25 بهمن 1393
حجت اسلام و المسلمین روح الله حسینیان
فساد و ناكارآمدی نظامهای سیاسی همواره موجب ظهور ایدئولوژیهای رقیب میگردد و هر ایدئولوژی كه توانمندتر باشد، در این رقابت پیشی میگیرد. بعد از سركوب قیام 15 خرداد، ایدئولوژیهای راستگرایانه و چپگرایانه و اسلاممحور، ضمن اینكه رژیم شاه را به چالش خواندند، با یكدیگر نیز رقابت كردند؛ در این میان ایدئولوژی اسلاممحور توانست ایدئولوژیهای رقیب را بایكوت و ایدئولوژی شاهنشاهی را از چرخهی رقابت خارج كند.
مقدمه
نهضتی را كه امامخمینی در سال 1341 آغاز كرد، در سال 1357 به اوج خود رسید و به یك انقلاب تمام عیار تبدیل شد. چه عاملی موجب شد كه درسال 1357 همهی اقشار ایران به ندای امامخمینی پاسخ گفتند و یكپارچه شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را فریاد كردند؟ فرضیهی این بخش این است كه فساد و ناكارآمدی نظامهای سیاسی همواره موجب ظهور ایدئولوژیهای رقیب میگردد و هر ایدئولوژی كه توانمندتر باشد، در این رقابت پیشی میگیرد. بعد از سركوب قیام 15 خرداد، ایدئولوژیهای راستگرایانه و چپگرایانه و اسلاممحور، ضمن اینكه رژیم شاه را به چالش خواندند، با یكدیگر نیز رقابت كردند؛ در این میان ایدئولوژی اسلاممحور توانست ایدئولوژیهای رقیب را بایكوت و ایدئولوژی شاهنشاهی را از چرخهی رقابت خارج كند. علت این پیروزی چه بود؟
فساد و ناكارآمدی رژیم
یكی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بیحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تكبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را در نوردیده بود. فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار همزاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، فساد بهصورت فرهنگ حاكم درآمده بود. در ابتدا رژیم سعی میكرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی از مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمایند و كمكم رابطهی باریك خود را با مردم قطع كنند و دربار به یك اشرافیت و طبقهای تبدیل شود كه هیچچیز بین آنان و مردم را پیوند نزند. فساد دربار نه تنها در چهار دیواری كاخهای پهلوی نماند، بلكه در تمام اركان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هر چه به دربار نزدیكتر بودند، بیشتر به مظهر فساد تبدیل میشدند و كمكم از درون میپوسیدند و ناگهان فرو میریختند. ممكن است در هر رژیمی فسادی رخ دهد، اما آنچه منجر به بیاعتمادی مردم میشود، دو موضوع است:
1ـ برخورد نكردن نظام و نهادهای آن با فساد؛
2ـ رخنه كردن فساد در بدنه و در رأس نظام كه در این صورت، فساد نهادینه خواهدشد.
فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی كه فساد دربار، كمكم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت بهعكسالعمل واداشت.
بخش اعظم تظاهراتی كه از سال 1356 در ایران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. اگر شعارها، دیوارنوشتهها و پلاكاردهای مردم ایران در دورهی انقلاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، این ادعا را ثابت میكند كه فساد دربار پهلوی یكی از عوامل اعتراض آشتیناپذیر مردم ایران بود. اینك به نمونههایی از مفاسد دربار پهلوی میپردازیم.
تفرعن
استكبار و خودبزرگبینی بیماری عمومی دربار بود و شاه بیشتر از دیگران به این بیماری مبتلا شده بود. او خود را پدرسالاری میدید كه باید تمام ایرانیان چون كودكانی در مقابلش سرتعظیم فرود آورند. او معمولاً از خود اسطورهای میساخت كه دستگاه آفرینش، او را برای رهبری و مدیریت مردم ایران آفریده است و همواره از خود «به عنوان شاهنشاه این سرزمین و رهبر سرنوشت ملت ایران و به عنوان پدر و مربی» ملت نام میبرد و گاه خود را «مرشد و معلم» [1]مینامید. شاه چنان خود را نخبهای برتر میپنداشت كه به خود اجازه میداد هر تصمیمی كه میخواهد بگیرد، تا آنجایی كه در مورد تصمیم به واگذاری بحرین، در پاسخ علم گفت: «من آزادم چنین تصمیماتی را بگیریم». [2]به همین جهت شعار اصلی رژیم بر كوهها، سردر پادگانها و ادارات، شعار «خدا ـ شاه ـ میهن» بود. او تلاش میكرد تا جایگاه شاه را در ردیف خدا و كشور قرار دهد و این شعار را به صورت آیین و كیش مردم در آورد. شاه علاوه بر اینكه برای خود تمایز و برتری قائل بود، برای وابستگانش نیز چنین امتیازی را بهحق میدانست. خاندان پهلوی چنان محور حیات اجتماعی و سیاسی در ایران شده بود كه همه چیز بر محور رضاشاه، شاه، ولیعهد، ملكه و سایر شاهزادگان میگشت. همین كیش شخصیت شاه یكی از عوامل سقوط شاه شد؛ زیرا ظواهر پر زرق و برق قدرت شاه، آمریكا را فریب داد و هرگز پیشبینی سقوط او را نكرد.
یكی دیگر از ویژگیهای اشرافیت، بوروكراسی طبقاتی است. اشرافزادگان نه به دلیل تحصیلات و نه به دلیل لیاقت و مدیریت، بلكه به دلیل وراثت و پیوند خونی، صاحب پست و مقام میشوند. بوروكراسی اشرافی نه تنها امر نكوهیدهای نبود، بلكه چون آن را حق خود میدانستند، به آن افتخار نیز میكردند. شاه با غرور تمام میگفت: شهبانو «چندین مقام رسمی بسیار مهم دارد».[3] به همین جهت تقسیم قدرت نیز در دست نزدیكان شاه بود؛ چون آنها حكومت را ملك خود میدانستند.
بیاعتنایی به مردم
یكی از خصلتهای اشرافیت، بیاعتنایی و تحقیر مردم و سپس انقطاع كامل از آنهاست. شاه در ابتدای سلطنت، گاه با یك اتومبیل بدون محافظ رفت وآمد میكرد، اما در این اواخر كاملاً از مردم برید و با هلیكوپتر آمد و شد میكرد. علت بیاعتنایی شاه به مردم را باید در روحیهی استكباری پادشاهان جستجوكرد؛ زیرا آنان پادشاهی را به وراثت میبرند و خود را متكی به مردم نمیبینند. او چنان خود را از مردم بینیاز میدید كه گاه به صراحت به آنان توهین میكرد. شاه معتقد بود كه اگر آثار تمدن در ایران دیده میشود از بركت خاندان پهلوی است. شاه علت سقوط خود را عقبافتادگی ملت ایران میدانست و «بزرگترین اشتباه» خود را سعی در پیش بردن «به زور به سوی استقلال و سلامت و فرهنگ و سطح زندگی و آسایش» مردم ایران ارزیابی كرده است. [4]
تحقیر زیردستان
درباریان به دلیل خوی استكباری، هیچ یك از كارگزاران خود را به دیدهی احترام نمینگریستند؛ حتی وفادارترین نوكران خود را با نامگذاری و استهزا تحقیر میكردند. علم، وزیر دربار از اینكه شاه نخست وزیرش هویدا را سخت تحقیر میكرد، لذت میبرد. شاه حتی وزیران خود را «الاغهایی» مینامید كه به «دردی» نمیخورند.[5] او برای هر یك از زیردستان خود نامی تحقیرآمیز چون پشكل، خرگردن و... گذاشته بود و در دربار آنها را با این نامها صدا میزدند.
نماد دیگر اشرافیت درباری، تشكیل حلقهای از چاپلوسان حرفهای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را برنمیتابیدند، از مدیحهسرایی و تملق لذت میبردند و از تملق دیگری حسادت میورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن یا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقی میگشودند. گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت میگرفت كه هر كدام از اطرافیان سعی میكردند از رقیب خود سبقت بگیرند. چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود كه گاه از شخص شاه میگذشت و نسبت به نزدیكان شاه، ملكه، ملكهی مادر، بچهها و حتی سگ شاه هم میرسید. هویدا بهعنوان شخصیت دوم كشور گاه خم میشد و دست بچههای شاه را میبوسید.[6] ركوع و سجده در مقابل شاه چنان غیرطبیعی بود كه هر تازه وارد را به تعجب میانداخت.[7]
فساد جنسی دربار
فساد جنسی یك بیماری عمومی است كه دامن بیشتر پادشاهان مستبد را آلوده كرده است. اما دربارمحمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود. محمدرضا شاه برای كاستن از قبح زنبارگی رعایت احكام شرعی را نمیكرد، از سوی دیگر فساد مختص به مردان دربار نبود؛ خواهران، دختران و زن او نیز از این قاعده مستثنا نبودند.
1) شاهـ شاه در فساد جنسی بیمبالاتی را به اوج رسانده بود. دربار او دایم محل رفتوآمد فواحش خارجی و معشوقههای داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندكی پیش از مرگ، دست از زنبارگی برنداشت؛ حتی لحظاتی كه ملت ایران برای سرنگونی او در سرتاسركشور بسیج شده بودند و در خیابانها، صدای رگبار و مرگ بر شاه در هم پیچیده بود، او در بارگاه خویش، بیاعتنا به واقعیتهای بیرونی به عشقبازی مشغول بود.
مسئلهی مهمی كه بر فساد جنسی شاه دامن میزد، فساد اخلاقی خواهرانش اشرف و شمس بود. اشرف و شمس كه از نقطهضعف شاه آگاه بودند، «دختران زیبا را به او معرفیمیكردند» و «دختران جوان را به دام» میانداختند و برای محمدرضا به كاخ میآوردند.[8] شاه، عاشقپیشهای بود كه هر لحظه دل به دامن كسی میبست و بیتالمال را بیهیچ دغدغهای هزینهی وصالش میكرد. شاه مدتی عاشق «سوفیا لورن» ستارهی معروف سینمای ایتالیایی شده بود و دستور داده بود تا فرح گونههای خود را به شكل او جراحیكند. شاه برای رسیدن به وصال سوفیا لورن، او و همسرش را به ایران دعوت كرد، ولی تنها همسرش، كارلو پونتی به ایران آمد و در ضیافت كاخ شاه شركت كرد. [9] علم در جای جای خاطرات خود به عیاشیهای شاه و خود اشاره میكند. او نشان میدهد كه حتی از آوردن دختران ساده به كاخ نیز خودداری نمیكردند. [10] شاه، نه تنها در ایران بیمهابا و بیاعتنا به ارزشهای ملت ایران دست به فساد میزد، بلكه بیهیچ توجهی به شأن یك پادشاه در خارج از كشور نیز از هیچ تظاهری به فساد كوتاهی نمیكرد. شاه در یكی از سفرهای خود به ونیز از فرماندار شهر تقاضای زن كرده بود. [11] عیاشیهای شاه دریك محیط سربسته انجام نمیشد؛ به همین جهت در بین مردم ایران، زبان به زبان میچرخید و نفرت دردلها ایجاد میكرد.
2) فرحـ فرح نیز دریك خانوادهی بیبند و بارتربیت شده بود. معروفترین فساد جنسی فرح، كشف رابطهی او با فریدون جوادی بود. «فریدونجوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود».[12] در مسافرتی كه فرح و دوستانش به خجیر در منطقهی جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود كه یكی از سربازان گارد آنها را مشاهده كرد. سرباز چون جرأت اعتراض به فرح را نداشت،[13] به فریدون جوادی اعتراض كرد. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت وگفت: «ما خیال میكردیم كه از یك زن عفیفه نگهبانی میكنیم و نمیدانستیم كه اینطور مسائلی هم در میان است». سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یك مغازه مرخص كردند.[14] فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملكه را نمیكرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت؛ از جمله با مربی اسكیاش كه یك نجار سوئیسی بود؛ در حال معاشقه دیده شدند. [15] رفتار جلف فرح در كاخ، یك مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه میخواست استراحت بیشتری بكند با لحنی «پرخاشكنان گفت: تنها یك راه برای استراحت كردن من وجود دارد و آن هم این است كه از دعوت كردن این بچه خوشگلها كه دوروبرتان ول میگردند، دست بردارید».[16]
3) اشرف ـ اشرف در فساد جنسی، گوی سبقت را از تمام درباریان ربوده بود. معروف بود كه اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «علیشاه، مهتر و مربی اسبهای سلطنتی»، مراوده برقرار كرده بود كه رضاشاه به موضوع پی برد و «علیشاه جوان را در زیر ضربات سهمگین شلاق سیاه» كرد. [17] فساد جنسی اشرف از دید سازمانهای جاسوسی نیز مخفی نبود. «یكی از گزارشهای سیا در سال 1976 (1355) اعلام داشت كه والاحضرت شهرتی افسانهای در فساد مالی و به تور زدن مردان جوان دارد».[18] آقای غلامحسین بیگدلی یكی از افسران بازنشستهی ارتش كه در دههی 1320 محافظ اشرف بوده، میگوید: اشرف «با اینكه زن احمد شفیق مصری بود... هركس كه گیرش میآمد، مورد استفادهی شهوانی قرار میداد؛ زن ناپاكی بود؛ انصافاً زن ناپاكیبود».[19]
4) علم ـ بیشك علم بعد از شاه فاسدترین عنصر دربار بود. وی بعد از اینكه وزیر دربار شد (1342ـ 1356) در توسعهی فساد دربار نقش مهمی ایفا كرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسی خود و شاه خبر میدهد. همهی نزدیكان دربار بر دلالی علم شهادت دادهاند تا جایی كه بسیاری از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشتهاند.
علم حتی برای شاه خانهای در بیرون از كاخ تهیه كرده بود و شاه را برای فساد به آنجا میبرد. علم در جای جای خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقههایش میراند. [20] با اینكه با دهها فاحشه ارتباط داشت، چشمش همیشه دنبال نوامیس مردم بود و تا چشمش بهیك زن زیبا میافتاد، عنان از دست میداد. نكتهای كه بیش از هر چیز تأسفبار است این بود كه علم، دربار شاهنشاهی ایران را به صورت فاحشهخانهای بینالمللی درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژیمهای دیگر، هوس عیاشی میكردند به دربار ایران میآمدند. هرگاه سلطان قابوس برای عیاشی به ایران میآمد، شاه برای ضیافت رسمی وی برنامهریزی میكرد، علم به او تذكر داد: «او بدون همسرش اینجا آمده فقط بدین منظور كه كمی به خودش برسد».[21]
سایر درباریان نیز در فساد جنسی تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملكهی مادر با اینكه سالهایی از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنمیداشت. او بعد از مرگ رضاشاه «تعدادی زیاد دوست پسر» داشت. شمس پهلوی گرچه از لحاظ جنسی به بیپروایی اشرف نبود؛ ولی وی نیز از فریدونجم طلاق گرفت و عاشق یك ویالون زن كابارههای تهران به نام مهرداد مینباشیان شد. فاطمه پهلوی نیز به دلیل ارتباط با رضا قطبی موجب به هم خوردن زندگی رضا قطبی شد. [22] شهناز، دختر بزرگ شاه هم كه ازدواجهای متعدد انجام داد، در مسائل جنسی خیلی بیتكلف بود. فرحناز، دختر دیگر شاه كه تازه به سن جوانی پا نهاده بود، این خصلت را از پدر بهارث برده بود. رضا، ولیعهد ایران نیز با اینكه تازه به سن بلوغ رسیده بود، ولی از همان ابتدا به فساد روی آورد. بعد از رونق كیش یك هواپیمای كنكورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم برای خوشگذرانی رضا پهلوی و همكلاسیهایش میآورد».[23]
اعمال شیطانی دربار
دربار شاه از هیچ گناهی رویگردان نبود. دربار، بیاعتنا به ارزشهای دینی مردم ایران بیمهابا دست به هر پلشتی و پلیدی میزد. مشروبخواری، قماربازی، سگبازی، استعمال موادمخدر، عیاشی و خوشگذرانیهای غیر شرعی جزئی از رفتار دربار شده بود. بدیهی است كه این گونه اعمال، دربار را در نزد مردم در حد یك گروه بیمقدار، پست و فاسد جلوه میداد و مشروعیت آنها را به شدت زیر سؤال میبرد. شاه و ملكه نه تنها خود به مشروبخواری معتاد بودند، بلكه فرزندان كوچك و غیربالغشان را نیز به این گناه آلوده میكردند. [24] هویدا، نخستوزیر، معمولاً در جلسات عیاشی چنان در خوردن مشروب زیادهروی میكرد كه گاه بدمستیهایش او را ملعبهی دیگران قرار میداد و شأن كشور را نیز پایین میآورد.
انواع قمار در دربار پهلوی به شكل یك تفریح روزمره درآمده بود؛ اما در دربار هیچ كس در قماربازی به پای اشرف و شاه نمیرسید. نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یك تشویقكننده بود و حتی «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت میكرد و سپس او را تشویق و تحریك میكرد».[25] شاه نیز به شدت به قمار معتاد شده بود. او همیشه بعد از ناهار به قمار میپرداخت.[26] شبها هم اگر به فسادهای دیگر مشغول نمیشد، رو به قمار میآورد. [27] قماربازی دربار شاهنشاهی تا اعماق اركان نظام نفوذ كرده بود. علم، وزیر دربار چندین كازینو در ایران تأسیس كرد[28] كه مهمترین آنها كازینوی بزرگ كیش بود. دربار پهلوی با همهی شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. شاید كسی باور نكند كه رضاشاه با آن همه خشونت و وحشتی كه از خود باقی گذاشته است، به مواد مخدر معتاد بوده است. محمودرضا نیز به تریاك معتاد شده بود. البته محمدرضا نیز وارث خوبی برای پدر بود؛ گرچه در اوایل جوانی معتاد نشد و فقط «بعضی شبها بساط تریاك پهن» میكرد و با معشوقههایش بستی میزد، ولی همنشینی با رفیق بد او را معتاد كرد. «محمدرضا اواخر سال 1355 به بعد كه درد ناشی از سرطان به او فشار میآورد، به توصیهی دولو به تریاك روی آورد».[29]
از سوی دیگر خوشگذرانیها، عیاشیها، مجالس رقص و آواز، بیوقفه در دربار ادامه داشت. مهمانیهای پرلهو و لعب دربار بیشتر به افسانهها و داستانهای هزارویكشب شباهت داشت. شب كه فرا میرسید «زندگی شبانه و خصوصی آنها شروع میشد». شاه در زمستانها معمولاً در كاخ نیاوران به سر میبرد و تابستانها غیر از ایامی كه به شمال میرفت به كاخ اختصاصی سعدآباد میرفت و معمولاً كمتر شبی بود كه گذران شبانه در كاخ اختصاصی توأم با یك برنامهی سرگرمكننده نباشد. عیاشیهای ملكهی مادر زیربناییتر بود؛ چراكه او دربارهی دنیا اعتقادی فیلسوفانه داشت. به قول خودش: «بنده معتقد هستم دو روز عمر را انسان باید در خوشی و با سرخوشی بگذراند. در دنیا آنقدر وسایل كامجویی و لذت بردن هست كه عمر انسان كفاف استفاده از آنها را نمیدهد و انسان تا به خودش بیاید همهی اعضا و جوارحش ازكار افتاده»[30] است؛ به همین جهت، مجالس عیاشی دربار او را ارضا نمیكرد، و هر گاه وقت میكرد به كابارهی مولنروژ میرفت. عیاشیهای دربار گاه ابتذال را به جایی میرساند كه وزیر دادگستری رژیم، غلامرضا كیانپور كه باید مظهر وزانت و تقوا باشد «لباس زنانه میپوشید و حركات و اطوار زنانه درمیآورد و ضمن خواندن اشعار و ترانههای غربی میرقصید و باعث شعف غیرقابل توصیف حضار میشد».[31] دربار پهلوی، دربار عیاشان بود و خاندان سلطنت لحظهای از كامجویی غفلت نمیكردند. شاه و خانوادهاش هر سال ایام تعطیلات نوروز را گاه تا چهلروز در آمریكا به خوشگذرانی میپرداختند و پس از ساختن جزیرهی كیش، ایام نوروز را در این جزیره سپری میكردند. شاه «همه ساله تعطیلات تابستانی را در نوشهر میگذراند»،[32] و تعطیلات زمستانی خود را كه از اواسط دی ماه تا اوایل اسفند به طول میانجامید در سوئیس میگذراند.[33]
بیدینی
رژیم پهلوی پس از تثبیت پایههای حكومت، به دلیل ماهیت ضددینیاش، ستیز با اسلام را آغاز كرد و در اواخر عمر رژیم، به طور علنی، ارزشهای دینی را به چالش كشید و بیاعتنا به عقاید دینی مردم، از هیچ كوششی برای نابودی شریعت دریغ نكرد. رضاشاه با تظاهر به ارزشهای دینی، روحانیت و نمادهای شیعی به قدرت رسید؛ اما به دلیل غربگرایی، تمركزگرایی و ناسیونالیسم افراطی، به جنگ همهی ارزشها رفت. گرچه ماهیت رژیم، عامل اصلی اسلامستیزی رضاشاه بود، اما اعتقادات شخصی او نیز عامل بسیار تعیینكنندهای در رفتار ضدمذهبی او بود. اولین مبارزهی رضاشاه با شریعت، زمانی آغاز شد كه «حكومت وی قوت و قدرت و قوام زیادی پیدا كرد و اظهار داشت كه میخواهد جلوی این آخوندبازیها را بگیرد».[34] پس از سقوط رضاشاه، پسرش محمدرضا سعی كرد از پدرش عبرت بگیرد و با مذهب از در آشتی درآید. رفتن به زیارت امام رضا(ع)، دیدار با مرجعیت شیعه، آیتالله بروجردی و تعمیر بقاع متبركه از تنفر نیروهای مذهبی نسبت به وی كاست؛ اما ماهیت بیدینی محمدرضا هم، چندان در پردهی غیب پنهان نماند. بعد از فوت آیتالله بروجردی، بنای بدرفتاری با حوزهها را گذاشت؛ مدرسهی فیضیه، نماد روحانیت، را مورد حمله قرار داد؛ بسیاری از علما را دستگیر، امامخمینی را بازداشت و در 15خرداد، نیروهای مذهبی را قتل عام كرد. پس از تبعید امامخمینی، شاه علناً در مجالس عمومی، مشروبخواری میكرد؛ با حجاب مظهر ایمان زن مسلمان مخالفت میكرد و لاابالیگری را گسترش میداد و چون خود جربزهی پدر را نداشت، به پدرش اعتراض میكرد و میگفت: «پدرم اشتباهی بزرگ كرد. او وقت كافی داشت تا مثل آتاتورك همگی روحانیون را از دم تیغ بگذراند!» [35] شاه با اینكه سعی میكرد با داستانسراییهایی مانند خواب و مكاشفه خود را مذهبی جلوه دهد، ماهیت غیرمذهبی او همیشه بر فریبكاریهای او بروز و ظهور بیشتری داشت.
بیاعتقادی دربار به اسلام موجب تلاش آنها جهت ترویج سایر مذاهب و نحلهها شده بود. از این جهت شاه «بدش نمیآمد بهائیگری در ایران رشد كند و به نیرویی در برابر اسلام تبدیل گردد».[36] به همین دلیل بود كه یكباره شاهد رشد بهائیان و نفوذ آنها در اركان دولت بودیم. ناگهان چهار نفر بهائی، سپهبد اسدالله صنیعی وزیر جنگ، منصور روحانی، وزیر آب و برق و كشاورزی، خانم فرخرو پارسای وزیر آموزش و پرورش و هوشنگ نهاوندی وزیر كار، آبادانی و مسكن، وزرای دولت هویدا شدند.
فساد مالی دربار
یكی از عوامل بیاعتمادی مضاعف مردم نسبت به خاندان پهلوی، فساد مالی آنها بود. بیشك بخشی از تظاهرات مردم ایران در سال 1357 در اعتراض به فساد مالی رژیم بود. مردم وقتی اختلاف خود را با اشرافیت درباری میدیدند به فریاد میآمدند. شاه در مهر 1357 دستور داد تا خانوادهی سلطنتی در معاملات دخالت نكنند و این خود نشانهی فساد مالی دربار و ناخشنودی مردم بود. دولت هر سال معادل پانزده میلیون دلار بودجه در اختیار وزارت دربار قرار میداد و تمامی آن صرف خوشگذرانیهای خانوادهی شاه میشد؛ البته این غیر از بودجهی سری دولت بود كه به دستور شاه به مصرف ولخرجیهای بیمورد میرسید. فساد مالی دربار پهلوی در اشكال مختلف، تكاثر، تجمل، حیف و میل، قاچاق، حاتمبخشیهای بیمورد و رانتخواری بروز میكرد.
خاندان پهلوی به دلیل فقر خانوادگی، عقدهای سیرناشدنی در جمع ثروت داشتند. رضاخان با رسیدن به قدرت شروع به جمعآوری ثروت كرد. با زور و قلدری، املاك مردم را در مقابل بهای اندكی تملك میكرد. قبل از اینكه درآمد نفتی ایران زیاد شود، محمدرضا مانند پدرش به تملك اراضی میپرداخت. پس از آنكه قیمت نفت به شكل سرسامآوری بالا رفت، شاه به بهانههای مختلف، هر روز بر ثروت خود میافزود. شاه در سال 1337 برای عادی جلوهدادن فعالیتهای اقتصادی به پیشنهاد علم، سازمانی اقتصادی را تحت عنوان «بنیاد پهلوی» تأسیس كرد. بنیاد پهلوی ظاهراً یك بنیاد خیریه بود و چند كار هم مانند،كمك هزینه به دانشجویان خارج از كشور، احداث چند خانهی مسكونی برای معلولان، تأمین پوشاك و اطعام فقرا انجام میداد؛ ولی در واقع همهی اینها ظاهرسازی برای پوشش دادن به اقدامات اقتصادی شاه و خانوادهی وی بود. بنیاد با سرمایهگذاری در كارخانجات سیمان، قند، بیمه، بانك، كشتیرانی، هتلسازی، خانهسازی، كازینوهای قماربازی و كابارهها سود سرشاری را عاید خانوادهی پهلوی نمود.[37] بنیاد پهلوی از موقعیت خود استفاده میكرد و با تمام امكانات به سفتهبازی و تجارت مشغول بود. بارها زمینهای زراعتی بسیاری را به نفع این بنیاد، ملی اعلام كردند و با ساختن ساختمانهای لوكس و فروش آن به وزارتخانهها، سرمایههای زیادی را بهدست میآوردند.[38] بنیاد پهلوی سه هدف اساسی را دنبال میكرد: «1ـ یافتن منابع مالی برای شركت تجاری متعلق به شاه؛ 2 ـ كنترل اقتصاد كشور از طریق سرمایهگذاری در زمینههای مختلف؛ 3 ـ حمایت مالی از افراد وفادار به سلطنت».
1) ولخرجی ـ شاه و درباریان با مسافرتهای پرخرج به داخل و خارج از كشور هزینهی سرسامآوری را به بودجهی كشور تحمیل میكردند. دختران شاه به سفارتخانهها دستور میدادند تا از همسرانشان با بودجهی كشور پذیرایی كنند. در سال 1348 كه درآمد عمومی ایران حدود یك میلیارد دلار بوده است، شاه، دویست هزار دلار خرج یك مسافرت به آمریكا نمود[39] و با گران شدن نفت در دههی 1350، هزینهی این مسافرتها به دهها برابر افزایش یافت. فریده دیبا، كه هیچامتیازی نداشت جز مادرزن شاه بودن، پیدرپی به مسافرت خارج از كشور میرفت و وزارت دربار موظف بود، مخارج سفر او را تأمین كند. در یك سفر بیهودهی خانم دیبا، علم از شاه پرسید چقدر هزینهی سفر در اختیار او قرار دهم، شاه گفت: «هر قدر میخواهد، شاید این كار سبب شود دهانش را ببندد».[40] اشرف در تحمیل هزینهی سفر به دولت، گوی سبقت را از همگان ربوده بود. طبق اسناد منتشر شده، هزینههای اشرف در مسافرتهایش به خارج، حركتی تصاعدی داشته است.
شاه و درباریان او با دست و دلبازی بیحد و حصر خود، بیتالمال را به كسانی میبخشیدند كه هرگز سزاوار نبودند. ولخرجی از اموال ملت در دربار شاه یك فرهنگ و افتخار شده بود. یكی از اعضای خانوادهی سلطنتی مبلغ پنجمیلیون دلار از بانك فرست نشنالسیتی نیویورك قرض كرده بود، اما از پرداخت آن خودداری میكرد. شاه به علم دستور داد به او تلگراف بزند و بگوید بعد از پرداخت بدهكاریهایشان «هرقدر دلشان میخواهد ولخرجی كنند».[41]
شاه به دلیل تعصب نسبت به نظام سلطنتی، هر پادشاهی كه در كشورش سرنگون میشد، از اموال ملت ایران به او حاتمبخشی میكرد. پس از سرنگونی پادشاه افغانستان، محمدرضا دستور داد، ماهیانه دههزار دلار از بودجهی سرّی دولت به وی پرداخت شود. شاه پس از چندی، دستور خرید اتومبیل لیموزین برای پادشاه افغانستان و دستور مستمری دیگری برای همسر پادشاه افغانستان را صادر كرد.[42] پس از چندی، دربار ایران مركز رفت و آمد پادشاهان مخلوع برای پر كردن جیبشان گردید.
2) تشریفات و تجملات ـ تجملگرایی از آثار و نتایج سرمایهداری است؛ خصوصاً اگر سرمایهداران از نوكیسهگان باشند، تجملات، بیشتر تجلی پیدا میكند؛ زیرا رفتار نوكیسهگان از یك عقدهی روانی هم حكایت میكند. دربار پهلوی پر از گدازادگان نوكیسهای بود كه بیهیچ زحمتی وارث سرمایهای بیحساب شده بودند و سرمایهی كشور را ملك خود تلقی میكردند. تجلی تشریفات بیشتر در جشنها تبلور پیدا میكرد. جشنهای عروسی، جشنهای شاهنشاهی و 2500 ساله اوج تجملگرایی دربار پهلوی بود. محمدرضا سهمرتبه جشن عروسی گرفت و در هر سه بار برای اشباع تجملگرایی خود بودجهی هنگفتی از كشور را به مصرف رساند.[43]
رژیم شاه برای مشروع جلوهدادن مراسم پر زرق و برق عروسی به وسیلهی نویسندگان چاپلوس به داستانسرایی میپرداخت تا نشان دهد در دربار هخامنشیان نیز جشنهای عروسی مجلل برقرار میشده است. تجملات و زرقوبرقهای شاهانه به جشن عروسی ختم نمیشد. شاه و فرح در مراسم تاجگذاری و جشنهای 2500 سالهی شاهنشاهی با تاج و نیمتاج طلا مزین به یاقوت و زمرد و لباسهای پرزرق و برق چشم دنیا را خیره كردند. دولت مردان موظف بودند كه هنگام حضور شاه لباسهای زربفت تجملاتی كه یادآور شوالیههای قرن پانزدهم انگلیس بود، بپوشند. شاید باوركردنی نباشد كه حتی دستگیرهها و داشبورد اتومبیلهای شاه نیز از طلا ساخته شده بود،[44] تا مناسب دربار افسانهای شاه باشد. شاید هیچ قوم غالبی با اموال مردم شكستخورده مانند دربار پهلوی با بیتالمال رفتار نكرده است. انواع و اقسام ریخت و پاشهایی كه در تاریخ بیسابقه یا كمسابقه بود. بودجهی كلان وزارت دربار تنها به مصرف تشریفات زن و بچه، مشروب، تفریح وخورد و خوراك یك خانواده میرسید و مقادیر معتنابهی ارز، هزینهی ولخرجیهای خانوادهی شاه میشد.
3) رانت خواریـ استفادههای انحصاری درباریان از امكانات، معاملات، صنایع و وامها، به خاطر موقعیت آنان یا رشوهخواری از صاحبان سرمایه به خاطر وساطت و سفارشات، یكی از راههای سوءاستفادهی درباریان در كسب ثروت بود. نزدیكان دربار تحت پوششهای مختلف به ثروتاندوزی انحصاری میپرداختند. یكی از این پوششها، نمایندگی بود. «دوستان نزدیك شاه خود را نمایندهی شركتهای مختلف خارجی كرده و اصرار داشتد كه بدون دخالت آنان هیچ كاری انجام نمیگیرد و هیچ قراردادی امضا نمیشود. در واقع در حدود پنج شش نمایندهی عالی با كمك 25 تا سی نمایندهی جزء، عملاً مسیر اقتصادی كشور را تعیین میكردند».[45]
ناكارآمدی ساختار اقتصادی كشور یكی از عوامل عمدهی فساد دربار بود. مجریان طرحهای دولتی برای حل مشكلات خود دست به پرداخت رشوه میزدند و این «فساد چنان بالا گرفت كه بسیاری از مقامات بالای دولتی و بدتر از همه اعضای خانوادهی سلطنتی را هم آلوده ساخت».[46] برادران شاه نیز هر كدام از راه رانتخواری و گرفتن سهام به دلیل موقعیت خود و واسطهگری در قراردادهای دولتی با شركتهای خارجی، صاحب ثروتی كلان شدند.
4) قاچاق مواد مخدرـ درباریان شاه ایران در قاچاق مواد مخدر نیز دست داشتند. معروفترین قاچاقچیان دربار عبارت بودند از: اشرف، دكتر عبدالكریم ایادی پزشك مخصوص شاه و هوشنگ دولوی قاجار.
ایادی و دولو «دهها هزار كیلو تریاك وارد مملكت میكردند و كسی را هم جرأت حرفزدن نبود. حتی مأمورین انتظامی از كامیونهای حامل تریاك قاچاق باند دكتر ایادی و هوشنگ دولو» حفاظت میكردند.[47] اشرف نیز در قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی یافته بود. فردوست معتقد است: «اشرف قاچاقچی بینالمللی و به طور مسجل عضو مافیای آمریكا» بود. فردوست بهعنوان مسئول دفتر ویژهی اطلاعات مدعی است كه اشرف «هر جا كه میرفت در یكی از چمدانهایش هروئین حمل میكرد و كسی جرأت نمیكرد آن را بازرسی كند». وقتی فردوست موضوع را به اطلاع محمدرضا رساند، محمدرضا گفت: «به او بگویید این كار را نكند». وقتی محمدرضا خود جرأت عكسالعمل نداشت، فردوست چه میتوانست انجام دهد؟[48]
فساد سیاسی رژیم شاه
استبداد و وابستگی از عناصر تشكیل دهندهی ماهیت رژیم محمدرضا بود. فقدان مشروعیت، ریشهی اصلی فساد سیاسی دربار پهلوی بود كه رژیم همواره از آن در رنج بود. تزلزل ناشی از فقدان مشروعیت، شاه را به مستبدی سركوبگر، قدرت طلب و وابسته تبدیل كرده بود. شاه با ابزاری كردن تمام نهادهای دولت، مجلس، دادگستری و قانون اساسی، همه چیز را درخدمت منافع شخصی و ماندگاری رژیمش قرار داده بود. به همین دلیل ابتكار عمل را از كارگزاران رژیم سلب و همهی آنها را به مهرههای بیاراده و چاپلوس تبدیل كرده بود. از سوی دیگر، مردم چون خود را بیتأثیر در نظامسیاسی و تصمیمگیری میدانستند، خود را از هر گونه مسئولیتپذیری مبرا و هر روز فاصلهی خود را با رژیم بیشتر میكردند. شاه همهی تلاش خویش را به كار میبرد تا با ایجاد یا تقویت نهادهای امنیتی، رژیم همواره در معرض خطر خود را، ثبات بخشد؛ اما نهادهای سركوبگر وی نه تنها عامل ثبات رژیمش نشدند، بلكه با دامن زدن بر فساد مزمن سیاسی، عامل تزلزل آن گشتند. شاه به دلیل فقدان پایگاه مردمی، ناچار به دنبال تكیهگاهی در خارج از مرزها میگشت و سرانجام همین سیاست، او را به عنصری وابسته به غرب تبدیل كرد كه خود عاملی در سقوط رژیمش گردید.
استبدادـ حكومتهای استبدادی دارای دو مشخصه هستند: یكی قدرت مطلقهی فرمانروا و دیگری مشاركت نداشتن مردم در برنامهریزی، تصمیمگیری و اجرا. رژیم محمدرضا از هر دو مشخصه، به نحو كاملی برخوردار بود.
منابع :
1. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، تهران، كتابخانه پهلوی، 2536(1356)، ص 312
2. اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، ج2، تهران، طرح نو، 1371، ص 570
3. اولیویه وارن، شیر و خورشید، ترجمهی عبدالمحمد روحبخشان، تهران، انتشارات امیركبیر، 1356، ص 144
4. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمهی حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، 1371، ص 391
5. اسدالله علم، پیشین، ج2، ص 526
6. تاجالملوك آیرملو، خاطرات ملكه پهلوی، تهران، انتشارات به آفرین، 1380، ص 45
7. مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، ترجمهی اردشیر روشنگر، تهران، البرز، 1371، ص 249
8. فریده دیبا، دخترم فرح، ترجمهی الهه رئیسفیروز، تهران، انتشارات به آفرین، ص 267
9. همان، ص 98
10. اسدالله علم، پیشین، صص627ـ628
11. نك به: ویلیام شوكراس، آخرین سفر شاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگمهدوی، تهران، البرز، 1371، ص 444
12. فریده دیبا، پیشین، ص 461
13. علی شهبازی، محافظ شاه (خاطرات علی شهبازی)، تهران، اهل قلم، 1377، ص 229
14. احمدعلی انصاری، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بیتا، صص90ـ91
15. علی شهبازی، پیشین، ص 206
16. اسدالله علم، پیشین، ص 629
17. فریده دیبا، پیشین، ص 235
18. ویلیام شوكراس، پیشین، ص 249
19. مصاحبهی بیگدلی با مركز اسناد انقلاب اسلامی
20. برای نمونه نك به: صفحات 48، 168، 173، 198، 229، 251
21. اسدالله علم، پیشین، ج2، صص791ـ792
22. فریده دیبا، پیشین، صص279ـ280
23. علی شهبازی، پیشین، ص289
24. اسدالله علم، پیشین، ج1، ص 419
25. حسین فردوست، پیشین، ص 236
26. احمدعلی انصاری، پیشین، ص 121
27. فریده دیبا، پیشین، ص 98
28. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمهی ح. الف. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 126
29. فریده دیبا، پیشین، ص 146
30. تاجالملوك آیرملو، پیشین، ص 354
31. فریده دیبا، پیشین، ص 116
32. احمدعلی انصاری، پیشین، ص 142
33. گاهنامهی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج2، صص192، 197 و ج3، 2149
34. تاجالملوك، پیشین، ص 243
35. فریده دیبا، پیشین، ص 409
36. آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص
37. مینو صمیمی، پشت پردهی تخت طاووس، ترجمهی دكتر حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1371، ص 196
38. ژان لوروریه و احمد نراقی، ایران بر ضد شاه، ترجمهی مهدی نراقی، انتشارات امیركبیر، 1358، ص 140
39. اسدالله علم، پیشین، ص 415
40. همان، ج2، ص 542 برای آگاهی بیشتر به صفحات 415 و 418 نگاه كنید.
41. همان، ص 824
42. نك به: همان، ص 770
43. برای مثال نك به: حسین مكی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج6، تهران، انتشارات علمی، ص 447
44. مینو صمیمی، پیشین، ص 88
45. ویلیام شوكراس، پیشین، ص 243
46. ویلیام سولیوان، پیشین، ص 66
47. علی شهبازی، پیشین، ص 210
48. حسین فردوست، پیشین، ص 237
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
تعداد بازدید: 1093