انقلاب اسلامی :: طیب گفت: همان‌طور که شاه را آوردم، خودم هم می‌برمش - گفتگوی منتشرنشده از مرحوم ابوالفضل حاج حیدری؛

طیب گفت: همان‌طور که شاه را آوردم، خودم هم می‌برمش - گفتگوی منتشرنشده از مرحوم ابوالفضل حاج حیدری؛

24 آبان 1393

طیب گفت: همان‌طور که شاه را آوردم، خودم هم می‌برمش/ هر جا پای مسائل دینی پیش می‌آمد، زیر بار دستورات حکومت نمی‌رفت

گفت و شنودی که پیش روی شماست، یکی از واپسین مصاحبه‌های مجاهد صادق و صابر، شادروان حاج ابوالفضل حاج حیدری است. او در این گفت و شنود با بیان خاطرات شخصی خود از شهید طیب حاج رضایی، تحلیل خویش از میزان هماهنگی او با نهضت امام را بیان داشته است. او که خود از یاران پرسابقه انقلاب بود، جوانمردی حُر گونه طیب را می‌ستود و از آن به عظمت یاد می‌کرد
.


*جنابعالی مرحوم طیب را از چه زمانی و چگونه ‌شناختید؟ چه خصالی را در او برجسته دیدید؟

یک منزل مرحوم طیب در میدان خراسان و منزل دیگرش در خیابان امیراتابک در خیابان پارک نزدیک میدان و منزل ما در بی‌سیم نجف‌آباد میدان خراسان و محل کار ما در بازار بود. بعد همراه با آقای عسگراولادی به چهار راه سیروس رفتیم و در سرای دماوند دفتر زدیم. سر و کار ما با خواروبار فروشی‌های تهران بود و همه جور آدمی را می‌دیدیم.

محله‌های قدیم تهران داش‌مشدی‌ها و گردن کلفت‌هایی داشت که بعضی‌هایشان آدم‌های بسیار مقیدی بودند و نسبت به خانواده‌ها و جوانان محله تعصب داشتند. البته عده‌ای از این لات‌ها هم، قید خاصی نداشتند. آن روزها میادین تهران حالت مرکزیت شهر را داشتند و بر مسائل اجتماعی و سیاسی تأثیر خاصی می‌گذاشتند. مرحوم طیب هم در میدان برای خودش کیا و بیایی داشت و به داش‌مشدی‌ بودن مشهور بود.


*به سایر داش‌مشدی‌ها و حوزه نفوذشان هم اشاره‌ای بفرمایید؟

بله، در میدان شوش عبدالله نقاش بود. در میدان شاه (قیام فعلی) علی رستمی و ناصر جگرکی، در باغ فردوس هفت برادر به نام هفت کچلون و در میدان خراسان فردی به اسم فروتن بود.


*در منش مرحوم طیب نسبت به همگنانش، چه ویژگی‌ها و تفاوت‌هایی وجود داشت؟

همان‌طور که اشاره کردم عده‌ای از این داش‌مشدی‌ها از محله‌های خود محافظت می‌کردند و به کار مردم می‌رسیدند. مرحوم طیب هم می‌آمد و در میدان خراسان می‌نشست و به مشکلات مردم می‌رسید. او در میدان هم دفتری داشت که در آنجا هم به درد مردم می‌رسید. یک روز خودم دیدم او ته دفتر، پشت میز کارش نشسته بود که پیرمردی از جلوی دفتر رد شد. طیب داشت با یکی دو نفر صحبت می‌کرد. همین‌ که پیرمرد را دید، بلند شد و آمد تا به کار آن آدم از کار افتاده برسد. در میدان قهوه‌خانه‌هایی بود که برای دفاتر چای می‌برد. او برای این‌ که کسی متوجه نشود می‌خواهد به آن پیرمرد کمک کند، به قهوه‌چی گفت: چای بیاورد و از کنار پیرمرد گذشت و یواشکی پولی را که قبلاً آماده کرده بود، در جیب پیرمرد گذاشت! عادت داشت مخفیانه کمک کند. او به خاطر وابستگی به دستگاه امکانات خاصی می‌گرفت، اما آنها را صرف مردم هم می‌کرد و به قول امروزی‌ها تنهاخور نبود.

طیب گفت: همان‌طور که شاه را آوردم، خودم هم می‌برمش/ هر جا پای مسائل دینی پیش می‌آمد، زیر بار دستورات حکومت نمی‌رفت


*این امکانات خاص از چه قبیل بودند؟

قبلاً دستگاه واردات بعضی از میوه‌ها را، منحصراً در اختیار او قرار داده بود.


*شما دسته عزاداری طیب را دیده بودید،این محفل چه ویژگی هایی داشت؟

بله، طیب معتقد بود در دهه اول محرم در محل باسکول میدانش، مراسم عزاداری راه بیندازد. سیاه می‌زد و سخنران دعوت و اطعام می‌کرد. دسته طیب در شب سوم محرم از میدان شوش حرکت می‌کرد و به طرف چهار راه سیروس و سرچشمه می‌رفت و برمی‌گشت. طیب معتقد بود در عزاداری اباعبدالله(ع) شرکت کند.


*اشاره کردید طیب وابسته به دستگاه بود. در فاصله 28 مرداد 32 تا 15 خرداد 42 چه مسائلی پیش آمد که طیب به مخالفت با دستگاه پرداخت؟

قضیه از وقتی شروع شد که ملکه پسرش را در زایشگاهی در چهارراه مولوی به دنیا آورد. طیب چندین طاق نصرت در آنجا زده بود و هر چند قدم، یک گوسفند قربانی می‌کرد! موقعی که شاه از بیمارستان بیرون آمد، طیب منقل اسپندی را که در دست داشت، به دست نصیری داد تا با شاه دست بدهد! این حرکت طیب، خیلی برای نصیری گران بود و از همان جا کینه طیب را به دل گرفت و علیه او اقدامات زیادی را انجام داد. طیب هم که هر جا پای مسائل دینی پیش می‌آمد، زیر بار دستورات حکومت نمی‌رفت. نصیری هم از این موضوع نهایت استفاده را کرد. از جمله یک بار دستور داد با دار و دسته‌اش برود و مراسم حامیان نهضت امام در مسجد حاج ابوالفتح را به هم بزند و طیب گفته بود: من مراسم عزاداری اباعبدالله(ع) را به هم نمی‌زنم! خلاصه هر چه اصرار و تهدید کرده بودند، زیر بار نرفته بود و این کار مخالفت با دستگاه تلقی شد.


*ظاهراً در جریان مدرسه فیضیه هم زیر بار دستور دستگاه نرفته بود؟...

همین‌طور است. رژیم ترجیح می‌داد وانمود کند این مردم هستند که به تقابل با این حرکت‌ها می‌پردازند و رژیم کاری به این مسائل ندارد! در جریان مدرسه فیضیه هم رژیم خیلی تلاش کرد این داش‌مشدی‌ها را راه بیندازد و بساط فیضیه را به هم بریزد، اما نتوانست و بالاخره هم از نیروهای گارد خودش استفاده کرد و آن فاجعه را به راه انداخت.
همانطور که عرض کردم، قبل از 15 خرداد هم، عده‌ای می‌خواستند در مسجد حاج ابوالفتح جمع شوند و دستگاه از طیب خواسته بود بیاید و این بساط را به هم بریزد و باز طیب قبول نکرد، در نتیجه سرهنگ طاهری همراه با مأمورانش آمد و در مسجد حاج ابوالفتح را قفل کرد! مردم هجوم آوردند و در آهنی مسجد را از جا کندند و تا مأموران آمدند به خود بیایند، مسجد را پر کردند و دیگر کاری از دست مأموران برنیامد! به هر حال رژیم نمی‌توانست این رفتارها را تحمل کند. نصیری هم که کینه مرحوم طیب را در دل داشت و دنبال بهانه می‌گشت تا دستور دستگیری او را بدهد.

طیب گفت: همان‌طور که شاه را آوردم، خودم هم می‌برمش/ هر جا پای مسائل دینی پیش می‌آمد، زیر بار دستورات حکومت نمی‌رفت


*برخی معتقدند مرحوم طیب در 15 خرداد حضور نداشت و این واقعه را بهانه‌ای برای دستگیری او کردند. دیدگاه شما در این باره چیست؟

بله، واقعیت این است که جریان 15 خرداد را مقلدان امام به راه انداختند. مرحوم طیب تحلیل سیاسی نداشت و در نتیجه برای شرکت در این قیام انگیزه‌ای هم نداشت. در واقع شهید عراقی بود که با طیب صحبت کرد و او هم حداکثر کاری که کرد، شرکت برخی از دوستانش، در بخشی از مسیر راه‌پیمایی بود. رژیم قضیه 15 خرداد را بهانه کرد تا افراد سرشناسی را که در محله‌ها صاحب قدرتی بودند، قلع و قمع کند، از جمله مرحوم طیب، حاج علی نوری، عبدالله نقاش، فروتن، هفت کچلان و.... رژیم عده زیادی از روحانیون را هم دستگیر و سعی کرد قضیه را به گردن آنها بیندازد، اما نتوانست، به همین دلیل قضیه را به لوتی‌ها ربط داد و مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی را نگه داشت تا تقصیر را به گردن آنها بیندازد.


*خودتان آنها را دیدید؟

بله، مرا در بهمن 43 دستگیر کردند و به زندان شهربانی ـ که بعدها اسمش کمیته مشترک ضد خرابکاری شد ـ بردند. این مطلب را از قول پاسبانی به اسم شیخی که در راهروی سلول ما نگهبانی می‌داد شنیدم که می‌گفت: مرحوم طیب و حاج اسماعیل را شکنجه‌های سنگینی دادند و بعد در سلول‌های مرطوب و بدون نور انداختند! گاهی هم می‌آمدند و از زیر در به داخل سلول آب می‌ریختند و بدن مجروح آنها در چنین وضعیتی، عفونت کرده بود! شیخی می‌گفت: دائماً از دربار سرهنگی می‌آمد و به طیب می‌گفت: توبه نامه بنویس، من می‌روم و از شاه حکم آزادی تو را می‌گیرم! طیب هم می‌گفت: اگر از اینجا بیرون بروم، می‌دانم چه کنم! همان‌طور که او را آوردم، خودم می‌برم! به هرحال دستگاه فهمید طیب زیر بار حرف آنها نخواهد رفت. حاج اسماعیل هم که جرمش محرز بود، چون در دفاترش حقوق شرعیه را می‌نوشت و کاملاً مشخص بود با روحانیت ارتباط دارد. البته در روز 15 خرداد اصلاً در تهران نبود، بلکه در گرگان بود، اما رژیم او را هم محکوم به اعدام و همراه با مرحوم طیب تیرباران کرد.


*شعبان جعفری هم ظاهراً کینه مرحوم طیب را به دل داشت.او با طیب چه تفاوت‌هایی داشت؟

شعبان جعفری آدم کثیفی بود، در حالی که مرحوم طیب به جوانمردی و شهامت زبانزد بود. شعبان جعفری ترسو، تن‌پرور و صد در صد وابسته به دستگاه بود و در بین لات‌ها هم جایگاه و اعتباری نداشت. به نظر من خدا به خاطر کمک‌های زیادی که طیب به مردم محروم می‌کرد و علاقه او به نهضت امام حسین(ع) دستش را گرفت و نجاتش داد.


*اعدام مرحوم طیب، چه پیامدهایی داشت؟

مردم ما شعور سیاسی بالایی دارند و بلافاصله اعدام او را به خاطر موضع‌گیری در برابر دستگاه دانستند. مؤتلفه هم سنگ تمام گذاشت و اعلامیه‌ای داد که در سطح وسیعی پخش شد و طیب که تا آن زمان وابسته به دستگاه محسوب می‌شد، مشهور به «حرّ زمان» شود و مردم خطاهایش را یکسره فراموش کنند. کسانی که در خط نهضت امام حرکت می کردند، از این جریان استفاده خوبی کردند و حرکت مؤتلفه در افشای چهره رژیم سبب شد بسیاری از هم‌مسلک‌های طیب در افکار خود تجدیدنظر کنند و به اصلاح خود بپردازند.




منبع: سایت مشرق



 
تعداد بازدید: 917


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: