24 آذر 1393
سانسور در مطبوعات به حدی جدی و مهم تلقی میشد که کار سانسور رسما به شهربانی واگذار گردید و «کلیهی مدیران جراید مجبور شدند برای درج هرگونه مطلبی، در آغاز اجازهی بازرسی مطبوعات را کسب نمایند.» حتی اعلانات روزنامهها نیز قبل از انتشار باید به نظر ادارهی شهربانی میرسید.
مطبوعات بهعنوان یکی از ارکان مهم دموکراسی، در تاریخ معاصر ایران، جایگاه ویژهای دارد. تاریخچهی شکلگیری روزنامه در ایران به دورهی قاجار برمیگردد. در این دوره، مطبوعات اساساً با هدف تأیید حکومت قاجار شکل گرفت. این روند در دورهی رضاشاه نیز ادامه یافت. زمانی که رضاشاه زمام حکومت را در دست گرفت و قدرت خودکامهی پهلوی را تشکیل داد، مطبوعات مانند بسیاری از بخشهای جامعه، از قدرت مستبدانهی او در امان نماند و ارعاب و وحشت بر تمام ارکان کشور و بهخصوص در حوزهی اندیشه و مطبوعات سایه انداخت. خفقانی که در دورهی مذکور بر کشور سایه انداخته بود، بیش از همه، منجر به محدودیت مطبوعات گشت. بهگونهای که بسیاری از روزنامههایی که برخلاف خواست و ارادهی دولت منتشر میشدند، تعطیل یا توقیف میشدند. همین امر باعث گردید تا بسیاری از روزنامهنگاران مجبور شوند با سازوکارهای دخالت دولت و خواستههای آنان دست به قلم شوند. بنابراین روزنامهنگارانی که از این امر سر باز میزدند به بند کشیده میشدند و یا در ازای گرفتن پول، مجبور به سکوت میگردیدند.
در این دوره، کمتر روزنامهای را میتوان سراغ گرفت که حداقل یک بار توقیف نشده باشد. سانسور نیز مفهومی کاملاً آشنا و مأنوس با مطبوعات این دوران است. تمام این تلاشها در جهت ابزاری کردن مطبوعات برای تأیید و مشروع جلوه دادن حکومت و اقدامات آن انجام میگرفت. مجموع این شرایط، باعث شد تا این دوره یکی از بدترین دوران در طول تاریخ حیات مطبوعات در کشور بهشمار آید که در این نوشته، به تبیین بیشتر این موضوع پرداخته می-شود.
تاریخچهی مطبوعات در ایران
تاریخچهی شکلگیری مطبوعات، به انتشار اولین روزنامهی ایرانی با عنوان «کاغذ اخبار» در سال 1253هـ.ق برمیگردد. در این دوره، مسائل حکومتی و سیاسی روزنامهها، باید همواره به تأیید ملوکانه میرسید؛ یعنی مطبوعات ابزاری در جهت حمایت از دولت و اعمال آن بود. بعد از سقوط دولت قاجار و روی کار آمدن رضاشاه، مطبوعات وارد دورهی متفاوت و جدیدی شدند.
کودتای 3 اسفند و وضعیت مطبوعات در این دوره
آغاز حکومت و روی کار آمدن رضاشاه همراه با نخستوزیری سید ضیاء، با توقیف روزنامهها آغاز گردید. «سید ضیاء برخلاف رویهی قبلی و یا شاید تحت تأثیر رضاخان، دستور توقیف جراید را صادر کرد و نیز عدهی زیادی از روزنامهنگاران را به بند کشید.»[1]
با این کودتا، دورهی تمرکز قدرت سیاسی در ایران آغاز شد و جامعهی مدنی و مسائل مرتبط با آن، از جمله دموکراسی، آزادی بیان و... رو به زوال گذاشت. تحت تأثیر حکومت که مبتنی بر استبداد شخصی رضاشاه بود، دخالت و نظارت بر مطبوعات گسترش یافت و بسیاری از روزنامهها و یا جراید مخالف سرکوب شدند. این محدودیتها در قوانینی ناعادلانه نیز ظاهری قانونی به خود گرفت. بهعنوان مثال، طبق «قانون هیئتمنصفه»، جرمهایی نظیر توهین به پادشاه، نمایندگان سیاسی خارجی، مقامات کشوری و عموم مردم، جرمهای غیرمطبوعاتی محسوب میشد و محاکمه بدون هیئتمنصفه صورت میگرفت.
در واقع رضاشاه و هواداران او از همان ابتدای کودتا از اهمیت و تأثیر مطبوعات غافل نبودند و بهخوبی میدانستند که تصاحب مطبوعات، تصاحب قدرت است، زیرا کسی که مطبوعات را در اختیار دارد بهخوبی میتواند از آن برای افزایش قدرت و تأیید حکومت بهره بگیرد. به همین دلیل و در این راستا، بسیاری از روزنامهها و روزنامهنگاران، مخالف توقیف یا سرکوب گردیدند. این وضعیت باعث اعتراض بسیاری از روزنامهنگاران گردید و «بدین ترتیب، نخستین برخورد میان رضاخان و مطبوعاتیان در اولین سالگرد کودتای ۱۲۹۹، هنگامی رخ داد که شماری از روزنامهها به انتقاد از کودتا و دستاندرکاران آن پرداختند و جویای مسبب اصلی کودتا شدند.»[2]
این شرایط باعث گردید تا انتشار نشریات و مطبوعات، بهویژه پس از آغاز سلطنت رضاشاه، کاهش یابد. در همان حال، کیفیت مطبوعات نیز افت کرد. به دنبال این محدودیتها، شخصیتهایی چون آیتالله مدرس درصدد برآمدند تا اختیارات مجلس را در خصوص عزل پادشاه و وزیر جنگ تعیین نمایند. اما رضاشاه توانست با استفاده از حربهی قهر و استعفا، دوباره به قدرت برسد و اعلام سلطنت کند. وی با آگاهی از این موضوع که مطبوعات، در جامعه و بهویژه در میان روشنفکران جا باز کرده و نقش مهمی در هدایت افکار مخالف دارد، به کنترل و فشار بیشتر مطبوعات و روزنامهنگاران مبادرت کرد. بنابراین اگر مطبوعات تا قبل از سلطنت از آزادی محدودی برخوردار بودند، بعد از اعلام پادشاهی، آن اندک آزادی نیز از بین رفت و به دنبال آن، بسیاری از روزنامهنگاران مخالف از صحنهی مطبوعات بیرون رانده و یا مجبور به سانسور شدند.
اعلام سلطنت و سانسور مطبوعات
بعد از اینکه رضاشاه اعلام سلطنت کرد و حکومت پهلوی را تشکیل داد، روال قبلی برخوردش با مطبوعات را در پیش گرفت و این بار نیز بسیاری از روزنامههای مخالف با شدت بیشتری سرکوب و یا مجبور به سکوت گردیدند؛ بهطوریکه بهجرئت میتوان گفت در این مقطع، هیچ اثری از مطبوعات مخالف یافت نمیشد و «جراید، به دلیل افشاگری در خصوص فساد انتخابات، مکرر توقیف میشدند؛ چنانکه در عرض یک هفته، بیش از بیست روزنامه توقیف شد.»[3]
در این شرایط، تنها مطبوعاتی اجازهی نشر مییافتند که یا مورد تأیید حکومت بودند و یا بهاجبار با سانسور شدید منتشر میگردیدند. سانسور در مطبوعات به حدی جدی و مهم تلقی میشد که کار سانسور رسما به شهربانی واگذار گردید و «کلیهی مدیران جراید مجبور شدند برای درج هرگونه مطلبی در آغاز اجازهی بازرسی مطبوعات را کسب نمایند.»[4] و در واقع جراید حق نشر هیچگونه مطلبی را بدون اجازهی شهربانی نداشتند. البته دخالت شهربانی تنها به زمان نشر مطالب مربوط نمیگشت، بلکه اعلانات روزنامهها نیز قبل از انتشار باید به نظر ادارهی شهربانی میرسید.
این موضوع باعث اعتراض بسیاری از روزنامهنگاران گردید. «در یکی از اسناد به تاریخ ۱۸تیر ۱۳۰۵، مدیر روزنامهی میهن، ابوطالب شیروانی، ضمن ابراز نارضایتی از توقیف روزنامهی تختجمشید در شیراز میگوید... اگرچه این رویه (سانسور) در مرکز مملکت نیز ادامه دارد، لیکن ماها موظف هستیم که تذکر بدهیم که در کابینهی حضرت اشرف اختناق مطبوعات، آن هم تا این درجه سخت و غیرقابل تحمل، سزاوار نیست...»[5]
در واقع رضاشاه و کارگزارانش سانسور را وسیلهی مؤثری برای نظارت میدیدند. این موضوع تنها به جراید داخلی محدود نمیگردید، بلکه شاه و حکومت «به جرایدی هم که در خارج از کشور تولید شده و به ایران وارد میشدند، چه نشریات فارسی و چه نشریات بیگانه، شدیداً حساس بودند.»[6]
این حساسیت نسبت به جراید، در دیداری که رضاشاه با آتاتورک، رئیسجمهور ترکیه، داشت کاملاً آشکار است. «او ضمن انتقاد از آزادی عمل مطبوعات ترکیه گفت که اجازهی کوچکترین انتقاد یا اعتراضی را به جراید نمیدهد.»[7]
البته رضاشاه به جز سرکوب و فشار بر مطبوعات، از روشهای دیگری نیز برای جلوگیری از نشر عقاید استفاده میکرد و آن، دادن پول و رشوه برای سکوت و سانسور مطالب بود: «سردار سپه از یک طرف نمیخواست برضد آزادی مطبوعات بهظاهر قدمی بردارد و از طرف دیگر، ناچار بود خود را از تعرض ارباب قلم نگاه دارد. این است که به دادن پول مختصر آنها را ساکت میکند و از نگارشات مخالف خود خودداری میکنند و چون پولها تمام شد، دوباره شروع مینمایند و ناچار میشد با تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم، آنها را ساکت و آرام نگاه دارد.»[8]
افزایش فشار بر مطبوعات و آزادیخواهان، که با توقیف و سرکوب روزنامههای مخالف همراه بود، مجدداً باعث اعتراض روزنامهنگاران گردید و این بار بسیاری «از آزادیخواهان تصمیم به تحصن در مجلس شورای ملی میگیرند و این عده به رهبری موسویزاده یزدی، مدیر روزنامهی پیکار، سید مهدی نبوی تفرشی، مدیر روزنامهی تنبیه درخشان، به مجلس آمده و پس از ایراد نطقی، اجرای قانون اساسی و عزل سردار سپه را خواستار شدند.»[9] اما در نهایت این شرایط نیز نتوانست به بهبود وضعیت مطبوعات کمکی کند و اختناق برای اصحاب قلم تا سقوط حکومت پهلوی اول در 1320ش، پایدار بود.
خفقان حاکم بر مطبوعات و فقدان آزادی بیان، با حذف افراد و دوستان شاه، که زمانی از نزدیکان وی بودند، تشدید گردید. بنابراین در کنار سانسور مطبوعات، «افرادی چون داور، تقیزاده و تیمور تاش که رضاشاه را یاری نمودند تا ایران را بهسوی شبهمدرنیسم رهنمود نماید و در پیشرفت حکومت وی تأثیر داشتند» نیز حذف گردیدند.]1[ این وقایع در حالی صورت میگرفت که «از سال 1308 به بعد، وزارت دربار با مسئولیت عبدالحسین تیمور تاش، پایهی اصلی سانسور مطبوعات بود.»]11[ این مسئله تنها شامل نزدیکان شاه نبود، بلکه بسیاری از مخالفان حکومت، اعم از روزنامهنگاران، روحانیون و... نیز توسط حکومت حذف گردیدند. قتل وحشتناک میرزاده عشقی، فرخی یزدی و دکتر تقی آرانی، مواردی از این دست است. آرانی که مجلهی «دنیا» را منتشر میکرد، به طرز مشکوکی در زندان مخوف رضاشاه درگذشت. بدین ترتیب، فضای اختناق و استبداد، بهخصوص در عرصهی مطبوعات، به اوج خود رسید و فضایی ناامن را برای روزنامهنگاران رقم زد.
البته این موضوع در ایران عصر رضاشاه، چندان دور از انتظار نیست، زیرا این حکومت بر تمام امور، اعم از امور سیاسی، فرهنگی و... سیطره داشت. بنابراین چنین نظامی اجازهی تولید اندیشه و فرهنگ خارج از چارچوبهای سیاسی خود را نمیداد.
عدم انتقاد مطبوعات و رواج فرهنگ تملق و چاپلوسی در کشور
همانطور که گفته شد، رضاشاه در سالهایی که وزیر جنگ و نخستوزیر بود، از روزنامههای طرفدار خود حمایت میکرد و به آنان آزادی عمل میداد، اما در عوض، روزنامهنگارانی را که خلاف خواستهی او عمل میکردند بهگونههای متفاوت، خاموش و سربهنیست میکرد. بنابراین برخی از روزنامهنگاران، بهمنظور کسب سود و مجوز انتشار، بیشتر به نشر مطالب مورد تأکید حکومت میپرداختند. این مسئله باعث شد تا در کوتاهمدت، فرهنگ تملق و چاپلوسی در کشور شکل بگیرد.
بهعنوان مثال، زمانی که روزنامهی «اقدام» توقیف و مدیر آن، عباس خلیلی، توسط تیمور تاش تبعید میگردد و سپس اجازهی ورود به ایران را پیدا میکند، بهجای انتقاد، اینگونه به ستایش از تیمور تاش میپردازد: «پس از این، به تربیت روح خویش خواهم کوشید تا اگر در قبال تعطف آن بزرگوار تشکر کنم، سپاس بنده ناشی از یک روان پاک باشد.»[12]
در چنین وضعیتی، طبیعی است که مطبوعات از رسالت اصلی خود، که رساندن اخبار و اطلاعات صحیح و واقعی به مردم بود، دور شده و مجبور گردند به انعکاس اخباری بپردازند که حاکی از تعریف و تملق از حکومت و پادشاه باشد. این وضع تا سقوط استبداد رضاشاهی در شهریور ۱۳۲۰ادامه داشت و تنها بعد از برکناری رضاشاه و اشغال کشور توسط متفقین، به دلیل آشفتگی سیاسی حاکم بر کشور تا قبل از کودتای 1332، مطبوعات از آزادی نسبی و کوتاهی برخوردار شدند و فصل جدیدی در مطبوعات آغاز گردید. وجود آمارها در رابطه با تعداد مطبوعات در این دوره، بهخوبی خفقان و محدودیت حاکم بر مطبوعات را در دورهی پیشین (یعنی عصر رضاشاه) نشان میدهد.
طبق آمارها، طی ماههای نخست سال 1320، جراید زیادی با کسب امتیاز به جرگهی مطبوعات پیوستند؛ «چنانکه در سه ماه، نزدیک به سیصد مجوز روزنامه و مجله صادر شد.»[13] تعداد روزنامهها و هفتهنامههای کشور تا سال 1332، به شمار 1500 نشریه و روزنامه رسید که از این تعداد، 1000 نشریه بعد از سقوط رضاشاه مجوز گرفتند. جالب آنکه تنها در تهران، یک سال پس از سقوط رضاشاه، 40 روزنامه و هفتهنامه منتشر میشد.[14]
سخن پایانی
فرجام سخن آنکه بررسی وضعیت مطبوعات عصر رضاشاه نشان داد که مطبوعات در این دوره، تحت کنترل و نظارت شدید حکومت قرار داشت و بسیاری از روزنامههای مخالف ارادهی حکومت توقیف شدند. به همین دلیل، بسیاری از روزنامهنگاران مخالف، زندانی و یا با گرفتن پول، محکوم به سکوت اجباری گردیدند. در نهایت، تنها مطبوعاتی باقی ماندند که در جهت ثبات و تحکیم پایههای استبداد رضاخانی حرکت میکردند. این روند کاهش کمّی و کیفی مطبوعات را به همراه داشت. سلطهی کامل سانسور و سایهی سنگین سکوت در عرصهی مطبوعات، همچنین حذف رجال قدرتمند و مخالف حکومت، همه در راستای تأیید سیاستها و اقدامات حکومت پهلوی صورت میگرفت و مطبوعات بیشتر ابزاری جهت ترویج و تبلیغ سیاستهای حکومت بودند و در رواج فرهنگ چاپلوسی و تملق در کشور تأثیر بسزایی داشت.
پینوشتها
[1]. مولانا، حمید (۱۳۵۸)، سیر ارتباطات اجتماعی در ایران، دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی، تهران، ص ۱۹۷، برگرفته از: نهضت امام خمینی و مطبوعات رژیم شاه، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[2]. ذاکرحسین، عبدالرحیم (1370)، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، دانشگاه تهران، تهران، ص ۸۶.
[3]. باختر ، سال 14، ش 71، 30 مهر 1328، ص 1.
[4]. اسنادی از مطبوعات و احزاب در دورهی رضاشاه، به کوشش علیرضا اسماعیلی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰، سند شمارهی ۴، ص ۱۱.
[5] روحانی، علیرضا (1377)، اسنادی دربارهی وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان، فصلنامهی گنجینهی اسناد، شمارهی ۲۹ و ۳۰، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.
[6]. سلیمانی، کریم (1388)، «سانسور مطبوعات، کتاب، فیلمبرداری و عکسبرداری در دورهی رضاشاه (1304-1320)»، پژوهشنامهی انجمن ایرانی تاریخ، سال اول، شمارهی 2، ص 5.
[7]. «برای عبرت تاریخ»، مرد امروز، سال 5، ش 109، 1326، ص 6 و ر.ک.به: http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4998
[8]. محمدی، مجید (1378)، جامعهی مدنی ایرانی، تهران، ص 282 و ر.ک.به: جایگاه مطبوعات در حکومت رضاشاه، پایگاه عبرتپژوهی تاریخی.
[9] مکی، حسین (1359)، تاریخ بیستسالهی ایران، ج 2، تهران، امیرکبیر، ص 55.
[10] همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمهی محمدرضا نفیسی، تهران، ص 143.
[11]. سلیمانی، همان، ص 7.
[12]. سلیمانی، همان، ص 7 و 8.
[13]. عاقلی، باقر (1367)، ذکاءالملک فروغی و شهریور 1320، ص 182.
[14]. مقصودی، مجتبی (1380)، تحولات سیاسی-اجتماعی ایران 1320، تهران، انتشارات روزنه، مقالهی دکتر صادق زیباکلام.
* زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 943