انقلاب اسلامی :: آیا محمدتقی پسیان تجزیه‌طلب بود؟! - به مناسبت کشته شدن محمدتقی‌خان پسیان/ بررسی یک شبهه که از عصر پهلوی مطرح شد

آیا محمدتقی پسیان تجزیه‌طلب بود؟! - به مناسبت کشته شدن محمدتقی‌خان پسیان/ بررسی یک شبهه که از عصر پهلوی مطرح شد

24 آذر 1393

از منظر برخی تحلیل‌گران، پسیان کسی بود که با خودسری، نقشه‌ی تجزیه‌ی خراسان را دنبال می‌نمود. این اتهام تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟ مخالفان پسیان به چه دلیل چنین اتهامی را به او وارد می‌کنند؟ این دو سؤال، محور نوشتار حاضر است.

پس از ناکامی جنبش مشروطه در ایجاد تحول در ساخت دولت در ایران و همچنین گسترش و ورود شراره‌های جنگ جهانی اول به درون کشور ما، ایران در شرایطی هرج‌ومرج‌گونه قرار گرفت. شرایطی که طی آن، حکومت‌های محلی در گوشه‌وکنار کشور ظهور نمودند. این قدرت‌های محلی را به‌طور کلی می‌توان به دو دسته تقسیم نمود: از یک سو حکومت‌هایی که بیشتر به دنبال قدرت‌گیری یک گروه یا خاندان بودند و از سوی دیگر، جریان‌هایی که هدفشان رفع مشکلات کشور و دستیابی و گسترش امنیت بود.

در گروه اول می‌توان به قدرت‌گیری سیمیقو در غرب کشور و شیخ خزئل در جنوب ایران اشاره نمود. این دو قدرت محلی هیچ‌گونه رویکرد ملی‌گرایانه‌ای را دنبال نمی‌نمودند و هدف آنان از تأسیس و گسترش یک نیروی منطقه‌ای به «مای ایرانی» توجهی نداشت. در مقابل این دو قدرت، می‌توان از جنبش‌های دیگری نام برد که تمام تلاش آنان در راستای اهداف ملی و اسلامی بود. هدف عمده‌ی این حکومت‌ها، نه سرزمینی که در دست داشتند، بلکه کل خاک ایران بود. آنان به خاک این کشور عشق می‌ورزیدند و نسبت به اوضاع هرج‌ومرج‌گونه‌ای که در این سرزمین وجود داشت، دغدغه داشتند. نهضت میرزا کوچک‌خان جنگلی در گیلان، قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و سرانجام قیام محمدتقی‌خان پسیان را می‌توان در راستای نوع دوم از قیام‌هایی دانست که در بالا ذکر کردیم.

این قیام‌ها به‌حق می‌توانند نام یک جنبش را به خود بگیرند؛ چراکه مبتنی بر یک هدف شکل گرفتند، دارای یک مای مشترک بودند و اعتراضی بودند نسبت به وضعیت زمانه‌شان و آرمان‌هایی که در مشروطه ناکام ماند. آنان در اعتراض به این وضعیت، یک مدل آرمانی نیز داشتند که تلاش می‌نمودند با رسیدن به آن، مشکلات کشور و نه منطقه‌ی تحت سیطره‌ی خود را حل نمایند. خراسان برای پسیان، آذربایجان برای شیخ محمد خیابانی و گیلان برای میرزا کوچک‌خان جنگلی، تنها یک نقطه‌ی آغاز بود. نقطه‌ای برای تمرکز نیروها و حرکت به سوی مرکز. آنچه این مبارزین به دنبال آن بودند، ایجاد یک دولت قدرتمند و البته مردمی، برای ایران بود. آنان به دنبال امنیت بودند. دستاوردی که بعدها توسط رضاشاه به کشور آورده شد، اگرچه جنبه‌ی مردمی‌اش هرگز دیده نشد.

نکته‌ای که در این میان نباید از یاد برده شود و می‌تواند به‌عنوان مبنایی برای عدم رویکرد تجزیه‌طلبان این سه مجاهد قرار گیرد، تلاش آنان برای ارتباط با هم بوده است. در ادبیات دوره‌ی پهلوی، به‌تدریج این مسئله باب شد که این سه مبارز، تجزیه‌طلب بوده‌اند. این سوءتفاهم بیشتر ناشی از این امر است که تاریخ را فاتحان می‌نویسند و با به قدرت رسیدن رضاخان، این باور که در زمانه‌ی این سه مجاهد نیز زمزمه می‌شد، به‌تدریج در باور جامعه ترویج یافت که پسیان، خیابانی و میرزا کوچک، یاغی و تجزیه‌طلب بوده‌اند.

تلاش این سه مجاهد برای ارتباط‌گیری با یکدیگر، خود دلیلی بر رد این اتهام است. واقعیت این است که شیخ محمد خیابانی نمایندگانی برای میرزا فرستاد و با او تماس گرفت. حتی نزدیکی او به روس‌های بلشویک را گوشزد نمود و از او خرده گرفت. پسیان نیز افرادی را برای دیدار با میرزا فرستاد. اینکه این افراد با میرزا دیدار کردند یا خیر، جای بحث دارد. یادداشت حاضر در میان این سه قیام، نگاهی مختصر به مبارزات محمدتقی پسیان خواهد داشت. به‌خصوص آنکه دو قیام دیگر بیش از قیام پسیان مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند.


عقبه‌ی مبارزاتی پسیان

برای اثبات نیت مثبت پسیان در مبارزه با حکومت مرکزی زمانه‌اش، می‌توان به عقبه‌ی او نگریست و بر این اساس به قضاوت پرداخت. پسیان از نیروهای ژاندارمری بود. در آن زمان، ژاندارمری به نیک‌نامی در ایران معروف بود. حُسن نام ژاندارمری به دلیل بدنامی دو نیروی دیگر نظامی موجود در ایران بود. قزاق‌ها که نامشان با روس‌ها پیوند خورده بود و پلیس جنوب که عملاً نیروی حافظ منافع انگلیسی‌ها در ایران بود. ژاندارمری اما توسط نیروهای سوئدی اداره می‌شد. سوئدی‌ها نیز در ایران به اندازه‌ی روس و انگلیس به بی‌آبرویی شهره نبودند. پلیس جنوب و قزاق‌ها، جدای از آنکه نیرو و بازوان اجرایی روس و انگلیس در جهت استعمار ایران بودند، حامی بی‌قیدوشرط استبداد نیز بودند.

از همین روست که ژاندارمری و پسیان در ایران به خوش‌نامی معروف شدند، چون در غیریت با دو دسته‌ی ذکرشده، به غارت وطن نپرداختند. علاوه بر این، ژاندارم‌ها بسیار تلاش نمودند تا در جنگ جهانی اول، به مقابله با نیروهای انگلیسی و تزارها بپردازند. آنان اگرچه در این زمینه موفق نبودند و به دلیل تعداد کم نیروهایشان و همچنین کمبود امکانات، با شکست مواجه شدند، اما حمایت آن‌ها از کابینه‌ی ملی مشروطه‌خواهان و جنگیدن برای اهداف آنان، نام خوشی از ژاندارم‌ها برجای نهاد. پسیان به‌عنوان یک افسر ژاندارمری، در این راه بسیار تلاش نمود و البته با نزدیک شدن پیروزی انگلیسی‌ها، ناچار به ترک کشور نیز شد.

حب وطن پسیان تا حدی بود که وقتی به آلمان رفت نیز در کنار ژرمن‌ها به تقابل با روس‌ها پرداخت. او در آن شرایط و در فضایی که دور از وطن بود نیز پابه‌پای سربازان و افسران آلمانی به رویارویی با روس‌ها همت گماشت و این مسئله زمانی معنادار می‌شود که بدانیم زمانی که از او خواسته شد تا در مقابله با فرانسوی‌ها نیز سربازان آلمانی را یاری کند، از اجرای این امر سر باز زد. در واقع کلنل پسیان از این رو با روس‌ها می‌جنگید که آن‌ها را دشمن ملت ایران و استعمارگر خاک و وطن خود می‌دانست. حال چنین فردی چگونه می‌تواند پس از ورود به ایران، تبدیل به یک تجزیه‌طلب شود؟! لیاقت و رشادت‌های وی در جبهه‌های جنگ چنان بود که نشان آهن را از آلمانی‌ها دریافت نمود. همکاری او با آلمان‌ها، به دلیل تمایل او به این کشور به‌عنوان نیروی سوم حاضر در ایران نیز بود. در واقع پسیان به‌شدت با استعمار انگلیس مشکل داشت و تمام تلاش خود را برای رویارویی با انگلیسی‌ها انجام می‌داد.


تقابل قوام و پسیان

تقابل پسیان با قوام را نیز می‌بایست ادامه‌ی تقابل او با انگلیسی‌ها دانست. قوام که خود زمانی از مشروطه‌خواهان بود، با قدرت‌گیری انگلیسی‌ها در ایران (که به‌واسطه‌ی انقلاب بلشویکی در روسیه و خروجی نیروهای این کشور از سرزمین ما، در ایران بی‌رقیب شده بودند) به مشروطه‌خواهان پشت نموده بود و به‌عنوان والی خراسان، همان‌گونه که می‌خواست با مردم رفتار می‌نمود. جای پای قوام به یک دلیل دیگر نیز محکم بود. برادر او وثوق در تهران نخست‌وزیر بود و او با استفاده از این دو ابزار، هر آن‌گونه که می‌خواست بر خراسان حکومت می‌نمود. اما با فراهم آمدن شرایط و متزلزل شدن قدرت قوام، کلنل به او واکنش نشان داد؛ به‌طوری‌که قوام را بازداشت نمود و به تهران فرستاد.

مشکل قوام و پسیان آنجا حادتر شد که قوام به تهران رفت و نخست‌وزیر شد. طبیعی بود که پسیان نمی‌توانست یک قوام طرفدار انگلیس را تحمل کند. کمااینکه پیش از این نیز به‌واسطه‌‌ی قرارداد 1919، بارها واکنش نشان داده بود. ماهیت انگلیسی دولت قوام و ظلمی که پسیان در او و دولتش می‌دید، دلیلی شد که او به این ایده برسد که با چهار هزار سرباز به تهران لشکرکشی کند. جالب این است که این ایده به ذهن میرزا کوچک هم رسیده بود. ایده‌ای که توسط هر دو نفر آن‌قدر به تعویق افتاد که سرانجام منتفی شد. شاید دلیل تلاش پسیان برای ارتباط‌گیری با میرزا نیز در همین راستا قابل تبیین باشد. اما به هر حال، پسیان به چندین دلیل نتوانست به تهران لشکرکشی کند. دلایل این امر غیر از مشکلات مالی، احتمال خطر حمله‌ی بلشویک‌ها به ایران بود. پسیان می‌ترسید که بلشویک‌ها از درگیری داخلی ایران استفاده نمایند و نیروهای نظامی خود را وارد ایران نمایند. حتی همین حرکت او را نیز می‌بایست به دلیل حسن‌نیت و نگرانی او درباره‌ی به هم خوردن آرامش کشور و ناامن‌تر شدن کشور دانست.

قوام که می‌دانست اگر به تقابل با پسیان نپردازد ممکن است با واکنش او مواجه شود، از حیله‌های بسیاری علیه او استفاده نمود. از تغییر والی خراسان و عزل پسیان گرفته تا اجیر نمودن راهزنان و یاغیان خراسان علیه پسیان. سرانجام نیز این اقدام آخر ثمربخش شد و کلنل پسیان کشته شد.


قضاوت درباره‌ی پسیان

نوشتن درباره‌ی پسیان امری جدید نیست و جالب اینکه به هموطنان او نیز منحصر نمی‌شود. خانم کنایر مقاله‌ای دارد تحت عنوان «نجیب‌زاده‌ی ایرانی». او در مقاله‌ی خود به قضاوت درباره‌ی ‌کلنل محمدتقی پسیان پرداخته است. او درباره‌ی اهداف پسیان می‌نویسد: «آرزوی او این بود که نه تنها وطن و ملت خود را از زیر فشار بیگانگان رها سازد، بلکه رویه‌ی علمی، اخلاقی، صنعتی و اقتصادی را به مرتبه‌ی عالی برساند.»

این قضاوت درباره‌ی پسیان عادلانه و برازنده‌ی شخصیت فکری و مبارزاتی اوست. به‌واقع می‌بایست گفت پسیان دنبال آن بود که کشور را از دوگانه‌ی استبداد داخلی و استعمار خارجی رها کند و قانون اساسی را به‌عنوان منشوری که مردم در مبارزه با استبداد و استعمار به دست آورده بودند، به اجرا بگذارد. به همین دلیل و با همین دغدغه بود که زمانی که به تجزیه‌طلبی متهم شد، دست به قلم برد و در پاسخ به اتهامات علیه خود، نامه نگاشت و از عملکرد و رویه‌ای که در پیش گرفته بود دفاع نمود.

اتهام تجزیه‌طلبی درباره‌ی پسیان بسی جفا به شخصیت و منش مبارزاتی اوست. در کارنامه‌ی پسیان، تنها یک نکته‌ی ابهام وجود دارد و آن هم همکاری با کابینه‌ی سید ضیا است. با توجه به شرایط زمانه و رویارویی کلنل با قرارداد 1919، به نظر می‌رسد این رویکرد طبیعی باشد. این امر نیز ناشی از ژست و مخالفت پرهیاهوی سید ضیا در قبال قرارداد 1919 بود. کلنل پسیان از تهران دور بود و قطعاً از بسیاری از ماجراها مطلع نبود. به‌علاوه او در شرایط عادی به سر نمی‌برد و نمی‌توانست در اوضاع بغرنجی که بر خراسان و زندگی خود او حاکم بود، تصمیمی بهتر از این بگیرد. اطلاعات او احتمالاً ناقص بود و در این شرایط، به همکاری با دولت سید ضیا پرداخت. قطعاً کلنل پسیان اطلاعاتی را که ما امروز درباره‌ی روی کار آمدن کابینه‌ی سید ضیا داریم نداشت.

البته این همکاری دربردارنده‌ی موضوعی پیچیده نبود و تنها به تبعیت از دولت مرکزی خلاصه می‌شد. در واقع قیام پسیان از روی کار آمدن قوام آغاز شد. قیام پسیان اعتراضی به عرصه‌ی سیاسی زمانه‌اش بود؛ به اهدافی که در زمان مشروطه آغاز شد، اما نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه به بیراه کشیده شد. مخالفینش در تحریف تاریخ، او را تجزیه‌طلب نامیدند. اما تاریخ درباره‌ی او قضاوت خواهد نمود. اینکه پسیان با وجود همه‌ی این تحریف‌ها، هنوز نیز در یادها زنده است، خود بیانگر درک قیام اوست. قیام‌های آن زمان تاریخ معاصر ایران، همه به سرنوشتی مشابه دچار شدند، اما نباید از یاد برد همه‌ی این افراد که به اغتشاش و هرج‌ومرج‌طلبی متهم هستند، برای گسترش امنیت و تنها با این نیت دست به سلاح برده بودند. پسیان نیز در همین زمره است و به همین دلیل است که پسیان، پسیان شد!(*)


*محمدرضا احمدی، پژوهشگر تاریخ مشروطه




منبع: سایت برهان



 
تعداد بازدید: 1076


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: