24 آذر 1393
آمریکاییها تصور میکردند که در فقدان هرگونه مخالفت سازمانیافته و تشکیلاتی با محمدرضا پهلوی، تنها در صورت قتل یا مرگ شاه، ایران دچار بحران امنیتی خواهد شد. بر این اساس، برنامهریزیهای لازم را بهشکلی طراحی کرده بودند که در صورت لزوم، ارتش ایران با سرکوب هرگونه حرکت مردمی، حفظ قدرت در دست حامیان آمریکا را تضمین کند.
دههی 50 و 60 میلادی را میتوان دهههای استقلال کشورهای جهان سوم و آغاز تحرکات این کشورها برای خروج از سلطهی استعمارگران نامید. این مسئله باعث شد تا در این دو دهه، شاهد روی کار آمدن دولتهای انقلابی در کشورهای مختلف جهان باشیم؛ دولتهایی که به شهروندانشان وعده میدادند که از این به بعد نخواهند گذاشت منابع و سرمایههای آنها توسط دولتهای استعماری به یغما برده شود.
با این حال، به دلیل دو قطبی بودن فضای بینالملل در آن زمان، این مسئله از دید ابرقدرتها بهمنزلهی کاهش نفوذ آنها در صحنهی بینالملل و افزایش قدرت رقیب تلقی میشد. بر این اساس، هرکدام از دولتهای شوروی و آمریکا سعی کردند تا با در پیش گرفتن استراتژی خاصی، نه تنها از کاهش نفوذ خود بر سایر کشورها جلوگیری کنند، بلکه بر میزان تسلط خود بر سایر کشورها بیفزایند.
در این بین، آمریکا در دههی 50 و 60 میلادی، با مشاهدهی روی کار آمدن دولتهای مردمی در جهان سوم و بروز برخی از تنشها در این کشورها، به دلیل نهادینه نبودن دموکراسی و اختلاف بین جناحهای حاکم و همچنین تضاد منافع بین گروههایی که همچنان از رژیمهای سابق و استعماری حمایت میکردند، احساس کرد که این تنشها میتواند بسترساز سقوط حکومت این کشورها، خروج آنها از اردوگاه سرمایهداری و ورود آنها به حوزهی نفوذ شوروی باشد. بر این اساس، این کشور سعی کرد تا با ایجاد دولتهای دستنشانده از طریق روی کار آوردن نظامیها، بهخصوص در زمانهایی که کشورهای جهان سوم دچار تنشهای سیاسی شده و در آنها موجی از قیامهای مردمی به راه افتاده بود، بسترهای تقویت نفوذ خود در کشورهای جهان سوم را فراهم کند.
این نوشتار با این رویکرد درصدد بررسی چرایی حمایت آمریکا از حکومت نظامی ازهاری در سال 1357 است.
دکترین آیزنهاور
میتوان سرآغاز دخالتهای گستردهی آمریکا در جهان سوم را دکترین آیزنهاور تلقی کرد. براساس این دکترین، مقابلهی همهجانبه با اتحاد شوروی و کمونیسم، ممانعت از نفوذ شوروی و محصور ساختن آن در خاک خود از طریق ایجاد یک دیوار امنیتی به دور این کشور،گسترش و نفوذ سلطهی آمریکا در کشورهای همجوار شوروی، تقویت حکومتهای همسو در جهان سوم و براندازی حکومتهای مخالف آمریکا در این کشورها، در دستور کار ایلات متحده قرار میگیرد.(1)
براساس این استراتژی، آمریکا باید با حمایتهای گستردهی مالی و نظامی، بسترهای تقویت حکومتهای همسو در جهان سوم را فراهم میکرد و در صورت لزوم، این استراتژی میتوانست از طریق نظامیها صورت بپذیرد.
وضعیت کشورهای در حال توسعه نشان میدهد در فاصلهی سالهای 1967 تا 1946 میلادی، بیش از 100 کودتا در آمریکای لاتین ،کشورهای آفریقایی و کشورهای آسیایی و خاورمیانه، با حمایت آمریکا رخ داده است که عموم آنها در جهت حفظ منافع آمریکا در این کشورها بوده است.(2)
آمریکا و نظامیهای ایران
تقویت نظامی ایران بهعنوان یک دولت دستنشانده از سوی آمریکا، سیاستی بود که بعد از کودتای 28 مرداد در دستور کار این کشور قرار گرفت. بهعنوان مثال، در یکی از گزارشهای شورای امنیت ملی آمریکا در این مقطع آمده است: «کمکهای نظامی به ایران، صرفنظر از تأثیر نظامی آن، اهمیت سیاسی دارد و در بلندمدت مؤثرترین حربه برای سوق دادن ایران به سمت غرب میباشد.» در ادامهی این گزارش تأکید شده است که ارتش در ایران همواره میتواند بهعنوان موازنهدهندهی قدرت سیاسی عمل کرده و در مواقع بحرانی، باعث بازگشت آرامش و ثبات سیاسی به ایران بشود.(3)
سناتور هیوبرت هامفری، در دههی 70 میلادی، با اشاره به نقش ارتش ایران در ثبات سیاسی این کشور، گفته بود که یکی از فرماندهان ارتش ایران این قول را به ما داده که به دلیل حمایتهای گستردهی آمریکا از ارتش و نوسازی تجهیزات نظامی، نیروهای نظامی ایران آمادگی کاملی برای برخورد با هرگونه تحرکات ضدحکومتی را دارند.(4)
آمریکاییها تصور میکردند که در فقدان هرگونه مخالفت سازمانیافته و تشکیلاتی با محمدرضا پهلوی، تنها در صورت قتل یا مرگ شاه، ایران دچار بحران امنیتی خواهد شد. بر این اساس، برنامهریزیهای لازم را بهشکلی طراحی کرده بودند که در صورت لزوم، ارتش ایران با سرکوب هرگونه حرکت مردمی، حفظ قدرت در دست حامیان آمریکا را تضمین کند.
ازهاری نخستوزیر میشود
نگاه آمریکا به نظامیها بهعنوان ابزاری برای حفظ ثبات در ایران در زمانهای بحرانی باعث شد تا بعد از شکست دولت شریف امامی، که تحت پوشش دولت آشتی ملی روی کار آمده بود، آمریکا درصدد استفاده از نیروهای نظامی بهمنظور ایجاد ثبات در ایران باشد. بر این اساس، بعد از مذاکراتی که شاه و آمریکاییها انجام میدهند، تصمیم گرفته میشود که یک دولت نظامی برای سرکوب انقلاب ایران روی کار بیاید.
این تصمیم را شاه پس از مشورت با برژینسکی و حصول اطمینان از حمایت آمریکا، اتخاذ کرد. همچنین شاه در سیزدهم آبان 1357، طی ملاقاتی با سفیر آمریکا در ایران، اعلام کرد که برژینسکی به او وعده داده که ایالات متحده از یک دولت نظامی بهمنزلهی آخرین وسیله برای حفظ حکومت او، پشتیبانی خواهد کرد.(5)
این مسئله باعث شد تا محمدرضا پهلوی با تأیید آمریکا، با انتصاب ازهاری بهعنوان نخستوزیر، درصدد سرکوب انقلاب برآید. نکتهی جالب اینجاست که در طول مدت انتصاب ازهاری بهعنوان نخستوزیر، آمریکا همواره او را به شدت عمل و سرکوب بیشتر اعتراضات مردمی تشویق میکرد تا از این طریق، بتواند جلوی سرنگونی حکومت محمدرضا پهلوی را بگیرد.
از جمله دلایل دیگری که میتوان در خصوص موافقت آمریکا با انتصاب ازهاری بهعنوان نخستوزیر عنوان کرد، جذب وی توسط سازمان امنیت ملی آمریکا در زمان اقامتش در این کشور است؛ مسئلهای که باعث شده بود تا وی عنصری کارآمد برای آمریکا تلقی شود.
حمله به روزنامهها و تعطیلی آنها، تلاش برای اجرای مقررات حکومت نظامی و برقراری سانسور و تلاش برای جلوگیری از تظاهرات و برنامهریزی برای دستگیری رهبران مخالف شاه، از مهمترین فعالیتهای ازهاری برای جلوگیری از انقلاب بود. با این حال، قاطعیت امام خمینی (ره) در خصوص تداوم مبارزه و همچنین افزایش موج اعتصابات در کشور، باعث شد تا دولت ازهاری شکست بخورد.
فرجام سخن
آمریکا در دههی 50 و 60 میلادی، همزمان با ایجاد امواج استقلالطلبی و ضداستعماری در کشورهای جهان سوم، بهمنظور حفظ سلطهی خود در این کشورها و جلوگیری از تسلط شوروی بر مناطق استراتژیک، سیاست حمایت از دیکتاتورهای این کشورها را در دستور کار خود قرار داد. بر این اساس، آمریکا تلاش کرد تا با تقویت نیروهای نظامی در این کشورها، بتواند از آنها در زمانهایی که کشورهای جهان سوم دچار امواجی اعتراضی میشوند، استفاده نماید و با کودتا و روی کار آوردن نظامیها، حرکتهای مردمی را سرکوب کند. در این راستا، در سال 1357، در زمانی که نشانههای سقوط شاه پدیدار شد، آمریکا با تشویق شاه در خصوص روی کار آمدن یک حکومت نظامی، تلاش کرد تا انقلاب ایران را سرکوب کند. با این حال، آگاهی و رهبری امام باعث شد تا این نقشهی آمریکا شکست بخورد.
پینوشتها:
1. حمیدرضا ملکمحمدی، ژنرال و ژاندارم، تهران، مرکز اسناد، 1385، ص 88.
2. محمدحسن آغاسی اصفهانی، درآمدی بر جامعهشناسی نیروهای نظامی، فصلنامهی شمارهی 3 و 4، 1371، ص 137.
3. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، نشر کویر، 1384، ص 532.
4. جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمهی فروزنده جهانشاهی، فاخته، 1371، ص 163.
5. باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمهی محمود مشرقی، نشر آشتیان، 1363، ص 160.
* محسن موسویزاده، دانشجوی دکترای علوم سیاسی
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 892