24 آبان 1393
«تعجب نکنید که چگونه من دارم از «گریستن» دفاع میکنم، که شنیدهاید -و بارها- که از برنامه گریه و روضه انتقاد کردهام. آری، این دو سخن من با هم متضاد نیستند. «برنامه گریه کردن» به عنوان یک «کار» و یک «وظیفه» و یک «وسیله» برای رسیدن به «هدفی» و به عنوان یک «اصل» و یک «حکم» چیزی دیگری است و «گریستن»، یعنی تجلی طبیعی یک احساس، حالتی جبری و فطری از یک عشق، یک رنج، یک شوق یا اندوه، چیز دیگری... اما آنکه برای گریه کردن، برنامهای طرح میکند و آن را هدف میداند و به صورت یک رسم، یک سنت، یک وظیفه مذهبی و یا یک کار اصلی و یا به عنوان وسیلهای برای جلب نفعی، دفع ضرری، جبران نقصی، تقصیری، رسیدن به هدفی، نتیجهای و پاداشی، آن را «صورت میدهد»، آدم خاطرجمع و بیدرد و حقهای است.» [1]
اینها، جملات مردی است که یک هدف بزرگ در زندگی سیاسی و فرهنگی خود داشت: «مبارزه». علی شریعتی، فهمیده بود که اگر بخواهد دغدغههای چپروانه خود را حفظ کند و در عین حال، «مسلمان» هم باقی بماند، ناگزیر باید به تفسیری جدید از «تشیع» دست پیدا کند که «مذهب» را به «آیین مبارزه» مبدل کند. علی شریعتی ابایی نداشت که برای رسیدن به این هدف خود، گاه رودرروی متشرعان بایستد و «علامه مجلسی»ها را به دلیل مبارز نبودن بالای دار انتقاداتش ببرد، و یا در مقابل متجددان قرار بگیرد و از «عزاداری» بر سیدالشهدا (علیهالسلام) دفاع کند.
شریعتی، مانند بسیاری از حوزههای دیگر دین که ورود پیدا میکند و عَلَم «اصلاحگری» در دست میگیرد، در این حوزه هم، با نیت اصلاح وارد بحث میشود؛ «اصلاحِ معطوف به مبارزه.» همان گونه که شریعتی میخواهد روحانیت، روشنفکری، اسلامشناسی و ... را «اصلاح» کند و نه آنکه از بیخ برکَنَد، در اینجا هم نه آنکه بخواهد منکِر عزاداری و آیینِ اشک باشد، قرائتی «هدفدار و کارا» از آن را مدنظر قرار میدهد. برای همین آن عزاداریای را که «فایده»ای برای ایمان آدمی ندارد رد میکند. بدیهی است که چنین قرائتی که در سرتاسر اندیشه شریعتی وجود دارد، یک قرائت «مبالغهآمیز» است. شریعتی آن قدر هم و غم و سعی خود را معطوف به این موارد اصلاحی میکند که گاه این توهم را پدید میآورد که وی، از بنیان با موضوع مخالف است. مثلا شریعتی آن قدر با غلظت، روحانیتِ بد (صفوی) را میزند و روحانیتِ خوب (علوی) را ستایش میکند که به نوعی «قطبی شدن» بحث میانجامد. در حالی که در بیان رایج مذهبی ما، چنین قطبی کردنی رواج ندارد و گویندگان و نویسندگان میکوشند که کمتر افراد را تقسیمبندیِ مطلق کنند.
علی شریعتی در موضوع عزاداری هم همین رویه دارد. او اصل عزاداری و سوگ و اشک را انکار نمیکند بلکه از آن عزاداریِ بدی میگوید که عزادار «بعد از انجام «برنامه گریه کردن» و «مراسم غصه خوردن» و سایر مسائل مربوطه، چای و قهوهای و قلیانی، و بعد هم با روح سبک و وجدان موفق و احساس این که کار مهمی کرده است و قدمی برداشته در راه عقیده و ایمان و یا عشق و هجران و عزا و مصیبتش، بر میخیزد و میرود دنبال کارش و ادامه زندگی روزمره رایجش، تا باز «برنامه گریه کردن» دیگری و برگزاری «مراسم غصه خوردن موسمی» دیگری، طبق قرار تعیین شده و برنامه تنظیم شده.» [2]
برای شریعتی، «گریهای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان میآید.» [3] شریعتی هیچ یک از عقاید اسلامی را رد نمیکند. او تنها یک هدف دارد و آن هم این است که اسلام را «مبارز و انقلابی» کند و دین را –از اصول عقاید گرفته تا نماز و روزه و عزاداری- را، به آیینی برای ریشهکنی ستم و نیل به آزادی تبدیل کند. برای همین منظور، دست به استفسار میزند و دنبال مقصر میگردد:
«اگر این مرد در عاشورا بر سر و تنش تیغ میکشد و به عشق حسین از شکنجه و درد خویش لذت می برد و حسین را کج می شناسد و کربلا را بد می فهمد، مقصر کیست؟ اگر این زن با تمام وجودش می گرید و نام فاطمه و یاد زینب، آتش در استخوانش می زند و اگر بداند که «می ارزد» و «به کار می آید» عاشقانه جانش را می بخشد، اما این دو را نمی شناسد و یک جمله از سخنانشان را نمی داند و یک خط از شرح حالشان نخوانده است و فاطمه را فقط کنار در خانه اش، در لحظه ای که در به پهلویش می خورد، به یاد می آورد و زینب را در ساعتی که از خیمه به سراغ شهیدی بیرون می پرد و فقط از صبح عاشورا تا ظهر عاشورا از او خبر دارد و از عصر عاشورا دیگر برای همیشه گمش می کند و درست از روزی که کار زینب و رسالت بزرگش که وراثت حسین است، آغاز می شود، آگاهی او از زینب پایان می یابد، مقصر کیست؟ و اگر پسر تحصیل کرده و روشنفکر آن مرد و دختر تحصیل کرده و روشنفکر این زن قضاوتشان این باشد که دین گریه و نوحه و عزا و مصیبت به چه کار می آید؟ این همه شور و عشق و ناله و زاری بر حسین و فاطمه و زینب، از کار یک ملت... که به آگاهی و نفی ستم و شور آزادی محتاج است، چه گرهی می گشاید؟» [4]
علی شریعتی در پاسخ به متنتقدانش میگوید: «اختلاف بر سر این است که کار حسین [علیهالسلام]، برای آن است که با گریه بر مرگش، لَش بودن خود را جبران کنیم و ثوابی نثار ارواحمان یا با پیروی از او، لَش بودن را در خویش بمیرانیم و روح حیات را بر کالبد مردههای متحرکمان بدمیم؟ آخر، کجای این دو گونه معرفی شهادت «اختلاف نظر علمی» است که به نقد علمی و «آرام» و مودبانه [و]... بنشینیم؟» [5]
شریعتی، علت سختگیری تاریخ حکومتهای معاصر ایران نسبت به مجالس عزاداری را در همین توانایی بلقوه جنبشی این نهضتها میداند: «عزاداری نه یک روز، نه ده روز، ته یک ماه، نه دو ماه، بلکه در تمام سال، برای چه؟ برای اینکه ملتی در شهادت زندگی میکند، باید عزادار باشد و در مجلس عزای خویش شهادت را بازگو کند و با یاد آوردن از شهیدانش، شهیدانی تازه بسازد. مجلس عزا ترتیب میدهد تا شهادت را به نسل آینده و نسلهای آینده منتقل کند. و به این دلیل است که دستگاههای حکومتی با تمامی قدرتشان میکوشند تا از برگزاری این مجالس جلوگیری کنند.» [6]
مرحوم شریعتی نظریاتش را بهصراحت و روشنی بیان کرد اما آنچه بیش از نظریات او دردسرساز شد، «مصداقیابی»ها و بعضا «مصداقسازی»هایی بود که برای نظرات او انجام شد. به گونهای که بسیاری، عزاداریهای سنتی که تکایا و هیئات برگزار میشد و میشود را مصداقی برای نظرات مرحوم شریعتی دانستند و به نفی آنها پرداختند. البته بخشی از این «جرم» مصداقسازی به بنیانگذاران حسینه ارشاد هم باز میگردد. حسینه ارشاد، شاید آغازگر مجالسی بود که برخلاف مجالس سنتی عزاداری، عدهای را گرد هم آورده بود که به جای زمین بر صندلی مینشستند و به جای آنکه بیشتر سینه بزنند و عزاداری کنند، به سخنان سخنرانان مدِ روز گوش دهند.
نمونههای این رویکردهای ضدسنتی را هنوز هم میتوان سراغ گرفت. رویکردهای حسینه ارشادی که عزاداری سنتی را بیفایده، بیهوده و عوامانه میداند و ترجیح میدهد به جای برگزاری محافل عظیم حسینی، عدهای را –که عمدتا در لسان عامه «فرهیخته» نامیده میشوند- گرد هم بیاورد و به آنها مثلا «جامعهشناسی عاشورا» یا «دموکراسی و امام حسین (علیهالسلام)» را بیاموزاند و دست آخر، اگر فرصتی شد قطعه شعری یا ذکر مصیبت مختصری هم انجام شود و محفلنشینان بروند. واپسین نمونه آن عزاداریهایی است که در بنیاد امید ایرانیان از سال 92 و در نخستین سال تاسیس این بنیاد آغاز شد. هرچند حسینه ارشاد، هنوز هم همان رویه را دنبال میکند و محافل دیگری هم به این شکل و قیاس وجود دارند، اما این مجلس، نمونه متاخر این رویکرد است.
یکی دیگر از گروههایی که همین مشی را دنبال میکند، انجمن اسلامی دانشجویان -دنبالچه سیاسی گروههای تجددگرا- است که به تاسی از سَلَف ملی-مذهبی خود، هنوز هم احساس میکند که مانند ده چهل، باید روضهها را با اتاقهای هماندیشی و سخنرانی عوض کند. جالب است که در نشریات این گروه نیز، روضهها و مجالس عزاداری سنتی به تمسخر گرفته میشود و عمدتا هم با استناد به آرای شریعتی، آماج نقد و «مصداقیابی» قرار میگیرد.
در مقابل این جریانات ظاهرا «نوگرا»، هنوز هم نظرات متقنی در تایید عزاداریهای سنتی وجود دارد. در این نظرات، اگر این الگوی سنتی را کنار بگذاریم، نیروبخشی و شورآفرینی عزاداریها هم از میان خواهد رفت. براساس این استدلال، ضروری است که هم جنبههای معرفتی عزاداری برای امام حسین در نظر گرفته شود و هم عواطف و احساسات صحیح دینی هم به هیجان درآید. برای نمونه، علامه مصباح یزدی، در پاسخ به علت حفظ عزاداریها به شکل سنتی آن میگوید:
«چرا خاطره سیدالشهدا (علیهالسلام) را فقط با بحث و گفتگو، سخنرانی، تشکیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمیداریم؟ چرا باید عزاداری کرد؟ جواب این است که این صحنهها باید به وجود بیاید که غیر از عامل شناخت، عامل احساسی- عاطفی نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریک شود، آن گاه میتواند اثر کند. نمونه چنین تاثیری را میتوانید در زندگی فردی و نیز زندگی اجتماعی خود بیابید. به خصوص در این سی- چهل سال اخیر که حرکت امام (رحمةاللهعلیه) علیه دستگاه طاغوت و کفر شروع شد. ملاحظه کردید که در ایام محرم و صفر نام سیدالشهدا (علیهالسلام) و عزاداری سیدالشهدا (علیهالسلام) مردم را به حرکت وادار میکرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمیشود و جز با همین مراسم سنتی عزاداری یا نظایر آن حاصل نمیشود؛ باید عمل کرد و رفتاری نشان داد که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند، آن گاه اثربخش خواهد بود.» [7]
این بحث، ادامه همان سخنی است که از امام راحل (قدس سره) باقی مانده که فرمودند: « باید ما محرّم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت- علیهمالسلام- که با ذکر مصائب اهل بیت- علیهمالسلام- زنده مانده است این مذهب تا حالا؛ با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیه سرایی و روضهخوانی. شیاطین به گوش شما نگویند که ما انقلاب کردیم، حالا باید همان مسائل انقلاب را بگوییم و مسائلی که در سابق بود حالا دیگر منسی باید بشود؛ خیر. ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این دستهجات مبارک اسلامی که در عاشورا، در محرّم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتند، [باشیم؛] تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند. محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است. فداکاری سیدالشهدا- سلام اللَّه علیه- است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است؛ زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتی خودش از طرف روحانیون، از طرف خطبا، با همان وضع سابق و از طرف تودههای مردم با همان ترتیب سابق که دستهجات معظم و منظم، دستهجات عزاداری به عنوان عزاداری راه میافتاد. باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید.» [8]
* ارجاعات:
1. زن، علی شریعتی، انتشارات چاپخش، چاپ نوزدهم، 1385، صص 20و21
2. همان، ص22
3. همان، صص 22و23
4. همان، ص14
5. شیعه، علی شریعتی، سال 1378، انتشارات الهام، ص14
6. همان، ص21
7. آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، زمستان 1381، ص21
8. صحیفه امام خمینی، مرکز حفظ و نشر آثار امام، ج15، صص 330-333
منبع: سایت مشرق
تعداد بازدید: 824