انقلاب اسلامی :: حجاب چگونه نماد اسلام سیاسی شد؟ - در آستانه‌ی سالگرد کشف حجاب

حجاب چگونه نماد اسلام سیاسی شد؟ - در آستانه‌ی سالگرد کشف حجاب

17 دی 1393

«حجاب» از یک امری که پیش ‌از این صرفاً به آن به‌عنوان بخشی از احکام دینی نگریسته می­شد، به عامل اثربخش برای شکل‌گیری یک هویت و جنبش اجتماعی در بین علما و پس از آن، به­ تدریج در بین مردم متدین و مسلمان تبدیل شد.

با روی کار آمدن رضاخان و به‌خصوص پس از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، روند غرب‌زدگی و پذیرش الگوهای غربی علاوه بر عرصه‌ی صنعت، در رفتارها و ارزش‌های اجتماعی نیز دگرگونی عمیقی به وجود آورد. در این دوره، حوزه‌ی ترسیمی فعالیت زنان در اذهان عمومی از محدوده‌ی خانواده فراتر رفت و شکلی اجتماعی و عمومی به خود گرفت.

رضاشاه تلاش کرد تا در ادامه‌ی طرح مدرنیزه کردن ایران، تغییر شیوه‌ی زندگی ایرانیان را به سمت اروپایی شدن تسریع نماید. در مرحله‌ی اول، قانون اجباری شدن لباس متحدالشکل در ششم دی‌ماه 1307 در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. براساس این قانون، پوشیدن لباس‌های یکدست و به‌خصوص کلاه پهلوی (لبه‌دار) برای کارکنان دولتی اجباری و همچنین استفاده از عبا و عمامه توسط روحانیون به‌جز برخی موارد استثنایی، ممنوع اعلام شد. تعمیم این برنامه در میان مردم، پس از سفر چهل‌روزه‌ی شاه به ترکیه در سال 1313 و دیدن بی‌حجابی در آن کشور، در دستور کار هیئت حاکمه قرار گرفت و همان‌طور که مخبرالسلطنه نیز اشاره کرده است، «کشف حجاب» در واقع سوغات سفر رضاشا ه به ترکیه بود.[1]

رضاشاه می دانست که نمی‌تواند به‌یکباره کشف حجاب را اجرا کند. از همین ‌رو، در یک پروژه‌ی تقریباً ده‌ساله، مقدمات تصویب قانون کشف حجاب را فراهم ساخت. در 17 تیرماه 1305 «جمعیت تمدن نسوان» تئاتری را برای عادی-سازی حضور زنان برگزار کرد. در سال 1306، روزنامه‌ی «حبل‌المتین» از وجوب رفع حجاب سخن به میان آورد، خانواده‌ی شاه بی‌حجاب در سال 1306 به حرم حضرت معصومه (س) قدم گذاشت و در همین زمان، و به‌تدریج، خانواده‌های اشراف و نظامیان و پس از آن، کارکنان دولت به همراهی نخبگان وابسته، تشویق شدند تا حجابشان را کنار بگذارند. در سال 1310، شاه پانصد زن را دعوت کرد و از آنان خواست تا حجاب خود را بردارند و در همان سال، براساس درخواست شاه، تمامی زنانی که مایل بودند، می­توانستند چادرشان را از سر بردارند.

همچنین در موارد متعددی پیش از تصویب قانون کشف حجاب، در برابر اعتراض علما، از زنان بی‌حجاب حمایت شد. این اقدامات از یک‌ طرف راه را برای پذیرش کشف حجاب در جامعه‌ی ایرانی، خصوصاً در میان اقشار متوسط به بالا، فراهم ساخت و از طرف دیگر، زمینه‌ی اعلام رسمی کشف حجاب در 17 دی 1314 توسط رضاشاه را بیش‌ از پیش مهیا نمود.

بدون تردید، «کشف حجاب» از بارزترین سیاست‌های ضداسلامی رضاشاه به‌رغم صراحت نص قرآن برای حفظ حجاب بود. در واقع کشف حجاب از مهم‌ترین خواسته‌های غرب‌گرایان بود و از همین ‌رو، برای روحانیون نیز حساسیت ویژه‌‌ای یافته بود. بر همین اساس نیز ترس از مخالفت روحانیون منجر به طولانی شدن تصویب قانون عمومی کشف حجاب شد. دولت رضاشاه برای اجرای کشف حجاب، ترکیبی از سیاست تشویق و تنبیه را به ‌کار گرفت. در این راستا، رضاشاه از برپایی مجالس جشن برای دولتی‌ها، ایجاد مدارس و مراکز تفریحی و استفاده از زنان معروف و سرشناس، برای تبلیغ بی‌حجاب بهره برد.

از سویی تلاش شد تا فسق‌وفجور به زنان چادری نسبت داده شود. دولت همچنین با بهره‌ گرفتن از به‌اصطلاح روشن‌فکران و متجددان، تلاش کرد تا مسئله‌ی کشف حجاب را توجیه تئوریک نماید. بر همین اساس، ادعا شد که درباره‌ی مسئله‌ی حجاب مانند قصاص، صراحتاً در قرآن سخنی به میان نیامده و ایرانی‌ها قبل و بعد اسلام بی‌حجاب بوده‌اند و حتی برخی آن را تحفه‌ی قوم وحشی و بربر عرب دانستند. رضاشاه یک‌ بار و در خرداد 1314، هدف خود از سیاست کشف حجاب را این‌گونه تشریح کرد: «ما باید صورتاً و سنتاً غربی شویم. باید در قدم اول، کلاه‌ها تبدیل به شاپو شود... و نیز باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمایند و چون برای عامه‌ی مردم دفعتاً مشکل است، وزرا و معاونان باید پیش‌قدم شوند...»[2]

آنچه بیش از بیش مورد توجه این نوشتار است، توجه به پیامدهای کشف حجاب در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. از منظر اقتصادی، تغییر البسه تناسبی با تولیدات داخلی و لباس‌های وطنی نداشت و لازم می‌نمود که این لباس‌ها از خارج وارد کشور شوند. در نتیجه، قانون تغییر البسه و پس از آن کشف حجاب، تعطیلی بسیاری از مشاغل مرتبط با تهیه و تولید کالاهای وطنی را در پی داشت. تولیدکنندگان داخلی مهارت تولید پوشش جدید را نداشتند و دولت نیز قانون تخصیص تسهیلات به واردات کلاه و لباس را تصویب کرد.

این مسلم است که در حالت عادی و حتی اگر قوانین مربوط به تغییر لباس مغایرت با شرع نیز نداشت، در بهترین حالت، در صورتی مد موجب تولید ثروت می‌شد که وابسته به تولید داخلی بود. آری باید زن ایرانی به بهانه‌ی «تجدد»، «تقدم» و «مقتضیات زمان»، هر روز و هر ساعت با وسایلی که در دنیای سرمایه‌داری تهیه می‌شد، خود را در معرض نمایش بگذارد تا بتواند چنین مصرف‌کننده‌ی لایقی برای کارخانه‌های غربی باشد.[3]

از منظری اجتماعی و روان‌شناسانه، می‌توان گفت که لباس مردم هر کشوری معرف هویت و فرهنگ آن کشور است. تغییر لباس و صورت، کم‌وبیش به‌ منزله‌ی تغییر هویت، ملیت و مذهب محسوب می‌شد. و از همین رو، حتی فارغ از انگیزه‌های قوی مذهبی مردم برای مخالفت در برابر کشف حجاب، نفس تغییر لباس می‌توانست منجر به «ازخودبیگانگی» و «تضاد سنت و مدرنیسم» در جامعه شود.

بسیاری از گزارش‌ها در این زمان حاکی از آن بود که پس از اجباری شدن کشف حجاب، بسیاری از زنان ایرانی از خانه های خود بیرون نیامدند، حتی برخی از خانواده‌ها به کشورهای همسایه از جمله عراق مهاجرت کردند و سایر زنان نیز تلاش می‌کردند تا حتی‌الامکان با ترفندهای گوناگون سر خود را بپوشاندند. هرچند پیامدهای اقتصادی می‌توانست گذرا باشد، اما پیامدهای سیاسی و اجتماعی تحولات عمیق و شگرفی را در درازمدت برای ایران رقم زد.

از نقطه‌نظر سیاسی، اجباری شدن کشف حجاب، بسیاری از نیروهای اجتماعی از جمله متدینین را به واکنش و مقاومت واداشت و آنان را به مخالفان بالفعل رضاشاه تبدیل کرد. از این ‌پس و با کشف حجاب، به‌تدریج «حجاب» به‌صورت یک حساسیت و علامت برای شناخت ایمان و اسلامیت اشخاص و خانواده‌ها درآمد و جایگاه و حساسیت ویژه‌ای نسبت به آن در مقایسه با گذشته به وجود آمد. در این میان، روحانیون به‌عنوان سنگربانان و نگهبانان شریعت، بیشترین مقاومت را از خود بروز دادند و مورد بیشترین آزار و اذیت‌ها قرار گرفتند.

حتی پیش از تصویب قانون عمومی کشف حجاب، بسیاری از علما در مخالفت با روند تدریجی تغییر البسه، مخالفت‌هایی را ابراز داشتند و در نتیجه، بسیاری از آنان دستگیر، زندانی و تبعید شدند یا به عتبات عالیات مهاجرت کردند. از این جمله می‌توان به تبعید سید حسام‌الدین فال اسیری در شیراز، حجج ‌اسلام سید جواد خامنه‌ای و سید مرتضی خسروشاهی در تبریز و آیت‌الله قمی در مشهد اشاره کرد. آیت‌الله قمی در یک سخنرانی در مشهد گفته بودند: «اسلام فدایی می‌خواهد و بر مردم است که قیام کنند و من حاضرم فدا بشوم.»[4]

در این میان، تلگراف شیخ عبدالکریم حائری یزدی، زعیم و مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ی قم، در 11 تیر 1314 به رضاشاه، تعجب شاه را برانگیخت، زیرا دولت ایشان را انسانی بیشتر اهل مدارا و تقیه می‌شناخت. در واکنش به این اقدام، رضاشاه به خانه‌ی مرحوم حائری رفت و ضمن تهدید و هتک حرمت ایشان، تأکید کرد که چون در ترکیه کشف حجاب شده و این کشور به اروپا ملحق شده است، در ایران هم باید کشف حجاب باشد. پس از این، اما واقعه‌ی مهم قیام مسجد گوهرشاد رخ داد.

در یک تحلیل کلان از تأثیرات و پیامدهای سیاسی کشف حجاب و به‌طور کلی اقدامات خاندان پهلوی در مقابله با دین و روحانیون، بایستی اشاره کرد که در واقع، آنچه اتفاق افتاد آن بود که «حجاب» از امری که پیش‌ از این صرفاً به آن به‌عنوان بخشی از احکام دینی نگریسته می‌شد، به عامل اثربخش برای شکل‌گیری یک هویت و جنبش اجتماعی در بین علما و پس از آن، به‌تدریج در بین مردم متدین و مسلمان تبدیل شد. مسئله‌ی زنان و کیفیت حضور اجتماعی و رعایت شأن و منزلت آنان و همچنین مسئله‌ی حجاب، از این ‌پس همواره مقوله‌ای اجتماعی و به‌مثابه‌ی خط قرمزی توسط علما تلقی گردید و بر همین اساس نیز بعدها امام خمینی (ره) با اعطای حق رأی به زنان به دلیل مفاسدی که رژیم پهلوی برای آنان ممکن بود به بار بیاورد، مخالفت کردند و پس از آن و با شکل‌گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز مسئله‌ی کیفیت اجتماعی حضور زنان و همچنین مسئله‌ی حجاب، از حساسیت بجا و قابل ‌ملاحظه‌ای برخوردار گردید.

حاصل سخن اینکه قریب به یک دهه چالش بی‌حاصل میان کارگزاران نظام و مردم در دوره‌ی رضاشاه، به فاصله‌ی توده‌ها از حکومت بیش‌ از پیش دامن زد؛ به‌گونه‌ای که این اقدام برخی تکاپوهای مدرن‌سازی شاه را تحت‌الشعاع قرار داد و از او چهره‌ای منفی در اذهان و افکار عمومی به وجود آورد.این یک حقیقت تاریخی است که حکومت‌ها به‌ندرت می‌توانند با خواسته‌ها و مطالبات توده‌های مردم مقابله کنند. امام خمینی (ره) نیز با تأکید بر تحمیل هزینه-های بیهوده‌ی کشف حجاب، معتقد بودند: «شما حساب کنید در این بیست‌وچند سالی که از این کشف حجاب مفتضح می‌گذرد، چه چیزی عاید زن‌ها شده، چه چیزی عاید مردها شده و چه چیزی عاید این مملکت گردیده است.»[5]

در واقع مسئله‌ی کشف حجاب عامل برانگیزاننده‌ای بود که بسیاری از روحانیون و مذهبی‌ها را که معتقد به اصل «تقیه» بودند، به عرصه‌ی سیاست کشاند. از این ‌پس، روحانیون و نیروهای مذهبی کوشیدند تا به‌نوعی خانه‌تکانی دین را که در تمام دوره‌ی رضاشاه گرفتار انزوا شده بود، احیا کنند. آن را در پیوند بیشتری با جامعه و سیاست قرار دهند و تجربه‌ی جدیدی را در رویارویی با دنیای نو عملی سازند؛ تجربه‌ای که به تأسیس جمهوری اسلامی منجر شد.

روحانیون و علما به‌خوبی پس از واقعه‌ی کشف حجاب دریافتند که برای حفظ، صیانت و اجرای احکام الهی بایستی حضور فعالانه در عرصه‌ی سیاست داشته باشند. مسئله‌ی کشف حجاب و بحران‌های مذهبی دوران پهلوی و در پی آن، عزم علما برای مشارکت فعال در عرصه‌ی اجتماعی، این جمله هایدگر را به ذهن متبادر می‌نماید که گفته بود: هرجا بحران باشد، نیروی بالنده‌ی منجی نیز هم آنجاست. پس از این بود که بحث «ولایت‌فقیه» و حکومت اسلامی توسط امام‌ خمینی (ره) مطرح و در عرصه‌ی عمل نیز اجرایی شد.

نکته‌ی مهم و قابل ‌تأمل آن بود که هرچند بحث از پیوند دین و سیاست، حضور اجتماعی علما و ولایت فقیهان پیش‌ از این نیز کم‌وبیش توسط برخی از علما مطرح شده بود، امام خمینی (ره) ضمن تبدیل این بحث فقهی به نظریه‌ای سیاسی، تشکیل حکومت اسلامی را برای عموم مسلمانان واجب دانست و از این ‌جهت، تفاوتی بنیادین با فقهای پیش از خود داشت.[6]

بر همین اساس و تا آنجا که به بحث‌های ماکس وبر نیز مرتبط است، تغییر نوع تلقی از اسلام و کارکردهای آن منجر به شکل‌گیری حرکت جمعی برای تشکیل حکومت اسلامی شد. وبر تلاش کرد تا رابطه‌ی مستقیمی را بین برداشت از دین و نوع رفتار اجتماعی برقرار سازد. او ضمن اعتبار بخشیدن به‌ نظام عقاید و اندیشه‌ها، معتقد بود که ساختار و عمل مردم به‌طور کلی از تعهد اولیه‌ی آن‌ها به نوع خاصی از نظام عقاید شکل می‌گیرد.[7]

بر این اساس، پس از وقوع انقلاب مشروطه و اقدامات روشن‌فکران غرب‌زده و تعدی‌های متعدد به ساحت اسلام، نظیر واقعه‌ی کشف حجاب، به‌تدریج در امام خمینی (ره) و بسیاری از فقها و روحانیون، این تلقی شکل گرفت که وقت آن رسیده است که حکومت اسلامی تشکیل شود. این در حالی بود که پیش‌ از این، علما با تأکید بر مباحثی مانند «تقیه»، از دخالت در سیاست پرهیز نموده و شکل‌گیری حکومت مشروع را تنها در زمان امام معصوم (ره) می‌دانستند.(*)


پی‌نوشت‌ها:

]1[. روح‌بخش، رحیم، رشد آموزش تاریخ، زمستان 1384، شماره‌ی 21، ص 45.
]2[. صدر، محسن، خاطرات صدر الاشرف، تهران، وحید، 1364، ص 302.
]3[. شهید مطهری، مسئله‌ی حجاب، انتشارات صدرا، 1369، ص 94.
]4[. چهره‌ای پُرفروغ از مشعل‌داران اسلام و فقاهت و انقلاب، یادواره‌ی آیت‌الله‌العظمی شیرازی، ص 141.
]5[. صحیفه‌ی نور، جلد اول، ص 19.
]6[. حسینی‌زاده، محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1385، ص 231.
]7[. احمدی، حمید، «آینده‌ی جنبش‌های ­اسلامی در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظری»، فصلنامه‌ی مطالعات خاورمیانه، شماره‌ی 14 و 15، 1377، ص 55 تا 92.


*محمدمسعود آقایی، دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان




منبع: سایت برهان



 
تعداد بازدید: 968


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: