انقلاب اسلامی :: اعدام وزیر دربار رضاشاه به روایت چند سند آمریکایی

اعدام وزیر دربار رضاشاه به روایت چند سند آمریکایی

11 آذر 1393

«چارلز کامرهارت» وزیر نختار آمریکا در ایران در یکی از گزارش‌هایش دلایل برکناری ناگهانی تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه (در 1311 ش / 1935 میلادی) را که در آن موقع هنوز هیچ حقایقی درباره آن در دست نبود، بررسی می‌کند:

« کسی دقیقاً نمی‌داند در چه لحظه‌اي دستور عزل صادر شد. حکایت‌ها متفاوت است. یوجین لایِنز، خبرنگار خبرگزاری آمریکایی یونایتدپرس در مسکو، اولین کسی بود که از این اقدام بی‌مقدمه شاه خبردار شد، و فهمید که دستور انفصال وزیر در اواخر شب 22 سپتامبر به وزارت دربار ابلاغ شده است. برخی دیگر می‌گویند که دستور عزل در اوایل صبح روز بعد صادر شد. چند ساعت پیش از انتشار این خبر بزرگ، اتومبیل‌های تیمورتاش را بدون پلاک‌های طلایی که مخصوص مقامات دربار شاهنشاهی بود با پلاک سفیدی که جایگزين آنها کرده بودند در خیابان‌های تهران گرداندند، که نشان می‌داد تصمیم شاه قطعی است. علاوه بر این، کمی بعد از تعویض پلاک‌ها، مأموران مسلحِ شاه وارد محل سکونت تیمورتاش شدند، و بدون آنکه کلید بخواهند، درب گاراژی را که در آن یک اتومبیل بزرگ پیرس- آرو بود شکستند. می‌گفتند که اتومبیل جزء اموال دولت است و به وزیر دربار تعلق ندارد، و آن را به كاخ شاه بردند. حرف و حدیث‌ها و شایعات متعدد و ضد و نقیضی درباره این تصمیم بی‌مقدمه شاه وجود دارد.»

یکی از این شایعات آن بود که تیمورتاش، دکتر کورت لیندن‌بلات، رییس بانک ملی ایران، و فوگل، معاون لیندن‌بلات، مبلغ 3 میلیون تومان (1 میلیون دلار) اختلاس کرده‌اند. بر اساس یک شایعه دیگر، تیمورتاش قصد داشت سلطنت پهلوی را سرنگون کند. همچنین بین مردم شایع شده بود که تیمورتاش بیش از حد قدرت گرفته و در صورت فوت رضاخان، تهدیدی برای محمدرضا، که وارث تاج و تخت بود، به حساب می‌آمد. عده‌ای نیز می‌گفتند که تیمورتاش در مسئله لغو امتیاز دارسی شاه را به اشتباه انداخته است. هارت که هیچ کدام از دلایل فوق را برای عزل تیمورتاش قانع‌کننده نمی‌یافت، وضعیت را اینگونه جمع‌بندی کرد:

«اگر چه هر کدام از دلایلی که درباره اقدام شاه می‌گویند به تنهایی [برای عزل تیمورتاش] کفایت می‌کند، ولی از نظر آنهایی که با ذهنیت دهاتی رضا آشنا هستند، احتمالاً حقیقت این است که ترکیبی از شرایط و وقایع مختلف منجر به تصمیم بی‌مقدمه شاه شده و بزرگترین، اگر نگویم تنها، غول روشنفکری ایران در طول یک قرن اخیر را به کنج عزلت انداخته است.

با كنار رفتن عبدالحسین‌خان تیمورتاش، وزیر دربار پهلوی از دسامبر 1925، غول فراموشی، لقمه بزرگی را قورت داد. به جرأت می‌توانم بگویم که کمتر مردانی در طول تاریخ همچون او مُهر شخصیت‌شان را اینچنین محکم و ماندگار بر سیاست یک کشور کوبیده‌اند. اگر این مرد وقتی که بر سر قدرت بود وجدان به خرج می‌داد، و استعدادش را در حوزه‌های بزرگتر و مهمتری به کار می‌گرفت، به سادگی می‌توانست به یکی از عجایب عصر خود تبدیل شود و نامش را جاودان کند. من در مقام عضو ارشد هيأت دیپلماتیک [آمریکا] می‌توانم بگویم که شاید بهتر از همه همتايان دیگرم او را می‌شناسم. باید اعتراف کنم که سه سال پیش با پیشداوری‌های خاصی نزد او رفتم. ولی طولی نکشید که هر بار که با او گفتگو می‌کردم خودم را در حضور یک نابغه بزرگ می‌یافتم.

چنانکه مستحضرید، پیش از آنکه به خارج از کشور بیایم به اقتضای حرفه‌ام با مردان به اصطلاح بزرگی حشر و نشر داشتم، و برای انجام وظیفه‌ام باید با آنها آشنا می‌شدم و مصاحبه می‌کردم. من در میان آنها شخصیت‌های بسیار متفاوتی دیدم. عده‌ای فقط اسماً بزرگ بودند، ولی برخی دیگر واقعاً شایستگی مقام والایی را که در زندگی فکری، اجتماعی و سیاسی جهان به دست آورده بودند، داشتند.

فقط یک نفر از میان هر صد نفری که بزرگ نامیده می‌شوند واقعاً می‌تواند در حد و اندازه‌های تیمورتاش باشد. در همان اولین برخوردمان تیمورتاش را شخصیتی اصیل و هوشیارترین انسانی یافتم که تا آن موقع به یاد داشتم. از میان آنهایی که قبلاً ملاقات کرده بودم، تنها شخصیتی که می‌توانست از لحاظ قوای ذهنی اصلاً با او قابل قیاس باشد، لئونارد وود بود.* ژنرال وود می‌توانست جزییات عظیمی را به خاطرش بسپارد، و ماهها بعد که به آنها احتیاج پیدا می‌کرد، بدون اینکه دنبال پرونده بفرستد، همه آن جزییات را بخوبی به یاد می‌آورد. ولی نباید فراموش کرد که این ژنرال آمریکایی فقط در یک حوزه مشغول کار بود. اگر چه مسایلی که با آنها سر و کار داشت بسیار پرشمار بود، ماهیت آنها چندان تفاوتی با یکدیگر نداشت. ولی تیمورتاش مغز فعال و متفکر دولت ایران بود. او می‌توانست رشته امور را از دست همة وزیران کابینه بگیرد و به ریزترین جزییات هر مسئله‌ای واقف باشد، گویی که خودش انحصاراً درگیر مسئله بوده است.

بعد از چند ملاقات اولی که با او داشتم شك كردم که مبادا هوش و ذکاوتش ریشه در جنون داشته باشد. قوای ذهنی‌اش از نظر من عادی نبود. نظرم را در نامه شخصیِ مورخ 9 ژوئيه 1930 به آقای موری اطلاع دادم، زیرا استعدادهای این مرد به قدری خارق‌العاده بود که طبیعی به نظر نمی‌رسید. فرقی نمی‌کرد که مسئله به امور خارجه مربوط باشد، یا احداث خط آهن یا بزرگراه، یا پُست باشد یا تلگراف، آموزش باشد یا مالیه؛ او بلااستثناء می‌توانست خیلی بهتر و هوشمندانه‌تر از به اصطلاح وزیران ذيربط در مورد آنها صحبت کند. علاوه بر این، او فرمول‌هایی برای بازسازی اقتصاد کشور ارایه می‌داد؛ وارد معاهدات می‌شد؛ بر مسایل بغرنجی چون نحوه برخورد با عشایر نظارت داشت؛ و هر آنچه را وزیر جنگ درباره سازماندهی یک سیستم دفاع ملی نمی‌دانست به او متذکر می‌شد. معاهده تجاری با شوروی و قوانین انحصار تجارت شاهدی ماندگار بر همه فن حریف بودن اوست. در آخرین گفتگویی که با او داشتم فرصتی شد که به برخی حرف‌هاي نه چندان مهمی که بیش از دو سال پیش به او زده بودم اشاره کنم. او گفت که آن حرف‌ها یادش هست و با تکرار همان کلماتی که از دهانم بیرون آمده بود ادعایش را ثابت کرد. هر جا که هست، اگر چه از منصب و مقام معزول شده، چه در زندان باشد یا حبس خانگی، می‌توانم یک چیز را به جرأت بگویم: مردي قدرتمند، كم‌كم به محاق مي‌رود.

یقین دارم که او مرد قدرتمندی است. در طول یک قرن اخیر، حربه اصلی دیپلماسی ما در شرق این بوده که برداشت بدی را که رفتار ناشیانه و غلط یک دولت ممکن است در اذهان جهانیان ایجاد کند، به تصویر بکشیم و آن دولت را از آن رفتار بر حذر داریم. ولی با گفتن این حرف به تیمورتاش که حرکت دولت ایران در یک مسیر خاص تأثیر بدی [بر اذهان جهانیان] دارد، فقط خود را مسخره کرده‌ بودیم. اگر می‌خواستیم به سرعت به هدفی برسیم، مسلماً دیپلماسی فشار [چکش و سندان] راهی نبود که باید انتخاب می‌کردیم. او بلافاصله تلاش طرف مقابل را برای اعمال فشار متوجه می‌شد، و خیلی رُک و صریح از این کار ابراز انزجار می‌کرد. چنانکه وزارت [امور خارجه] مستحضر است گاه مجبور می‌شدم مراتب اعتراض شدیداللحن دولت را به عرض تیمورتاش برسانم. در اوایلِ کار در چنین مواقعی، تیمورتاش ناگهان حرفم را قطع می‌کرد به نحوی که غالباً موضوع صحبت از آنچه در نظر داشتم بقدری دور می‌افتاد که مسایل لوث می‌شد. نهایتاً این شیوه را پيش گرفتم که از او بخواهم ابتدا اجازه بدهد حرفم را تمام کنم و سپس نکات مورد نظرش را توضیح بدهد. این شیوه کارگر افتاد. اگر می‌خواست حرفم را قطع کند، مؤدبانه می‌پرسید، «می‌توانم این نکته را همین الآن پاسخ بدهم؟» در پایان یکی از همین گفتگوهایمان بود که احساس کردم توضیحاتم حوصله‌اش را سر برده است، و سعی کردم با گفتن یک لطیفه فضا را عوض کنم. او همیشه و در همه حال حاضر بود با یک خنده احساسات سبعانه را از خود دور کند. بدین طریق بود که هویت همان اندک کسانی را که تیمورتاش با آنها حشر و نشر داشت کشف کردم؛ با گفتن لطیفه‌ای که خنداندش.

در اولین ملاقاتم با غفاری، معاون وزارت خارجه، وي به من گفت که وزیر دربار پیشنهاد کرده که از من بخواهد لطیفه را برای او هم بگویم. به استثنای دوستی با غفاری، هیچ دوستیِ نزدیکی بین تیمورتاش و کس دیگری ندیدم. عبدالحسین خان دیبا، سرحسابدار دربار، اگر چه به سبب روابط کاری ظاهراً با او دوست بود، ولی فکر می‌کنم که رابطه آنها را با دوستی اشتباه گرفته بودند. تیمورتاش اصلاً نمي‌توانست دوست دیبا باشد؛ زیرا ذهنیت دیبا فقط برای درک زمختي‌هاي زندگي ساخته شده بود. او به هیچوجه شوخ‌طبعی سرزنده تیمورتاش را ندارد و به همان اندازة شیطان دلگیر و کسالت‌آور است، بدون آنکه حیله‌گری او را داشته باشد. عبدالحسین‌خان دیبا برای تیمورتاش فقط یک پای پوکر بود که می‌توانست به او ببازد ولی مجبور به دادن پولی نباشد. البته وظیفه دیبا در دربار چیزی بیشتر از این بود. حقوق مقامات دربار نسبتاً ناچیز است، ولی با تلاش‌های دیبا و محمد میرزا خسروانی، دربار توانسته بود خرج خانه‌های ییلاقی زیبای شمیران، و خرید یک دو جین اتومبیل‌ مجلل آمریکایی را در بیاورد، و تازه مقداری هم برای بازی‌های پوکر و باکارا در ایران، و زمستان گذشته در پاریس، کنار بگذارد.

شك ندارم که اکثر همتايان فعلی‌ام از عزل تیمورتاش خوشحال‌اند؛ و یقین دارم که همه همتاياني که پیش از من در اینجا خدمت کرده‌اند از انفصال او خرسند هستند. ولی من واقعاً چنین احساسی ندارم. ایران هنوز بخش لاینفکی از شرق است و امیدی به احیای صداقت سیاسی و فکری در این بخش از دنیا نیست. ایران، لااقل عجالتاً، تنها دولتمرد واقعی‌اش را از دست داده است. شکی نیست اگر جانشینی برایش اعلام شود مسلماً فردي ریاکار خواهد بود. تیمورتاش حداقل این حُسن را داشت که آدم باهوش و زیرکی بود. من شخصاً ترجیح می‌دهم با آدم ریاکار ولی باهوش طرف باشم تا یک آدم درستکار تنبل و کُند ذهن. مثلاً، من فروغی را دوست دارم. فروغی آدم درستکاری است، ولی تنبل است و تحرک کافی را برای انجام وعده‌هایی که با حسن نیت داده است، ندارد. ...* در میان تمامی برخوردهایی که داشته‌ام، شخصیت تیمورتاش را از همه آدم‌هایی که تا بحال شناخته‌ام سرزنده‌تر و مسحور‌کننده‌تر یافته‌ام. او که یک عملگرای مادرزاد است، ملاحتی دارد که بیشتر در افسانه‌ها می‌توان یافت تا دنیای واقعی. در یکی از ضیافت‌های ناهار که بودیم، با اینکه تمام روز سخت در دفترش کار کرده و آخرین نفری بود که به ضیافت رسید، به محض اینکه وارد شد، روح تازه‌ای در مجلس دمید. وقتی می‌دیدید که او چگونه وارد تالار پذیرایی شد و با، شاید، 30 تا 50 نفر از میهمانان دیگر دست داد واقعاً لذت می‌بردید. این حُسن معاشرت اجتماعی واقعاً در جاي خود نمایشی بود که ارزش دیدنش را داشت.

بر سر میز که آمد به کسالت‌آورترین شخصیت‌هایی که تا آن روز از بخت بدم ديده بودم، روح و نشاط بخشید. نمی‌دانم چرا و به چه دليل دولت‌های خارجی برای پر کردن پُست‌هایشان در تهران از کسالت‌آورترین آدم‌هایی که به دستشان می‌رسد استفاده می‌کنند. آنها اینجا می‌آیند و می‌مانند ولی هیچوقت گفتگوهایشان از این موضوع که «تهران عجب جای مزخرفی است» فراتر نمی‌رود. البته این آدم‌ها هر جای دیگر دنیا هم که بروند زندگی برایشان ملال‌آور خواهد بود زیرا ملالت از خود آنها می‌بارد. البته، بعضی از آنها واقعاً استثنا هستند.

تیمورتاش وقتی شخصیت جذابش را بر سر میز بزرگي یا در تالاري به نمایش می‌گذاشت، همیشه این احساس را به حضار القاء می‌کرد که واقعاً خوشحال است، و معمولاً هم همینطور بود. هیچوقت، بجز یکبار، کوچکترین نشانه‌ای از اینکه واقعاً آنقدر که به نظر می‌رسد خوشحال نیست، از او ندیدم. یک شب بین همه مردان و زنانی که خاموش نشسته بودند ولوله‌ای انداخت. سپس رو به من کرد و از اینکه چند زبان بلد نیستم به من تبریک گفت، و افزود: حتماً باید کمک بزرگی باشد....

در گفتگوهای رسمی‌مان ندرتاً، اگر نگویم هیچوقت، مسئله ناسیونالیسم را پیش می‌کشید. البته اگر هم پیش می‌کشید، خیلی مهم نبود زیرا می‌فهميدم که راست نمی‌گوید. بله می‌دانستم که راست نمی‌گوید، زیرا بیشتر شخصیت‌های برجسته‌ای که مسئولیت‌های بزرگی در دولت‌های شرقی دارند در شعارهای ناسیونالیستی‌شان صادق نیستند. توسل به ناسیونالیسم یکی از همان شیوه‌های فریبکارانه‌ای است که با آن به توده‌های نادان مردم القاء می‌کنند که سران مملکت دارند غیرت‌مندانه و چهار چشمی، از منافعشان محافظت می‌کنند. یک سیاستمدار آمریکایی با همين هدف، با سوز و گداز از لزوم عدالت اجتماعی دم می‌زند. از وقتی به ایران آمده‌ام داستان‌های زیادی درباره عیاشی و فسق و فجور تیمورتاش شنیده‌ام، آنهم از آدم‌هایی که اصلاً نمی‌فهمند زندگی چیست. چندین بار شنیدم که تیمورتاش یک عرق‌خور حسابی است، ولی باید اعتراف کنم که هرگز چنین چیزی از او ندیدم. نوشیدنی مورد علاقه‌اش شامپاین است که در دوران پیامبر اسلام اصلاً چنین چیزی نبود.

ولی تا آنجایی که به فسق و فجور مربوط می‌شود، مگر چنین اصطلاحی در این گوشه دنیا اصلاً معنایی هم دارد؟ یادمان نرود که تیمورتاش یک مسلمان‌زاده بود. با وجود این، اگر از تعالیم اسلام فقط یکی را هم به رسمیت می‌شناخت و به آن عمل می‌کرد همانا نکاح و متعه در حد وُسعش بود، البته با رعایت همه موازین اسلامی. در ارتباط با زن عقدی، شریعت اسلام برای مؤمنان سهمیه مقرر کرده است. پیامبر به هر مؤمن اجازه داده است که تا چهار زن عقدی داشته باشد. تیمورتاش فقط سه تایش را دارد، البته هنوز جوان است و سنش از پنجاه نگذشته است. اسلام به مؤمنان اجازه داده است که تا حد وسع زن صیغه‌ای داشته باشند. شک دارم که تیمورتاش این محدودیت را رعایت نکرده و بیش از وسعش زن صیغه‌ای گرفته باشد، هر چند می‌گویند که خیلی از آنها را زیر پر و بال خود دارد. با وجود این، واقعاً نمی‌دانم که برداستریت و دان* درباره وُسع او چه خواهند گفت. البته می‌توانم همچنان به شرح زندگی و خصوصیات این عجیب‌ترین آدم ادامه بدهم، ولی گویا طبق مقررات باید گزارش‌هایم را کوتاه بنویسم، و اجازه ندارم درباره هیچ موضوعی کتاب بنویسم، هر قدر هم که رومانتیک باشد.»


دستگیری و سرنوشت مشکوک تیمورتاش

روز 18 ژانویه 1933، یک روزنامه تهرانی خبر داد که تیمورتاش دستگیر شده و قرار است محاکمه شود. گزارش‌های هارت را در اين باره در این فصل، بررسی خواهیم كرد:

«احتراماً به عرض می‌رساند که هم اینک در ایران هیچ مسئله‌ای مهمتر از سرنوشت عبدالحسین خان تیمورتاش، که خبر عزل ناگهانی‌اش از وزارت دربار را در گزارش شماره 1310 مورخ 29 دسامبر 1932 به عرض رساندم، نیست. در حالی که روزنامه‌ها، که واضح است با حکم دولت از پرداختن به اخبار سقوط تیمورتاش منع شده‌اند، خود را سرگرم دعوای امتیاز کمپانی نفت انگلیس و ایران کرده‌اند، عموم مردم ایران بیشتر می‌خواهند بدانند که بالاخره چه بر سر این دولتمرد معزول و خوشگذران و خارق‌العاده می‌آید. یک روزنامه تهرانی سه هفته پیش در 18 ژانویه با اعلام این خبر که تیمورتاش تحت حبس خانگی قرار گرفته است اولین لقمه اشتها‌آور را در کاسة این مردم گرسنة خبر گذاشت. گزارش مزبور شایعاتی را که دهان به دهان می‌گشت، و دوستان وزیر دربار سابق آن را رواج می‌دادند، خنثی کرد. طبق این شایعات تعلیق او از وزارت، امری موقت و چیزی شبیه به مجازات تأدیبی بود که دادگاه نوجوانان برای آنها تعیین می‌کند. خبر حبس خانگی او بسیار مختصر بود و فقط در یک روزنامه انتشار یافت، که نشان می‌داد مطبوعات هنوز درباره حد و حدود پوشش خبری این رویداد خاص مردد هستند. در عین حال، هر وقت مردم دور هم جمع می‌شوند، می‌خواهد باشگاه باشد یا میهمانی یا بازار، حرف تیمورتاش نقل مجلس است.

تا امروز که روزنامه كورش [كوشش] خبری با عنوان «محاکمه تیمورتاش» منتشر کرد، هيچ خبر تازه‌اي به گوش مردم نرسیده بود. این روزنامه در خبر بسیار کوتاهی اطلاع داد:‌ «طبق اطلاع واصله تیمورتاش بزودی برای محاکمه در دادگاه حضور خواهد یافت.» حتی یک اشاره کوچک هم به اتهامات این مرد که زمانی وزیر والامقام دربار شاهنشاهی بود نشده است. با وجود این، آنچه بیشتر از هر چیز دیگری از دهانها شنیده می‌شود این است که تیمورتاش قرار است به اتهام اختلاس در وجوه بانک ملی ایران محاکمه شود. اگرچه تا به امروز دهان روزنامه‌ها بسته بوده، احتمال دارد اخبار بیشتری از ماهیت واقعی مشکلات تیمورتاش در روزهای آتی فاش شود. دلیل این پیش‌بینی هم آن است که روزنامه‌های بریتانیایی ظاهراً کفایت و نبوغ سیاسی این وزیر معزول را مورد تمجید و تحسین قرار داده‌اند. امروز تعدادی از روزنامه‌های تهران با طعنه به این نگرش مطبوعات بریتانیا اشاره کرده‌اند. صفوی مدیر روزنامه کوشش نوشت: «ابراز همدردی و جانب‌داری تایمز و سایر روزنامه‌های لندن خوانندگان را دچار بدگماني و تردید می‌کند. بوی بدی به مشام می‌رسد و شاید حقایقی در آینده فاش شود.» می‌توان انتظار داشت که توجه مطبوعات بریتانیا به تیمورتاش، شاه را بر آن دارد که همان چراغ سبزی را که در ارتباط با دعوای شرکت نفت انگلیس و ایران به مطبوعات داخلی داد، درباره این موضوع هم به آنها بدهد.

از تعداد نگهبانانی که بیرون خانه تیمورتاش گماشته‌اند، معلوم می‌شود که اتهاماتی که متوجه وزیر دربار سابق است چندان هم کوچک نیست. اطلاع یافته‌ام که همسر ارمنی، خدمتکار خانه، و دو فرزندش نیز اجازه دیدن او را ندارند، و حتی مادرش که پا به سن هشتاد سالگی گذاشته، و دختر محبوبش، مادام قراگزلو*، که از لندن آمده است، هم از زمان گماشتن نگهبان‌ها اجازه دیدن او را نیافته‌اند. خارجی‌ها هنوز اتهامات احتمالی و چشم‌انداز مجازات او را چندان جدی نمی‌دانند، ولی چنانکه اطلاع یافته‌ام ایرانی‌ها همگي بر این عقیده‌اند که به احتمال قوی تیمورتاش هم به سرنوشت همان صدراعظم‌ها، وزیران و شاهزادگانی دچار خواهد شد که در روزگاران گذشته شاهان را به خشم آورده بودند. یک ایرانی بسیار باهوش که با محافل طبقه بالای جامعه، به خصوص آنهایی که در زندگی سیاسی کشور نقشی دارند، حشر و نشر دارد به من اطلاع داده است که از هر ده ایرانی نُه نفر مطمئن هستند که وزیر دربار سابق حتماً از ميان برداشته خواهد شد. جالب اینجاست که همگی عزل او را با انفصال دو سال پیش وزیر مالیه، شاهزاده فیروز، مقایسه می‌کنند. فیروز هم بیش از حد قدرت یافته بود و بیش از حد مستقل بود، و باید شکسته می‌شد. فیروز هم ابتدا تحت حبس خانگی قرار گرفت، که همان موقع گزارشش را دادم. نحوه حبس خانگی او با آنچه امروز رایج است چندان بی‌شباهت نبود. فیروز را نهایتاً محاکمه کردند، و به اتهام گرفتن مبلغ ناچیز 5000 تومان رشوه مجرم شناختند و از آن موقع در عمارت فرمانیه در نزدیکی تهران در حبس به سر می‌برد. در مورد حاضر نیز باید انبوهی از شایعات را سبک و سنگین کرد تا در میان آنها ذره‌ای حقیقت یافت. در میان شایعاتی که در چند روز اخیر دهان به دهان می‌چرخید داستان‌های زیر نیز یافت می‌شد: اول، اینکه این زندانی سرشناس ناپدید شده است؛ دوم، اینکه او را به زندان قصر قاجار برده‌اند؛ سوم، اینکه چند روز پیش او را از زندان به نظمیه برده‌اند؛ چهارم، قرار بود او را به زندان ببرند ولی به علت بیماری‌اش شاه از این کار خودداری کرد؛ پنجم، طبق گفته دو نفر از شوهر خواهرانش، مادرش پریشب اجازه یافته او را در خانه‌اش ملاقات کند.اگر نظر من را بخواهید، فکر نمی‌کنم وزیر دربار سابق حتی کوچکترین بختی برای فرار از سرنوشت شومی که در انتظار اوست، داشته باشد.»

هارت در ادامه گزارشش اعتراف می‌کند که همة به اصطلاح پیشرفت‌هایی که در دوران حکومت رضا شاه از آن سخن می‌رود، ظاهری، و افسانه‌ایست که به دست انگلیسی‌هاي زيرك بافته شده است. او همچنین نظرش را درباره سرنوشت تیمورتاش ابراز می‌کند:

«می‌توانم بگویم که دل [شاه] هرگز برای نجات تیمورتاش از مجازات ظالمانه و سبعانه‌ای که شاهان بر مقامات مغضوب روا می‌دارند به رحم نخواهد آمد. ...البته شکی نیست که [شاه] وزیر دربار معزول را کور نمی‌کند و یا تا گردن در آب آهک نمی‌اندازد تا زنده زنده بپوسد، چنانکه شاهان دیگر با وزرای مغضوبشان می‌کردند؛ زیرا در‌های ایران همچون گذشته بر روی جهان خارج بسته نیست. رضا شاه از خشم و غضب «الله» ترسي ندارد، ولی از قضاوت جهان متمدن می‌هراسد. بنابراین به کشتن مقامات مغضوب با شلیک گلوله، «مسمومیت اشتباهی»، و یا کشته شدن «در حین فرار» هم راضی است. تجربه رضا شاه در مقام ریاست كشور شاهنشاهی ایران مسلماً وسعت دید او را گسترش داده است، ولی هنوز بدگماني‌هاي ذهنیت شرقی را از او نزدوده است. بدگماني و تردید شاه برابر است با قرار گرفتن فرد در مظّان اتهام كه نتيجه طبيعي آن محکومیت اوست. یادمان نرود که نادر شاه به خاطر مشکوک شدن به پسرش رضاقلی میرزا دستور داد چشمهایش را در بیاورند. بعدها از این کارش پشیمان شد، و برخی مورخان نوشته‌اند که دستور داد همه آنهایی را که شاهد کور کردن پسرش بودند به قتل برسانند، و بهانه‌اش هم این بود که چرا جان خود را برای جلوگیری از کور کردن شاهزاده که چشم و چراغ ایران بود، پیشکش نکردند. نقل کرده‌اند که شاهزاده رضاقلی میرزا، که در زمان خود جوانی به غایت روشنفکر بود، به پدرش گفت: این چشم‌های من نیست که درمی‌آوری بلکه چشم‌های ایران است....

همچنين چون فکر می‌کردند قائم مقام با کفایت‌ترین وزیر محمد شاه، بیش از حد قدرت یافته است، یعنی همان اتهامی که گمان می‌رود امروز به تیمورتاش می‌زنند، دستور قتل او را صادر کردند. شاهرگ امیرنظام [امیرکبیر] را هم که بدون شک از شریف‌ترین وطن‌پرستان طول تاریخ ایران است، فقط به این خاطر که ظاهراً در میان نظاميان محبوبیت زیادی داشت به دستور شاه در باغ شاهنشاهی فین کاشان بریدند. تعدیاتی را که در بالا برشمردم شاهانی مرتکب شدند که به مراتب از رضا شاه باهوش‌تر بودند؛ شاهانی تربیت‌یافته و حتی با فرهنگ بودند، که برخی از آنها به اروپا و هند هم سفر کرده بودند. اگر اخباری که می‌رسد صحت داشته باشد، مقامات دولت دارند همه آنهایی را که گمان می‌رود به نحوی با تیمورتاش مرتبط هستند دستگیر می‌کنند. قبلاً خبر بازداشت بوشهری ، وکیل مجلس، را دادم. طبق شایعات چند نفری هم در زندان‌های مختلف در حبس به سر می‌برند. اخبار ضد و نقیضی هم درباره محل نگهداری عبدالحسین دیبا، مديرمالي دربار، که پیش از همه مغضوب شاه شده بود وجود دارد. او مدتی پس از عزلش در زندان دادسرا حبس بود؛ ولی طبق شایعاتی که هم اینک دهان به دهان می‌گردد او را به یکی از استان‌ها، احتمالاً آذربایجان که اصالتاً اهل آنجاست، تبعید کرده‌اند. به گمان من طی دو هفته آینده تحولات جالبی رخ خواهد داد.»


محاکمه و محکومیت تیمورتاش

هارت فاش می‌سازد که ولیعهد محمدرضا پهلوی نيز از جمله كساني بود که شفاعت وزیر دربار معزول را نزد شاه كرد. او با ارسال تلگرامی از سوییس به پدرش شفاعت تیمورتاش را کرده بود. پسر تیمورتاش همکلاس محمدرضا بود. هارت همچنین می‌گوید که علی‌ اکبر داور، وزیر عدلیه، که در آن زمان در اروپا به سر می‌برد، به دیدن ولیعهد رفته بود و می‌گویند که ولیعهد تلگرام مزبور را به اصرار او فرستاد. البته این تلگرام تأثیری بر تصمیم رضا شاه نداشت. اتهام تیمورتاش رشوه‌خواری و اختلاس از وجوه دولتی بود. هارت می‌گوید که تیمورتاش را هفته پیش از محاکمه به زندان نظمیه انتقال داده بودند. هارت قبل از این خاطرنشان کرده بود که همه اموال و دارایی‌های تیمورتاش ضبط، خدمتکاران و آشپزش دستگیر، و همسرش تاتیانا چندین نوبت توسط پلیس مورد بازجویی‌های وحشتناک قرار گرفته بود. تیمورتاش در زندان دچار مرض قلبی شده و به بهداري زندان انتقال یافته بود. هارت درباره اتهامات تیمورتاش می‌نویسد:

«اخبار منتشره نشان می‌دهد که اتهامات او اختلاس در وجوه بانک ملی، به ویژه در ارتباط با معاملات ارزی است. جرم ادعایی او هم از امور رایج در ایران است، یعنی گرفتن غیرقانونی پول از دیگران. البته بدون شک این اتهام پوششی است برای اتهام جدی‌تر توطئه برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی. اطلاع یافته‌ام که مدعی‌العموم پیش از صدور حکم انتقال وزیر دربار سابق به زندان دو سه روزی را به بازجویی از او گذرانده بود. یکی از مقامات مسئولی که نمی‌توانم نامش را ببرم گفت که وزیر معزول در جلسات بازجویی‌اش اصلاً قدرت و صلابت گذشته‌اش را از دست نداده بود. وقتی از او پرسیده بودند که آیا صحت دارد که پول دزدیده است، پاسخش این بود که: «البته که من پول دزدیده‌ام، ولی سردسته دزدها یک نفر دیگر است.*» می‌گویند به خاطر همین حاضر جوابی‌اش بود که او را به زندان انداختند. همچنین می‌گویند که قبلاً به یکی از دوستان معتمدش گفته بود که خلافکاری‌هایش را فقط محض خودش انجام نداده است و افزوده بود که محاکمه او کار خطرناکی است، «زیرا ممکن است دهانش را باز کند.» همین دوست معتمد، به حکم ایرانی‌ بودنش مثل همه ایرانی‌های دیگری که حاضرند از یک کشتی در حال غرق قطع امید کنند، ماجرا را برای شاه تعریف کرده بود، که نتیجة دلخراشش را دیدیم. از آن موقع تا بحال نه فقط تیمورتاش را حبس، که اموال و دارایی‌های خصوصی‌اش را نیز برای پرداخت دیون و تسویه اختلاس‌های هنگفت ادعایی‌ توقیف کرده‌اند.»

بنا به گزارش روزنامه‌ها، «مقام برجسته سابق به کلاهبرداری، اختلاس و ارتشاء متهم شده است. ادعا می‌شود که پای مبلغ 1800 پوند انگلیس و 100 هزار تومان (برابر با 35 هزار دلار به نرخ برابری آن روز) پول در میان است.» هارت همچنین گزارش می‌دهد که «در همین حال، خانواده تیمورتاش عملاً به دریوزگی افتاده‌ است، و این مسئله که مادام تیمورتاش بیشترِ لباس‌های فاخرش را، اگر نگوییم همه آنها را، از جمله لباس‌های شب و میهمانی را که از پاریس خریده بودند در یکی از فروشگاههای معروف تهران به فروش گذاشته است، شاهدی بر این مدعاست.»

در این موقع انگلیسی‌ها علناً ضد تیمورتاش شده بودند. در ابتدا روزنامه‌های انگلیسی، «هوش و دولتمردی» او را تحسین می‌کردند. طبق گزارش هارت این تمجید و تحسین‌ها رضاشاه را بیشتر غضبناک می‌ساخت. ولی به نظر می‌رسد که انگلیسی‌ها ناگهان ساز دیگری سر دادند و شروع به ابراز نگرانی درباره مسئله جانشینی در ایران کردند. همه این اوضاع و احوال انسان را به شک می‌اندازد که شايد انگلیسی‌ها در سقوط تیمورتاش دست داشته‌اند، و شايد همان‌هایی بوده‌اند که به رضا شاه خبر می‌رساندند. در یکی از مقالات روزنامه تایمز، ظاهراً خبرنگار سابق این روزنامه در ایران می‌نویسد: «احتمالاً دوره نیابت سلطنت ذهن [شاه] را به خود مشغول کرده است. اگر نیابت سلطنت به دست مردی جوان، جاه‌طلب، و بی وجدان بیفتد، پسر 13 ساله او چه بختی برای شاه شدن خواهد داشت؟»

محاکمه تیمورتاش روز 17 مارس 1933 در یکی از محاکم عالی دولت شروع شد. ظرف فقط چند ساعت، اتهامات تیمورتاش اثبات؛ و او مجرم شناخته شد و به پنج سال حبس انفرادی محکوم گرديد. در ماه ژوئن یک بار دیگر به اتهام ارتشاء محاکمه و مجرم شناخته شد و پنج سال دیگر به حکم حبسش اضافه کردند. تقاضایش از شاه و دیوان عالی کشور برای تخفیف مجازات رد شد. هارت همچنین گزارش می‌دهد که تیمورتاش را تحت‌الحفظ و با پای پیاده، همانند جنایتکاران عادی از خیابان‌های تهران گذراندند و از زندان به دادگاه بردند.


افزایش شدت سرکوب‌ها

همزمان با دریافت گزارش‌های هارت از تهران، والاس اس. موری، کاردار سابق آمریکا در تهران (1924-1925) که حالا ریاست بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا را بر عهده داشت، به ارزیابی وضعیت سیاسی در ایران پرداخت. موری که از 1922 تا 1925 در ایران خدمت کرده بود، هیچ توهمی نسبت به رضاخان نداشت:

«از لحاظ سیاسی ایران یک سلطنت مشروطه است که البته بیشتر به یک نظام کاملاً دیکتاتوری می‌ماند. رضا پهلوی، بنیانگذار سلسله حاکم، هفت سال گذشته را بر کشور حکم رانده، و در طول این مدت یک دولت متمرکز قدرتمند، تحت کنترل خود و حمایت‌های ارتش ایجاد کرده است. نخست وزیر کشور [هدايت] یک مقام تشریفاتی بیش نیست؛ و وزرای کابینه‌اش فرقی با کارمندان یک دبیرخانه ندارند، و مجلس هم بیشتر به نهادی بله قربان‌گو می‌ماند تا مجلس. انتخابات مجلس از کاخ شاهنشاهی کنترل می‌شود و وکلای مجلس هم بنا به آنچه دربار به آنها دیکته می‌کند رأی می‌دهند. تا همین چند وقت پیش، صحنه سیاست ایران جولانگاه شخصیتی به همان بزرگی شاه بود؛ یعنی حضرت اشرف تیمورتاش، وزیر دربار، مشاور اصلی شاه و مجری اراده ملوکانه. او که فردی زیرک، هوشمند و بی‌پروا بود، چنان قدرتی یافته بود که به عزلش منجر شد؛ و هم اینک شاه به تنهایی ریاست همه جلسات هيأت دولت را بر عهده دارد و درباره همه مسایل به تنهایی تصمیم می‌گیرد. شاه برخلاف مشاور دست راستش [تيمورتاش]، فردی تربیت‌نیافته، تندخو، و بی‌رحم است که هیچ وسعت دید یا اطلاعی از جهان ندارد.»

کمی پیش از فوت تیمورتاش، رضاخان کتک وحشیانه‌ای در زندان به او زد. وقتی هارت مشغول نوشتن گزارش زیر بود، و در آن مرگ قریب‌الوقوع تیمورتاش را پیش‌بینی می‌کرد، این محبوس تیره‌بخت مرده و یا در حال احتضار بود:

«ماجرای افتادن تیمورتاش به کنج سلولی تنگ و تاریک را از دو منبع ایرانی شنیده‌ام؛ که به گمانم منابع موثقی هستند. ماجرایی که این دو تعریف کرده‌اند کاملاً با یکدیگر همخوانی دارد؛ از این قرار که چند هفته پیش وقتی شاه با اتومبیل خود از جاده شمیران عبور می‌کرد، دو نفر را می‌بیند که مجمعه بر سر به طرف زندان قصر قاجار روانه هستند. گویا در مجمعه‌ها ظروف غذا گذاشته بودند. شاه اتومبیل سلطنتی را متوقف می‌کند و از آن دو نفر می‌پرسد که کجا می‌روند و غذاها را برای چه کسی می‌برند. آنها هم می‌گویند که دستور دارند غذاها را برای تیمورتاش ببرند. شاه به حالت غیظ مجمعه‌ها را از سر آن دو نفر می‌اندازد و به زندان و مستقیماً به سلول تیمورتاش می‌رود و به او می‌گوید که آیا خیال کرده آنقدر با زندانی‌های دیگر فرق می‌کند که می‌تواند از امتیازات ویژه‌ای نظیر غذای بیرون و اثاثیه‌ای که خلاف مقررات است برخوردار باشد. می‌گویند بعد از آن به جان تیمورتاش می‌افتد و آنقدر او را کتک می‌زند که، به قول یکی از منابع خبری من، این زندانی برجسته بیهوش بر کف سیمانی سلولش می‌افتد. همانجا شاه دستور می‌دهد که تختخواب مخصوص، فرش و همه اثاثیه منقول سلول، و همچنین همه کتاب‌ها و کاغذها و لوازم خواندن و نوشتن و یا هر چیز دیگری را که می‌توانست تیمورتاش را سرگرم کند از سلول بیرون ببرند؛ و اینکه با وزیر دربار سابق همان رفتاری را داشته باشند که با پست‌ترین جنایتکاران زندان قصر قاجار دارند. مثل همیشه طولی نکشید که خبر خشونت شاه به گوش ایرانی‌ها رسید؛ هر چند ظاهراً خارجی‌های مقیم تهران از جزییات ماجرا خبردار نشده‌اند. البته ایرانی‌ها هیچ شکی در صحت این ماجرا ندارند، احتمالاً به این دلیل که یکی از زندانبان‌ها آن را برای‌شان تأیید کرده است. این خبر ترس زیادی به جان دوستان زندانی انداخته، و بین مردم شایع شده است که بعید نیست همین چند روز آینده اعلام شود مردی که روزی وزاری هيأت دولت را سر انگشت خود می‌چرخاند ناگهان بر اثر سکته مغزی یا بیماری قلبی درگذشته است.

با وجود این، آنهایی که چنین چیزی را محتمل می‌دانند منظورشان این نیست که زندانی واقعاً به چنین مرضی خواهد مرد. بلکه منظورشان این است که دولت راهی برای خلاص شدن از دست وزیر دربار سابق پیدا می‌کند، و البته اجازه کالبد شکافی هم برای یافتن علت اصلی مرگ به هیچ کس نمی‌دهد. با بلایی که اخیراً بر سر صولت‌الدوله، رئیس ایل قشقایی، آمده حق هم دارند که وحشت کرده باشند. می‌گویند چند هفته پیش جسد او را در سردخانه دیده‌اند، ولی هنوز مرگش اعلام نشده است. حتی بعضی‌ها می‌ترسند که تیمورتاش مرده باشد ولی خبر مرگ او را اعلام نکرده باشند. این ترس یا ظن، و یا هر کدامشان را که بشود برای توصیف این احساس به کار برد، آنقدر قوی است که شایعه مرگ تیمورتاش همه تهران را پر کرده است. البته اینجا هیچ کس باور نمی‌کند که صولت‌الدوله به مرگ طبیعی مرده باشد، و با توجه به بلایی که سر آن بیچاره آمد به تیمورتاش حق می‌دهند که اصرار داشته باشد که حتی‌الامکان غذای بیرون زندان را برایش ببرند.»


حَب سفید

پیش‌بینی هارت در گزارش 3 اکتبرش درست از آب درآمد. هارت روز ششم اکتبر تلگرام زیر را ارسال کرد: «جسد تیمورتاش از زندان منتقل، و دیروز به خاک سپرده شد. احتمالاً روز 3 یا 4 اکتبر فوت کرده باشد ولی مرگ او تا امروز به طور رسمی و یا در مطبوعات اعلام نشده است.» هارت فردای همان روز گزارش زیر را ارسال کرد:

«روند رویدادها هم اینک بنده را ناگزیر ساخته است که گزارش پیشگویانه شماره 1542 مورخ 3 اکتبر 1933 خود را با خبر مرگ عبدالحسین‌ خان تیمورتاش در زندان در فردای روز گزارش، یعنی 4 اکتبر تکمیل کنم. او به دستور شاه در 22 دسامبر 1932 دستگیر شده و به زندان افتاده بود. هیچکس تاریخ دقیق مرگ تیمورتاش را نمی‌داند.* برخی معتقدند که او روز سوم اکتبر مرده و برخی دیگر می‌گویند که روز بعد جان سپرده است. خبر مرگ تیمورتاش ابتدا در 5 اکتبر در تهران شایع شد، ولی این خبر نه از طرف مقامات رسمی زندان و يا مقامات دولت، که از سوی خدمتکارانش اعلام شده بود. جسد او را روز پنجم اکتبر در شاه عبدالعظیم به خاک سپردند و زن اول و دومش هم برایش عزاداری کردند. دو روز از خاکسپاری تیمورتاش می‌گذرد، ولی هنوز دولت خبر مرگ او را اعلام نکرده و معلوم است که روزنامه‌ها نیز از اعلام این خبر منع شده‌اند. مردم تهران آشکارا انتظار اين خبر را داشتند و به همین خاطر چندان شوکه نشده‌اند؛ زیرا از مدتها قبل در مکالمات خصوصی شایع بود که نمی‌گذارند تیمورتاش پایش را زنده از زندان بیرون بگذارد. شایع کرده‌اند که مرگ او بر اثر حمله قلبی بوده، که البته تا به حال همه مرگ‌ها همینطور بوده است. شک دارم که هیچ فرد تهرانی، یا مسلماً فرد خارجی مقیم تهران، باور نداشته باشد که قتل پنهانی دیگری نظیر آنچه قرن‌ها در تاریخ شاهان ایران رخ داده، اتفاق افتاده است. البته همه قبول دارند که تیمورتاش بر اثر ايستادگي قلب مرده، ولی اگر اجازه بدهند تحقیقی در این باره صورت بگیرد شکی ندارم که همگان به دنبال علت حمله قلبی خواهند گشت. یکی از خدمتکاران به هنگام اعلام خبر مرگ تیمورتاش گفته بود که اربابش از خوردن یک حب سفید مرده است....

اگر وزیر معزول به همان ترتیبی که مردم تهران گمان می‌کنند به قتل رسیده باشد، مقدمات کار از چند هفته پیش چیده شده بود که شاه دستور منع ملاقات پزشک خصوصی تیمورتاش را با او در زندان صادر کرد. هر گونه خدمات پزشکی باید از طریق پزشک زندان که منصوب سیاسی رئيس نظمیه است صورت می‌گرفت. این دستور را رضا شاه بعد از آن صادر کرد که کتک مفصلی در زندان قصر به تیمورتاش زد، که گزارشش را به شماره 1542 برایتان ارسال کردم. خبر بهت‌آور مرگ تیمورتاش دوباره به حدس و گمان‌هایی که درباره سقوط او شایع بود دامن زده است. تقریباً همگان بر این باورند که بخشی از دلایل اقدام بی‌رحمانه شاه علیه وزیر دربار بی‌نظیر و متنفذش هراس از قدرت و نفوذ رو به رشد او بوده است. ولی بعضی‌ها هم معتقدند که فقط این نیست. برخی از ایرانی‌های مطلع می‌گویند که شاه از استقبال گرمی که در مسکو از تیمورتاش شده بود بسیار ناراحت بود. تیمورتاش به هنگام بازگشت از سفری که در اوایل سال 1932 به اروپا داشت، دیداری هم از مسکو انجام داد، و در پاسخ به استقبال گرم و مودت‌آمیز مقامات عالی شوروی سخنان غرائی درباره لزوم همکاری نزدیک بین شوروی و ایران ایراد کرد.* در حین ایراد این سخنان از لیتوینُف، کمیسر امور خارجی شوروی، هم دعوت کرده بود که در مقام میهمان شاه به تهران بیاید. البته لیتوینف هرگز به تهران نیامد؛ ولی در روز مرگ تیمورتاش، معاون کمیسر امور خارجی شوروی، کاراخان، در حال آماده کردن فهرست بلند و بالایی از شخصیت‌های برجسته‌ برای دعوت به مراسم رسمی و ضیافت‌های شام در تهران بود. کاراخان را دوست صمیمی تیمورتاش می‌دانستند که رابط اصلی او با دولت مسکو بود. با همین کاراخان بود که تیمورتاش مذاکرات تکمیلی معاهده تجاری ایران و شوروی را انجام داد. ...حتی می‌گویند که دیدار کاراخان از زندان قصر قاجار در آخرین روز مأموریتش در اینجا فقط برای آن بود که مراتب دوستی خود را به رفیق قدیمی‌اش نشان بدهد، رفیقی که روزی وزیر دربار شاهنشاهی بود و حالا در سلول تنگ و تاریکی در باستیل ایران گرفتار شده بود.

البته او دشمنانی هم داشت که از قضا بسیار سفت و سخت بودند. شک دارم کسی در ایران پیدا شود که کمترین آشنایی‌ای با رفتار و کمالات تیمورتاش داشته باشد و انکار کند که او واقعاً در مقام خردمندترین شخصیتی که در طول دو قرن گذشته در ایران ظهور کرده است جایی در تاریخ این کشور دارد. صرف نظر از خباثت‌هایی که [تیمورتاش] با استخوان‌هایش به گور برد، به اعتقاد من وقتی خاطره این مستبد، یعنی رضا شاه، در ذهن مردم کمرنگ شود، مردم تیمورتاش را تقدیس خواهند کرد.»
نهایتاً فاش شد که کاراخان قصد داشته در زندان به دیدن تیمورتاش برود، که شاید همین امر مرگ تیمورتاش را به جلو انداخته باشد. ویلیام اچ. هورنی‌بروک، جانشین هارت در مقام وزیر مختار آمریکا در تهران، مرگ تیمورتاش در زندان را با مرگ سردار اسعد بختیاری، که می‌گویند علما قصد شفاعتش را نزد شاه داشتند، مقایسه کرده است:

«شکی نیست که شباهت‌هایی بین جزییات آنچه بر سر تیمورتاش آمد و واقعه‌ای که الان رخ داده است، وجود دارد. استحضار دارید که در آن ماجرا، به هنگام دیدار معاون کمیسر امور خارجی اتحاد جماهیر شوروی، کاراخان، از تهران بود که کار تیمورتاش را یکسره کردند، و همان موقع هم می‌گفتند که تیمورتاش را از ترس اینکه مبادا کاراخان بخواهد وساطت کند و یا رفیق شفیقش را ببیند و اطلاعات محرمانه‌ای از او کسب کند که برای دولت ایران خجالت‌آور باشد، به قتل رسانده‌اند.»


جوخه مسموم‌سازی‌ پهلوی

هارت اعلام رسمی مرگ تیمورتاش را اینگونه شرح مي‌دهد:

«احتراماً به عرض می‌رساند که پس از منع انتشار خبر مرگ عبدالحسین خان تیمورتاش در زندان به مدت سه روز، روزنامه تهرانی اطلاعات در بعد از ظهر هفتم اکتبر این خبر کوتاه را منتشر ساخت: «تیمورتاش که در زندان قصر قاجار حبس بود دو شب پیش بر اثر آنژین صدری و بیماری قلبی که به آن مبتلا بود و پزشکان پیش‌بینی می‌کردند که ممکن است منجر به سکته مغزی شود، در گذشت.» روزنامه شفق سرخ نیز در روز هشتم اکتبر گزارش داد که تیمورتاش روز چهارشنبه، چهارم اکتبر، درگذشت و افزود «جسدش پس از معاینه توسط پزشکی قانونی [وزارت عدلیه] در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد.» تاریخ فوت او ظاهراً چهارم اکتبر بوده است، یعنی یک روز پس از آنکه من با تأسف گزارش پیشگویانه شماره 1542 خود را نوشتم، و مطالب آن گزارش به نحوی است که گویی جوخه مسموم‌سازی شاه قبلاً ماجرا را به من اطلاع داده بود. بدرفتاری سلطنت با این زندانی سرشناس حتی تا لب گور هم ادامه داشت. جسد او را همچون جنایتکاران معمولی به همراه چهار آژان از قماش آنهایی که ماهی 14 تومان حقوق می‌گیرند به آرامگاه ابدی‌اش روانه کردند، و حتی اجازه ندادند کلمه‌ای در ارتباط با زندگی و خدمات ارزنده این مرد ذکر شود. صحنه‌ای که دختر بزرگش ایران خانم که تحصیل‌کرده مدرسه آمریکایی‌ است در گورستان ایجاد کرد به قدری دلخراش بود که یارای توصیف آن را ندارم. یکی از خصوصیات عجیب این واقعه اسفناک آن بود که تا چند روز مردم از اقشار مختلف جامعه به خانه تیمورتاش، که زن اول و ایرانی‌اش آنجا ساکن است، می‌آمدند تا به خانواده‌اش تسلیت بگویند. چند روز اتومبیل‌ها و کالسکه‌ها از اوایل صبح جلوی دَرِ خانه تیمورتاش جمع می‌شدند و در پایان روز خیابان از ازدحام آنها بسته می‌شد. یک زن آمریکایی که فارسی را خیلی خوب صحبت می‌کند و با زنان ایرانی زیادی حشر و نشر دارد به من گفته است که زنان ایرانی که در غیبت و شایعه‌سازی دست همه را از پشت بسته‌اند آشکارا از مسموم شدن تیمورتاش سخن می‌گویند. یک ایرانی به من گفته است که هیچیک از رعایای رضا شاه در تهران یا شهرهای دیگر ایران نیست که مرگ ناگهانی و اسف‌بار تیمورتاش را نتیجه جنایتی نداند که تحت اوامر صادره از کاخ شاه صورت گرفته است.

چنانکه در گزارش شماره 1550 ابراز کردم، معتقدم که نام تیمورتاش در طول اعصار زنده خواهد ماند و علت مرگ او در کتاب‌های تاریخی که آیندگان درباره ایران خواهند نوشت، به دقت و درستی ثبت خواهد شد؛ همانطور که امروز در تاریخ می‌خوانیم که شاهرگ آن مرد بزرگ، امیرکبیر صدر اعظم، را به دستور ناصر‌الدین شاه در باغ شاه در فین، نزدیک کاشان بریدند. اگر چه شاهان ایرانی از همان ابتدای شکل گرفتن سلسله‌های شاهنشاهی در ایران در کار هلاک جان‌ و نابودی جسم انسان‌ها استاد بوده‌اند، ولی حتی رضا شاه سرسخت نیز تا بحال نتوانسته روح انسان‌ها را نابود کند. شنیده‌ام که بسیاری از دشمنان تیمورتاش چنان اعتقاد راسخی به قدرت فوق بشری این مرد که روزی بر همه ایران سایه‌ انداخته بود، داشتند که سخت حساب کارشان را می‌کردند. حتی پس از دستگیری‌اش نیز حرفی نزدند که به گوش این زندانی سرشناس برسد؛ زیرا نمی‌توانستند خود را قانع کنند که نبوغ بی‌نظیر او بالاخره راهی برای بیرون آمدن از حبس پیدا نکند و او را به فعالیت‌های رسمی‌اش بازنگرداند و نفوذ سابقش را تضمین نکند. شاید هم هنوز عده‌ای باشند که نمی‌خواهند باور کنند که واقعاً این [جسد] تیمورتاش بوده که پنهانی داخل قبر گذاشته‌اند، و به همین دلیل اصلاً باورشان نمی‌شود که این جادوگر ایرانی عصر روزی به شیوه اسرارآمیز خودش از قبر بیرون نیاید.

و چنین آدم‌های محتاطی بدون شک هر وقت که راهشان به قبرستان قدیمی مسلمان‌ها در شاه عبدالعظیم بیفتد، چه شب باشد و چه روز، با خودشان سوت می‌زنند [که زهره‌شان نترکد.]




منبع:دکتر محمد قلی مجد ، رضاشاه و بریتانیا ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1389 ، ص 111 تا 136
منبع بازنشر:ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 109 - آذر ماه 1393



 
تعداد بازدید: 924


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: