انقلاب اسلامی :: قتل «جعفرقلی‌‌خان بختياری‌سردار اسعد دوم» توسط پزشک احمدی‌

قتل «جعفرقلی‌‌خان بختياری‌سردار اسعد دوم» توسط پزشک احمدی‌

21 بهمن 1393

مظفر شاهدی
shahedi@iichs.org


جعفرقلی‌‌خان بختياری‌سردار اسعد دوم، فرزند حاجي‌عليقلی‌‌خان بختياری‌سردار اسعد اول، که در ساعات نخستين صبح روز 10 فروردين 1313 توسط پزشک احمدی‌(در سلول شماره 28 / زندان نمره يک در بازداشتگاه موقت شهرباني) به‌طرز فجيعی‌به ‌قتل رسيد، از دوران مشروطيت بدان‌سو، در عرصه سياسی‌کشور حضوری‌فعال و مؤثر داشت. جعفرقلی‌‌خان، که فقط پس از مرگ پدر به سردار اسعد ملقب شد، پيش از آن لقب سردار بهادر داشت و در بسياری‌از جنگها و درگيريهای‌نظامی‌مشروطه‌خواهان با مخالفان، نقش و حضوری‌فعال داشت و در دفاع از مشروطيت رشادتها از خود نشان داده بود. سرداراسعد دوم پس از کودتای‌سوم اسفند 1299 والی‌کرمان شد و در کابينه دوم رضاخان سردارسپه (8 شهريور 1303- 24 آذر 1304) وزير پست و تلگراف بود. سرداراسعد دوم در کابينه مهدي‌قلی‌‌خان هدايت (مخبرالسلطنه)، که از خرداد 1306 کار خود را آغاز کرد، وزير جنگ شد و تا آستانه دستگيری‌و زندانی‌شدنش، در اين سمت باقی‌بود. ميان دستگيری‌(26 آبان 1312) و زندانی‌شدن سرداراسعد (که سوءظن و بدبينی‌و کينه‌توزی‌بدون‌ لگام رضاشاه مهمترين دلايل آن ذکر شده است) در زندان قصر (8 آذر 1312)، تا قتل رقت‌انگيز و دلخراش او، در زندان موقت شهرباني، در 10 فروردين 1313، حدود 4 ماه و 15 روز فاصله افتاد. پس از عزل رضاشاه توسط متفقين در شهريور 1320، برای‌تعقيب قضايی‌قاتلان برخی‌از شاخص‌ترين و پرآوازه‌ترين کسانی‌که در دوره حکومت رضاشاه، به ‌قتل رسيده بودند، دادگاهی‌تشکيل شد. آنچه در پی‌مي‌آيد، (گزيده‌ای‌از) مستنداتی‌است که دادستان ديوان عالی‌جنايي، پيرامون فرايند دستگيری‌و قتل سردار اسعد دوم توسط پزشک احمدي، به آن دادگاه ارائه داده است.

گزارش دادستان ديوان عالی‌جنايی‌(پس از شهريور 1320) از جريان قتل «جعفرقلی‌‌خان بختياری‌سرداراسعد دوم» توسط پزشک احمدی‌در زندان موقت شهربانی‌رضاشاه (10 فروردين 1313):

... از شب دوم فروردين [1313] برای‌اولين بار غذايی‌که برای‌شام سرداراسعد می‌برند آلوده به سم بوده بعد از اين‌که قدری‌از آن غذا را خودش می‌خورد... صبح که ازخواب برمي‌خيزد خستگی‌فوق‌العاده و سرگيجه به قی‌و اسهال سخت دچار مي‌شود... و در ضمن مرحوم سردار هم که کاملاً متوجه سوءقصد نسبت به‌خود و مواظب حال خود بوده... و هر ساعت مرگ فجيعی‌را انتظار داشت... حتي‌المقدور از خوردن غذا و آشاميدن آب خودداری‌مي‌نموده و به‌جز تخم‌مرغی‌که در حضور خودش پخته شود هيچ چيز نمي‌خورده است... وقتی‌مي‌بينند نتيجه مطلوب به‌اين ترتيب حاصل نمي‌شود و سرداراسعد از خوردن غذاهای‌مسموم خودداری‌مي‌کند و اعمال قوه و زور برای‌مسموم کردن يا از بين بردن او به‌نحو ديگری‌هم در محيط بيمارستان زندان قصر که محل بيماران و آمدن پزشکان و پزشکياران و پرستاران و ساير مأمورين و صاحبمنصبان زندان است مناسب نيست، نقشه ديگری‌برای‌اين‌کار طرح مي‌شود و آن انتقال دادن سرداراسعد از زندان قصر به توقيفگاه موقت در شهر و نگاهداشتن در يک زندان انفرادی‌و مجرد در بدترين قسمتی‌از بنای‌سابق زندان شهربانی‌که معروف بوده است به محبس نمره يک و قطع رابطه او با محيط خارج... و سلب هرگونه قوه و قدرت مقاومت از او و بالاخره سپردن و تسليم او به‌ چنگال بي‌رحم و پنجه پزشک احمدی‌دژخيم زندان. برای‌اين نقشه حسين نيکوکار مدير زندان موقت زندان انفرادی‌شماره 28 را تعيين و موافق اين دستور بنا و نجار آورده کليه روزنه‌ها و منافذ آن نمره را که به‌وسيله آنها مقدار کمی‌نور و هوا مي‌توانسته است داخل آن بشود، مي‌گيرد... پس از تهيه اين مقدمات در روز پنجم فروردين مقارن غروب و اول مغرب عامری‌معاون اداره زندان و سرتيپ‌زاده مدير زندان قصر سردار اسعد را از در غيرمعمول بيمارستان آنجا که مخصوص بيرون بردن اجساد و متوفيات بوده از زندان قصر خارج نموده به‌وسيله يک اتومبيل کرايه به شهر مي‌آورند و در زندان موقت او را به حسين نيکوکار مدير آنجا تحويل می‌دهند... در دفتر کشيک زندان موقت متصدی‌امر مي‌گويد که طبق دستور سرهنگ راسخ که گفته بود نام سردار اسعد و هيچ‌يک از امور مربوط به او نبايد در دفاتر مربوطه نوشته شود، عمداً اثری‌از ورود سرداراسعد در اين تاريخ نوشته نشده است... تا اين تاريخ که سردار اسعد به‌ زندان موقت شهر انتقال يافته بود پزشک احمدی‌محل و مأموريت و خدمت و کار روزانه‌اش در مريضخانه بهداری‌شهربانی‌واقع بود... اما پس از انتقال سرداراسعد به ‌زندان موقت، سرهنگ راسخ به‌ نيکوکار مدير زندان مزبور تذکر مي‌دهد که پزشک احمدی‌برای‌بازديد زندان موقت بايد بيايد و مجاز است که زنداني‌ها را سرکشی‌و مداوا کند و بر اثر اين تذکر و دستور در روز ششم فروردين مقارن يک ساعت بعدازظهر احمدی‌به زندان موقت آمده به حسين نيکوکار مدير آنجا مراجعه و با‌اتفاق او به اتاق سرداراسعد داخل مي‌شود و به‌عنوان معاينه و پرسيدن حال سرداراسعد مدتی‌با حضور نيکوکار در نزد او مي‌ماند... در آن موقع احمدی‌يک يا دو عدد پرتقال که به‌احتمال قوی‌به‌وسيله تزريق با سوزن مغز آن آلوده بوده است به او مي‌دهد. سردار که در آن ساعت شايد مدتها بوده غذايی‌به او نرسيده بوده است از آن پرتغال مي‌خورد... ساعت پنج الی‌شش بعدازظهر همان روز ششم فروردين مجدداً پزشک احمدی‌برای‌بار دوم به‌زندان نمره يک اتاق سرداراسعد مراجعه نموده...پزشک احمدی‌يک طرف و سلطان جعفرخان از پايوران قديمی‌شهربانی‌طرف ديگر در بالين سردار نشسته‌اند در حالي‌که احمدی‌استکان يا ظرف پر از مايعی‌را که در دست داشته و با اصرار زياد به سردار تکليف مي‌کرده است که آن را بخورد. سردار اسعد از خوردن آن امتناع داشته مي‌گفته است حالم بد است و از وقتی‌که پرتقال خورده‌ام حالم بد است و چون مي‌بيند که سردار از خوردن آن خودداری‌مي‌کند مصمم مي‌شوند به‌زور آن را به ‌او بخورانند... بالاخره پس از استقامت و پايداری‌سردار در نخوردن و يأس و نااميدی‌حضرات از گرفتن نتيجه در را به روی‌او بسته و مراجعت مي‌کنند... در تمام مدت چهار شبانه‌روز سرداراسعد در اينجا محبوس بوده و غذايی‌به‌جز همان پرتقال روز اول که شرح آن ذکر شد به او نرسيده و معلوم است که با اين کيفيت و با اضطرابهای‌درونی‌و هيجانات روحی‌که در اين روزهای‌سخت و مخوف سرداراسعد دچار آن بوده تا چه اندازه قوای‌مزاجی‌و بدنی‌او تحليل رفته...بالاخره به‌طوری‌که از مجموع دلايل و اوضاع و احوال منعکس در پرونده و رويهمرفته اظهارات پاسبانان و پايوران داخل و خارج زندان شماره يک مورد بازجويی‌واقع شده‌اند، برمي‌آيد چون معهود گرديده و بر اين تبانی‌شده است که دکتر احمدی‌در شب بين پنجشنبه نهم و جمعه دهم فروردين پاسی‌از نيمه‌شب به‌عيادت زندانی‌اتاق شماره 28 يعنی‌سرداراسعد آمده و کار او را بسازد... برای‌شب دهم فروردين به دو نفر از پاسبانان مأمور قراولخانه در آن شب که موسوم به اسماعيل و عباس بوده‌اند امر شده است که از ساعت 10 بعدازظهر نهم فروردين تا ساعت 8 صبح دهم فروردين حتماً بيدار بمانند که موقعی‌که پزشک احمدی‌بعد از نصف شب مي‌آيد معطل نشود و به ‌فوريت قفل خارجی‌در ورود زندان نمره يک را برای‌او باز شود، چنان‌که همينطور هم شده و پاسی‌از نيمه شب که احمدی‌آمده اسماعيل پاسبان مذکور قفل خارجی‌در را برای‌او باز نموده و در را کوبيده‌اند تا محمدابراهيم ‌بيک پاسبان مأمور مخصوص سرداراسعد هم از داخل آن در را باز مي‌کند و در روشنايی‌چراغ فانوسی‌که در دست محمدابراهيم بوده احمدی‌به‌اتفاق او مستقيماً به طرف اتاق سرداراسعد مي‌رود و با کليدی‌که در دست احمدی‌و از پايوران نگهبان توقيفگاه گرفته بوده است در سلول نمره 28 را باز و با محمدابراهيم داخل اتاق مي‌شود و پس از ورود به حال چمباتمه در روی‌زمين کف اتاق مي‌نشيند و کيفی‌را که در دست داشته روی‌زمين و مقابل خود گذارده آن را باز مي‌کند و از محمدابراهيم يک ظرف آب مي‌خواهد و او فوراً بيرون آمده از دفتر داخل زندان نمره يک يک نعلبکی‌را که متعلق به‌يکی‌از زندانيان بوده آب کرده نزد احمدی‌مي‌برد. و احمدی‌از کيف خود دارويی‌درآورده و در آن آب حل مي‌کند و سپس محلول را در سرنگی‌که از کيف خود بيرون آورده بوده کشيده و به‌ بازوی‌سرداراسعد تزريق مي‌کند و سردار که ازشدت ضعف و ناتوانی‌ناشی‌از نخوردن غذا و شدائد و مشقات زندان و آلام روحی‌قدرت مقاومت نداشته و شايد در آن لحظه مرگ را با آغوش باز استقبال می‌کرده‌اند خود را بدون کمترين مقاومتی‌تسليم پنجه مرگبار احمدی‌مي‌کند و کلماتی‌چند از قبيل «انالله و انااليه راجعون» و عبارات ديگری‌که در تحقيقات پرونده منعکس است بر زبان مي‌راند و پس از اتمام عمل احمدی‌کيف خود را برداشته با محمدابراهيم پاسبان از اتاق خارج مي‌شود و در آن را قفل مي‌کنند و نعلبکی‌آلوده به محلول سمی‌را احمدی‌برداشته در حين عبور از کريدور، جلو دفتر داخلی‌زندان نمره يک مي‌گذارد وبه محمدابراهيم و حسن‌آقای‌سرهنگ و تقی‌ربيعی‌که در آن شب پاسبانان داخل نمره يک بودند سفارش و تأکيد مي‌کند کسی‌به آن نعلبکی‌دست نزند و يا آن را کاملاً گل‌مال کرده و بشويند يا از آن صرفنظر کرده بشکنند و به دور افکنند و سپس از در زندان نمره يک خارج مي‌شود. پس از رفتن احمدی‌به‌طوری‌که پاسبانان نامبرده ضمن تحقيقات تعبير کرده‌اند سرداراسعد به سکسکه و خرخر افتاده و صداهايی‌که ناشی‌از تشنجات شديد هنگام نزع و به ‌شمارش افتادن نفس و طول مدت شهيق و زفير در عمل تنفس است از او شنيده مي‌شود. به‌طوري‌که اين صداها در کريدور خارج و اتاق دفتر داخلی‌زندان نمره يک که به اتاق سردار نزديک بوده از طرف پاسبان نامبرده به‌خوبی‌شنيده شده است و مدت بالنسبه طولانی‌در حدود دو ساعت اين حالت دوام داشته تا در حدود ساعت چهار و پنج بعداز نصف شب صدا به‌کلی‌خاموش مي‌شود و محمدابراهيم به‌پشت در اتاق سردار رفته و گوش فرا مي‌دهد و چون هيچ صدايی‌نشنيده و سکوت مرگ را احساس مي‌کند در مراجعت نزد رفقای‌خود موضوع را به آنها مي‌گويد و سپس با عجله در زندان يک را باز و برای‌دادن گزارش قضيه از آنجا خارج مي‌شود... محمدابراهيم درگذشت سرداراسعد را در آن موقع به عزيزالله حقيقی‌متصدی‌کشيک و سپس به‌ محمد صالحان که در روز جمعه از ساعت 8 صبح کشيک را از عزيزالله تحويل گرفته گزارش داده است و عزيزالله حقيقی‌قضيه را به سرهنگ راسخ اطلاع داده و ايشان دستور مي‌دهد که جنازه را از محبس نمره 28 ببرند در حمام بگذارند تا ماشين متوفيات آمده و از دربی‌که حمام به طرف مدخل اداره تأمينات دارد جنازه را خارج و به‌ اداره متوفيات ببرند...

(محاکمه محاکمه‌گران: عاملان کشتار سيدحسن مدرس، فرخی‌‌يزدی، تقی‌ارانی، سردار اسعد بختياری، به‌کوشش محمد گلبن و يوسف شريفی، چاپ اول، تهران، نشر نقره، 1363، صص 28- 68).




منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران



 
تعداد بازدید: 965


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: