25 بهمن 1393
روز اول بهمن 1343 حسنعلی منصور نخست وزیر وقت در مقابل مجلس شورای ملی هدف تیراندازی محمد بخارایی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد . فتوای قتل منصور از جانب آیتاللَّه سید محمد هادی میلانی در مشهد صادر شده بود. میگویند وقتی در دادگاه از محمد بخارایی سؤال میکنند که با دو گلوله اول منصور زنده نمیماند ولی چرا سومین گلوله را به گلوی او شلیک کردی؟ آن جوان رشید در پاسخ گفت: «حنجرهای که از آن به روحانیت اهانت شده، باید دریده شود..»
حسنعلی منصور پس از پنج روز مبارزه با مرگ سرانجام روز ششم بهمن بر اثر شدت خونریزی درگذشت و امیرعباس هویدا وزیر دارایی وی به حکم شاه مامور تشکیل کابینه جدید شد .
با این ترور عمر یکساله کابینه منصور که روز 17 اسفند 1342 و در پی سقوط کابینه امیر اسدالله علم مامور تشکیل دولت شده بود ، به پایان رسید.
حسنعلی منصور، فرزند رجبعلی (منصورالملك) در سال 1302ش در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران راه یافت و به پشتوانه پدرش که منزلت زیادی نزد رژیم پهلوی داشت در 1324 به استخدام وزارت خارجه درآمد. او خیلی سریع پله های ترقی را پیمود و در همان سال آغازین استخدامش به عضویت هیئت نمایندگی ایران در كنفرانس صلح پاریس درآمد و پس از پایان كنفرانس نیز به عنوان وابسته در سفارت ایران در پاریس ماندگار شد. مأموریت بعدی او در سفارت ایران در آلمان بود و در این مأموریت با یكی از اعضای سفارت به نام امیرعباس هویدا آشنا شد و این آشنایی به دوستی پایدار بین این دو انجامید.
منصور پس از بازگشت به ایران در دولتهای مختلف به كار مشغول شد تا اینكه در دولت دكتر منوچهر اقبال به معاونت وزارت بازرگانی و قائم مقامی دبیركلی شورای عالی اقتصاد منصوب گشت. دولت اقبال را وزیرانی جوان كه طرفدار سیاستهای امریكا بودند تشكیل می دادند و منصور نیز از همین جوانان بود. ساواك در 19/4/1337 كه حسنعلی منصور در دولت منوچهر اقبال معاونت نخستوزیر را عهدهدار بود، بیوگرافی او را چنین ثبت کرد:
«... پدرش بیاندازه متمول كه در حدود 50 میلیون تومان ثروت دارد. نامبرده لیسانس حقوق از دانشكده حقوق تهران رشته سیاسی در سال 24 بوده است. فرانسه خوب میداند و با انگلیسی به اندازه رفع احتیاج آشنایی دارد. وی تمام روزنامه و مجلات عادی و تا اندازهای كتب اقتصادی را مطالعه میكند. به زن و مقام علاقهمند است. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر گذرانده. لیاقت و شایستگی ندارد و حتی بهعلت ترقی بیجهتی كه نموده و بهعلت نفوذ پدرش و اینكه دكتر اقبال نسبت به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب كرد كه مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت. ابتدا در وزارت امورخارجه در لندن بود، بعد منشی وزیرخارجه و سپس رئیس اداره چهارم سیاسی. بهعلت نفوذ پدر نشان تاج دریافت داشته. وی شخصیتی ندارد تا تمایلی داشته باشد، ولی پدرش از عمال درجه اول سیاست انگلیس است. عضو جمعیت یاران دبیرستانی (ایرانشهر) بوده، متواضع ولی بی شخصیت، افكار عالی به هیچوجه ندارد و تمام ترقی او روی نفوذ پدرش میباشد. كم مغز، بیتجربه و عزیز بیجهت... »
در جریان ترمیم دولت منوچهر اقبال، منصور در 1338 به وزارت كار منصوب شد و بعد هم به وزارت بازرگانی راه یافت و تا نیمه 1339 در منصب وزارت باقی ماند. در همین حین به همراه گروهی دیگر از سیاستمداران جوان طرفدار امریكا "كانون مترقی" را در 1340 تشكیل داد. یكی از طراحان اصلی این جمعیت كلنل گراتیان یاتسویچ، رئیس دفتر سیا در ایران بود كه مستأجر منزل منصور بود و به همین مناسبت روابط نزدیكی با وی برقرار كرد. یاتسویچ در اكثر جلسات این گروه حضور داشت . دیگر اعضای این گروه را امیرعباس هویدا، پاشا بهادری، منصور روحانی و ... تشكیل می دادند. ریاست كانون نیز بر عهده منصور و هویدا بود.
این كانون یك مجموعه سیاسی مورد حمایت امریكا با هدف كمك به اصلاحات ارضی و طرحهای اقتصادی شاه بود كه با عضویت «نخبگان تحصیلكرده متمایل به غرب» تأسیس شد. این کانون توانست حمایت كندی ـ رئیس جمهور آمریكا ـ از دكتر علی امینی را سلب و وی را به حمایت از چهرههایی مانند حسنعلی منصور متقاعد سازد. در این باره در جلد دوم كتاب ظهور سقوط سلطنت پهلوی، میخوانیم :
.....عاملی كه برای جان كندی و استراتژیستهای «دمكرات» واشنگتن شناخته نبود، ترفندهای زیركانه و تودرتویی بود كه در ایران توسط شبكه صهیونیستی لردروچیلد ـ شاپور ریپورتر طراحی شد و به استحاله این طرح «ماجراجویانه» آمریكایی به یك طرح «تعدیل شده» آمریكایی ـ انگلیسی انجامید. حسنعلی منصور تبلور و نماد این استحاله بود. به اعتقاد ما، تأسیس «كانون مترقی» و سپس «حزب ایران نوین»، و عَلَم كردن حسنعلی منصور بهعنوان رهبر «نخبگان» و تحصیلكردگان غربگرای ایران، طرحی بود كه توسط شاپور ریپورتر و اسدالله علم و با همدستی گراتیان یاتسویچ، رئیس «سیا» در ایران، ریخته شد. امروزه اسناد و قرائن كافی در دسترس ما است تا چارچوب و حتی جزئیات این طرح را بازسازی كنیم. تصویری كه كندوكاو در انبوه اسناد این دوره به ما نشان میدهد بهطور خلاصه چنین است:
1ـ «كانون مترقی» با شركت عناصر تحصیل كرده وابسته به «خانوادة اردشیر ریپورتر» تأسیس شد.
2ـ «كانون مترقی» بهعنوان سمبل یك جریان «آمریكایی» و بهعنوان تشكلی از «نخبگان» هوادار «شیوه زندگی آمریكایی» (American Way Life) در محافل سیاسی و روشنفكری واشنگتن «لانسه» شد.
3ـ این كانون توانست در چارچوب اعمال نفوذها و القائات لندن و روچیلدها و عناصر صاحبنظر «سیا»، چون ریچارد هلمز و گراتیان یاتسویچ ، ذهن كندی و «شورای امنیت ملی» او را به سوی خود جلب كند و خود را بهترین مجری طرحهای كندی جلوهگر سازد.
4ـ با تحریك و تشجیع جناحهای مختلف سیاسی علیه امینی، ذهن كندی و «دمكرات»های «كاخ سفید» از دكتر علی امینی یا «جبهه ملی» منحرف گردید و با القاء این تحلیل كه بقاء امینی و دوام وضع فعلی سبب فروپاشی شیرازة امور و توسعه كمونیسم در ایران خواهد شد، حسنعلی منصور و كانون او بهعنوان بهترین و «عاقلانهترین» جایگزین (آلترناتیو) در قبال امینی تثبیت شد.
5ـ با بركناری امینی، اسدالله علم قدرت را به دست گرفت و بهعنوان یك دولت «محلل» زمینههای صعود «نخبگان» محبوب كندی را به رأس دیوانسالاری ایران فراهم ساخت.
6ـ بدین ترتیب، هم دولت كندی، هم لندن و روچیلدها و هم دربار پهلوی به اهداف خود دست یافتند و طرح اصلاحات روستو ـ كندی توسط نسلی كه در مكتب اینتلیجنس سرویس پرورش یافته و چهرهای مطیع و «بیشخصیت» در برابر شاه محسوب میشدند، اجرا گردید و اساس سلطنت مطلقه او نه تنها تضعیف نشد، بلكه به اوج خود رسید. برپایه این طرح است كه در دهه 1340 شاهد «استحاله» رجال كهنسال انگلوفیل و فرزندان آنها به سوی سیاستهای امپریالیسم آمریكا هستیم و در واقع، «نخبگان» جدید حاكم بر ایران را از نظر وابستگی اجتماعی، ساخت فرهنگی و حتی پیوندهای خویشاوندی باید مولود «رجال» انگلوفیل نسل پیشین محسوب داریم.....
بدین ترتیب حسنعلی منصور در 17 اسفند 1342 پس از امیراسدالله علم مأمور تشكیل كابینه شد.
حسین فردوست در خاطرات خود مینویسد:
« ... منصور نیز از مهرههایی بود که توسط انگلیسیها به آمریکا معرفی شد و لذا حمایت هر دو قدرت را به حد کافی پشت سر داشت. من از طرح نخستوزیری منصور اطلاع نداشتم، حوالی بهمن 1342 بود و محمدرضا برای مسافرت یک ماهه و بازی اسکی به سویس رفته بود. در این مسافرتها معمولاً جلسات سالیانه او با رئیس MI6 و شاپورجی برگزار میشد. روزی حسنعلی منصور برای دیدنم به ساواک آمد و پرسید که مگر دفتر ویژه اطلاعات با شاه تماس ندارد؟ پاسخ مثبت دادم. گفت از طرف من سؤال کنید که فرمان نخستوزیری من کی صادر میشود؟ گفتم من از این موضوع بی اطلاعم. گفت خود ایشان میدانند، شما کافی است تلگراف کنید، تلگراف شد. پاسخ چنین بود: پس از مراجعت به تهران. تلفنی مطلب را به منصور گفتم. گفت الان میآیم. به ساواک آمد پرسید که محمدرضا چند روز دیگر باز میگردد؟ گفتم حدود 20 روز دیگر، گفت خیلی دیر میشود. تلگراف کنید فرمان را از همانجا صادر کند. تلگراف صادر شد. جواب رسید بگویید چه عجلهای دارد، به اضافه ممکن است زودتر به تهران مراجعت شود. منصور دیگر چیزی نگفت ولی از این موضوع ناراحت شد. به هر حال پس از مراجعت محمدرضا فرمان صادر و منصور نخستوزیر شد... »
بدینگونه و با چنین فرایندی، حسنعلی منصور، در 17 اسفند 1342 به نخستوزیری منصوب شد تا به عنوان یک تکنوکرات جوان و تازه نفس و آمریکاگرا، سیاستهای موردنیاز را به اجرا بگذارد. منصور دولت خود را در 18 اسفند به مجلس معرفی كرد و از فروردین 1343 به اجرای برنامه های خود پرداخت. منصور برای ایجاد آرامش در جامعه، اولین اقدامش برقراری مناسبات دوستانه با روحانیان بود و به همین منظور وزیر كشور خود دكتر جواد صدر را مأمور ملاقات و گفت و گو با امام خمینی كرد كه آن زمان به حكم دولت سابق در قیطریه بازداشت بود. در این ملاقات دكتر صدر حكم آزادی امام را به ایشان ابلاغ كرد.
منصور آن گاه اقدامات خود را آغاز كرد و طرح "مصونیت مستشاران نظامی امریكایی" را كه به عنوان ماده واحده در دوره علم به مجلس سنا ارائه شده بود دوباره به مجلس سنا برد. وی گستاخانه در صدد آن بود كه طرح را به مرحله تصویب برساند. مجلس سنا پس از چند ماه بررسی سرانجام لایحه را تصویب و آن را به مجلس شورای ملی ارسال كرد، اما در مجلس نمایندگان به مخالفت با آن پرداختند، منصور به سختی از این لایحه دفاع كرد و به قصد آرام كردن فضا و ساكت كردن مخالفان آشكارا و به عمد به آنان در مورد مفاد لایحه دروغ گفت. او حتی به خبرنگاران نیز دروغ گفت و این مصونیت را تنها شامل حال مستشاران نظامی خواند و بستگان و دیگر مستشاران را شامل این قانون ندانست. در حالی که در عمل ، مصونیت را به همه آمریکائیها تعمیم داد .
تلاشهای منصور سرانجام منجر به تصویب این لایحه در مهر 1343 شد. خبر تصویب این لایحه ، روحانیت را به خشم آورد و امام خمینی در4 آبان 1343 در سخنرانی تندی این عمل را محكوم كرد و پیامد این سخنرانی، تبعید ایشان به تركیه در 13 همان ماه بود. این عمل نه تنها خشم روحانیت، بلكه كلیه اقشار جامعه را برانگیخت، بیانیه ها و اعلامیه های تندی بر ضد آن منتشر شد . پس از تبعید امام بود که یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی به نام محمد بخارایی در اول بهمن همان سال منصور را به قتل رساند.
اسناد ساواک در موارد زیادی به وابستگی منصور به آمریکائی ها اشاره دارد . از جمله سند زیر :
من منصور را نخستوزیر میكنم(!)
موضوع: اظهارات سناتور تهرانی
سناتور سیدجلالالدین تهرانی به یكی از دوستانش كه روز جمعه گذشته (11/11/42) به ملاقاتش رفته بود اظهار داشته: دخالت خارجیها چقدر در امور كشور ما علنی شده. وزیرمختار سفارت امریكا كه از مستأجرین حسنعلی منصور دبیركل حزب ایران نوین است و با او سروسری دارد علناً گفته است كه من منصور را به نخستوزیری خواهم رساند همانطوری كه دكتر علی امینی را نخستوزیر كردم.
اصل در پرونده سیدجلالالدین تهرانی بایگانی است و در بولتن اخبار هم درج شده است در پرونده حسنعلی منصور بایگانی شود.
آقای كیهانی 14/11
همچنین سندی كه با نام و امضای محمد بخارایی، رضا هرندی و مرتضی نیكنژاد در پی میآید، گویای هدفهای مقدسی است كه آن دلاوران دنبال میكردند. این نامه یا قطعنامه بنابر اعتراف شهید بخارایی در دادگاه به خط خود او میباشد. آنچه را كه هویدا در سخنرانی خودبازگو میكند كه: «... نامه فتوكپی شده كه ممضی به امضای محمد بخارایی، رضا صفارهرندی و مرتضی نیكنژاد است متضمن نظریات آنان...» اشاره به این سند است كه اكنون پیش روی خوانندگان گرامی قرار دارد:
ایران ـ تهران
محرك و هدف ما در شروع مبارزات مثبت
1- باید با تمام قوا هر استعمارگری را به خارج از مرز ایران بیرون راند.
2- باید حكومت فردی شاه، عامل منفور استعمارگران محو گردد.
3- این هیأت كثیف حاكمه است كه ننگ استمار را به ملت مسلمان ایران تحمیل نموده است، نه آنكه ملت خود پذیرفته باشد.
4- پدید آمدن حكومتی مستقل و ملی بر پایههای عدالت اجتماعی اسلام.
5- برای ایجاد یك حكومت ملی و اسلامی، تا مرز خون به پیش.
6- این دستگاه ضدملی و ضداسلامی را به رسمیت نمیشناسیم و به آنان هیچ گونه محاكمهای پس نخواهیم داد و نشر هر خبری به عنوان محاكمه ما كذب محض است و این حقایقی است كه بر ملت ایران و جهانیان عرضه داشتیم.
محمد بخارایی رضا هرندی مرتضی نیكنژاد
از این برگ نسخههایی چند، قبلا جهت اطلاع عموم در اختیار ملت ایران و مقامات صلاحیتدار داخلی و خارجی قرار گرفته است.
(سند شماره 324)
منبع: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
تعداد بازدید: 1026