24 آذر 1393
در همهی دفعاتی که به زندان رفتند، علت دستگیری ایشان، بر هم زدن امنیت ملی و تشویش و تحریک مردم به مبارزه با حکومت شاه اعلام میشد و اغلب به دلیل نداشتن و نیافتن هیچ مستند محکمهپسندی، بهویژه در بازجوییها، ایشان روزها و ماهها در بازداشت غیرقانونی به سر میبردند.
مبارزات سیاسی آیتالله خامنهای، همراه با نهضت امام خمینی، علیه سیاستهای ضداسلامی و آمریکاگرای حکومت پهلوی، از سال 1341 در قم آغاز شد و تا زمان پیروزی انقلاب، با وجود تمام فرازونشیبها، تعقیبوگریزها، زندانها، شکنجهها و تبعیدها، استمرار یافت. آیتالله خامنهای در جریان مبارزات با رژیم طاغوت، شش نوبت دستگیر و زندانی شدند. در هر شش نوبت، علت دستگیری ایشان، بر هم زدن امنیت ملی و تشویش و تحریک مردم به مبارزه با حکومت شاه اعلام میشد و اغلب به دلیل نداشتن و نیافتن هیچ مستند محکمهپسندی، بهویژه در بازجوییها، ایشان روزها و ماهها در بازداشت غیرقانونی به سر میبردند و شکنجه و زندانی میشدند، ولی پس از آزادی، به فعالیتهای انقلابی و تبلیغی خود وسعت میبخشیدند. روایت دستگیریها، زندانها و مبارزات ایشان در زندانهای حکومت سیاه شاه، از ورقهای تلخ و در عین حال، خواندنی و درسآموز زندگی ایشان است.
زندان اول: بیرجند، محرم 1342
آیتالله خامنهای نخستینبار در محرم سال 1342 (1383ق) از سوى امام خمینى (ره) مأموریت یافتند که پیام حضرت امام را به آیتالله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامههاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرم و افشاگرى علیه سیاستهاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث فیضیهی قم برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر، در 9 محرم (12 خرداد 1342) دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند، آزاد شدند. با پیش آمدن حادثهی خونین 15خرداد، باز هم ایشان را در 20 خردادماه، به اتهام تحریک و تحریص مردم علیه امنیت کشور و اظهار مطالب خلاف در منابر، از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا زندانى و سپس تبرئه شدند.[1]
زندان دوم: زاهدان، رمضان 1342
پس از وقوع قیام 15 خرداد و دستگیری امام خمینی، آیتالله خامنهاى با عدهاى از دوستانشان در بهمن 1342 (رمضان 1383)، براساس برنامهای حسابشده، به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانىها و افشاگرىهاى پُرشور ایشان، بهویژه در روز ششم بهمن (سالگرد انتخابات و رفراندوم فرمایشی شاه)، مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روز پانزدهم رمضان، که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانهی تهران کرد. آیتالله خامنهای، حدود دو ماه بهصورت انفرادى، در زندان قزلقلعه زندانى شدند و سپس تبرئه شده و به مشهد بازمیگردند.[2]
زندان سوم
بازداشت سوم ایشان در 14 فروردین 1346، پس از ترجمهی کتاب «آینده در قلمرو اسلام»، نوشتهی سید قطب، بوده است. اگرچه ساواک مایل بود حکم دادرسی ارتش، نه برای کتاب یادشده، که برای سخنرانیهای بیمجازاتمانده از نظر ساواک در بیرجند و زاهدان و حوادث مشهد، پس از تبعید آیتالله سید حسن قمی صادر شود.[3]
پس از تبعید آیتالله سید حسن قمی (از علمای مبارز مشهد) به خاش، آیتالله خامنهای در رأس جمعی از طلاب به منزل آیتالله میلانی رفت و از ایشان برای حمایت از آقای قمی و محکوم کردن تبعید وی، درخواست اقدام (همچون تعطیل کردن نماز جماعت و صدور اطلاعیه) نمود. اقدامات انقلابی ایشان، از چشم ساواک مخفی نماند و به این بهانه، ایشان را دستگیر کردند. اما دادگاه تشکیلشده برای ایشان، عمدتاً حول محور ترجمه و نشر کتاب انقلابی «آینده در قلمرو اسلام» میچرخید. با این حال، دادگاه چنان در جمعآوری سند برای مبارزات ایشان تهیدست بود که بازجویان ساواک چندینبار از دست پاسخهای سربالای ایشان گیج و عصبی شدند و 52 روز ایشان را در بازداشت انفرادی، بدون ملاقات با هیچ فردی، در زندان لشکر مشهد، مورد تنبیه قرار دادند. پس از این مدت، ایشان به سه ماه زندان محکوم و قرار ایشان به وجهالکفاله به مبلغ یکصد هزار ریال تبدیل شد و پس از سپردن کفیل در تاریخ 26 تیر 46 مرخص شدند.[4]
زندان چهارم
دستگیری چهارم آیتالله خامنهای پس از فوت آیتالله حکیم در مهرماه سال 1349 و به جرم تبلیغ برای امام خمینی و اشاعهی خبر شهادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی در زندان توسط ساواک صورت گرفت که البته پس از بازجویی، اتهامات دیگری همچون اعتراف به حمایت و ارادت نسبت به امام خمینی و استماع گاهبهگاه رادیو عراق! نیز بدانها اضافه شد.
در این دستگیری، ایشان پس از سه ماه و بیست روز حبس، در 21 دیماه آزاد شدند. در این مدت، شیخان رئیس ساواک خراسان، تمام تلاش خود را به کار میبرد تا دادگاه نظامی حکمی بیش از سه ماه برای آیتالله خامنهای زندان ببرد که بهواسطهی نبود مدرک، ممکن نشده بود و سپس دادگاه نظامی مشهد، حکم سه ماه زندان را فقط برای جلب رضایت ساواک صادر کرد.
زندان پنجم: در آستانهی جشنهای 2500ساله
سال 1350ش، به دنبال گرانی قیمت نفت، حکومت پهلوی به دنبال رسیدن به آرزوها و اوهام خود بود. اما آنچه در این راه برای آنان خطرناک به نظر میرسید، تلاشهای خستگیناپذیر کسانی بود که از بنیان به حکومت پهلوی اعتقادی نداشتند و از آن فراتر، درصدد ساقط نمودن بنیان این خاندان بودند. از مصادیق آرزوهای تجملاتی پهلویها، برپایی جشنهای 2500سالهی شاهنشاهی بود.
ساواک درصدد بود هر آنچه را که بهعنوان مانعی برای برپایی جشنهای شاهنشاهی بود از پیش پا بردارد.روحانیون مخالف نظام از آن جمله بودند. از نظر ساواک، افرادی که پیش از این به علت اقدام علیه حکومت دستگیر، زندانی و سپس آزاد شده بودند، استعداد بیشتری برای اخلال در روند جشنها داشتند. از این رو، مقرر شد «با استفاده از تمام امکانات و در صورت لزوم، کنترل مکاتبات و تلفن [و گماردن] تیم تعقیب و مراقبت، نسبت به شناسایی مجدد و تعیین محل سکونت و کار» آنان، اقدام شود. با همین مضمون، نامهای سرّی از ادارهکل سوم به ریاست ساواک تهران فرستاده و دستور داده شد اقدامات یادشده در مورد آیتالله خامنهای به اجرا گذاشته شود. بنا بر دستور ساواک مرکز و بخشنامهی صادره به شعب، دستگاه امنیتی خراسان درصدد دستگیری آیتالله خامنهای برآمد.
چهارم مهرماه 1350، شانزده روز مانده به افتتاح جشنها، ایشان را بازداشت کردند. در این بازجویی بود که با تازیانه و شکنجههای عذابآور، سعی در تحقیر و اعترافگیری از ایشان داشتند.
«ناگهان سیلی محکمی بر چهرهی آقای خامنهای زد. تعادلش به هم خورد، اما خیلی زود خودش را جابهجا کرد تا به حالت اول بازگردد که ضربهی دوم از راه رسید و او را روی تخت کنار دستش انداخت. میخواست برخیزد که یکی از آنها تشر زد:بمان. خوب جایی افتادی! پاهایش را به تخت بستند. آن روبهرو، تازیانهها از سینهی دیوار آویزان بودند... یکی از آنان تازیانهای برداشت و کف پایش را نشانه گرفت. شروع کرد به زدن... دیگری آمد و شلاق را از او گرفت. آنقدر زد تا از نا افتاد. نفر سوم شلاق را گرفت. او هم از زدن خسته شد و نفر چهارم.همهی افراد آن اتاق امکان استراحت و نفس تازه کردن داشتند، جز آقای خامنهای. برخی از اینان تازیانه را خیس میکردند و آن را بر بدن زندانی فرومیآوردند.»[5]
آیتالله خامنهای در خاطراتشان از این دستگیری مینویسند: «در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آنقدر مرا میزدند تا بیهوش میشدم.»[6]
سرانجام در تاریخ 22 آبان بود که با التزام به خارج نشدن ایشان از محدودهی حوزهی قضایی و تبدیل قرار بازداشت به پنجاه هزار ریال، از زندان رهایی یافتند. در گزارشی که برای شیخان تهیه شد، آمده بود که ایشان «فقط بهمنظور برگزاری جشنهای 2500سالهی شاهنشاهی دستگیر گردیده بود و از طرفی مدتی که در زندان بوده، تقریباً او را نرم و مطیع نموده و اکنون برادرش هادی نیز در زندان است که زندانی بودن دو نفر آنان از نظر افکار عمومی به مصلحت نمیباشد. در صورت تصویب، علی خامنهای با اخذ تعهد مبنی بر عدم فعالیت مضره علیه کشور، آزاد گردد.»
آیتالله خامنهاى دربارهی پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مىنویسد: «از سال 48 زمینهی حرکت در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمىتواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدداً و براى پنجمینبار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونتآمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مىداد که دستگاه از پیوستن جریانهاى مبارزهی مسلحانه به کانونهاى تفکر اسلامى بهشدت بیمناک است و نمىتواند بپذیرد که فعالیتهاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریانها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایرهی درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد.»[7]
زندان ششم: دیماه 1353
تصمیم ساواک برای ششمین بازداشت آیتالله خامنهای از زمانی قطعیت یافته بود که ایشان تفسیر قرآن را در مسجد امام حسن آغاز کرده بود. بر این اساس، ساواک دستور داده بود مباحث تفسیر ایشان ضبط شود تا در صورت همسویی با عقاید سازمان مجاهدین خلق، سندی برای زندانی طولانیتری برای ایشان فراهم شود. ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک، در بیستوششم شهریور 53، همین موضوع را خطاب به شیخان، رئیس ساواک خراسان، تأکید کرده بود.
بهتدریج در مشهد، مسجد کرامت بهصورت پایگاهی برای فعالیتهای تبلیغی آیتالله خامنهای تبدیل شد. این سخنرانیها مورد توجه بسیاری از مردم قرار میگرفت. به همین جهت، ساواک تلاش نمود تا از سخنرانی ایشان در مسجد مذکور ممانعت نماید. بعد از آن، آیتالله خامنهای در مسجد امام حسن (ع)، به تفسیر نهجالبلاغه پرداختند. پلیکپیهایی تحت عنوان پرتویی از نهجالبلاغه از این تفاسیر تهیه شد که بعدها میان مردم توزیع میشد.
این فعالیتها موجب شد که در دىماه 1353، ساواک ضمن اقدام به تفتیش منزل آیتالله خامنهاى در مشهد، ایشان را دستگیر نموده و بخش زیادی از یادداشتهای ایشان را ضبط نماید. بهجرئت میتوان گفت که ششمین بازداشت ایشان، سختترین بازداشتشان بوده است. طی این بازداشت، ایشان تا پاییز 1354 در زندان کمیتهی مشترک شهربانى زندانی بودند. در این مدت، با ضربوشتم، کتک و انواع شکنجه و در سلولى با سختترین شرایط، با ایشان برخورد میشد.
ایشان در خاطراتشان، ششمین زندان را چنین توصیف میکنند: «روزهای سختی را در سلول سپری کردم که گرانی آنها را جز کسانی که طعم آن را چشیدهاند درک نمیکنند... شکنجهی روحی و جسمی، غذای روزان و شبان ما بود. فریاد زندانیان در زیر شکنجه گوش را میخراشید و در بعضی از شبها تا صبح ادامه داشت. شیوهی شکنجهگران نیز بسیار حسابشده و ماهرانه بود. همهچیز در این زندان، خرد کردن روحیه و شخصیت زندانی را هدف گرفته بود.»[8]
اما آنچه بازجویان کمیتهی مشترک در گزارشهای داخلی خود، پس از حدود شش ماه زندان و شکنجهی ایشان، نوشتند این بود:«نامبرده از طرفداران [امام] خمینی [است]... که بعضاً جوانان از جلسات درس و تفسیر قرآن وی برداشتهای سوئی داشتهاند.» یعنی نه مدرکی در میان بود، نه سندی در دست و نه اعترافی روی کاغذ.
شاید توصیف منوچهری (هوشنگ ازغدی)، یکی از بیرحمترین بازجویان ساواک، قابل تأملترین توصیف دربارهی فعالیتهای سیاسی و تبلیغی آیتالله خامنهای در دوران طاغوت باشد. وی در بازجوییهای سخت خود از آیتالله خامنهای، در وصف او چنین میگوید: «من تو را خوب میشناسم. تو همان کسی هستی که مثل ماهی لیز میخوری و از دست بازجو خارج میشوی. کارهای تو، تکتک، چیزی نیست، اما جمع که میزنی، خدا میداند چیست!»[9]
آیتالله خامنهای سال 1355 از همهی فعالیتهای اجتماعی محروم بودند. در واقع ایشان نه میتوانستند سخنرانی کنند، نه تدریس، نه حتی اقدام به برپایی نشستهای خانگی نمایند. حتی حق اقامهی نماز جماعت از ایشان سلب شده بود. ساواک در تلاش بود همهی روابط ایشان با مردم را قطع نماید. همچنین از طریق جاسوسان خود، مراقب ارتباطات شخصی ایشان بودند. محاصرهی ساواک تقریباً کامل شده بود و بیشتر شاگردانش یا در زندان بودند و زیر بازجویی و یا مهر خاموشی بر لب داشتند.
با همهی این احوال، ساواک میدانست ایشان را نمیتوان از فعالیت در مقابل حکومت برحذر داشت و از آنجا که فعالیتهای سیاسی و تبلیغی ایشان تحمل نمیشد، ایشان را در سال 1356 به ایرانشهر تبعید نمودند.(*)
پینوشتها
[1]. هدایتالله بهبودی، شرح اسم، زندگینامهی آیتالله سید علی حسینی خامنهای، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1391، ص 149.
[2]. هدایتالله بهبودی، همان، ص 162 تا 187.
[3]. هدایت الله بهبودی، همان، ص 254.
[4]. هدایتالله بهبودی، ص 235 تا 296.
[5]. هدایتالله بهبودی، همان، ص 495.
[6]. همان.
[7]. زندگینامهی آیتالله خامنهای، به نقل از: http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bio
[8]. هدایت الله بهبودی، همان، ص 52.
[9]. خاطرات آیتالله خامنهای، به نقل از: http://www.tasnimnews.com/Home/Single/19351
*الهه خانی، دانشجوی دکتری علوم سیاسی
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 960