04 آذر 1393
از جمله حالات بشری که اگر از حوزهای به حوزه دیگری تسری پیدا کند ماهیت خود را از دست میدهد و تغییرات بنیادی در ابعاد مختلف آن پدید میآید «قبض و بسط» است که البته همین تسری و استفاده نابجا آن را از مقام اولیه و والای خود به زیر میکشاند و معانی و مفاهیم ذاتی آن را دگرگون میسازد. قبض به معنی گیر و گرفتگی و بسط در مفهوم شرح و گشادگی وقتی با میانجیگری حرف «و» کنار هم مینشینند و به هم ربط پیدا میکنند در قالب یک اصطلاح عرفانی، بخشی از حالات روحی و شخصی انسان را دربرمیگیرد که عارفان و صوفیان، با آنکه خود در معرض آن بودهاند و سالها آن را تجربه کردهاند، تنها شمهای از آن را به زبان آوردهاند و از شرح تمام ویژگیهای آن باز ماندهاند. این درماندگی البته نه از گیروگرفت زبانی و ناتوانی بیان ایشان، بلکه از بزرگی و گستردگی و هیبت حال «قبض و بسط» است که چون از محدودة توانایی بشر خارج است دست زبان و فکر بشر هم بدان نمیرسد. بههر روی انگیزه اصلی این نوشتار، پرداختن به قبض و بسط عرفانی و روحانی نیست. بلکه شرح چگونگی تسری دادن آن به حوزه یا حوزههای دیگر، و در واقع پاسخ گفتن به این پرسش است که چه عواملی موجب شده است که در فضایی غیر از عرفان قبض و بسطی به وجود آید؟ و به سخنی بهتر عوامل بیثباتی و نبود تعادل اجتماعی و سیاسی در دوران معاصر که برای جامعه ایرانی ارمغانی غیر از رنج و ستم و عقبماندگی نداشته، کدامند؟
تسری دادن قبض و بسط که یک حالت روحانی و عرفانی است به یک حوزه غیر روحانی، مثلا امور اجتماعی یا انتقال آن از یک حوزه شخصی به یک حوزه جمعی یعنی دست بردن در ماهیت و پدید آوردن آشفتگی در اصل و اساس آن. یعنی بر هم زدن نظم و انظباط هستی و قرار دادن اشیاء در جاهایی که بدان تعلق ندارند یا لایق نشستن در آن مکانها نسیتند. یعنی هیچ چیزی سر جای خود نباشد. یعنی هرج و مرجی. و اینکه آثار و پیامدهای چنین تغییر و تسری به مراتب گرانتر و جبرانناپذیرتر است.
در اینجا برای بیان اهمیت مسألهای که این نوشتار به دنبال فهم و بیان آن است لازم مینماید که قبض و بسط در یکی از حوزههای غیرعرفانی، شرح داده شود تا ضمن بیان چگونگی، علل و عوامل آن هم شناخته شود. مقصود از این حوزه غیرعرفانی در اینجا، عرصههای امور اجتماعی و سیاسی است که به اشکال مختلف و متعدد در هم تنیده شده و در بسیاری موارد متأثر از یکدیگراند. بنابراین سیاست و امور زمامداری و چگونگی قبض و بسط در حوزههای سیاسی موضوع محوری این نوشتار است که میکوشد ضمن اشاره اجمالی به تاریخچه آن در ایران، بویژه در دوران معاصر، تأثیراتی را که بر شاکله نظام سیاسی و حیات اجتماعی مردم ایران نهاده بیان کند.
شاید حکومتگرایی و حس حکمرانی بشر با زمان پیدایش نخستین زندگی اجتماعی فاصله زیادی نداشته، چه بسا با هم به دنیا آمده باشند. با وجود این هر چه زندگی اجتماعی بشر عمر بیشتری میکند و به دوران پیری خود نزدیک میشود، همین حس حکومتگری نیز پیچیدهتر گشته، شیوهها و شگردهای گوناگونی به دست میآورد و برای پیاده کردن خواستهها و هواهای خود در حکومت و سیاست، شیوههای بسیاری را میآزماید. این حس گاه از برخی ویژگیهای قومی و اقلیمی هم تأثیر میپذیرد که همین امر در سوی دیگر موجبات توفیق کوتاهمدت آن در دورههای منحصربفرد میگردد. افزون بر این حس حکومترانی تجربه چندین هزار ساله جهان دارد که نتیجه آن استفاده مناسب از شیوهها و شگردها، و لاجرم در اختیار داشتن موقعیتها و فرصتهای بیشتر و بهتر، با سازوکارهای کارآمدتر، است که در چند سده اخیر (دوران معاصر) بدان توفیق یافته است. بر اساس همین اصل نیز امروزه، در دوره تاریخی معاصر، بشر شاهد انواع و اقسام حکومتها با شیوههای مختلفی است که متناسب با خواستههای گوناگون، جوامع متعددی را زیر سلطة خود درآوردهاند. یکی از این شگردها همان قبض و بسط است که در چند سطر نخست سخن از آن به میان آمد. حکومتها در استفاده از این شگرد گاه تفاوتهایی با هم دارند که در برخی موارد منجر به متمایز بودن آنها از یکدیگر میگردد. اما آنچه بیش از همه برای حکومتها و حاکمان اهمیت دارد میزان بهرهمندی آنها از نتایج حاصله از این شگرد است که در بسیاری موارد با هم تعارضهایی هم دارند.
ایجاد فضای باز یا محیطی بسته در امور سیاسی، که ناگزیر یک سوی آنها به مسایل اجتماعی بازمیگردد، از پرکاربردترین شیوههای حکومتی در چند سده گذشته، بویژه در صد سال اخیر، است که زمامداران بسته به شرایط حاکم بر جامعه و اهدافی که خود دنبال میکردند، بدان اندیشیده و به کار بستهاند.
بیشتر حکومتهایی که در سالهای گذشته در ایران تشکیل یافتهاند، محیطی بسته و گرفته برای زندگی اجتماعی مردم ایجاد کردهاند و کمتر به فکر ایجاد فضای باز افتادهاند. تعداد گشایشی هم که در مواقعی برای حیات فکری مردم به دست آمده آنچنان کوتاه بوده است که یا به شمار نمیآیند یا در زمرة آن دسته از فضاهای باز سیاسی تشریح میشوند که نه از سوی حکومتها، بلکه در اثر شرایط خاص تاریخی و اجتماعی و به دست توده مردم به وجود آمدهاند. با این حساب میتوان برای قبض و بسطی که موضوع اصلی نوشتار حاضر است ویژگیهایی را در نظر گرفت: 1ـ در حوزه سیاست است. 2ـ مدت شمولیت آن قابل توجه بوده و بر بخش یا بخشهایی از جامعه اثرگذار بوده است. 3ـ از سوی حکومتها ایجاد شده است.
عصر مشروطهخواهی، اگر سرآغاز دوران تاریخی معاصر ایران فرض شود، سرشار از قبض و بسطهای متعدد در عرصههای سیاسی است که بیشتر به شل و سفتکنهای اجتماعی میمانستنند. دورهای هم که مشروطیت استقرار یافت، وضعیت قبض و بسط با اندک تفاوتهایی به همان منوالی گذشت که در چند سال قبل سپری شد. به عبارتی حکومت و دولتها در ایجاد محیطی بسته یا فضای باز سیاسی همان سیاستی را در پیش گرفتند که حاکمیت قبل از مشروطه در دستور کار داشت. البته با شیوهها و شگردهای متفاوت که یک وقت جام تلقّی عامیانه از مفهوم مشروطیت و مشروطهگری تَرک برندارد. به طوری که به غیر از چند سال آغازین مشروطیت، مجلس شورای ملی نیز بر خلاف ماهیت ذاتی و وظیفة قانونیاش، که به عنوان میوه انقلاب مشروطه و به مثابه یک نهاد روشن قانونگرایی، باید از قبض و بسط سیاسی و اجتماعی جلوگیری میکرد، در مواقعی از ایجاد چنان حالوهوا حمایت نمود و برای باز یا بسته کردن فضای سیاسی در جامعه طرح و پیشنهادی را پیش پای دولتها گذاشت. و زمان زیادی نگذشت که عوامل متعدد داخلی و خارجی دست در دست هم نهادند و با سوار بر حس سلطهجویی و خودکامگی، آزادی بر اساس قانون را که اصلیترین و مؤثرترین ثمرة نهضت مشروطیت به شمار میرفت، به سود خود مصادره کنند و با حربهای به نام «تجدد آمرانه» و «ترقی زوری» بر جریانهای سیاسی و شریانهای ارتباطی و اقتصادی کشور حکم برانند. دیگر در چنین بستری نه سخن از فضای باز سیاسی در میان میآمد و نه اصولاً مجالی برای به راه انداختن این نوع سیاستها وجود داشت. تو گویی عمر ایران اندکی کمتر از بیست سال به دیکتاتوری گذشت که در یک سخن میتوان گفت جملگی محیط خفقان بود و بسته، با گیر و گرفتهای جوراجور.
بساط سلطهجویانه و سلطنت زورمدارانه رضا شاهی که برچیده شد، فرصتی پدید آمد تا ایران چند صباحی نفسی تازه کند. به برکت چنین نفسی تازه و فضایی که گسترده شد، سخن از حق و حقوق افرادی به میان آمد که در دوران خفقان زندان و ستم کشیده بودند. گروهی زبان باز کردند و دستهای دیگر قلم باز گرفتند. شوری پدید آمد. اما دولتش مستعجل بود و با حادثهای، آن هم در یک فضای علمی و دانشگاهی، زبانها در گلو ماند و قلمها در جو. بگیر و ببندها آغاز شد. گیروگرفتهای بیحدوحساب و بهانههای بیسروته. حکومت کمر سفت کرده بود که آب خوش چند سال فضای باز را بازگرداند. چندی بعد شتاب این تقلاها را دولت ملی اندکی گرفت. اما همین که بار دیگر چماق به دست دولتیها افتاد و قدرت تمامیتخواه تمام روزنهها را بست، زمانه باز در انتظار ایامی نشست که شاید در کار مردم گشایشی پیش آید. اما مدار بست و نشستها در چرخه بود و مشت انتظار بر در چشم مردم. نه بست کامل و اختناق یکسره بود، و نه بسط بیقید بود و دورة آزاد.
حال به روشنی، و با بینشی واقعگرایانه میتوان دریافت که نبود یک شیوه معین و مشخص، ثابت و استوار، منظم و پیوستار در امور اجتماعی و سیاسی، و به طور کلی در امر حکومت و زمامداری، به همان اندازه خطرناک و ویرانگر است که چرخی بر محور معلّقی سوار باشد و در مدار ناهمواری به حرکت درآید. پیداست که چنین گردشی چگونه خواهد بود و از چنان مداری چه برخواهد خاست!
بحث آسیبشناسی چنین موضوع و بررسی پیامدهای سیاستی که گاه بسته عمل کند و گاه باز، شاید از حوصله فرصتی که در اینجا پیش آمده، خارج باشد. اما نمیتوان از اهمیت و ضرورتی که برای شرح و بیان برخی از ویژگیهای ذاتی آن مترتب است، چشم پوشید و سخنی درباره آن نگفت. این ویژگیها زمینهها، انگیزهها و اهداف، علل و عوامل، و در نهایت پیامدهای سیاست قبض و بسط را دربرمیگیرد که شاید بتوان گفت تبیین درست آنها در سه نکته زیر، به عنوان عوامل تاریخی قبض و بسط سیاسی در ایران نهفته است:
الف) تصویر پیوسته و درازی که از شاهان و سلاطین ایرانی در خاطره تاریخی ایرانیان بهجا مانده زمینة مناسبی برای توجه به سیاست قبض و بسط محسوب شده، انگیزههای لازمی را برای استفاده از آن در امور گوناگون ایجاد کرده است. مقصود از این تصویر پیوسته و دراز همان مقام و موقعیت برجستة شاهی است که در ایران باستان بدان «فره ایزدی» و در دوره اسلامی «ظلاللهی» میگفتند. دارندگان این موقعیتها بر تودة مردم چنان فرمان میراندند که بر روی زمین دستی بالاتر از دست خود نمیدیدند. از اینرو برخی به ایشان مقام «شاهخدایی» داده، نوشتهاند که این دست از شاهان و سلاطین در پندار مردم ایران بر همه چیز مایشاء، و مستقل از همه کس بودهاند. همین موقعیت مممتاز و متمایز آنها، اگر چه در ذهن عمومی جامعه یک پندار بود، در نظام فکری شاهان و سلاطین به باوری تبدیل شده بود که به جایگاهی جز خدایی رضایت نمیدادند. باوری که گسترة پردامنهای را در عمل برایشان مهیا ساخته بود تا به هر شیوه و شگردی که در نظر دارند حکومت کنند و فرمان برانند. بنابراین در موقعیتها و فرصتهای مختلف، و به فراخور تصمیمات خود، فضاهای گوناگونی را در جامعه ایجاد میکردند که قبض و بسط یکی از آنهاست. هر وقت میلشان بود برای مردم نیمچه آزادی میدادند و هر موقع که فکر و دستشان در تنگنا قرار میگرفت بساط آزادی را برمیچیدند و رعایا را در منگنه میگذاشتند. بیدرنگ دستور میدادند که مزدبگیران و کارگزاران گیروگرفتها را آغاز کنند.
ب) فردیت و خودگرایی، که میتوان آن را نتیجه روشن و تدوام تاریخی اندیشة شاهخدایی برشمرد، در یکسوی، و میل ذاتی و تاریخی بشر به ویژگیهای فردیت در سوی دیگر، شخصیت حاکمان و زمامداران ایرانی را در طول چندین هزار سال پادشاهی چنان تربیت کرده بود که دیگران را از دخالت در امور گروهی و اجتماعی بازدارند. در واقع شکلگیری جنین شخصیتی راه رشد و ترقی خِرد جمعی را مسدود، و سازوکار مشورت و بهرهمندی از نظرات دیگران را در اموری که از آنِ همگان بود معطل ساخت. خودرأیی، خودمحوری و خودنگری عمدهترین و اصلیترین خصلت آن دسته از زمامداران ایرانی در طول سدههای گذشته است که چون معیار و منطقی برای استفاده از مفاهیم شورا و تصمیمی در جهت انجام همفکری با ارکان حکومت نداشتند، سیاستهایی را در اداره جامعه به کار میبردند که نه تنها در بیشتر مواقع با هم تفاوتهایی داشتند بلکه نسبت به یکدیگر از تناقضها و تضادهای آشکار و پنهان برخوردار بودهاند. پیچیدگی این موضوع در سده اخیر بیشتر از گذشته به نظر میرسد. چرا که در دورههای گذشته اگر سازوکار یا نهادی برای انجام مشورت در اختیار سلاطین و شاهان وجود نداشت، در عصر معاصر که به برکت نهضت مشروطه، نهادی به نام مجلس شورای ملی تأسیس شده بود تا ضمن جلوگیری از فردگرایی و خودمحوری شاه، و تقسیم قدرت در میان ارکان اداره جامعه، مواهب و منافع مشورت را در دستان او قرار دهد، به دستآویزی محکم مبدل گشت که به وسیله آن، شاه بسیاری از اندیشهها و خواستههای فردیت خود را به مرحله اجرا درآوَرَد. به عبارتی دیگر، بعد از چند سالی مجلس شورا که مطابق ماهیت ذاتی و قانونیاش باید قانونمداری، خردورزی و حاکمیت شورایی را در سطوح مختلف جامعه نهادینه میساخت و جلوی هر گونه سلطهجویی و خودگرایی را میگرفت، تغییر هویت داده، و در اختیار مقامی قرار گرفت که نشانة آشکار فردیت بود. همین نهاد مشورت، در دورههایی نه تنها قدرت شاه را تقسیم یا محدود نکرد، بلکه به تثبیت مقام شاهخدایی او پرداخت و با تصویب قوانینی، دستانش را در عمل برای اجرای سیاستهای متفاوت و متناقض آزاد گذاشت که سیاست قبض و بسط از جمله آنها بود. به اندک اشارة شاهانه حزب یا نشریة مستقل و آزادی، که در دوران معاصر بودونبودشان از نشانهها و شاخصههای اصلی فضای باز یا محیط بسته سیاسی به شمار میروند، تعطیل میشدند. زبان و قلمها در هم میشکستند و جای خود را به دستانی میدادند که برای تحکیم خواستههای شاهانه تربیت شده بودند.
ج) گستردگی دنیای معاصر، بهخودی خود، پیچیدگی ناخواستهای را در روابط موجود میان کشورها پدید آورده است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم حیات جمعی مردم جهان را در زمینههای مختلف اجتماعی تحت تأثیر قرار داده است. همین پیچیدگی و اثرگذاری گاه به دخالتها و سلطههای پیدا و ناپیدای دولتها در سرنوشت یکدیگر منجر گشته که عمدتاً از سوی قدرتهای بزرگ و بسود آنها اعمال شده است. مسیر این دخالتها و سلطهیابی را پیشرفت آن دول قدرتمند، که در چند سده اخیر در رشتههای گونهگون علمی و صنعتی به دست آوردهاند، هموار ساخته، راهکارهایی را برای تسلط بیشترشان به وجود آورده است. موقعیت بهرهمندی از این سلطه در ایران، بویژه در دوره نهضت مشروطه، بیش از همه از آنِ دولتهای روس و انگلیس، و کموبیش در اختیار دولت فرانسه بود که دولت ایران را در موضع ضعف قرار داده بود. طوری که ایران باید بخش قابل توجهی از سیاستها و برنامههای داخلی خود را با خواستهها و روابط آنها همسو میساخت. به همین سبب در راستای سیاستهای دولتهایی که در آن کشورها روی کار میآمدند، حالوهوای سیاسی در ایران نیز تغییر میکرد و فضاهای مختلفی به وجود میآمد که گاهی باز بود و گهگاهی بستهتر از دوران معمول استبدادی. جابجاییهای قدرت که پس از جنگ جهانی اول در عرصه بینالمللی صورت پذیرفت، نفوذ ایالات متحده امریکا را، در بیشتر کشورهای جهان سومی گستردهتر، زیادتر و عمیقتر، و پایگاه سیاسی، اقتصادی و نظامی امریکا را در کشورهای عقبمانده استوارتر ساخت. چنین نفوذ و پایگاه بعد از جنگ جهانی دوم گسترش بیشتری نسبت به سالهای قبل پیدا کرد و در کشورهایی چون ایران، که معرکه رقابت شرق و غرب بود، سرعت گرفت. اهداف گوناگون دولتهای قدرتمندی چون امریکا، انگلیس و روس، که از برقراری و گسترش روابط پیچیده خود با ایران دنبال میکردند از یک سوی، و رغبت و استقبال فزایندهای که حکومت پهلوی از توسعه چنان روابطی نشان میداد از سوی دیگر باعث شد که حاکمیت ایران در اجرای برنامهها پا جای پای سیاستهای دول قدرتمند بگذارد. از اینرو در طول سالهایی که سلطنت پهلوی در صدد تطبیق شکل و شمایل خود با خواستههای دول یادشده، و از همه بیشتر دولت امریکا، برآمد توجه به سیاستهای باز و بسته، و اجرای برنامههای شلوسفتکن در داخل ایران روزبروز بیشتر شد و در چند سال پایانی سلطنت پهلوی کار به جایی رسید که میتوان گفت در تاریخ معاصر ایران چنان افراط و تفریطی، بحران مدیریت و آشفتگی فزاینده و فراگیری در اجرای سیاستهای باز و بسته پیشآمد نداشته است.
تعداد بازدید: 892