انقلاب اسلامی :: سقوط هزار فامیل

سقوط هزار فامیل

26 آذر 1393

«هزار فامیل» یك مفهوم قرارداد است كه به دودمان‌های حكومتگر ایران در دوران قاجار و پهلوی اطلاق می‌شود. باید توجه داشت كه در ایران «اشرافیت» به معنای اروپایی آن وجود نداشت. ثبات طولانی دودمان‌های سلطنتی و نظام ویژه فئودالی در اروپا سبب شد كه در برخی كشورهای اروپایی دودمان‌های اشرافی چند صد ساله و ریشه‌دار پدیدار شود. در ایران چنین ثباتی وجود نداشت و جابه‌جایی سلسله‌های پادشاهی به همراه خود زوال و نابودی دودمان‌های حكومتگر پیشین را نیز در پی داشت. در دوران پهلوی مجموعه‌ای كه به نام «هزار فامیل» شهرت یافت، به دو گروه تقسیم می‌شد: گروهی كه در دوران قاجار ـ از قبل وابستگی به دربارـ به نان و نوایی رسیدند و این ثروت و موقعیت اجتماعی آنان تداوم یافت، و گروهی كه در رژیم پهلوی بركشیده شدند. نكته قابل توجه در هر دو گروه فوق منشاء ثروت و موقعیت اجتماعی آنان است، كه عموماً با پیوند با دربار و دستگاه حكومتی و سوء استفاده از این وابستگی باز می‌گردد. در واقع، دیوانسالاری ایران در دوران‌های قاجار و پهلوی عمده‌ترین عامل در كسب ثروت‌های كلان ـ و به تبع آن پیدایش دودمان‌های ممتاز‌ ـ بود و زد و بند با بیگانگان و دریافت رشوه در این میان نقش چشمگیر داشت. سقوط رژیم شاه به این معنا سقوط «هزار فامیل» است.

صبح روز 22 بهمن كه اعلامیه بی‌طرفی ارتش از صدا و سیمای ایران پخش شد و یكی دو ساعت بعد كه شاهپور بختیار ناهار نیم‌خورده‌اش را در كاخ نخست‌وزیری رها كرد و به مخفی‌گاهی نامعلوم گریخت، در حقیقت فصلی طولانی از تاریخ پر فراز و نشیب ایران به پایان آمده بود. در نظر اهل اطلاع همان روز كه شاه كشور را ترك گفت، دیگر امیدی به بقای نظام كهن باقی نمانده بود. با این همه هنوز كوره امیدی باقی بود كه شاید بختیار معجزه‌ای صورت بدهد. ولی این معجزه صورت نگرفت و طوفانی كه با چاپ نامه «رشیدی مطلق» در اواخر 56 برپا شده بود مسیر طبیعی خود را طی كرد و سرانجام به 22 بهمن رسید و كار تمام شد و این كاری بود كارستان كه معنای تاریخی آن همواره اهمیت درجه اول خود را حفظ خواهد كرد. امروز می‌توان با نگرش به مجموع حوادث و رویدادها دریافت كه پیامدهای آن واقعه بسیار فراتر از حدس و گمان اولیه بوده است.

به زبانی دیگر بسیار ساده‌اندیشی است اگر تصور كنیم كه انقلاب 57 تنها منجر به سقوط خاندان پهلوی شد. این تنها ظاهر كار است و قطعاً مهمترین پیامد آن انقلاب نیست. بلكه مهم‌ترین پیامد را باید در حوادثی دانست كه هزار فامیل حكومت‌گر ایران را از بیخ و بن داغان و پراكنده نمود. در حقیقت و روشن‌تر نتیجه انقلاب را نباید منحصراً در پایان سلطنت پهلوی خلاصه نمود، چرا كه پهلوی‌ها اگر چه بیشتر از نیم‌قرن بر ایران حكومت كردند اما هرگز ریشه‌ای عمیق و گسترده در بافت خانواده‌های حكومتگر ایران پیدا نكردند. روشن‌تر اینكه حكومت واقعی ایران از دوره قاجار و در مواردی حتی قبل از آن، همواره در دست تعدادی از افراد خانواده‌های معین قرار داشت و حتی انقلاب مشروطیت نیز نتوانست بر این درخت كهن خراشی وارد سازد. فرمانفرماها و بختیاری‌ها و قوام‌ها و علم‌ها و اعلم‌ها و دلوها و پیرنیاها و اتابكی‌ها و قراگوزلوها و اردلان‌ها و زنگنه‌ها و افشارها و عضدها و فیروزها و امینی‌ها و متین دفتری‌ها و هدایت‌ها و بیات‌ها و غیره و غیره قدرت واقعی را دردست داشتند. نه رضاشاه توانست و نه فرزندش محمد رضا شاه كه آن‌ها را از صحنه قدرت خارج كند. اگر به فهرست وزیران و امیران و نمایندگان پارلمان و سمت‌های بالای مملكتی در تمام دوره پنجاه ساله پهلوی نگاه كنیم به ندرت به اسمی بر خواهیم خورد كه به نوعی با هزار فامیل بستگی و رابطه نداشته باشد. این درخت سهمگین سایه‌اش همچنان برقرار بود و همه‌چیز را در ید قدرت خود گرفته بود تا اینكه انقلاب فرا رسید و آن طوفان توانست ریشه این درخت را از جای بركند، به همین ملاحظه است كه نباید حاصل انقلاب را منحصراً در سقوط نظام پهلوی خلاصه كرد كه تصادفاً این خانواده نه از هزار فامیل بود و نه هرگز توانست در عمق آن نفوذ كند. پهلوی‌ها همواره به عنوان پرانتزی در این جمع باقی ماندند و پس از پیروزی انقلاب همه و یك جا به دره سقوط در غلطیدند. از همین روست كه 22 بهمن و اساساً انقلاب 57 را باید پایان فصل طولانی و پرماجرایی دانست كه سقوط شاهنشاهی دو هزار و پانصد ساله، كه بیشتر جنبه سمبلیك داشت، تنها یكی از نتایج آن بود و قطعاً از نظر تغییر صحنه عمل مهم‌ترین آن نبود، اگر چه در ظاهر مهم‌ترین آن به شمار می‌رفت. مهم‌ترین آن به گمان ما همان سقوط خانواده‌های حكومتگری بود كه اینك وابستگان به آن یا در خارج پراكنده و غربت زده‌اند و یا در ایران خانه‌نشین و دور از حكومت و قدرت.

تردیدی نیست كه انقلاب اسلامی نخستین تحوّل جدّی در تاریخ معاصر ایران بود كه به حاكمیت دودمان‌های حكومتگر ایران پایان داد، و علاوه بر آن با به صحنه آوردن پائین‌ترین اقشار اجتماعی‌ـ كه در گذشته در حیات سیاسی كوچكترین نقشی نداشتند‌ـ انقلابی واقعی را در نظام ارزشی جامعه ایران رقم زد. بدینسان، اداره امور كشورـ از مهم‌ترین نهادهای سیاسی و اقتصادی تا پائین‌ترین نهادهای اجتماعی چون شوراهای محلات و روستاهاـ به معنای واقعی كلمه به دست «مردم» افتاد. اگر بتوان برای واژه «دمكراسی» (حاكمیت مردم = دموس) یك مفهوم غیر غربی قایل شد، می‌توان نظام سیاسی جوشیده از انقلاب اسلامی را اصیل‌ترین و واقعی‌ترین نظم «مردم سالار» در جهان معاصر خواند.




منبع: پس از سقوط ، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری ،مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار 1385، ص 157 تا 159
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی



 
تعداد بازدید: 1053


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: