20 دی 1393
انگلیسیها پس از تصرف نظامی ایران، بر این كشور و منابع نفتی آن تسلط كامل و دائم یافتند. تسلط كامل بر ایران از طریق حكومت استبدادی نظامی با كودتای 21 فوریة 1921 ممكن گردید. با توجه به مداركی كه وزارت امور خارجه به تازگی منتشر كرده مشخص شده است كه با وجود انكار انگلیسیها، آنها كودتا را برنامهریزی و هدایت كردهاند و نیروهای نظامی و سفارت انگلستان در این كودتا نقش داشتهاند. كودتا را رضا میرپنج كه افسر قزاق گمنام و بیسوادی بود برپا كرد. او پس از این كودتا به رضاخان سردار سپه و پس از آن به رضاشاه پهلوی معروف شد. با حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی انگلیسیها رضاخان عملاً به خودكامة نظامی ایران در سالهای 1921 تا 1925 تبدیل شد. كودتای انگلیسی دیگری در دسامبر 1925 باعث شد كه رضاخان حكومت قاجار را براندازد و خود به پادشاهی برسد. با توجه به این كه رضاخان با مجموعهای از كودتاها به قدرت رسید و در قدرت باقی ماند و از مشروعیت و حمایت مردمی برخوردار نبود، برای ادامة دیكتاتوری نظامی خود كاملاً وابسته به حمایت خارجی بود. به همین دلیل در مقابل فشارهای سیاسی خارجی كاملاً ضعیف و شكننده و نگران تبلیغات خارجی مخالف بود. دولتهای انگلیس، آمریكا، روسیه و حتی فرانسه با آگاهی از این نقطة ضعف رژیم پهلوی، از شرایط بهرة كامل بردند و امتیازاتی گرفتند كه رژیمی مستقل با پشتوانة مردمی هرگز حاضر به اعطای آنها نبود.
مهمترین امتیازی كه دولت ایران در این دوره اعطا كرد موافقتنامة نفت 1933 بود. امتیاز دیگر، شیلات دریای خزر بود كه در سال 1927 به روسیه داده شد. امتیازهای دیگری كه به همان اندازه مهم است ولی شناخته شده نیست، امتیازهای باستانشناسی است كه در فاصلة سالهای 1931 تا 1941 به موزههای آمریكایی داده شده است. ما در این مورد هیچگونه مدارك كتبی پیدا نكردهایم؛ ولی به نظر میرسد كه در اصل توافقی بین قدرتهای سهگانه بر سر با ارزشترین منابع ایران یعنی آثار باستانی، نفت و خاویار برقرار شده بود. در حالی كه آمریكاییان با دقت زیاد خود را از تجارت خاویار و نفت كنار كشیده بودند، انگلیسها و روسها هم متقابلاً دخالتی در كاوشهای باستانشناسی آمریكاییها در ایران نداشتند. در مقایسه با كاوشهای باستانشناسی بزرگی كه آمریكاییها در ایران انجام میدادند، فقط باستانشناس مهم انگلیسی به نام سر اورل استین در دهة 1930 در ایران كار میكرد و بخشی از كار استین هم به نمایندگی از طرف دانشگاه هاروارد بود. تصادفی نبود كه آمریكاییها هیچگاه با تسلط انگلیسیها بر امور نفتی ایران به چالش برنخاستند و برای انگلیسیها هم هیچگاه برتری آمریكاییها در مسائل باستانشناسی ایران مورد تردید واقع نشد. در حالی كه كنترل سیاسی و نظامی ایران در دست انگلیسیها بود، باستانشناسی ایران بعد از سال 1925 كاملاً به انحصار آمریكاییها درآمد. برخی بر این باورند كه اعطای امتیاز باستانشناسی در ایران به آمریكاییها در برابر ممانعت انگلیسیها از اعطای امتیاز نفت شمال ایران به آمریكا بود. انگلیسیها مصمم بودند كه جلوی نفوذ آمریكاییها به مسائل نفتی ایران را بگیرند و برای جبران عدم دسترسی آمریكاییها به نفت ایران، دسترسی انحصاری آنها به آثار باستانی ایران را فراهم كردند. روسها هم برای این كه كاملاً بیبهره نمانند، در نهایت اختیار شیلات دریای خزر را در دست گرفتند كه شامل صادرات پرسود خاویار بود. همانگونه كه آرتور چستر میلسپوی آمریكایی، مستشار كل مالی ایران تا سال 1927، توضیح داده و براساس شواهدی كه ارائه كرده، اعطای امتیاز شیلات 1927 به روسها به معنای فروش كامل حقوق و منافع ایران بود. ایران تا پایان دورة امتیاز شیلات در سال 1952 یعنی زمان نخستوزیری دكتر محمد مصدق، نتوانست اداره شیلات دریای خزر را باز پس گیرد. اعطای چنین امتیازهایی به معنای حیف و میل كامل منابع ثروت ایران بود. آن گونه كه میلسپو میگوید رضاشاه در این دوره تا جایی كه توانست ایران را «دوشید». به مدت 20 سال از 1921 تا 1941 بیشتر درآمد نفت ایران صرف خرید تسلیحات شد و حداقل 60 تا 65 درصد بودجه سالانه دولت (كه منحصراً از درآمدهای نفتی بود) برای ارتش و پلیس هزینه شد. حیف و میل منابع در این دوران حیرتانگیز بود. اگر این منابع مالی صرف آموزش، زیرساختها و پیشرفتهای صنعتی و كشاورزی میشد، امروز ایران در میان كشورهای جهان سوم نبود. در سال 1941 كه رضاشاه ایران را ترك كرد، 85 تا 90 درصد جمعیت ایران بیسواد بودند. 40 سال بعد، وقتی پسر و جانشین او كشور را ترك كرد، با وجود «تمدن بزرگ» دو سوم مردم كشور بیسواد باقی مانده بودند. با توجه به چنین مسائلی میتوان دریافت كه چرا ایران با وجود فرهنگ، تاریخ و منابع عظیم طبیعی و نفتی پیشرفت نكرده است.
در 25 آگوست 1941، نیروهای روسیه و انگلستان به ایران حمله و آن را اشغال كردند. بهانه متفقین برای هجوم به ایران، حضور اتباع آلمان در ایران و تهدید احتمالی آنان بود. حال آنكه حداكثر تعداد آلمانیهای حاضر در ایران در سال 1941، 500 تا 600 نفر بود. این رضاشاهی كه هرگز مدركی دال بر اینكه او «طرفدار آلمانها» بود پیدا نشده، به دست انگلیسها به قدرت نشانده شد و 20 سال در مسند قدرت نگاه داشته شد؛ و دست آخر هم مبلغ هنگفتی پول در بانك لندن پسانداز كرد. قوای متفقین كه ایران را به اشغال خود درآوردند بیشتر انگلیسی بودند تا روسی.
همانگونه كه در جای دیگری اشاره شده است، با توجه به این كه حكومت رضاشاه با انقلابی احتمالی و پرآشوب مواجه بود و كاراییاش را از دست داده بود، رضاشاه با كودتای انگلیسی دیگری عزل شد و پسرش در سپتامبر 1941 به جای او بر تخت نشست. رضاشاه در سپتامبر 1941 در یك كشتی انگلیسی و با حمایت انگلستان ایران را ترك كرد و سالهای باقی ماندة عمرش را تحتنظر انگلیسها سپری كرد.
منبع: تاراج بزرگ، دكتر محمدقلی مجد، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص 29 تا 32.
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 921