انقلاب اسلامی :: مروری بر رخدادهای انقلاب در دی ماه 57

مروری بر رخدادهای انقلاب در دی ماه 57

14 دی 1393

در روزهای نخست دی ماه 1357، علیرغم گزارش سفیر آمریکا به واشنگتن مبنى بر شکست دولت نظامى و سقوط اجتناب ناپذیر شاه، و اعتراف ارتشبد ازهارى به ناتوانى شاه در اتخاذ تصمیمات درست و بى ارادگى وى، سران امریکا و دولت هاى وابسته همچنان به حمایت خود از شاه و رژیم سلطنتى ادامه مى دادند. ریچارد هلمز، سفیر سابق امریکا در تهران و رئیس اسبق سازمان سیا، چند روز پیش از آن اعلام کرده بود: «به عقیدۀ من براى رژیم شاه، بدلى غیر از خود او وجود ندارد؛ بنابراین شاه به هر اونس از حمایت مادى و معنوى ما نیاز دارد[1].» دولت امریکا با چشم بستن بر روى وقایعى که در ایران مى گذرد و بدون توجه به آنچه سولیوان گزارش کرده است، بر استمرار سلطنت محمدرضا اصرار مى ورزد و به این منظور، دو مأمور بلند پایۀ سیا به نامهاى «روبرت بوم» و «سرلشکر تیکه» را عازم ایران مى کند. روبرت بوم رئیس شعبۀ تحلیل و بررسى ارزیابیهاى سیا و سرلشکر تیکه رئیس ادارۀ جاسوسى وزارت دفاع آمریکا است.

یک سال از اوج گیرى نهضت اسلامى مى گذشت، بزرگترین قیام اسلامى تاریخ برپا بود اما رژیمهاى به ظاهر اسلامى در سکوت کامل به سر برده و مرتجعین آنها از کشتارهاى شاه حمایت مى کنند. رهبر انقلاب در سخنرانى خود در روز 3 دی 57 ضمن اشاره به کشتارهاى همه روزۀ رژیم، از حمایتهاى قدرتهاى جهانى و دولت هاى وابسته به آنها از رژیم شاه، اظهار تأسف کرده و می فرمایند: «...باز این دولتها، دولتهاى استفاده چى اى که پشتیبانى اظهار مى کنند، و دولتهاى دیگرى مثل دولتهاى اسلامى... و این بسیار موجب تأسف است که دولتهایى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مى کنند و مع ذلک در طول یک سال و بیشتر که ایران در خاک و خون کشیده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتیبانى نکردند از ملت؛ بلکه بعضى آنها اظهار پشتیبانى از دولت هم کرده اند! پشتیبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام کرده اند. و این موجب بسیارْ تأسف ماست...»[2]

حضرت امام خمینى(س) در پیامى که روز 2 دی 57 به مناسبت فرا رسیدن سال نو مسیحى، به مسیحیان جهان مى فرستند، بار دیگر توجه آنها را به مظلومیت ملت مسلمان ایران معطوف داشته مى فرمایند: «من از شما ملت بزرگ مى خواهم که سران بعضى کشورهاى مسیحى را که با قدرت شیطانى خود از شاه ستمگر پشتیبانى مى کنند و ملتى را در زیر فشار ظلم خرد مى کنند، هشدار دهید و آنان را به تعالیم حضرت مسیح آشنا کنید. من از روحانیت مسیح مى خواهم که سران بعض کشورهاى قدرتمند را نصیحت کنند و پشتیبانى آنان را از کسى که پشت به تعالیم آسمانى نموده، تقبیح نمایند...[3]»

با شکست دولت نظامى و فرسودگى روزافزون نیروهاى نظامى و انتظامى مستقر در خیابانها و مراکز حساس شهر، انقلاب اسلامى مردم وارد مراحل حساسى شده بود. اعضاى شوراى انقلاب بنا به دستور و رهنمودهاى رهبر انقلاب به تشکیل جلسات مخفى خود ادامه مى دادند و روش هاى کنترل اوضاع و ادارۀ کشور را بعد از سقوط شاه، مورد ارزیابى قرار مى دادند. و این در حالى بود که تزلزل روحى و یأس عمیق، سراسر وجود شاه را در برگرفته بود. ارتشبد فردوست در خاطرات خود مى نویسد: «حادثۀ گارد [تیراندازى در نهارخورى افسران گارد شاهنشاهى در لویزان] در تنزل روحیۀ محمدرضا سهم زیاد داشت. به دلیل همین تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم گیرى اش را واقعاً از دست داده بود. به خاطر دارم که در همین روزها اداره کل سوم ساواک گزارشى به «دفتر ویژۀ اطلاعات» ارسال نمود و اصرار داشت که به اطلاع محمدرضا برسد. موضوع گزارش این بود که اخیراً به دستور آیت اللّه خمینى شورایى به نام «شوراى انقلاب» تشکیل شده. در گزارش اسامى اعضاء «شوراى انقلاب» و محل هاى تشکیل جلسات منعکس شده بود. گزارش بلافاصله به اطلاع محمدرضا رسید و او در زیر آن نوشت: «به ساواک دستور دهید کارى به کار آنها نداشته باشند»، که ابلاغ شد[4].»

سولیوان، حالت بحرانى شاه و وضع روحى وى را در این روزها در دیدارى که هیأت امریکایى با شاه داشتند، اینگونه توصیف مى کند: «...اما این بار اعضاى هیأت مزبور هم، شاه دیگرى را در مقابل خود یافتند که با نوعى بى حوصلگى و بى تفاوتى، گزارش هیأت را گوش کرد و با چند سؤال کلى و ساده به جلسه خاتمه داد... باب ـ بودى [یکى از اعضاى هیأت] که مردى با تجربه بود، پس از این ملاقات به این نتیجه رسید که شاه در مقابله با بحران فعلى خیلى ناتوان است و مردى نیست که بتوان از او انتظار قاطعیت و شدت عمل داشت[5].»

در طول یک سالى که مردم با تظاهرات اعتراض آمیز و اعتصابات گستردۀ خود، انقلاب اسلامى را پیش برده بودند؛ روز به روز بر آگاهى و قدرت روحى آنها و اعتقادشان به آزادى، استقلال و استقرار حکومت اسلامى، افزوده شده بود. به دنبال صحبت هاى امام در این روزها و تأکید ایشان به کمک به کارکنان اعتصابى شرکت نفت، از روز 1 دی، صندوقهایى جهت جمع آورى اعانه در اغلب مساجد و مراکز تجمع مردم دایر شده بود[6]. روشنفکران جامعه یهود با صدور پیامى، حمایت خود را از انقلاب اعلام نموده بودند.

مردم بجنورد و اصفهان در تظاهرات روز 1 دی، تعدادى شهید و مجروح تقدیم انقلاب کرده بودند و در درگیریهاى روز 2 دی مشهد چندین نفر از معترضین در خون خود غلطیده بودند. خبرهاى رسیده حاکى از این بود که در این روز چند نقطه از شهر بابل مردم دست به راهپیمایى و تظاهرات خشونت آمیز زده بودند.

صبح روز سوم دی نیز در تظاهرات وسیع و قهرآمیز دانش آموزان در تهران، مزدوران حکومت نظامى بیش از بیست دانش آموز را به قتل رسانده بودند. انعکاس خبر شهادت دانش آموزان جوان در بین جوانان دانش آموز و دانشجویان، موجى از نفرت و انزجار را نسبت به عملکرد وحشیانۀ رژیم، به دنبال داشت.* تظاهرات شدت مى یافت و مشت هاى گره خوردۀ جوانان، در برابر چشمان خون گرفتۀ نظامیان مسلح، بالا و پایین مى رفت و شعار «مى کشم، مى کشم، آن که برادرم کشت»، همراه با صفیر گلوله ها و رگبارهاى مسلسل، در فضاى خیابانها مى پیچید.

دولت نظامى وحشت زده از این حوادث، کلیۀ مدارس تهران را طى اطلاعیه اى رسماً تعطیل اعلام کرده بود؛ و خشم مردم مسلمان از خون به ناحق ریخته شدۀ دانش آموزان شهید، در تشدید تظاهرات شبانه آنها و در فریاد اللّه اکبرشان بر بالاى بامها، انعکاس مى یافت و سران رژیم را بیش از پیش به سردرگمى و بیچارگى وا مى داشت.

رهبر انقلاب با درک حساسیت زمان و تزلزلى که در موجودیت رژیم به وجود آمده بود، همۀ گروهها و احزاب و دستجات خارج از کشور را به یکپارچگى و وحدت کلمه فراخوانده و آنان را از تضعیف یکدیگر و تفرقه و جدایى برحذر مى داشتند: «...اگر شما با هم اجتماع کنید...این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى شود و بیشتر آنها متزلزل مى شوند...»[7] (کوثر، ج2، ص 523-527)

متن کامل سخنرانی حضرت امام در روز 3 دی 57 در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج در نوفل لوشاتو را در ادامه می خوانید:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم


اظهار تأسف از حمایت دولتهاى اسلامى از شاه

من از دو جهت تأسف دارم: یک جهت اینکه با این همه خونریزیها که در ایران مى شود، چنانکه در مشهد و بسیارى از جاهاى دیگر کشتار شده است، زخمیهاى زیاد داریم. همین امروز باز یک برخوردهایى بوده است در بلاد، و در عین حال باز این دولتها، دولتهاى استفاده چى اى که پشتیبانى اظهار مى کنند، و دولتهاى دیگرى مثل دولتهاى اسلامى، تا کنون از طرف دولتها پشتیبانى نسبت به ملت ایران اظهار نشده است. از ملتها شده است لکن از دولتها تا کنون هیچ اظهار پشتیبانى از ملت ایران نشده است. و این بسیار موجب تأسف است که دولتهایى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مى کنند و مع ذلک در طول یک سال و بیشتر که ایران در خاک و خون کشیده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتیبانى نکردند از ملت؛ بلکه بعضى آنها اظهار پشتیبانى از دولت هم کرده اند! پشتیبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام کرده اند. و این موجب بسیارْ تأسف ماست.


هشدار در مورد اختلافها و جناح بندیها

تأسف دیگرى که بیشتر از این است این است که در عین حال که شاه و طرفدارهاى شاه تشبثات زیاد مى کنند و به هر چیز مى توانند متوسل مى شوند براى نجات، مع الأسف در بین جناح مقابل- که جناح خلق و اسلام است- مى بینیم که بعض اختلافات ایجاد مى شود. من حالا باید عرض کنم که اصل این احزابى که در ایران از صدر مشروطیت پیدا شده است، آنکه انسان مى فهمد این است که این احزاب ندانسته به دست دیگران پیدا شده است؛ و خدمت به دیگرانْ بعضى از آنها کرده اند. من این طور احتمال مى دهم که در سایر ممالک- که آن وقت مهم انگلستان بوده است- آنها یک احزابى درست کردند براى به دام انداختن ممالک عقب افتاده و ممالکى که از آنها استفاده مى خواستند بکنند. احزاب در آنجا این طور نبوده است که دو حزب مثلًا با هم به حَسَب واقع یک اختلافى بکنند و یکى از آنها به نفع دولتشان یا مملکتشان، یکى آنها به خلاف او یک چیزى بگوید. لکن احزاب را به نظر مى رسد که درست کرده اند براى اینکه دیگران هم به آنها اقتدا کنند در درست کردن احزاب.


هدف از تشکیل احزاب سیاسى در شرق

در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها- هر جمعیتى یک حزبى درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها مى خواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف توده هاى مردم استفاده کنند، یکى از راههایى که موجب این مى شود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلى مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است. حزب درست مى کردند. این حزبْ حزبِ مثلًا «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت»- نمى دانم چه. در آن وقتها یک اسماى دیگر داشت، کم کم اسما هم اروپایى شد! اینها در ممالک خودشان یک چیزى درست مى کنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام مى اندازند، که آنها وقتى که احزاب درست مى کنند واقعاً با هم دشمن مى شوند. حزب کذا با حزب کذا، اینها با هم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف مى کنند در دشمنى کردن با هم. وقتى بنا شد که آن اشخاصى که مؤثر هستند، آن اشخاصى که امید این است که مملکت به واسطه آنها اصلاح بشود، اینها تمام قوایشان را صرف کنند در اینکه خودشان به جان هم بیفتند، دعوا کنند خودشان با هم، تمام نوشته هایشان بر ضد هم، هر کدام دیگرى را رد کند، هر کدام دیگرى را طرد کند و اینها، یا بعضى آنها دانسته این کارها را مى کردند، و از عمال ابتدایى خارجیها بودند، و [یا] بعضى آنها هم ملتفت قضیه نبودند که دارند آنها را مى کشند به یک راهى که مخالف با مصلحت کشور خودشان است.

اساساً باب احزاب، از اول که پیدا شده است و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر مى رسد که با دست دیگران [بوده ] براى اینکه اینها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع یک توده اى مى ترسند، از این جهت به واسطه اینکه اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزى، صورتى آنجا درست کردند که اینها ببینند که مثلًا در مجلس انگلستان حزب کارگر داریم و حزب مثلًا کذا؛ خوب ما هم خوب است داشته باشیم! اما آنها یکجور دیگر فکر مى کنند، اینهایى که از آنها اخذ مى کنند یک جور دیگرى فکر مى کنند. اینها وقتى که با هم دو حزب تشکیل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشکیل مى دهند! این دشمن اوست، او هم دشمن اوست، و آنها استفاده اش را مى کنند! آنها بازى مى دهند اینها را که البته مملکت متمدن باید حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد؛ خوب پس ما هم باید احزاب داشته باشیم! اما احزابى که ما درست مى کنیم این طورى است که این حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف مى کند در اینکه این او را بکوبد و او این را بکوبد.

از اول این طورى زاییده شد احزاب در ایران- به حَسَب نظر من. حالا هم که به صورتهاى دیگرى درآمده است؛ حالا هم انسان مى بیند که اینها باز با هم همین طور دشمنى مى کنند و مخالفت مى کنند. و این را هم من احتمال مى دهم که یک دستى از خارج در کار باشد. همین دیشب دو- سه نفر، چند نفرى که از یک جایى آمده بودند، شکایت از این مى کردند که در فلان جا که ما هستیم دستجات با هم مخالفند؛ این از او بدگویى مى کند، او از او بدگویى مى کند. و این موجب تأسف است که شمایى که یک جمعیتى هستید در خارج، یک ثروتى هستید از مملکت ما در خارج، و باید اسلام، کشور شما از شما استفاده کند، فردا که وارد در کشورتان مى شوید باید استفاده بدهید به کشور، کشور خودتان را آباد کنید، الآن با هم در اینجا به جنگ و گریز هستید؛ و به قول آن شخص هر فردى که از ایران وارد مى شود در مثلًا فرودگاه، یک دسته اى مى روند او را مى برند و بر ضد دیگرى تبلیغات مى کنند تا او را بکشند طرف خودشان.


اجتناب از اختلاف

شما مى دانید دارید چه مى کنید؟ مى دانید دارید چه ضررى به خودتان و به کشور خودتان مى رسانید؟ شما مى بینید که الآن در ایران که یک وحدت کلمه- فى الجمله- پیدا شده است چطور لرزانده است همه تختها و تاجها را و همه ابرقدرتها را؟ همه به دست و پا افتاده اند؟ این را مى بینید؟ مى بینید که الآن در ایران که جناحها با هم نزدیک شدند یک قدرى، دانشگاه با روحانیت نزدیک شده، روحانیت با دانشگاه نزدیک شده، بازار با دانشگاه و با روحانیت یکى شده اند- در صورتى که باز اختلافاتِ فى الجمله اى هست و بعد عرض مى کنم- شما مى بینید که الآن یک وحدت فى الجمله اى که در ایران پیدا شده است، امریکا را آنجا متزلزل کرده و شوروى را آنجا متزلزل کرده؛ و این قلدرها هم در خود ایران به دست و پا افتاده اند و همین آدمکشیها و همین تشبثاتى که این مرد «1» مى کند براى همین است که مى بیند که مردم با هم مجتمع شده اند و چه بکنیم که این اجتماع رفع بشود، چه بکنیم که به هم بزنیم این را!


آفات اختلاف و تفرقه

شما بدانید که این کارهایى را که مى کنید یا از دست غیر دارید، اتّباعِ «2» از غیر مى کنید و دیگران شما را وادار مى کنند به این طور کارها، براى اینکه این وحدتى که الآن در ایران پیدا شده [و] در این جناحهاى خارجى، که اینها هم اشخاص مؤثرى هستند، در خارج هستند، در اینها هم اگر یک وحدتى پیدا بشود ضرر زیاد مى شود براى خارج، دنبال این افتادند که جناح داخل را به یکجور با هم مخالف کنند، جناح خارج را هم به یکجور با هم مخالف کنند، اینها را هم با آنها با یکجور دیگر مخالف کنند. شما مى دانید که دارید به نفع دیگران فعالیت مى کنید [و] خودتان متوجه نیستید؟ مى دانید که این مخالفت امروز در یک وضعى که ایران واقع شده است، در یک وضع حساسى که بین موت و حیات الآن ایران واقع شده، این مخالفتهاى شما با هم چه ضررى به این نهضت اسلامى ایران مى زند؟ اگر شما با هم اجتماع کنید، این جبهه هاى مختلفى که دارید، هر ده تاى شما، صدتاى شما با هم جمع شدید یک اسمى روى آن گذاشتید، این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى شود و بیشتر آنها متزلزل مى شوند لکن آنها از شما مى خواهند الآن استفاده کنند. استفاده از شما این است که شما را به جان هم بیندازند. این کى است؟ جبهه ملى! آن کى است؟ نهضت آزادى! آن کى است؟ جوانانِ چه! آن کى است؟ گروهِ کذا! آن کى است؟ گروهِ کذا! گروههاى مختلف، متعدد؛ پیش هر کس که بروى از دیگرى تکذیب مى کند؛ هر جناحى دشمن جناح دیگر است. این چه معنا دارد بین یک توده هایى، که اینها با هم در یک مقصد عالى شریکند و آن اینکه باید ریشه این ظلم کنده بشود، باید دست این ابرقدرتها از مملکت ما کوتاه بشود؛ همه تان موافقید با این.

این اختلاف شما که الآن هست و هر روز هم ریشه دارتر مى شود و من در این سه ماهه که بودم نتوانستم که این معنا را از بین ببرم و مأیوس شدم از شماها، شماها مى دانید چه ضررى دارید به اسلام مى زنید، چه ضررى دارید به کشور خودتان مى زنید و چه خدمتى دارید به امریکا مى کنید و شوروى یا انگلستان؟ خدمت لازم نیست که شما بیرق آنها را به دوش بکشید و دور بیفتید؛ همین خدمت است که شما خودتان را از ارزش مى اندازید، خودتان را از فعالیت مى اندازید، تمام قواى شما صرف اختلافات بین خودتان مى شود، صبح تا عصر با هم دعوا دارید. شما با هم یک کلمه بشوید به ضد دیگرى، بعدها فرصت هست از براى اینکه شما یک مقاصد شخصى- اگر خداى نخواسته داشته باشید- اعمال بکنید. چرا مقاصد شخصى خودتان را داخل مى کنید در این امور؟ چرا در یک نهضت اسلامى این قدر هواى نَفْس دارید شماها که نمى گذارید با هم مجتمع بشوید و نمى توانید با هم مجتمع بشوید؟ یک قدر کنار بگذارید این هواهاى نفسانیه را. این یک تأسف است که من از شما جوانهاى خارج دارم بدون اینکه نظر به شخص معینى باشد- از همه.


نغمه شوم «اسلام منهاى روحانیت»

یک تأسفى هم از داخل دارم. ما چندین سال است که زحمت کشیدیم و دانشگاه را به ملّاها، به مدارس علوم قدیمه، به طلاب علوم قدیمه نزدیک کردیم؛ بازار را به این هر دو؛ بازار با آنها نزدیک بود با آن جهت، با دانشگاه نزدیک کردیم؛ این جبهه هاى مختلف را با هم نزدیک کردیم و همیشه سفارش کردیم به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشید تا بتوانید یک کارى انجام بدهید؛ اگر هر کدام یک جناح خاصى باشد، یک طرف خاصى بکشد و او طرف دیگرى بکشد، این اول استفاده اش مال اجانب است. آنها الآن که دیدند یک وحدتى در ایران پیدا شده و رو به وحدت دارد مى رود و ممکن است تمام جناحها با هم یک بشوند، و آن روزى که تمام جناحها با هم یک شدند فاتحه هم شوروى خوانده مى شود و هم امریکا خوانده مى شود و هم هر کشورى بخواهد دخالت کند در امور شما و هم این بساط ظلم و تعدى از بین مى رود، وقتى که دیدند این طور شده است، باز افتاده اند توى کار براى اینکه جناحها را از هم جدا کنند، جبهه ها را از هم جدا کنند. باز فعالیت شروع شده از جانب دستگاه و از جانب اجانب و از جانب عمال آنها به اینکه آخوند را بگویند که نه، ما مثلًا فلان فرد را قبول داریم؛ این استثنائى است! «1» لکن علماى دیگر را قبول نداریم. این یک نغمه اى است که گاهى مى کنند. من این را از اول گفتم که آقا اگر شما آخوند را استثنا کنید از جمعیت خودتان، هیچ کارى نمى توانید انجام بدهید؛ براى اینکه توده ها با اینها هستند؛ اینها مظهر اسلامند، اینها مبیّن قرآنند، اینها مظهر نبى اکرمند. مردم اینها را این جور شناخته اند؛ مردم علاقه دارند به دین خودشان، علاقه دارند به اسلام خودشان. آن علاقه اى که به اسلام دارند، علاقه اى به علماى اسلامى دارند. اگر شما بخواهید از اینها جدا بشوید و اینها را منها کنید، هیچ کارى ازتان نمى آید. همان سیلى اول شما را مى زنند و بیرونتان مى کنند. چنانچه دیدیم که آن روزى که این جماعت وارد کار نبودند، شماها در انزوا خوابیده بودید، هیچ کارى هم از شما نمى آمد. وقتى که این جماعت آمدند و مردم همه دنبال این آمدند، بازارها با اینها هست، کشاورزها با اینها هستند، صنعتگرها و کارگرها، مسْلمند همه اینها؛ وقتى مسْلم شدند همه آنها، علاقه به خدا دارند، علاقه به پیغمبر خدا دارند، علاقه به امیر المؤمنین دارند. اینها هم همانها هستند؛ یعنى دارند ترویج از آنها مى کنند. اینها تمام عمرشان را صرف کرده اند در اینکه کلمات ائمه اسلام را و پیغمبر اسلام را و احکام ائمه اسلام، پیغمبر اسلام را و احکام خدا را به مردم برسانند. کسى که هفتاد سال عمرش را صرف این معنا کرده و مردم او را به این سمت شناختند، مردم دنبالشان هستند. این معنایى که حالا زمزمه مى شود که ما مثلًا زید را قبول داریم و دیگران را قبول نداریم، این یک امرى است که در دهن شما انداخته اند. عمال خارجى شما را مى خواهند جورى بکنند که منصرف کنند از علماى خودتان. اگر منصرف شدید از علماى خودتان- شما یک تیپِ على حده آنها یک تیپِ على حده- هر دو از بین مى روید. شماها با آنها مخالفت مى کنید، شما هم یک جمعیتى هستید و شما بدانید که منهاى آخوند، هیچ کارى شما پیش نمى برید. شما در هر شهرى که بروید مى بینید که آن کس که شهر دستش هست و مى تواند شهر را ببندد، باز بکند، باز یک ملّاست. شما تجربه کنید در تمام این تعطیلات، تجربه کنید ببینید که یکى از جناحها توانسته بازار را ببندد؟ آنکه بازار را بسته و به حکم او بازار را مى بندند، آن عبارت از ملّاها هستند که امر مى کنند. و آنکه ملاها را پیش مى برد براى این است که اینها براى خدا دارند حرف مى زنند، و عمال اسلام هستند و مردم علاقه به اسلام دارند. این مطلب را کنار بگذارید که منهاى آخوند. نمى شود آقا. شما بخواهید مملکتتان را اصلاح کنید، منهاى آخوند اصلاح بردار نیست. از آن طرف هم اگر آخوند بخواهد بگوید که منهاى دانشگاه، منهاى جبهه هاى سیاسى، آن هم صحیح نیست براى اینکه آن هم کارشناس لازم دارد. شما کارشناس اسلامى هستید و قواعد اسلام را مى دانید لکن بعض مسائل سیاسى را شماها هم نمى توانید حلش کنید؛ محتاج به اینها هستید. شما نمى خواهید که خودتان بروید حکومت بکنید، شما یک شغل دیگرى دارید. شما حکومت لازم دارید؛ شما اجزاى ادارات لازم دارید؛ ادارات شما، حکومت شما- عرض مى کنم- لشکر شما، جیش شما، همه اینها با این جبهه ها تحصیل مى شود؛ با این دانشگاهها و با این دانشجوهاى خارجى و داخلى مملکت ما باید اداره بشود. اگر علاقه دارید شما به اسلام، علاقه دارند آن جبهه دیگر به اسلام، با علاقه به اسلام نمى شود که با هم بنشینید دعوا کنید امروز! امروز دعوا کردن انتحار است، خودکشى است. امروز اختلافاتْ خودکشى است. سلیقه تو جور نمى آید با مثلًا حرف فلان آدم، نباید الآن اختلاف ایجاد بکنید. ما همه مسْلم هستیم و زیر بیرق اسلام همه مى خواهیم جنگ بکنیم، همه مى خواهیم مبارزه کنیم. خدا مى داند که اگر این اجتماع درست بشود و همه شما و همه جبهه ها زیر این بیرق بیایند و دست از آن کارهایى که داشتند بکشند، بعد از چند روز تمام مى شود این مسائل. اینها حالا دارند استفاده از همین چیزها مى کنند، از همین حرفها استفاده مى کنند. آن روزى که- مثلًا فرض کنید که- یک تظاهراتى مى شود، دو تا هم از خودشان، یا خیر دوتا هم آدمى که بى عقل است در مى آید یک شعار دیگرى مى دهد مقابل همه این بیست و چند میلیون جمعیت- این غلط است، این انحراف است، این انحراف فکرى است، این نفهمى است، این خدمت به غیر است، این خدمت به کارتر است. تو نمى فهمى؛ آنها از خدا مى خواهند که شما حالا همه با هم اختلاف پیدا کنید و آن بِکشد براى حزبِ کذا و آن بِکشد براى حزب کذا. دست بردارید از این حرفها، همه وارد بشوید زیر یک بیرق: بیرق اسلام. اگر اسلام نباشد هیچ چیز نیستیم ما. همه ما را کلمه اسلام جمع کرده با هم. همه زیر کلمه توحید، زیر پرچم توحید بیایید. وقتى که همه مجتمع شدید زیر پرچم توحید، تمام کارها اصلاح مى شود.


ضرورت اتحاد همه اقشار در مبارزه با شاه

این تأسف دارد که بعد از سالهاى طولانى که ما زحمت کشیدیم و حرف زدیم و خطابه خواندیم و نوشتیم، باز آدم مى بیند که زمزمه اى، چند تا آدم بى اطلاع، جوان بى اطلاع، زمزمه این را مى کند که ما فلان آخوند را، فلان سید را قبول داریم اما آخوندهاى دیگر را قبول نداریم! این غلط است. من آنها را قبول دارم. من ارادتمند آنها هستم. همه باید قبول داشته باشیم. یا مثلًا یک کسى بگوید که نخیر، ما دانشگاه را قبول نداریم! ما دانشگاه را قبول داریم، ما دکترها را قبول داریم، ما اطبا را قبول داریم؛ ما جناحهاى سیاسى را قبول داریم. همه باید با هم باشیم آقا امروز؛ زیر یک بیرق و آن بیرق لا إِلهَ الّا اللَّه است. این یک پیامى است که من الآن مى دهم و ان شاء اللَّه مى رسد به ایران و به سایر ممالکى که بچه هاى ما در آنجا هستند، که آقا دست بردارید از این خودپرستى و از این خودخواهى .... انَّما اعِظُکمْ بِواحِدَةٍ ان تَقومُوا للَّهِ؛ «1» قیامتان براى خدا باشد. اگر قیام براى خدا نباشد کارى از او نمى آید. قیامتان براى خدا باشد نه براى هواهاى نفسانى که هر کسى بکشد طرف خودش. همه با هم مجتمع بشوید. براى خدا همه با هم مجتمع بشوید و این تشتت و اختلاف و اینها: که من از حزب که ام، من از حزب کذا، من از جبهه کذا، من از جبهه کذا هستم، اینها را دست از آن بردارید. نمى توانید دائماً دست بردارید، موقتاً براى خاطر خدا، براى خاطر ملیت، براى خاطر کشور، براى هر چه مى خواهید حساب بکنید، موقتاً دست بردارید تا این بساط کنده بشود- این بساط قلدرى و آدمکشى و زیر پا کردن همه حقوق ما از بین برود؛ این مرد جانى از بین برود که دارد الآن مردم را قتل عام مى کند. بعد از آن، آن وقت فرصت زیاد است که بنشینید با هم دعوا کنید. امروز نکنید این کار را. نمى گویم آن وقت بکنید؛ البته هیچ وقت نباید بکنید لکن الآن وضع حساس است. الآن وضعِ امرْ دایر بین موت و حیات یک ملت است. مسئولید شما پیش خداى تبارک و تعالى؛ مسئولید پیش ملت اسلام. من از خداى تبارک و تعالى بیدارى همه را مى خواهم. خداوند همه ما را هدایت کند. خداوند همه ما را به طریق مستقیم الهیت راهنمایى فرماید. خدا همه شما را سالم بدارد. [آمین حضار]


[1]. دو سال آخر، ص 242. مراد وى از «اونس» در اینجا کمترین مقدار یا حد ممکن است. [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 274 [3]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 272 [4]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 593 [5]. مأموریت در ایران، ص 139 و 140 [6]. دو سال آخر، ص 245 و تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 212 [7]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 278




منبع: (صحیفه امام، ج 5، ص: 274- 282)
منبع بازنشر: پرتال امام خمینی



 
تعداد بازدید: 995


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: