیز به طرف کاخ انجام شد. نظام پهلوی وقتی دید با یک فریاد چنین جمعیتی به راه میافتد بلافاصله تغییراتی در سطح مدیران منطقه ایجاد کرد. در آن دوره درگیری با نصیری نیز حادث شده بود پدرم به قم هم سفرهای داشتند و تکیه بزرگی نیز داشتیم که از آقایی بنام نهاوندی دعوت میکرد و ایشان نیز سخنرانیهای زیادی علیه حکومت انجام میداد تا اینکه پدرم را با دستبند به شهربانی بردند. اما پدرم باز با همان وضع و دست بسته به نصیری حمله سختی کرد و او را به سختی کتک زد. در آن زمان دادگاه پدرم و حاج اسماعیل رضایی را محکوم به اعدام کرد. ما در این مدت ملاقات هایی را با پدرم داشتیم که ایشان را دعوت به صبر میکرد و میگفت آنکه مرا میبرد فکر شما را میکند.
خاطره خاصی از پدر بزرگوارتان دارید؟
شخصی بنام حسین شمشاد که به دلیل خوش هیکل بودن به او شمشاد میگفتند که ایشان هم از زندانیان15 خرداد سال 1342 بود فکر میکرد به خاطر پدرم زندانی شده و قدری از پدرم ناراحت بود. اما یک روز مانده به اعدام پدرم فهمیده بود که اشتباه میکند و در زندان پدرم را در آغوش گرفته بود و ازش حلالیت طلبید. پدرم در گوش شمشاد گفته بود که مطلبی را میگویم یادت نرود.
حاج مهدی نراقی تعریف میکرد که بعد از پیروزی انقلاب زندانیان پانزده خرداد به دیدار امام راحل رفتند در آخر جلسه حسین شمشاد به امام خمینی(ره) میگوید من پیغامی برای شما دارم.( طیب حاج رضایی گفت من دیگر امام را نمیبینم ولی شماها ایشان را خواهید دید. اگر امام را دیدی به ایشان بگویید طیب ندیده شما را خرید اما همه شما را دیدند و خریدند.) در آن لحظه اشک از چشمان امام(ره) جاری شد و فرمود که حقیقتا طیب حاج زمانی حر دیگری بود برای اسلام و یک آزاد مرد بود.
/یادداشت/امان از امتحان و نتایج آن
فضل اللهفرخ
بهمنا سبت پنجاهمین سال شهادت دو مرد رشید شهید طیب حاج رضائی وحاج اسماعیل رضائی
یکی از مسائل مهم وحتمی طبق آیات قرآن برای همگان مسئله امتحان است زیرا سعود وسقوط هرکس بوسیله امتحان انجام میشود.حضرت علی (علیه السلام)میفرماید: «عندالامتحان یکرم الرجل اویهمان»؛ در هنگام امتحان انسان یا گرامی وارزشمند میشود یا بیارزش ومردود وباز میفرماید: «عند الامتحان یعرف جواهرالرجال»؛ یعنی در هنگام امتحان است که جوهره وارزش درونی اشخاص شناخته میشود اگر بهتاریخ بنگریم بزرگان بودند که در هنگام امتحان شکست خوردند و رفوزه شدند و افرادی عادی بودند که در امتحانات سر افراز بیرون آمدند در صدر اسلام افرادی بعنوان یارو صحابی سالها در کنار پیامبر بودند وسرانجام در امتحان بعد از پیامبر (ص)رفوزه شده ودر برابر جانشین بلافصل او ایستادند وافرادی مانند اوسقرنی در تمام عمر پیامبر(ص)را ندیدند ولی عاشق پیامبر(ص)شدند وسرانجام در رکاب وصی پیامبر(ص)شربت شهادت نوشیدند ودر بیست وپنج سال فتنه بعد از پیامبر(ص)لغزش پیدا نکرده ودر امتحان بزرگ نمره ممتاز گرفت.
در انقلاب اسلامی ما هم چنین بود عدهای سالیانی در کنار امام بودند وسرانجام در امتحانات وفتنه هارفوزه ومنحرف شدند اما جوانمردی مانند شهید طیب حاج رضائی که در عمر خود امام را ندیده بود در یک امتحان سخت وطاقت فرسا در شکنجه گاه طاغوت مردانه ایستاد وگفت (من تا کنون امام را ندیدهام ولی حاضرم بمیرم و به این سید اولاد پیامبر(ص)تهمت نزنم).
وچنین کرد ودر این امتحان بزرگ بههمراه شهید حاج رضائی شربت شهادت نوشیدند و به لقاءالله پیوستند و در دنیا وآخرت رو سفید و سرافراز شدند وشاید این سعادت در پرتو محبت سفینه نجات حضرت سیدالشهدا بود و پیروی از حرابن ریاحی همانگونه که میدانیم حر در صف یزیدیان و فرمانده لشکر بود اما در برخورد با امام حسین (علیهالسلام )رعایت ادب بهخرج دادوهنگام نماز به امام حسین(ع)اقتدانمود واین سبب گردید که کشتی نجات دست اورا بگیرد که از این امتحان بزرگ سر بلند وسرافراز بیرون آورد واورا به عنوان یار خویش پذیرفت وشهید طیب نیز که در ایام محرم دسته عزاداری امام حسین(ع)براه میانداخت وبه مقام ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)ابزار ارادت مینمود کشتی نجات در هنگام امتحان وغرق شدن دست اورا گرفت واورا از امتحان سربلند بیرون آورد همچنانکه امام حسین (ع)در بالین حر فرمود تو حری چنانکه مادرت نام تورا حر گذاشت .
باید به طیب گفت واقعا تو طیب وطاهرشدی چنانکه مادرت نام تورا طیب گذاشت امید است از این امتحانات درس بیاموزیم وعبرت بگیریم .
درود بهروان پاک تمامی شهیدان بخصوص شهیدان طیب وحاج اسماعیل رضائی
منبع: سایت تسنیم
تعداد بازدید: 876