17 دی 1393
جبههی ملی چهارم که فعالیتش را با اعلام فضای باز سیاسی شاه در 28 آبان 1356 در بحبوبهی مبارزات مردم با اتحاد جامعهی سوسیالیستها نهضت ملی ایران، حزب ایران و حزب ملت ایران آغاز کرده بود، با طرح تغییر کامل نظام سلطنتی مطلقه به سلطنتی مشروطه، در تلاش بود خود را بهعنوان آلترناتیو مناسب رژیم مطرح کند. در این راستا سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، طی گزارشی به وزارت خارجهی متبوعش مینویسد:
«اقداماتی در دست است تا از طریق دستکاری در افکار عمومی، جبههی ملی با زیرکی، رهبری را از دست آیتالله خمینی بیرون آورد و شاه معتقد است که میتواند با جبههی ملی در مورد تشکیل یک سلطنت مبتنی بر قانون اساسی مذاکره کند.»(1)
اما این تقلا دیری نپایید و تحت تأثیر رهبری قاطع و انقلابی امام خمینی (ره)، کریم سنجابی (رهبر جبههی ملی) با سفر به نوفللوشاتو در چرخشی رادیکال، از مواضع امام (ره) در سرنگونی رژیم شاه حمایت کردو عملاً مانند سایر گروههای اپوزیسیون، فعالیتهای ملیون نیز تحتالشعاع رهبری فراگیر و انقلابی امام خمینی (ره) قرار گرفت. در این میان، سؤال کلیدی این است که چرا جبههی ملی دچار چنین تغییر دیدگاهی در مواجهه با شاه شد؟ چرا جبههی ملی علیرغم موفقیت نسبی در دورهی دکتر مصدق، دیگر نتوانست رهبری اپوزیسیون ملیگرا علیه پهلوی دوم را برعهده بگیرد؟ این سؤالات موضوع مقاله حاضر است. برای بررسی این موضوع، ابتدا نگاهی به شکلگیری جبههی ملی خواهیم داشت و سپس با بررسی ضعفهای ادوار چهارگانهی جبههی ملی، علل ناکامی جبههی ملی در مواجهه با پهلوی دوم را مورد بررسی قرار میدهیم.
1. شکلگیری جبههی ملی
دکتر مصدق که در مجلس پانزدهم از صحنهی سیاست دور بود، به دعوت اقلیت مجلس، بهعنوان رهبر جبههی اپوزیسیون در انتخابات دورهی شانزدهم شرکت کرد. در پی دخالتهای گستردهی دولت در انتخابات، مصدق و هجده نفر دیگر در دربار متحصن شدند. پس از دو روز بستنشینی، تحصن بدون هیچ نتیجهای پایان یافت و متحصنین با تجمع در منزل مصدق بر سر جبههای از سازمانها و احزاب برای مبارزه در رژیم توافق کردند. سرانجام در دهم آبان 1328، جبههی ملی اول اعلام موجودیت کرد.
در این اثنا، با ترور هژیر وزیر دربار توسط سید حسن امامی، دولت مجبور به ابطال انتخابات تهران گردید و با انتخابات مجدد، دکتر مصدق، بقایی، مکی، شایگان، آزاد، اللهیار صالح و آیتالله کاشانی وارد مجلس شدند و فراکسیون جبههی ملی را تشکیل دادند. جبهه در 25 اسفند 1328 برنامهی خود ناظر بر دموکراسی سیاسی در قالب برگزاری انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و اصلاح قانون حکومت نظامی را اعلام نمود. پس از چندی، علاوه بر هیئت مؤسس، احزاب نمایندهی طبقهی متوسط و پایین، از جمله حزب ملت ایران به رهبری اللهیار صالح، حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری دکتر مظفر بقایی و خلیل ملکی، حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و مجمع مسلمانان مجاهد به رهبری شمس قناتآبادی وابسته به آیتالله کاشانی، به جبههی ملی پیوستند و جبههی واحدی در مقابل دربار ایجاد کردند.(2)
2. آزمون جبههی ملی اول در دورهی مصدق
دکتر مصدق پس از راهیابی به مجلس در رأس کمیسیون هشتنفره، با شعار ملی شدن صنعت نفت و همراهی آیتالله کاشانی، روزهای اوج خود را آغاز کرد. در هفت اردیبهشت 1330، پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، مصدق به پیشنهاد جمال امامی، رهبر اکثریت، به نخستوزیری رسید. جبههی ملی اول در این مقطع به دلیل تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس، پیروزی ایران در دادگاه لاهه، پیگیری استقرار اقتصاد بدون نفت و کاریزمای دکتر مصدق، دورهی طلایی خود را در رهبری اپوزیسیون سپری میکرد و علیرغم ناهمگونی ایدئولوژیک تا پایان دورهی اول نخستوزیری مصدق به اندازهی کافی قدرتمند بود. قدرتی که حتی با توطئهی انگلستان، مزدوران داخلی و دربار شاه برای جایگزنی قوام بهجای مصدق، خنثی و به پیروزی مردم در قیام سی تیر 1331 منجر شد.(3)
پس از نخستوزیری مجدد، دکتر مصدق پست وزارت جنگ را به دست آورد و با اخذ امتیاز قانونگذاری ششماهه از مجلس، درصدد تغییر الگوی مناسبات قدرت در رژیم برآمد. تغییری که آغازی بر شکاف در جبههی ملی بود. مصدق از یکسو با اقداماتی مانند تصفیه و غیرسیاسی کردن ارتش، اصلاحات ارضی و افزایش سهم دهقانان از محصولات کشاورزی و تجدید نظر مالیاتی، اصلاحات در دادگستری، بیتوجهی به خواستههای جریان مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی و فرصتطلبی بقایی و باز گذاشتن دست جریان حزب توده به شکلگیری بلوکی از مخالفین کمک نمود. بدین ترتیب، نوع عملکرد وی و نارضایتی یارانش از استبداد رأی وی در جبههی ملی از یکسو و اتحاد نظامیان و نیروهای محافظهکار از دیگر سو، باعث شد تا نتایج حاصل از دو سال و چند ماه نهضت مقاومت ملی به نافرجامی منتهی شود.
بدین ترتیب، مخالفت گروهی از نمایندگان محافظهکار مجلس که نگران قطع روابط ایران و انگلیس بودند، توطئهی مشترک آمریکا و انگلیس، اتخاذ تاکتیکهای نامناسب از سوی مصدق مانند درخواست اختیارات فوقالعاده و تعطیلی مجلس هفدهم، باعث شد جبههی ملی مانند قیام سی تیر 1331 دیگر شاهد عکسالعمل شدید مردم در برابر کودتاچیان نباشد و بدین ترتیب، جبههی ملی در اولین تجربهاش در پی کودتای 28 مرداد، با دستگیری، محاکمه و اعدام برخی رهبران و تبعید دکتر مصدق به احمدآباد در سال 1332، منحل شد.(4)
3. آزمون جبههی ملی دوم پس از کودتای 28 مرداد
در اواخر سال 1338، چند تن از همکاران دکتر مصدق و اعضای سابق جبههی ملی، پس از اعلام شاه مبنی بر آزاد بودن انتخابات مجلس و توسعهی فضای دموکراتیک و با اجرای نسخهی اصلاحات سیاسی-اقتصادی جان اف کندی در کشورهای جهان سوم برای مقابله با کمونیسم، تصمیم به فعالیت مجدد گرفتند. در این راستا، آیتالله سید رضا زنجانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله طالقانی، آیتالله حاج سید جوادی و تنی چند از فعالان احزاب سیاسی و همکاران سابق مصدق، مانند باقر کاظمی، غلامحسین صدیقی، اللهیار صالح، دکتر عبدالله معظمی، سید محمود نریمان، احمد زنگنه و داریوش فروهر بهاتفاق، جلساتی را تشکیل دادند و دربارهی تشکیل یک سازمان سیاسی که متشکل از کلیهی نیروهای ملی باشد، به مدت چند هفته بحث و مذاکره کردند.
سرانجام در روز 23 تیرماه 1339، در منزل دکتر غلامحسین صدیقی، 17 تن از شخصیتهای ملی در زمینهی تشکیل یک سازمان سیاسی به نام جبههی ملی دوم به توافق رسیدند و روز سیام تیرماه 1339 اعلامیهی تشکیل جبههی ملی دوم بهطور گسترده انتشار یافت.(5) جبههی ملی دوم که در شرایط داخلی و خارجی مساعدی برای فعالیت اپوزیسیون و با استراتژی سیاسی تأمین برگزاری انتخابات آزاد کار خود را آغاز کرد، نتوانست با بهرهگیری مناسب از این فرصت، فعالیتهایش را انسجام ببخشد، بلکه بهعکس به دلایلی چون اختلافنظر رهبران، ساختار جبههای، ضعف تشکیلاتی و نداشتن رهبری کاریزماتیک و برخورد غیرواقعبینانه با دولت امینی، بر انفعال خود در مواجهه با رژیم افزود.
در واقع در کنار اختلاف رهبران جبهه در اعلام مواضع در حوزهی سیاست خارجی، محکوم نمودن کشتار شهدای پانزده خرداد 1342 و ضعف و تعلل تشکیلاتی در معرفی کاندیدا برای انتخابات مجلس بیستم و ایجاد ابهام در طرفداران در مواجهه با رفراندوم اصلاحات ارضی، اشتباه بنیادین جبهه در این مقطع این بود که همهی نیروی خود را بر سر تحقق یک شعار، یعنی انجام انتخابات آزاد گذاشت. حال آنکه شعار «مبارزه در راه انتخابات» بهعنوان یک هدف استراتژیک در مقابل برنامهی امینی، یعنی اصلاحات ارضی، نمیتوانست برای تودهها جالب و جذاب باشد و آنان را به نفع اپوزیسیون بسیج نماید. همچنانکه جبههی ملی اول به رهبری دکتر مصدق، با شعار ملی شدن صنعت نفت، به تحقق این مهم نائل آمد. از دیگر سو، جناح رادیکال جبهه، غافل از شکاف امینی و دربار و با توجه به اینکه امینی حاضر به دادن امتیازات به جبههی ملی بود، بر مبارزهی کوبنده و قهرآمیزش با امینی ادامه داد و ماحصل آن، تضعیف و برکناری امینی و روی کار آمدن «چاکر جاننثار» اسدالله علم شد.
سرانجام به دنبال یک دوره مذاکرات ناموفق جبهه با دربار و اصرار بر شرایط خود، مانند اجرای کامل قانون اساسی، آزاد بودن انتخابات مجلس شورای ملی و سنا و سایر انتخابات در سرتاسر کشور و عدم مداخلهی شاه در اموری که مسئولیت آنها بر طبق قانون اساسی بهعهده دولت است و عدم پذیرش این پیشنهادها از سوی شاه، کلیهی اعضای شورای مرکزی دستگیر شدند و عملاً جبههی دوم به نقطهی پایان فعالیتهای خود رسید.(6)
4. جبهه ملی سوم؛ ناکامی پیش از آغاز
جبههی ملی سوم، ادامه و دنبالهی طبیعی جبههی ملی دوم بود. با این تفاوت که جناح اقلیت جبهه اینبار در غیاب اکثریت محافظهکار، رأساً به سازماندهی جبهه پرداخت. این جناح ضمن مکاتبات متعدد با دکتر مصدق در سال 1343، موافقت وی را با اساسنامهی جبههی ملی سوم دریافت کرد، اما سه هفته بعد از آن، خلیل ملکی و برخی دیگر از اعضای رهبری جامعهی سوسیالیستها، بازرگان و جمعی از یارانش، فروهر و دکتر سامی، دستگیر و روانهی زندان شدند و بدینسان جبههی ملی سوم مثل نوزادی پیش از تولد از دنیا رفت.(7)
5. آزمون جبههی ملی چهارم در بحبوبهی انقلاب اسلامی
جبههی ملی چهارم همانند جبههی دوم، در یک فضای باز سیاسی ناشی از شکست و به بنبست رسیدن انقلاب سفید شاه، بحران اقتصادی و اعلام سیاست حقوق بشر کارتر در روز 28 آبان 1356، با اتحاد نیروهای جامعهی سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، حزب ایران و حزب ملت ایران، اعلام موجودیت کرد. در این جبهه، حسیبی بهعنوان رئیس شورای مرکزی، سنجابی، بختیار، فروهر، رضا شایان و مشیری بهعنوان اعضای کمیتهی مرکزی انتخاب شدند.(8)
جبههی چهارم همزمان با تشدید مبارزات مردم در اعلام موضع نسبت به رژیم، نخست ضمن انتقاد از عملکرد دولت، هنوز امیدوار بود شاه بتواند با اعمال مدیریت صحیح در محدودهی قانون اساسی، پاسدار نظام شاهنشاهی براساس قانون اساسی مشروطیت باشد! در این مقطع، جبهه با پذیرش تلویحی انتقادپذیر شدن شاه، اصلاحات گامبهگام و کنترلشده از بالا را تبلیغ میکرد و برای جذب و هدایت روند مبارزات مردم از آلترناتیو تغییر کامل نظام سلطنتی مطلقه به مشروطه سخن میگفت، اما امام خمینی (ره) با نشانه گرفتن مشروعیت رژیم پهلوی و غیرقانونی و غیرعقلی دانستن آن، طرح هر آلترناتیوی را غیرممکن ساخت و دکتر کریم سنجابی با درک موقعیت ممتاز امام (ره) در رهبری انقلاب و بهمنظور تثبیت نقش ملیون در جریان مبارزات انقلابی و سهمطلبی پس از پیروزی در آبانماه 1357، در پاریس (نوفللوشاتو) با امام خمینی (ره) ملاقات کرد. پس از این دیدار، وی در چرخشی آشکار، همزمان با انتخاب یک عضو جبههی ملی (شاهپور بختیار) به نخستوزیری با اعلامیهی سهمادهای، موضع سیاسی جبههی ملی را از آلترناتیو مشروطهی سلطنتی به سرنگونی شاه تغییر داد.(9)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جبههی چهارم بر نوع سر نظام سیاسی، پوشش اسلامی زنان، حمایت از آزادی بدون قیدوشرط سیاسی، اجرای دیات اسلامی در قالب لایحهی قصاص با نیروهای اسلامگرا دچار اختلاف بنیادین شد که در نهایت، با اعلام برگزاری راهپیمایی ضدقصاص، با نظام اسلامی زاویه پیدا کرد و با توجه به فضای ارزشی و اسلامی حاکم بر جامعهی پس از انقلاب، عملاً به حاشیهی سیاست رانده شد.
جمعبندی
بدون شک جبههی ملی به جز مقطع اول نخستوزیری دکتر مصدق که با اتخاذ استراتژی واحد، توانست با نیروهای سیاسی ناهمگون، قانون ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند و تا اندازهای قدرت شاه را محدود کند، کارنامهی مثبتی در مبارزهی سیاسی علیه پهلوی دوم ندارد. در واقع جبههی ملی بعد از نخستوزیری مجدد مصدق در 31 تیر 1331، به علت اقدامات رادیکال مصدق و متعاقب آن، شکلگیری شکاف در درون جبهه و توطئهی عوامل خارجی و داخلی، به فروپاشی و انفعال گرایید و در دورهی دوم با تشدید ضعف تشکیلاتی، اختلافات میان کادر رهبری، نداشتن برنامهی استراتژیک در مقابل برنامهی اصلاحات ارضی رژیم، گره زدن تغییر فضای سیاسی رژیم به عوامل خارجی (مانند آمریکا) و مبارزهی ناشیانه با دولت امینی، نتوانست علیرغم فضای باز سیاسی، اقدامی جهت تحدید قدرت شاه انجام دهد.
جبهه در دورهی چهارم، در اوج مبارزات مردمی علیه شاه، به سبب نداشتن رهبری کاریزماتیک، فقدان جهانبینی مشخص، اختلاف در کادر رهبری، عدم ارتباط با طبقات پایین و بقا در حوزهی روشنفکری و در نظر نگرفتن مقتضیات دولتسازی انقلابی، ناکارآمد باقی ماند. این جبهه در این دوره نیز به مانند ادوار قبل، دچار تشتت عقیدتی و تشکیلاتی بود. اگرچه زمانی که جو انقلاب را برضد خود دید، در چرخشی دیرهنگام از آرمان سلطنت مشروطه، به سرنگونی شاه رسید و نهایتاً پس از انقلاب، علیرغم اینکه برخی اعضای جبههی ملی در پستهای مختلفی در دولت موقت و بنیصدر حضور داشتند، به علت اختلافات ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی در دههی شصت، به حاشیهی سیاست رسمی رانده شد.
پینوشتها:
1. ملیگرایی در تاریخ معاصر، نگاهی دیگر به تاریخچهی جبههی ملی، ضیا مصباح، مجلهی حافظ، مرداد 1387، شمارهی 53، ص 5.
2. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، قم، انتشارات اسلامی، 1361، ص 179.
3. فوران، جان، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمهی احمد تدین، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1387، ص 425.
4. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیستوپنجسالهی ایران، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 146.
5. سنجابی، کریم، امیدها و ناامیدیها، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، لندن، مرکز نشر کتاب، 1364، ص 174.
6. کاتوزیان، محمدعلی (همایون)، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمهی فرزانه طاهری، تهران، نشر مرکز، 1378، ص 316.
7. کریمی مله، علی، احزاب ملی، در کتاب «تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1320-1357»، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، روزنه، ص 192.
8. همان، ص 194.
9. همان، ص 195.
* مهدی پاکنیا، پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 918