انقلاب اسلامی :: نصایح بی‌حاصل وزیر فرهنگ

نصایح بی‌حاصل وزیر فرهنگ

25 بهمن 1393

پس از انقلاب اكتبر 1917 در روسیه تزاری و از بین رفتن سلسله رومانوف‌ها و اعدام خانواده سلطنتی و تشكیل دولت اتحاد جماهیر شوروی در آن كشور، دولت جدید به ریاست لنین به تبلیغ مرام اشتراكی (كمونیستی) پرداخت و بعضی از افراد كشورهای همسایه روسیه را تحت تأثیر مرام و مسلك خود قرار دادند، منجمله در ایران عده‌ای به بلشویك‌ها گرویدند كه معروف‌ترین آنها احسان الله خان است كه مردی انقلابی و دارای افكاری تند بود و قبلاً هم در كمیته مجازات كه عده‌ای را ترور كرده بودند عضویت داشت. علم تبلیغ مرام اشتراكی را در گیلان بدوش كشید و به انقلاب گیلان كه تحت رهبری میرزا كوچك‌خان اداره می‌شد پیوست، ولی چون میرزا كوچك خان را كه مردی مسلمان و مذهبی بود نتوانست با خود موافق كند لاجرم بین آنها اختلاف شدیدی بروز كرد و پس از مدتی بالاخره احسان‌الله خان به روسیه فرار كرد و در همانجا هم سكنی گزید كه خود داستان مفصلی دارد.

در آذربایجان نیز ابوالقاسم لاهوتی كه افسر ژاندارمری بود تحت تأثیر افكار كمونیستی قرار گرفت و دست به كودتائی زد كه موفق نشد و ناكام ماند كه در این دوره تاریخ شرح آن داده شده است. لاهوتی هم با چند نفر از همفكران خود به روسیه فرار كرد و تا آخر عمر در آن كشور بسر برد.

بعداً هم اگر اشخاصی در ایران دارای مرام و افكار اشتراكی بودند در پس پرده استتار بوده و تشكیلات و شبكه‌ای نداشتند تا آنكه دسته پنجاه و سه نفری به وجود آمد.

در رأس این دسته دكتر ارانی بود كه معلم فیزیك مدارس متوسط بود. این عده طبق قانون مقدمین امنیت كه شرح آن در این دوره تاریخ داده شده محاكمه و همگی به حبس محكوم گردیدند و تا شهریور 1320 زندانی و بعداً آزاد شدند. امّا خود دكتر ارانی در زندان به مرض تیفوس مبتلا شد و از قراری كه گفته‌اند معالجه این بیماری‌ـ چون هنوز داروهای آنتی‌بیوتیك كشف نشده بودـ بسیار دشوار ‌بود، مصرف داروهای قدیمی هم چون سرعت لازم برای معالجه را در بر نداشت مفید واقع نشد و وی در زندان در گذشت.

پس از آزادی بقیه دسته پنجاه و سه نفری عده زیادی از آنان حزب توده را پی‌ریزی كردند كه در حقیقت همان مرام كمونیسم را دارا بودند.

كشف دسته پنجاه و سه نفر هنگامی صورت گرفت كه میرزا علی اصغرخان حكمت وزیر فرهنگ در متن جریان دستگیری آنان بوده است. وی در كتاب «سی خاطره» در خاطره 17 خود شرح دستگیری و محاكمه آنان را برشته تحریر درآورده كه در زیر عیناً قسمتی از آن نقل می‌گردد:

«در یكی از روزهای تابستان 1316 سرپاس مختاری رئیس شهربانی كل كشور با تلفن از من تقاضای ملاقات فوری كرد،‌ نزدیك ظهر همان ‌روز به وزارت معارف به نزد من آمد در حالتی كه پرونده قطوری در زیر بغل داشت.

بعد از مقدمات عنوان نمود: 53 نفر كه بیشتر از فارغ‌التحصیل‌های اعزامی دولت به ‌خارجه هستند و به ایران برگشته‌اند مخفیانه جمعيّتی تشكیل داده و به نشر مبانی كمونیسم مشغول بوده‌اند و افكار مخالف دولت دارند و «بلشویك» شده‌اند. پلیس از عملیات آن‌ها آگاه شده و پس از یك‌سال و نیم بازجویی و تحقیقات مقصر تشخیص داده شده و آنها را خائن به كشور خود دانسته است. این پرونده شامل گزارش‌های رسمی و استنطاقات آنهاست.

چون پرونده تكمیل شده مراتب به عرض رسیده امر فرموده‌اند كه من پرونده را به وزیر معارف بدهم تا مطالعه نموده نظر خود را درباره مجازات آنها گزارش كند. پس از آن پرونده را كه متجاوز از 500 برگ بود به من تحویل داد و قرار شد كه یك هفته فرصت بدهد تا آنها را مطالعه كرده نظر خود را عرض كنم.

در سر هفته سرپاس نزد من آمد و نتیجه را سؤال كرد و پرونده را تحویل گرفت.

من گفتم: آنچه از این پرونده كه به دقت خوانده‌ام و با قوانین و مقررات وزارت معارف تطبیق كردم معلوم شد كه در باب محكوميّت و اثبات تقصیر و احیاناً مجازات آنها حق اظهار نظر ندارم چرا كه بعضی از آنان دانشجویانی بوده‌اند كه هر یك كارنامه تحصیلی و كارت درسی دارند و امتحانات خود را طبق قاعده انجام داده و از مدارس عالیه اروپا بیشتر فرانسه و بعد آلمان و دیگر ممالك پایان‌نامه گرفته و به ایران بازگشته و مردمانی آزاد و مستقل شده و از تحت سلطه و قدرت معارف خارج هستند و بعضی دیگر هم كه در ایران بوده و از طبقات مختلفه اجتماع هستند به طریق اولی وزارت معارف از آنها سابقه ندارد و این تقصیراتی كه به آنان نسبت داده‌اند مربوط به زمان بعد از دوره دانش‌آموزی آن‌هاست كه شخصیت آزاد و مستقلی حاصل كرده‌اند باید رسیدگی به احوال و اثبات جرم و تعیین مجازات آن‌ها در محاكم دادگستری انجام گیرد و به موجب قانون وزیر معارف درباره آن‌ها تكلیفی ندارد. خواهش كردم عرایض مرا به پیشگاه همایونی عرض كند. هرچه امر فرمودند اطاعت خواهد شد.

رئیس شهربانی پرونده را گرفت و چون خواست برود او را به كناری برده باو گفتم: اجازه بدهید كه یك مطلب خصوصی و بكلّی غیررسمی به شما عرض كنم و با اطمینان به شرافت و درستی شما آزادانه و صریحاً مطلب خود را بگویم. سرپاس تقاضای بنده را به سمع قبول شنید و گوش داد...

گفتم خداوند متعال شاهد است كه در این باره جز صداقت و وظیفه شناسی محرّك من نیست تكلیف وجدانی خود را در پیشگاه خداوند ادا می‌كنم...

آنچه كه برای من در ضمن مطالعه تاریخ سیاسی ممالك جهان ثابت و محقّق شده غالباً مراكز قدرت و سلاطین بزرگ و امپراطوری‌های مقتدر مراقبت و جلوگیری از مخالفان خود را به پلیس واگذاشته‌اند و دستگاه پلیسی را محل اعتماد و وثوق خود قرار داده‌اند.

امّا پلیس گاهی یا از ترس و بیم یا برای حفظ موقعیت خود یا به امید جلب خاطر و كسب رضایت آن‌ها از حد طبیعی خود خارج شده و به كارها با چشم دیگری نظر كرده یا حقیقت را نگفته‌اند و یا كاهی را كوه جلوه داده‌اند از این جهت پیوسته ما بین دولت و ملت ایجاد فاصله كرده‌اند.

چون به تدریج بر تشدید و سخت‌گیری قوه حاكمه افزوده می‌شده این فاصله روز به روز زیادتر و عمیق‌تر شده و عاقبت به شكاف و جدایی بزرگی منتهی شده و بالاخره اوضاع سیاسی را در كشور به ضرر پادشاهان رسانیده و انقلابات و شورش‌ها در ممالك دنیا به ظهور رسیده كه منجر به سقوط امپراطوری‌های بزرگ شده است.

اكنون اگر نسبت به این 53 نفر متهم به خرابكاری از حق واقع تجاوز كنیم و قضیه را بزرگ جلوه دهیم بی‌گناهی را گناهكار نمائیم و یا از جرم كوچكی جنایت بزرگی بسازیم برخلاف وظیفه وفاداری و صمیمیت خود به پادشاه معظم خود رفتار كرده‌ایم و خودمان باعث و مسبب انقلاب و آشفتگی افكار و توسعه سركشی و طغیان شده‌ایم. نظر به تاریخ كنید كه اگر پلیس فرانسه در اواخر عهد سلاطین بوربن و لوئی‌ها شدت عمل به كار نمی‌برد و از كمال قساوت مردم آن كشور را در زیر فشار نمی‌گذاشت هر آینه انقلاب تاریخی فرانسه كه عالم را منقلب ساخت روی نمی‌داد.

از تاریخ بگذریم ما در عمر خودمان ناظر و شاهد سقوط و زوال دو رژیم بسیار بزرگ بودیم كه به‌خوبی از آن خبر داریم: یكی دولت تزارهای روسیه در پطرزبورگ و دیگری دربار خلفای عثمانی در استانبول. به‌طور قطع ثابت شده كه عامل مهم زوال آن‌ها متصدیان ادارات استحفاظی و امنیتی بوده‌اند كه عاقبت كار هر دو رژیم به نتایج مرگ‌بار انجامید.

آقای رئیس شهربانی! اجازه دهید برای شما یك حكایت و واقعه تاریخی حقیقی را عرض كنم كه هم درس عبرت است و هم باعث تفریح‌ـ در كتاب «تاریخ انقراض خلافت عثمانی» خوانده‌ام كه دستگاه پلیس در زمان سلطنت عبدالحمیدخان دوم به‌قدری شدیدالعمل بود كه از فرط خوش خدمتی كارهای عجیب می‌كرد، از جمله حكایت یك جوان محصل ارمنی را كه حقیقتاً واقع شده بود ذكر می‌كند.

این جوان در موقع ورود به استانبول محل تحقیق و تفتیش مأمورین پلیس قرار گرفت. یكی از كارشناسان كتاب‌های درسی او را بازجوئی می‌كرد اتفاقاً یك كتاب شیمی به دست او رسید چون آن را باز كرد در سر صفحه‌ای این فرمول شیمیائی معروف آب به چشم او آمد كه عبارت است از (یعنی دو جزء هیدروژن و یك جزء اكسیژن) این فرمول جلب نظر آقای كارشناس را كرده و از فرط سوءظن آن را رمز و علامت سوء قصد نسبت به جان سلطان دانست زیرا را حمید دوم و O یا صفر را علامت نابودی تصور كرد و درباره جوان بیچاره بدگمان شده او را متهم به سوءقصد كرده به حبس انداختند.

مختاری در برابر سخنان صمیمانه من متفكر شده همین قدر گفت: «ولی این‌ها به جرم خود اعتراف كرده‌اند و دولت باید آن‌ها را مجازات كند والا رشته انتظامات گسیخته خواهد شد.»

گفتم آقای رئیس فكر نمی‌كنید در میان این عده یك یا چند نفر بی‌گناه باشند و یا در اثر جوانی و نادانی فریب خورده باشند؟ فكر نمی‌كنید كه آنها هركدام عائله و خانواده دارند و در حقیقت جمع كثیری از بستگان آن‌ها آزرده خاطر می‌شوند و با این عمل بر عده مخالفین خواهیم افزود.

بالاخره بعد از ساعتی كه صحبت ما ادامه داشت پرونده را گرفته وداع كرده و رفت. دیگر من از آن كار اطلاع حاصل نكردم. بعدها افواهاً شنیدم كه پرونده را به وزیر عدلیه وقت رجوع كرده‌اند و او برای محاكمه آنها دادگاهی تشكیل داده است...

در یكی از روزهای بهار 1317 بار دیگر با مختاری مصادف شدم و جائی كه ایستاده بودیم در غرفه فرآورده‌های كشاورزی ایران بود و ما از فاصله چند متر دورتر از شاهنشاه قرار داشتیم. او آهسته به من گفت «فلانی؛ خبرداری كه محاكمه آن 53 نفر تمام شد و به حبس‌های مختلف محكوم شده‌اند؟» من گفتم آخر عرائض صادقانه مرا نشنیدید و این جوان‌ها را بدبخت كردید...




منبع: تاریخ بیست ساله ایران، حسین مكی، نشر ناشر،‌ 1362، ج 6 ص 370 تا 375 
منبع بازنشر: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی



 
تعداد بازدید: 991


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: