25 آبان 1393
جواد نوائیان رودسری
شاید وقتی محمدرضاپهلوی، در نخستین ساعاتِ بامدادِ 24 مردادماه سال 1332، پیام «حالا دقیقاً نیمه شب است» را از رادیو بی بی سی می شنید و در خیالاتش آغاز سلطنت بی قید و شرط خود را جشن می گرفت، گمان نمی کرد ساعاتی بعد ناچار است از کشور فرار کند.
ظاهراً دکتر مصدق از طریق حزب توده مطلع شده بود که کودتایی در حال شکل گیری است و توانست با بازداشت سرهنگ نصیری، موقتاً شرایط بحرانی پیش آمده را مدیریت کند. همان شب نیروهای نظامی طرفدار رژیم، با تصور پیروزی قطعی کودتا، به منزل برخی از مسئولان و وزیران کابینه مصدق حمله و تعدادی از آن ها را بازداشت کردند؛ یکی از این افراد، دکتر سیدحسین فاطمی، مدیر روزنامه «باخترامروز» و وزیرخارجه کابینه دکتر مصدق بود.
دکتر فاطمی، به تعبیر مصدق، طراح و مبتکر اصلی ملی کردن صنعت نفت محسوب می شد؛ جوانی 34 ساله که مدرک دکترای خود را در رشته حقوق از فرانسه دریافت کرده بود. او به دلیل تلاش هایش برای ملی کردن صنعت نفت ایران، با پیشنهاد مصدق، نشان «همایون» را از شاه دریافت کرد. با این حال برای مأموران، تنها اجرای دستوراتِ طراحانِ کودتا اهمیت داشت. منزل فاطمی کنار کاخ سعدآباد قرار داشت و نخستین جایی بود که مورد هجوم کودتاچیان قرار گرفت. کودک 9 ماهه و همسر هراسان او، شاهد این یورش وحشیانه بودند.
قرار بود او را به همراه تعدادی از مسئولان عالی رتبه حکومت مصدق، ساعت پنج صبح همان روز تیرباران کنند، اما با شکست موقت کودتا، فاطمی و سایر بازداشت شدگان آزاد شدند. روزنامه «باخترامروز» طی سه روز بعد، شاه و دربار را آماج حملاتی قرار داد که تا آن زمان بی سابقه بود.
کافی است به تیتر سرمقاله های دکتر فاطمی، در این سه روز، نگاهی بیندازیم: «این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد»، «خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» و «شرکت سابق و روزنامه های محافظه کار لندن دیروز عزادار بودند.»
دکتر فاطمی که بود؟
دکتر سیدحسین فاطمی، در سال 1296 (هـ.ش) به دنیا آمد. او اهل نایین بود. برادرِ فاطمی روزنامه ای به نام «باختر» داشت که وی نخستین یادداشت های ادبی خود را در آن منتشر کرد؛ یادداشت هایی که مورد توجه ادیبان و شعرای آن عصر، مانند ملک الشعرای بهار، قرار گرفت. با این حال فاطمی خیلی زود فهمید که رژیم حاکم بر کشور چندان با نویسندگانی مانند او سر سازگاری ندارد. ایرادهای بی موردی که مأموران سانسور رژیم به نوشته های او می گرفتند و شرایط سخت حاکم بر جامعه، فاطمی را به سمت فعالیت سیاسی کشاند. مقاله جنجالی او، که در آن نمایندگان مجلس شورای ملی دوره رضاخان را به عروسک های خیمه شب بازی تشبیه کرده بود، باعث شد به زندان بیفتد. فاطمی در آن زمان تنها 23 سال داشت. او در زندان آن قدر فرصت داشت که به تقابل جدی خود با رژیم سلطنتی بیندیشد.
وقتی فاطمی، پس از شهریور 1320، از زندان آزاد شد کوشید مشی سیاسی تازه خود را در فرصت ها و عرصه های مختلف بیازماید. او بلافاصله پس از آزادی، کار روزنامه نگاری را از سر گرفت و همزمان با نگارش مقاله برای روزنامه های داخل کشور، تحصیلات خود را در فرانسه ادامه داد.
همراهی و همکاری فاطمی با برخی روزنامه نگاران رادیکال، مانند محمد مسعود(کسی که برای قاتل قوام السلطنه در دوران نخست وزیری اش صدهزارتومان جایزه تعیین کرده بود و جان خود را به دلیل بی باکی هایش از دست داد) و روزنامه هایی مانند «مرد امروز»، از او نویسنده ای چیره دست، با قلمی تند و تیز ساخت که گاه و بی گاه دربار و شخص شاه را آماج حملات خود قرار می داد. او پس از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران، با همکاری برخی نویسندگان جوان آن دوران، مانند محیط طباطبایی و جلال نائینی، روزنامه «باختر امروز» را تأسیس کرد. فاطمی چندی بعد به نمایندگی مردم تهران در مجلس برگزیده شد و در گیر و دار مجلس شانزدهم و موضوع ملی شدن صنعت نفت، به حمایت از آن پرداخت. حضور در کابینه دکتر مصدق، به عنوان وزیرخارجه، اوج فعالیت سیاسی او بود؛ فرصتی که فاطمی توانست مخالفت خود را با رژیم سلطنتی علنی کند.
این موضوع برای مصدق قابل قبول نبود. او پس از قیام 30 تیر 1331، در برابر شاه قسم خورده بود که در پی تغییر رژیم سلطنتی نباشد. آنچه او می خواست، همان رژیم مشروطه سلطنتی مبتنی بر قانون اساسی بود، اما فاطمی این گونه فکر نمی کرد. او طی یادداشتی در روزنامه «باختر امروز»، خواستار برقراری جمهوری شده بود.
فاطمی در برابر دربار
بازداشت توهین آمیز، شکست کودتا و تلاش شاه برای ایجاد یک رژیم سلطنتی بدون قید و شرط، آن هم با حمایت انگلیس و آمریکا، باعث شد فاطمی اندک ملاحظه ای را که به واسطه ارتباط با مصدق داشت، کنار بگذارد و در روزنامه خود بی محابا به شاه و دربار بتازد. او در سرمقاله روز 25 مردادماه 1332 روزنامه «باخترامروز» نوشت:« دربار دشمن همه آزادمردان، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است ... من از محمدرضا شاه پهلوی هرگز انتظار آن را ندارم که این شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان به کار ببرد، من حتی به قدر سلطان مراکش و بیک تونس هم از او حمایت از حقوق ملت را نمی خواهم، ولی اعتراف می کنم که تا این درجه او را حقیر و کوچک فکر و ضعیف العقل نمی شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری ها و جانفشانی های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس بازی و لاس زدن با اجانب کند. یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پا برهنه... چه می خواهید؟ ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می کنید ... پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرون ساید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت، در منتهای نکبت، در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده های سفارت انگلیس و ایادی جیره خوار اجنبی، همان راه نکبت بار و ملعنت آمیز را از نو می پیمایید!؟ ... عیاشی و شهوت پرستی و بی اعتنایی به سرنوشت میلیون ها مردم تا همین جا کافی است. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه کاری و اجنبی پرستی را کندید.»
تسویه حساب دربار با فاطمی
با این حال، سه روز بعد، نقشه کودتاگران عملی شد. روز 28 مردادماه سال 1332، دولت مصدق سقوط کرد و شاه با حمایت آمریکایی ها به ایران بازگشت. وزیران و مسئولان کابینه مصدق، به خصوص کسانی که به مخالفت با شاه مشهور بودند، تحت تعقیب قرار گرفتند. فاطمی، که به دلیل ترور نافرجام از مشکلات جسمی رنج می برد، مانند سایر متهمان مخفی شد.
بعدها مشخص شد که اعضای حزب توده او را به یکی از خانه های امنشان انتقال داده بودند. هشت ماه بعد محل اختفای فاطمی لو رفت و مأموران شهربانی او را بازداشت کردند. فاطمی شدیداً بیمار بود؛ اما برای شاه و دربار این بهترین فرصت برای تسویه حساب بود. شتاب دربار برای از بین بردن این مخالف سرسخت آن قدر بود که تصمیم گرفت او را قبل از محاکمه به قتل برساند. در یکی از روزها، که مأموران در حال انتقال فاطمی به زندان قصر بودند، شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ)، به همراه تعدادی از افرادش، با استفاده از ازدحام جمعیت، به سمت فاطمی رفت و او را با چاقو مضروب کرد. این حادثه باعث تشدید بیماری فاطمی شد. او با همین شرایط یک سال در زندان ماند.
در مهرماه سال 1333، محاکمه فاطمی، شایگان و رضوی آغاز شد. شاید اگر فاطمی مانند آن دو نفر از شاه معذرت خواهی می کرد و به انکار گذشته خود و مبارزاتش می پرداخت، از مرگ نجات پیدا می کرد، اما استقامت و اصرار او بر این مسئله که هدفی جز استقلال و عزت کشور نداشته است، کارش را یکسره کرد.
با این حال تسویه حساب شاه و دربار با فاطمی محدود به اعدام نبود. پیش از اعدام، او را به شدت مضروب کردند. روز 19 آبان ماه سال 1333، فاطمی را، در حالی که در تبِ 40 درجه می سوخت و به دلیل جراحات وارده از ضرب و جرح، توان راه رفتن نداشت، کشان کشان تا مقابل جوخه اعدام بردند و تیربارانش کردند.
زنده سوزاندن برای انتقام
دکتر فاطمی تنها نمونه از تسویه حساب شاه با مخالفانش، پس از کودتای 28 مرداد نبود. امیرمختارِ کریم پورشیرازی نیز یکی از کسانی بود که در جریان تسویه حساب های خونین شاه با مخالفانش، پس از کودتای 28 مرداد، جان خود را از دست داد. کریم پور اهل استهبان بود و در زمان اعدام تنها 33 سال داشت. او مؤسس روزنامه معروف «شورش»، در دوران ملی شدن صنعت نفت، بود؛ روزنامه ای که به افشای پشت ِپرده فعالیت های دربار و به ویژه اشرف پهلوی می پرداخت. این افشاگری ها باعث تهدید او از طرف دربار و به خصوص وابستگان اشرف پهلوی شده بود. با این حال کریم پور حاضر به سازش با دربار نبود.
او در روزنامه پرمخاطب خود نوشته بود: «مردم می گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند. مردم می گویند این پول هایی را که اشرف به نام سازمان شاهنشاهی، از مردم کور و کچل، تراخمی و بی سواد این مملکت فقیر و بدبخت می گیرد به چه مصرفی می رساند؟ ... مردم می گویند چرا خواهرشاه در امور قضاییه، مقننه و اجرایی این مملکت دخالت نامشروع می کند؟ ... چرا باید یک نفر مفت خور نالایق، به نام همسريِ خواهرشاه، یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد... شاه اگر با طَرد اشرف، فاطمه و احمد شفیق عرب و هیلر آمریکایی، افکار عمومی را تسکین ندهد، عاصیان جان به لب آمده و کارد به استخوان رسیده، ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه با دربار و لوئی شانزدهم کردند. حال خود دانید با آتش قهر و نفرت مردم.»
این نوشته ها بر آتش خشم دربار و به ویژه اشرف پهلوی نسبت به کریم پور دامن می زد. طبیعی بود که این افشاگری ها برای شاه و دربارِ او، که در پی سلطنت بی قید و شرط و حاکمیت بر تمام شئون مملکتی بودند، قابل تحمل نبود. با کودتای 28 مردادماه سال 1332 و رسیدن شاه به خواسته هایش، نوبت به تسویه حساب با کریم پور هم رسید. او دوماه مخفیانه زندگی کرد، اما بالاخره، در مهرماه سال 1332 توسط مأموران رژیم بازداشت شد. کریم پور از زمان بازداشت تا آخرین روز حیات، انواع و اقسام شکنجه ها را تحمل کرد. برخی از شاهدان نقل کرده اند که اشرف شخصاً در زمان شکنجه او حضور می یافت تا از زجری که شکنجه گران به کریم پور می دادند، لذت ببرد.
گاه پیش می آمد که برای تحقیر بیشتر بر پشتش پالان می انداختند و به او توهین می کردند. کار به همین جا ختم نشد. کریم پور را به اعدام محکوم کرده بودند، اما ظاهراً اشرف و دربار اعدام را برای او کم می دانستند! روز 17 اسفندماه سال 1332، بر بدن کریم پور نفت ریختند و او را زنده زنده آتش زدند.
ظاهراً اشرف در جریان اجرای این جنایت حاضر بود. جنازه کریم پور به مکان نامعلومی برده و دفن شد؛ محلی که تا امروز نامعلوم مانده است.
مهم ترین نکات
دکتر فاطمی، به تعبیر مصدق، طراح و مبتکر اصلی ملی کردن صنعت نفت محسوب می شد؛ جوانی 34 ساله که مدرک دکترای خود را در رشته حقوق از فرانسه دریافت کرده بود.
مقاله جنجالی دکتر فاطمی، که در آن نمایندگان مجلس شورای ملی دوره رضاخان را به عروسک های خیمه شب بازی تشبیه کرده بود، باعث شد به زندان بیفتد.
دکتر فاطمی:«اعتراف می کنم که تا این درجه او[شاه] را حقیر و کوچک فکر و ضعیف العقل نمی شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری ها و جانفشانی های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس بازی و لاس زدن با اجانب کند.»
شاید اگر فاطمی مانند آن دو نفر[شایگان و رضوی] از شاه معذرت خواهی می کرد و به انکار گذشته خود و مبارزاتش می پرداخت، از مرگ نجات پیدا می کرد، اما استقامت و اصرار او بر این مسئله که هدفی جز استقلال و عزت کشور نداشته است، کارش را یکسره کرد.
روز 19 آبان ماه سال 1333، فاطمی را، در حالی که در تبِ 40 درجه می سوخت و به دلیل جراحات وارده از ضرب و جرح، توان راه رفتن نداشت، کشان کشان تا مقابل جوخه اعدام بردند و تیربارانش کردند.
کریم پور شیرازی:«مردم می گویند چرا خواهرشاه در امور قضاییه، مقننه و اجرایی این مملکت دخالت نامشروع می کند؟ ... چرا باید یک نفر مفت خور نالایق، به نام همسريِ خواهرشاه، یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش گذرانی خود قرار دهد».
کریم پور را به اعدام محکوم کرده بودند، اما ظاهراً اشرف و دربار اعدام را برای او کم دانستند! روز 17 اسفندماه سال 1332، بر بدن کریم پور نفت ریختند و او را زنده زنده آتش زدند.
منبع: روزنامه خراسان
تعداد بازدید: 908