انقلاب اسلامی :: نخستین سخنرانی امام پس از تبعید به نجف اشرف

نخستین سخنرانی امام پس از تبعید به نجف اشرف

14 دی 1393

امام خمینی در اولین روز تدریس در حوزه نجف اشرف طی سخنانی به روشنگری و آشکارسازی حقایق و زدودن غبار از چهره اسلام راستین پرداخت. این سخنرانی با دعا جهت پرهیز از لغو و بیهوده گویی شروع می شود و به توجه به خداوند تعالی و رنج های رسول گرامی اسلام در پاسداری از اسلام و برنامه زندگی و حکومت در اسلام و لزوم معرفی اسلام و ضرورت برقراری وحدت در جامعه اسلامی و انبوهی از معارف را گوشزد می کند.


هواپیماى حامل امام خمینى صبحگاه 13 آبان 1343 به سوى ترکیه اولین تبعیدگاه امام پرواز کرد. در پى تبعید حضرت امام به ترکیه، اعتراض مراجع و علماى نجف، قم و دیگر مناطق رو به فزونى نهاد، بازارهاى قم، تهران و شهرهاى بزرگ تعطیل شد، مسجد جمعه تهران مورد هجوم پلیس شاه قرار گرفت، و اعتصابها و تظاهرات در شهرهاى مختلف بخصوص تهران و حوزۀ علمیه قم برپا شد. و جمع زیادى از روحانیون و بازاریان و اقشار دیگر دستگیر و روانه زندان شدند. رژیم شاه حتى محل دقیق تبعید امام خمینى در ترکیه را مخفى نگاه مى داشت. بر اثر فشار افکار عمومى، دولت منصور ناگزیر شد به خواستۀ علما گردن نهد و با اعزام نمایندگان مراجع تقلید به ترکیه و استفسار از حال رهبر انقلاب، موافقت نماید.

یازده ماه از اقامت اجبارى امام خمینى در ترکیه مى گذشت. فضاى ایران ملتهب و فشار افکار عمومى ادامه داشت و از سویى، کنترل حضرت امام به وسیله دولت لائیک ترکیه که خود تحت فشار نیروهاى اسلامى این کشور بود هر روز به زیان این دولت تمام مى شد. رژیم شاه نیز در تبلیغات مستمر خود مى کوشید حوادث اخیر را جزئى و بى اثر جلوه دهد و وانمود کند که با رفتن امام خمینى دیگر زمینۀ مخالفت اساسى با برنامه هاى شاه وجود ندارد. لذا تصمیم گرفتند حضرت امام را از ترکیه به عراق تبعید نمایند. فضاى غیر سیاسى و راکد حوزۀ نجف نیز به زعم رژیم، مهمترین مانع طبیعى بر سر راه فعالیتهاى سیاسى امام محسوب مى شد و دیگر نیازى به کنترل مستقیم و علنى ایشان نبود. و بدین ترتیب امام خمینى(س) روز سه شنبه 13/مهر/1344 همراه فرزند بزرگوارشان شهید آیت اللّه حاج سید مصطفى خمینى از ترکیه به عراق، تبعیدگاه دوم شان، عزیمت کردند. ساعت 2 بعدازظهر همان روز، هواپیماى حامل ایشان در فرودگاه بغداد به زمین نشست.

ورود امام به عراق، واکنش هاى متفاوتى را سبب شد. ده روز بعد یعنى روز جمعه 23/مهر/1344 امام در حالى که دهها دستگاه اتومبیل، ایشان را بدرقه مى کردند پس از زیارت مشاهد مشرفه کاظمین، سامرا و کربلا به سوى نجف حرکت کردند. استقبال کم نظیر نجف از رهبر نهضت اسلامى، بازتابى گسترده داشت. دیدار امام با برخى از مراجع و علما، در نخستین روزهاى ورود به نجف، پى آمدهایى داشت که نقاب از چهرۀ بسیارى به کنار زد و شوکت و عظمت امام را بیش از پیش نمایان ساخت.

از سوى دیگر، ورود امام به نجف اشرف، به یاران مخلص ایشان، گرمى و حرارت بخشید. سراسر ایران را شادى و شعف فراگرفت. با وجود این، صدها تلگرام به عنوان حضرت امام به نجف مخابره شد که در همۀ آنها بازگشت ایشان به میهن اسلامى ایران، آرزو شده بود. ساواک که با موضع قاطع ملت ایران در برابر رهبر نهضت روبرو بود، به چاره اندیشى پرداخت و طرحهاى فراوانى به منظور کنترل اوضاع ارائه داد که هیچ یک از آنها ـ با تمام دقّتى که به کار برده شده بود ـ مؤثر واقع نیفتاد.

امام خمینى (س) در پى اقامت در نجف اشرف، بدون توجه به دسیسه هاى دشمنان، بر آن شدند تا رسالت خود را جهت مبارزه با افکار و پندارهاى انحرافى و غیر اسلامى ایفا کنند. ایشان پس از دیدار با چند تن از علما و بحث و مذاکره با آنها، دریافتند: در محیطى که عوامل و ایادى استعمار، روى شعار «تفکیک دین از سیاست» تبلیغ فراوان کرده اند و اندیشه ها و اذهان را از اسلام راستین دور ساخته اند، از نهضت اسلامى ایران سخن گفتن و انتظار یارى داشتن، از دوراندیشى و درایت به دور است.

چنین بود که امام بر آن شدند، پیش از هرکار، مسئولیتهاى طلاب، روحانیون، علماى اسلام و زمامداران کشورهاى اسلامى را بازگو کنند و گرد و غبار تیره اى را که بر چهرۀ اسلام نشسته، بزدایند. از این رو با آن که حضور خود را در نجف،
موقت مى دانستند تصمیم به تدریس گرفتند تا بر کرسى درس، ضمن شکافتن دقایق و ظرایف فقه و اصول، حقیقت اسلام ناب محمدى را براى شاگردان بازگویند.

امام خمینى(س) در نخستین نطقى که به مناسبت آغاز درس ایراد کردند(23 آبان 1344/ 20 رجب 1385)، تاریخ صدر اسلام، موقعیت والاى سرزمینها و کشورهاى اسلامى، و وظایف و مسئولیتهاى طبقات مختلف جامعۀ اسلامى را تشریح نمودند و بر این نکته تأکید کردند که: پیامبر اسلام در محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام کرد... و به چهار امپراطور بزرگ آن زمان، نامه هایى نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد.[1]

امام در این نطق، همچنین استفاده از حربۀ کوبنده و خداداد نفت را به زمامداران کشورهاى اسلامى یادآور شدند و نیاز مبرم ابرقدرتها و دولتهاى مقتدر به نفت و دیگر منابع زرخیز کشورهاى اسلامى را گوشزد کردند و با تکیه بر این که نماز و دعا فقط یک باب از احکام اسلام است... مسجد، محل فرماندهى و ادارۀ امور و بررسى و تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات روز بوده است،[2] تفکرى که اسلام را در عبادت و طهارت و نجاست خلاصه مى کند محکوم کردند. تز استعمارى «تفکیک دین از سیاست» را مردود شمردند و کوشیدند یأس، نومیدى و خود کم بینى را که در جامعه اسلامى و زمامداران آنان و در بین علماى حوزۀ نجف رسوخ کرده بود بزدایند و عظمت و شخصیّت از دست رفته مسلمانان را یادآور شوند.

نطق تاریخى امام، پیش از هر چیز، حوزۀ علمیۀ نجف را که بیش از نیم قرن دچار رکود و سکوت شده بود، تکان داد و نیز در بسیارى از محافل روشنفکرى و دانشجویى با تحسین و استقبال گسترده اى روبرو شد و تأثیرى شگرف و مهّم بر جا گذاشت. از آنجا که در سخنان امام مبارزه با استعمار و استبداد و بهره گیرى از سلاح نفت علیه نفتخواران مورد تأکید قرار گرفته بود، با واکنش شدید ساواک روبرو شد و دستور دادند سخنرانى به دقت بررسى شود تا چنانچه داراى نقاط ضعف است علیه امام بهره بردارى کنند. دستور ریاست ساواک در این زمینه چنین است: «از نقاط ضعف این سخنرانى استفاده و با گذاردن این نوار به وسیله مخالفان خمینى، این بیانات از طرف یک پیشواى دینى تقبیح شود[3].»

امّا نه تنها هیچ نقطه ضعفى از سخنرانى به دست نیامد و طرح ساواک با شکست مواجه شد بلکه متن آن توسط یاران امام در تیراژ وسیعى انتشار یافت و دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا نیز آن را به انگلیسى برگردانده در سطح وسیعى توزیع کردند. استقبال علماء، طلاب و روحانیون در کربلا و نجف دور از انتظار کسانى بود که خیال مى کردند امام در آن دیار با بى اعتنایى مواجه خواهد شد. (کوثر، ج1، ص 179-184، با تلخیص)


متن کامل سخنرانی امام را در ادامه می خوانید:

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]

خداوندا، زبان ما را از لغو نگهدار؛ دلهاى ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غیر خودت منصرف بفرما؛ حب دنیا را از قلب ما بیرون کن؛ اخلاق نیک را در ما پابرجا کن؛ ما را در پناه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- از هر بدى نگه دار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علماى اسلام قدردان قرار بده؛ علماى اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ دیانت اسلام را، کلمه اش را، مقدم بر همه کلمات قرار بده [آمین حضار]؛ «اللهم أعلِ کلمةَ الإسلام».


رنجهاى پیامبر(ص) در دعوت به توحید

آقایان مى دانند که پیغمبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم تنها قیام فرمود و در یک محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهاى زیاد، مشقتهاى زیاد، رنجهاى فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آن قدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسى طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم مسلمین به وظایف خودشان تا یک حدودى عمل کردند؛ اسلام را تقویت کردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامى در دنیا تشکیل شد که بر همه ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم- به طورى که مکتوبشان در صحیح بخارى مضبوط است- مکتوبى را که به هرقل «1» نوشتند، و آن طورى که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرموده اند به چهار تا امپراتور: یکى ایران، یکى روم، یکى مصر، یکى حبشه. و عین مکتوب ایشان آن طورى که در ذهنم هست- مضبوط است. عین مکتوب ایشان را- به طورى که در ذهن من است در موزه ترکیه زیارت کرده ام. این چهار مکتوبى که مرقوم فرموده اند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کرده اند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از براى اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهاى دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوى که هست معرفى بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الّا پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتى که رسول اکرم مى خواستند بفرمایند و مى خواستند اسلام را معرفى کنند. عَلى أىِّ حالٍ با رنجهاى فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانى که متکفل بوده اند ریاست اسلام را، با رنجهاى فراوان اسلام را تقویت کردند. و دست به دست، این اسلام آمد تا الآن که به ما محول شده است؛ به این طبقه اى که الآن موجودند محول شده است. این طبقه موجوده اند که الآن مسئول اسلام و مسئول احکام اسلام هستند و این مسئولیت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق مى کند، بعضیها مسئولیتشان خیلى زیاد است، و بعضى هم مسئولیت دارند لکن به اندازه آنها نیست.


برنامه زندگى و حکومت در اسلام

کسانى که مسئولیتشان خیلى زیاد است دولتهاى اسلامى است؛ رؤساى جمهور اسلام، سلاطین اسلام، اینها مسئولیتشان خیلى زیاد است و شاید بیشتر از همه طبقات باشد. اسلام الآن به دست این طبقه، به حسب اراده خداى تبارک و تعالى تکویناً- سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت کلمه اسلام و حفظ احکام اسلام و معرفى کردن اسلام را به دنیاى متمدن که گمان نشود اسلام مثل مسیحیت هست، فقط یک رابطه معنوى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى است و بس. اسلام برنامه زندگى دارد؛ اسلام برنامه حکومت دارد؛ اسلام قریب پانصد سال تقریباً یا بیشتر حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است؛ با اینکه احکام اسلام در آن وقت باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود لکن همان نیمه اجراشده اش ممالک بزرگى را، وسیعى را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه جهات، از همه کیفیات. اسلام مثل سایر ادیانى که حالا در دست است شاید آنها هم در وقت خودش این طور بوده اند لکن سایر ادیانى که حالا در دست است، خصوصاً مسیحیت که هیچ ندارد جز چند کلمه اخلاقى و راجع به تدبیر مُدُن و راجع به سیاست مدن و راجع به کشورها و راجع به اداره کشورها برنامه ندارد گمان نشود که اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالوده حیات فردى را ریخته است تا آن وقت که در عائله زندگى مى کند، شالوده اجتماع عائله اى را ریخته است و تکلیف معین فرموده است تا آن وقت که در تعلیم وارد مى شود، تا آن وقت که در اجتماع وارد مى شود، تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست. تمام اینها برنامه دارد، تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارتْ احکام اسلام نیست؛ این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام؛ اداره مملکتى دارد اسلام؛ ممالک بزرگ را اداره مى کند اسلام. بر رؤساى جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دوَل اسلامى است که اسلام را معرفى کنند به عالم.


تفاوت کلیسا و مسجد

مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست. مسجد وقتى نماز در آن بر پا مى شده است تکلیف معین مى کرده اند؛ جنگها از آنجا شالوده اش ریخته مى شده است؛ تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالوده اش ریخته مى شده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه فردى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى عَلى زَعْمِهم هست لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و در زمان خلفایى که بودند- هر جور بودند- مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسى است مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مدن، اینها همه در مسجد درست مى شده است؛ شالوده اش در مسجد ریخته مى شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه.


لزوم معرفى اسلام

باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند؛ مکلفند اینها. کسانى که خداى تبارک و تعالى به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند. باید یک برنامه رادیویى براى معرفى اسلام تهیه کنند؛ باید به علماى اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند.


هدف پیامبر اسلام

پیغمبر اسلام مى خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند؛ مى خواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمه توحید، در تحت کلمه توحید تمام ربع مسکون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطین آن وقت از یک طرف و اغراض علماى نصارا و یهود و امثال ذلک از طرف دیگر سد شد؛ مانع شد از اینکه ایشان بتوانند آن کار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتارى ما براى خاطر آنهاست؛ الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آن طور که هست، معرفى کنند. مانع هستند.


تکلیف سران کشورهاى اسلامى، حفظ وحدت کلمه

الآن بر رؤساى اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام، الآن تکلیف است که این اختلافات جزئى موسمى را که گاهى دارند، این اختلافات را کنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترک و فارس ندارد؛ اسلام- کلمه اسلام- پیغمبر اسلام، همان طورى که خودشان طریقه مبارزه شان بوده است، باید آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت کلمه خودشان را حفظ کنند، اگر این اختلافات جزئى موسمى را کنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند- هفتصد میلیون مى گویند که جمعیت هست، اما هفتصد میلیون متفرق به قدر یک میلیون هم نیستند؛ هفتصد میلیون متفرق به درد نمى خورد؛ هزارها میلیون متفرق هم به درد نمى خورد؛ اما اگر این هفتصد میلیون، دویست میلیونش، چهار صد میلیونش، با هم دست بدهند، دست برادرى بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند، حدود خودشان را حفظ کنند لکن در جامعه اسلامى که مشترک ما بین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند. اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمى کند؛ دیگر هندو به کشمیر طمع نمى کند. این براى این است که نمى گذارند شما متحد بشوید. بدانند آنها- مى دانند هم- دستهایى که مى خواهند منابع شما را از دستتان بگیرند، مى خواهند ثروت شما را به رایگان ببرند، مى خواهند ذخایر تحت الارضى و فوق الارضى شما را به یغما ببرند، آنها نمى گذارند که عراق و ایران با هم متحد بشود؛ ایران و مصر با هم متحد بشود؛ ترکیه و ایران با هم متحد بشود؛ همه شان با هم وحدت کلمه پیدا کنند. نخواهند گذاشت.

ولى شما تکلیفتان این نیست؛ رؤسا تکلیفشان این است که بنشینند با هم تفاهم کنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ کنند، هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجى که به شما این قدر ضرر وارد مى کند در مقابل او توحید کلمه کنید. اگر توحید کلمه بکنید، یک مشت یهودى دزد در فلسطین است، بیش از یک میلیون از مسلمین را ده سال، بیشتر از ده سال است که متفرق کرده اند و ممالک اسلامى نشسته اند با هم عزا گرفته اند، اگر توحید کلمه باشد چطور مى توانند اینها، این یک مشت یهود دزد، چطور مى توانند فلسطین شما را از دستتان بگیرند و مسلمین را از فلسطین بیرون کنند و نتوانید هیچ کار بکنید؟ اگر توحید کلمه کنید، چطور هندوى بدبخت مى تواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد و هیچ کارى از آنها نیاید؟

اینها مطالبى است که جزو واضحات است منتها تذکر لازم است. خود آنها هم مى دانند این مطلب را لکن باید فکر کنند، باید بنشینند جلسه کنند، اجتماع کنند، فکر کنند، این اختلافات جزئى [را] کنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤساى اسلام بدانند، سلاطین اسلام بدانند، رؤساى جمهور بدانند، شیوخ بدانند، آنهایى که ریاست دارند در اسلام، بدانند که خداى تبارک و تعالى این ریاست را به آنها داده است؛ مسئولیت دارد رئیس یک قوم شدن؛ رئیس یک ملت شدن، مسئولیت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگى آن قوم؛ نسبت به حوادثى که براى آن قوم پیش مى آید. مسئولند اینها؛ دیگران محتاج به اینهایند.


حفظ ثروت مسلمین

این از عجایب است. این مطلب از عجایب است که ثروت در دست شرق است، این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است اینکه در ممالک اسلامى است- این مخازن بسیار مهمى که دنیا به واسطه آن [و] هر مملکتى پیشرفت کرده است به واسطه این مخازن پیشرفت کرده است؛ هر جنگى مقدم شده است، هر مملکتى در جنگ مقدم شده است، به واسطه موجهاى نفت مقدم شده است؛ اینها در دست شماست، عراق بحمد اللَّه نفت دارد، ایران بحمد اللَّه نفت دارد، کویت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمین است. آنها باید بیایند به شما تملق بگویند، دست شما را ببوسند، پاى شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت أعلَى القِیَم بخرند؛ شما نباید از آنها یک تملقى بگویید ان شاء اللَّه نمى گویید آنها باید تملق شما را بگویند؛ ثروت دست شماست. مع ذلک انسان مى بیند که مطلب این طور نیست. جورى مستعمِرینْ این مطلب را درست کرده اند که بعض ممالک را بازى دادند و خیال مى کنند که نه، باید از آنها هم یک تملقى بگویند، به آنها هم یک تعارفى بدهند، تا اینکه ثروت آنها را هم ببرند. این تأسف دارد.


سیادت در وحدت کلمه

تا وحدت کلمه نباشد، تا رؤساى اسلام، وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند، تا فکر نکنند بر بدبختیهاى ملتهاى اسلام، بدبختیهاى اسلام، بدبختیهاى احکام اسلام، غربت اسلام و قرآن کریم، سیادت نمى توانند بکنند. باید فکر کنند، عمل کنند، تا سیادت کنند. و اگر این مطلب را انجام بدهند، سید دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آن طورى که هست به دنیا معرفى کنند و آن طورى که هست عمل بکنند، سیادت با شماست؛ بزرگى با شماست: للَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِه وَ لِلْمؤمنین.


مسئولیت علماى اسلام

این راجع به آن دسته که رؤساى سیاسى ما هستند. دسته دیگر که علماى اسلام هستند و مراجع عالیمقام هستند، آنها هم مسئولیتشان خیلى زیاد است؛ خیلى زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علماى اسلام از همه کس زیادتر باشد. بر آنهاست که اسلام را آن طور که مى دانند معرفى کنند بر دنیا. البته ما وسایل نداریم؛ این هم از بى عرضگىِ ماست؛ ما وسایل نداریم، همه وسایل دست دیگران است. مسلمین بِما هُمْ مُسْلِمین، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند یک دستگاهى که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است. یک کالاى به این خوبى، یک کالاى به این خوبى دست شما هست و نمى توانید عرضه کنید به عالَم که ما این را داریم. آنها انجیل خودشان را که تویش آن مطالبى است که ملاحظه فرمودید، هر کس دیده، آن انجیل دروغى را، آن انجیل اصلى که نیست، آن انجیل دروغى را آنها به تمام دنیا عرضه داشته اند و مبلغینشان در همه دنیا رفته، و از قرارى که گفتند همین اخیراً که این ممالک اسلامى، این ممالکى که در تحت اسارت بودند، اینها یکى یکى از اسارت بیرون آمدند، اصلًا دنبال آن مبلغین پاپ رفتند، و آنها را به صورت مسیحیت در آورد [ند] ما در محیط خودمان هم نمى توانیم، در محیط خودمان هم نمى توانیم احکام اسلام را آن طورى که هست عرضه بداریم. ما مباحثاتمان از حدود کتاب «طهارت» و کتابِ- عرض مى کنم که- «خمس» و کتاب چه و چه، از این حدود تجاوز نمى کند. سیاست اسلام را بحثْ دیگر نمى کنیم از آن؛ حدود اسلامى دیگر بحث از آن نمى شود. اجرا نشدنْ غیر آن است که نباید عرضه داشت به دنیا؛ باید عرضه داشت آقا. این یک مطلبى است که باید دنیا بفهمد که اسلام برنامه دارد.

اسلام براى همه چیز، براى همه زندگیها، برنامه دارد. این را کى باید معرفى کند جز علماى اسلام؟ علماى اسلام- کثّر اللَّه أمثالهم- با همه زحمتهایى که مى کشند، با همه رنجهایى که مى برند لکن مسئولیتشان زیادتر از این معانى است. خداى تبارک و تعالى به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، دیگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت مى آورد؛ همان طورى که رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش؛ قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت؛ باید اسلام را آن طورى که هست، نه آن طورى که حالا در دست مثلًا چهار تا فرض کنید مقدس مآب فقط کتاب مفاتیح است، و عرض مى کنم که باید آن طورى که هست احکام اسلام را معرفى کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالاى بزرگى داریم، یک همچو قوانین مترقى داریم؛ محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کسى دیگر مراجعه کنیم؛ در هر بابى از ابوابْ قانون داریم ما. اسلام تکلیف معین کرده است، قانون معین کرده است؛ مسلمین محتاج نیستند به اینکه در قوانین تبعیت از غیر بکنند. الآن جوانهاى ما، این جوانهاى دانشگاهها، چه در اینجا، چه در ایران، چه در سایر ممالکى که هستند، اینها نمى دانند که اصل اسلام چه چیز است یا اصلًا مطلع نیستند که اسلام یعنى چه. اسلام را غیر از یک نمازى و غیر از یک- عرض مى کنم که- طهارات و امثال ذلک، چیز دیگرى ادراک نکردند؛ و اعتقاداتشان این است که خوب، ما اگر چنانچه بخواهیم مسْلم بشویم و به اسلام عمل کنیم چیزى ندارد که عمل کنیم. مى گویند این را، براى اینکه اسلام معرفى نشده است. این حرف، این مطلب را مى گویند که چه برنامه اى اسلام دارد که ما عمل کنیم؟ خوب، فلان طایفه برنامه دارد، فلان طریقه برنامه دارد، برنامه زندگى دارد، ما زندگى مى خواهیم. اسلام یک مطلبى است فردى ما بین انسان و خداى تبارک و تعالى؛ بیش از این چیزى نیست، بنا بر این برنامه اى ندارد تا اینکه ما عمل بکنیم. این براى این است که مطلع نیستند از اسلام؛ اطلاعى از احکام اسلام ندارند؛ خیال مى کنند که برنامه ندارد اسلام. بر علماى اسلام است که این مطلب را تصویب [کنند] البته خودشان با مسائلى که دارند نمى توانند، اما تصویب این مطلب بر علماى اسلام است که تصویب کنند این مطلب را، که اسلام را، همه شئون اسلام را، همه فنون اسلام را، همه احکام اسلام را بنویسند، بیان کنند، عرضه بدارند به دنیا. قوانین اسلام را در هر رشته اى که هست بنویسند، منتشر کنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ بکنند؛ اسلام را آن طور که هست معرفى کنند به دنیا؛ بفهمد دنیا که ما چه داریم و با اینکه این را داریم این طور زندگى مى کنیم. این مسئولیت بزرگى است که به دوش علماى اعلام- أعلَى اللَّه کلِمَتَهُم- به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلاى اعلام و علماى جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیه اسلام به دوش شماست مسئولیتش؛ الآن هم مسئولیت دارید و بسیار مسئولیت سنگینى است.


تهذیب نفس

باید از همین حالا، همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که [در] مدارس هست، در مدارس علمى هست، از حالا باید آن طورى که رضاى خداست، آن طورى که دستورات الهى است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به اینکه آن طور باشد. یک قدم که براى تحصیل علم برمى دارد، یک قدم هم براى تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خداى نخواسته عالِمى مهذب نباشد، اگر خداى نخواسته عالمى آن طورى که اسلام مى خواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانى که مخترَع است و تمام ادیانى که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصى که در حوزه هاى علمیه تحصیل کرده اند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤساى مذاهب باطله را، مى بینید که رؤساى مذاهب باطله تمامشان از اشخاصى هستند که درس خواندند، ملّایند لکن مهذب نبودند.


جلوه اى از سلوک على(ع)

اینجا، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه است. بودن آقایان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه هم یک تکلیف زیاد براى انسان مى آورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اینکه کسى در- فرض کنید که کویت باشد، یا کسى در تهران باشد، یا کسى در بغداد باشد. بودن در نجف خودش یک مسئله اى است؛ یک مسئولیتى دارد. انسان ببیند که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه در زندگى اش چه وضعى داشته است؛ چه سلوکى در زندگى داشته است- چه در زندگى انفرادى، چه در زندگى اجتماعى. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه؛ ملاحظه کند که چه زحماتى براى اسلام کشیده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ کرده است؛ چقدر تشنگى خورده است- اینها را ملاحظه کند انسان. یک همچو اسلامى که به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقایان سپرده شده است، مسئولیت دارید اگر خداى نخواسته در خلال تحصیل علمْ همان فکر این باشید که دقایق علمى را ادراک بکنید لکن فکر تهذیب نباشید. مهذب کنید خودتان را؛ مهذب بشوید به آداب اللَّه؛ به سُنَن اللَّه؛ اگر چنانچه این نباشد علم اثرى ندارد.


تهذیب براى درک نور الهى

آن نورى که خداى تبارک و تعالى یَقذِفُهُ فى قَلْبِ مَنْ یَشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد. یک فنى است، یک فنى است آن علمى که نورانیت مى آورد و نور است و خداى تبارک و تعالى آن را عنایت مى فرماید. آن به هر قلبى عنایت نمى شود؛ هر قلبى لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالى نکند از اخلاق زشت، خالى نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خداى تبارک و تعالى قذف نمى فرماید. گزاف نیست این مطلب؛ این طور نیست که: خیر، من دقایق علوم را مى دانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [مى دانستند] «غزالى» هم خیلى خوب مى دانست، «ابو حنیفه» هم خوب مى دانست، خیلیها مى دانستند، خیلى از اشخاص هستند که دقایق علوم را از همه بهتر مى دانند و آن نورى که خداى تبارک و تعالى به آنها عنایت باید بکند نمى فرماید. این تهذیب مى خواهد؛ این زحمت مى خواهد؛ این ریاضت مى خواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ مى شوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نعوذ باللَّه- ان شاء اللَّه که نیست- امروز چند تا- نعوذ باللَّه- غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. مى دانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکى از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَ اللَّهَ بِالمُحارَبَة»! اینها اولیاى خدا هستند.

باید هر قدمى که در راه تحصیل برداشته مى شود، اگر عرض نکنم دو قدم، لا اقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذ باللَّه، انسان را به کفر مى کشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضى نیست به فسق ما، او کفر ما را مى خواهد. او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر؛ منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلًا از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید، یا اول اذان یا ان شاء اللَّه قبل از اذان که پا مى شوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این اجتماعات دوتایى، چهار تایى، صدتایى، ده تایى باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین. لسان سوء، نعوذ باللَّه، نداشت؛ اشکال [و] مناقشه بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسى یک کارى انجام مى دهد یا انجام نمى دهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبى، یکوقت خداى نخواسته جسارت کند به یک مؤمنى، به یک مسْلمى، به یک طلبه اى، به یک اهل علمى، فضلًا از اینکه به یک عالِمى، فضلًا از اینکه به یک مرجعى. اینها [را] باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود.


تهذیب در جوانى

شما بعدها یک مسئولیت بزرگى به عهده تان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان شاء اللَّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید. از حالا شالوده این معنا را که بتوانید در آن وقت مسئولیت خودتان را و دین خودتان را ادا کنید، از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید که خیر، ما حالا درسمان را مى خوانیم و بعدها ان شاء اللَّه، بعد از اینکه پیر شدیم، ان شاء اللَّه وارد مى شویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانى انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى، اراده انسان ضعیف مى شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوى، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانى به فکر باشید. الآن هر قدمى که شما برمى دارید رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلى ندارد؛ هیچ اشکالى ندارد. هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد، یک مقدارى به قبر و آنجایى که از شما سؤالات خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، دارید نزدیک مى شوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است، و هیچ کس هم سند به شما نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم؛ ممکن است بیست و پنج ساله انسان بمیرد، ممکن است پنجاه ساله بمیرد، ممکن است شصت ساله بمیرد؛ هیچ سندى ندارد. ممکن است که همین حالا- خداى نخواسته- سندى نیست. باید فکر کنید؛ باید در این مطلب تأمل کنید؛ مراقبه کنید. اخلاق خودتان را مهذب کنید؛ مهذبتر کنید ان شاء اللَّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام کنید، با احکام اسلام کنید، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید و در تحت قُبه مطهره مولا- سلام اللَّه علیه- انوار علم به شما، آن علمى که رضاى خدا در آن است، آن علمى که نور است، آن علمى که شما را نزدیک مى کند به خداى تبارک و تعالى به شما عنایت بشود. آن محتاج به ریاضت است؛ شما هم که دارید ریاضت مى کشید، این ریاضتها هم روى آن ریاضتها از خداوند تعالى توفیق همه آقایان را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت اسلام و مسلمین را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى طول عمر مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداى تبارک و تعالى تهذیب اخلاق محصلین را مسألت مى کنم [آمین حضار].



[1]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 29ـ30. [2]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 31ـ32. [3]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 2، سند شماره 72، ص 799.




منبع: (صحیفه امام، ج 2، ص: 29-41)
منبع بازنشر: پرتال امام خمینی



 
تعداد بازدید: 941


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: