26 بهمن 1393
شاپور بختیار در سال 1293 در جنوب غربی ایران و از پدری به نام محمدرضا (معروف به سردار فاتح) و مادری به نام نازبیگم به دنیا آمد. خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند. پدربزرگ مادری بختیار، نجفقلی صمصامالسلطنه، دو بار در 1912 و 1918 به نخستوزیری رسیده بود. مادر شاپور بختیار در هفت سالگی او فوت کرد. پدر شاپور بختیار و بسیاری از خوانین ایل بختیاری از نوادگان شخصی به نام حیدر خان هستند که اصالتآ از ایل پاپی ساکن در بخشهای گرمسیری خوزستان و سردسیری لرستان ساکن هستند و بنا به دلایلی حیدرخان از اطراف اندیمشک به چغاخور چهارمحال و بختیاری مهاجرت کرده بود.
تحصیلات
شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد گذارند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند. او مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکراتها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه خصوصاً شعر از همان دبیرستان فرانسوی شروع شد و تا آخر با او ماند. بختیار قصد داشت بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان به پاریس برود اما در 1313 اعدام پدر و4 تن از خویشاوندانش به جرم شورش مسلحانه، در جهت سرکوب ایلات توسط رضاشاه چارهای جز بازگشت به ایران برای او باقی نگذاشت.
وی در 1315 به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ثبتنام کرد. در 1318 با مدرک کارشناسی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه تحصیلاتش با وقفهای 2 ساله روبهرو شد. شاپور وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گردان اورلئان در راه آزادی این کشور جنگید. در 1324 دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. گویا شاپور نخستین بختیاری است که موفق به اخذ مدرک دکترا در این رشته شدهاست. رسالهٔ دکترایش دربارهٔ رابطهٔ مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی (جدایی دین از سیاست) بود. او دو مدرک کارشناسی در زمینههای فلسفه و اقتصاد عمومی، نیز دارد.
شاپور بختیار سیاستمداری شعردوست و شعرشناس بود و به حافظ انس و شیفتگی خاصی داشت. او به زبان فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و علاوه بر آن با زبانهای آلمانی و عربی و بسیاری از نویسندگان و سیاستمداران برجستهٔ غرب و فرانسه آشنایی داشت.
حضور شاپور بختیار در وزارت کار
در اواخر 1329 ش، به تهران احضار و مشاور وزیر کار شد و همزمان با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و اوجگیری جریانهای سیاسی، به عضویت حزب ایران درآمد.
بختیار در اواخر 1330 ش به معاونت وزارت کار انتخاب شد و در تیرماه 1331 در دولت پنج روزه احمد قوام کفالت وزارت کار را به عهده گرفت. پس از بازگشت مصدق به نخست وزیری، بختیار در سمت سابق خود تثبیت شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332، از معاونت وزارت کار استعفا کرد و هیچگونه مزاحمتی برای او فراهم نشد.
• زندانی شدن شاپور بختیار
در بهمن همان سال، به هنگام انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی و دوره دوم مجلس سنا، اعلامیهای مبنی بر مخدوش بودن انتخابات تهران و سایر شهرها صادر شد.
بختیار در زمره امضاکنندگان آن بود که در نتیجه دستگیر شد و یک ماه در زندان لشکر دو زرهی به سر برد. در شهریور 1333، بختیار به اتهام توطئه بر ضد امنیّت داخلی بازداشت و در دادگاه جنحه به سه سال زندان محکوم شد که پس از تحمل شانزده ماه و نیم، مورد عفو قرار گرفت. در اوایل نخست وزیری علی امینی نیز 23 روز بازداشت شد.
در بهمن 1340، به دنبال وقایع دانشگاه تهران، به عنوان یکی از سران جبهه ملی به زندان افتاد و مجموعاً شش ماه و نیم در زندان بود. همچنین در چهارم بهمن 1341، به مخالفت با اصول ششگانه پیشنهادی محمدرضا پهلوی دستگیر شد و مدت هفت ماه در زندان به سر برد.
فعالیتهای اقتصادی
بختیار پس از آزادی، به فعالیتهای اقتصادی پرداخت و مدتی مدیریت کارخانه وطن اصفهان و آبگینه قزوین و شرکت داکتیران را به عهده داشت. شرکت داکتیران با سرمایهگذاری عدهای از فرانسویان و چند بانک ایرانی و بنیاد پهلوی تشکیل یافته بود.
• پیش از نخست وزیری
سالهای بعد از اوت 1953(28 مرداد 1332)، برای افرادی همچون بختیار سالهای عذاب آور و شکستآمیزی بود و جو مأیوس کنندهای در فضای سیاسی کشور وجود داشت. مصدق زندانی بود و جنبشش منزوی شده بود. بختیار همانند بسیاری دیگر از سران جبهه ملی سعی کرد در این سالها سکوت و احتیاط محتاطانه داشته باشد و در عین حال دشمنی خود با شاه را حفظ کند. تنها فعالیت سیاسی که بختیار در این سالها داشت تحت عنوان جنبش مقاومت ملی و با حضور افرادی چون مهدی بازرگان و سید محمود طالقانی که بعدها از شخصیتهای کلیدی جمهوری اسلامی گردیدند بود.
بختیار در بخش خصوصی آغاز به کار کرد و مدیر برخی کارخانجات یا مشاور بعضی کارخانجات بزرگ بود. شاه سعی کرد که تلفیقی از سیاست مشارکت دادن جبهه ملی در دولت و کنترل و سرکوب آنها را اتخاذ کند. یکبار شاه در سخنانش به برخی سران جبهه ملی به مانند بختیار به علت همکاری با کمونیستها و مصدق، حمله کرد و گفت که آنها «شامپاین رفاقت» را با تجزیه طلبان آذربایجان خوردهاند. شاه گرچه این گروه را توبیخ مینمود اما اجازه پیدا کردن شغل برای امرار معاش را به این گروه میداد. در همین زمان گروهی از جبهه ملی با شاه صلح کرده و مورد عطا و بخشش های زیادی قرار گرفتند. به عنوان مثال فریدون مهدوی از سران دوران اولیه جبهه ملی در سالهای 1960، در اوایل دهه 1970 یکی از اعضا قدرتمند کابینه دولت هویدا گردید.
میلانی مینویسد بنا به گفته خود بختیار، روی کار آمدن دولت جان اف. کندی در آمریکا در سال 1961، دلیل مهمی برای احیا جبهه ملی یا به طور دقیقتر تشکیل جبهه ملی دوم و سوم بودهاست. در سالهای 1961 تا 1964، تحت فشار آمریکا، شاه مجبور گردید که یک ائتلاف دولتی برای جبهه ملی تشکیل دهد. بین خود اعضای جبهه ملی در مورد پیوستن یا نپیوستن به این ائتلاف اختلاف نظر شدیدی وجود داشتهاست. از طرفی گروهی که هنوز حوادث 28 مرداد 1332 را از یاد نبرده بودند، دوست داشتند که هیچ گونه کاری با دولت محمدرضا پهلوی نداشته باشند. گروهی دیگر همانند بختیار نیز از طرف دیگر نیز مترصد هر فرصتی برای مذاکره با شاه بودند تا دولت پهلوی هر چه بیشتر به یک دولت دمکرات ملیگرا تبدیل شود. سرانجام، گروهی از جبهه ملی که خواستار عدم فعالیت سیاسی بودند، رأی اکثریت آوردند. آنها هیچ یک از دولتهای نخست وزیران شاه از امینی و علم گرفته تا منصور و هویدا وارد نگردیدند. اما با این وجود، 15 سال بعد در زمانی که امام خمینی(ره) در دولت جدید، نقشی کم به جبهه ملی اختصاص داده بود، همین گروه مخالف، طرفدار ایده تشکیل حزب دولتی شدند. در دهه 1960، بختیار از جمله معدود افرادی از این حزب بود که سیاستی زیرکانهتر اتخاذ کرده بود و چه در این دوران و چه در دوران تشکیل حکومت جدید، از تنها مخالفان هم بستگی با حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه بود. در هر دو برهه زمانی، بختیار بعضی از سران جبهه ملی را افرادی بی اثر، منفعل و متعصب خوانده بود و شعاری نیز داشت که می گفت: «مردان واقعی، شجاعت ایجاد تغییر و پذیرش ریسک را دارند.»
نظر میلانی در مورد بختیار:
عباس میلانی معتقد است، بختیار، تفکری تلفیقی از خشونتگرایی نزاع طلبانه و مصلحت گرایی ماکیاولیستی داشته است و انعطاف پذیری تاکتیکی را بر اصول گرایی محض بر میگزید و به خاطر این ویژگی در میان سران جبهه ملی مشهور شدهاست. او نه تنها همیشه آماده مذاکره با شاه و دولت پهلوی بود بلکه حتی با سفرای خارجی نیز بحث و گفتگو مینمود. به طوری که در سال 1951 وی مایل بود تا در مورد تفکرات سیاسی جبهه ملی با سفرای آمریکا و انگلیس مباحثه کند. این دیدارها سبب بروز اتهاماتی به بختیار از سوی دشمنان و منتقدانش مبنی بر انگلوفیل بودن (طرفدار انگلستان) وی گردید.
نامه به شاه
در جریان انقلاب نام او با امضای نامه سرگشاده به شاه همراه با کریم سنجابی و داریوش فروهر بر سر زبانها افتاد و سرانجام بعد از سقوط دولت ازهاری در شرایطی که انقلاب به روزهای اوج و پیروزی خود نزدیک شده بود و هیچکس از جمله کریم سنجابی، دبیرکل جبهه ملی عنوان نخستوزیری را نپذیرفته بود، پیشنهاد شاه برای تشکیل کابینه را البته با شروطی قبول کرد. اولین شرط بختیار برای پذیرش مقام نخستوزیری اخذ رأی تمایل مجلس بود که از سوی شاه پذیرفته شد. علت اصرار بختیار بر کسب رای اعتماد از مجلس این بود که بعد از سال 1332 سنت رأی اعتماد مجلس توسط شاه از بین رفته بود، چرا که این امر به مجلس فرصت میداد تا نخستوزیر منتخب شاه را رد کند. شرط دیگر طبق قول و قرار شاه و بختیار این بود مادام که مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد نداده، شاه تهران را ترک نکند.
اوجگیری انقلاب و قبول نخستوزیری
در اواخر سال 1978 و اوج گیری انقلاب ایران، شاه دستور آزادی بختیار از زندان را صادر کرد و از وی در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران خواست که مقام نخستوزیری ایران را قبول کند. بختیار با شاه توافق کرد که برای کابینه اش از مجلس سنا رای بگیرد، شاه از کشور خارج شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند و شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود. سرانجام بختیار برای «آرام کردن اوضاع» و جلوگیری از اوج گرفتن انقلاب اسلامی مقام نخستوزیری را قبول کرد و خود را «مرغ طوفان» نامید. بختیار علیرغم مخالفت جبهه ملی ایران این پست را قبول کرد و به همین علت از جبهه ملی کنارهگیری کرد.
نهایتا در اوج انقلاب، بختیار به همراه وزرای دولتش از مجلس سنا رای اعتماد گرفت. وی شروطی را برای قبول نخستوزیری مطرح کرد که از جمله آنها خروج محمدرضا شاه از ایران و مصادره اموال بنیاد پهلوی به سود دولت بود. در 26 دی 1357 محمدرضا شاه به همراه فرح پهلوی از کشور خارج شد. در آخرین لحظات خروج شاه از ایران بختیار به داخل هواپیمای شاه رفت و به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد.
• مخالفان نخستوزیری بختیار
بختیار علیرغم مخالفت جبههٔ ملی و بدون توجه به رأی شورای مرکزی مبنی بر خودداری اعضا از پذیرش نخستوزیری این سمت را قبول کرد. با توجه به عدم تمکین بختیار از این موضوع او از جبههٔ ملی طرد شد و تمامی اعضای آن در رأیگیری که در این خصوص به عمل آمده بود، (حتی بدون رأی ممتنع) رأی به اخراج بختیار از جبههٔ ملی و همینطور حزب ایران دادند. بسیاری از دوستان و همحزبیهای بختیار او را خائن و سلطنتطلب خواندند و او را متهم کردند که با نخستوزیر شدنش اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین برده و تک روی کردهاست. این در حالی بود که به زعم بختیار، وی به هدف حزبی، که کسب قدرت از طریق مخالفت قانونی است، پایبند بود و اکنون که بالاترین منصب قانونی ممکن در حکومت پهلوی به او پیشنهاد شده بود، دلیلی برای امتناع از پذیرش نمیدید.
بختیار، پس از این که یاران حزبی قدیمی را با خود همراه ندید، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دیماه 1357، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش بیتی از چکامه مرغ طوفان غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که: من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان - موجم،نه آن موجی که از دریا گریزد .
اشاره وی به این شعر باعث شد که بعدها هم موافقان و هم مخالفان او از او با عنوان مرغ طوفان یاد کنند. پس از پذیرش نخستوزیری، بسیاری از افراد، نظیر طبقهٔ متوسط شهری، روشنفکران، سازمانهای سیاسی چپ، ملیگرا و لیبرال از او حمایت نکردند و به افرادی تبدیل شدند که ظاهراً خواسته و آرمانشان برقراری نظام اسلامی بود.
• حامیان نخستوزیری بختیار
افرادی که در آن زمان حامی دولت بختیار بودند، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد. مهشید امیرشاهی از جمله معدود کسانی بود که به صورت علنی از بختیار حمایت کرد و در شمارهٔ 17 بهمن 1357 در روزنامهٔ آیندگان مقالهای با عنوان «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» منتشر کرد. او در مصاحبهای بختیار را به عنوان «جلوه و اسوهٔ کمال انسانی و خرد» ستود. در یکی از رمانهای امیرشاهی، راوی داستان بعد از شنیدن خبر نخستوزیری بختیار با خود میگوید:
پس بالاخره اوضاع خوب شد. آرزوی آدمهایی مثل من بالاخره به حقیقت پیوست. از فردا، میتوانیم زندگی کنیم، تحت حمایت یک دولت محبوب که کنترل را به دست خواهد گرفت، اصلاحات را آغاز خواهد کرد و امنیت را برقرار خواهد ساخت.
اهداف بختیار از پذیرش نخست وزیری
بختیار سیاستمداری بود که به نظام مشروطه به هر شکلی (مشروطهٔ پادشاهی و مشروطهٔ پارلمانی) اعتقاد داشت. گرایش شدید او به حکومت سوسیال دموکرات حاوی این طرز نگرش اوست. با آنکه حکومت آن زمان ایران به ریسمانی بند بود اما شاپور آن را اصلاحپذیر میدانست و معتقد بود میتواند با پذیرش این پست و انجام اصلاحات اساسی هوای تازهای به مملکت وارد کند. شاپور نه به نظام آریامهری تن داد و نه به طرح جمهوری اسلامی. او در تقابل با این دو، راهحل سومی را که همان برقراری نظامی دموکراتیک، دولتی سکولار و قانونمند، احیای مشروطهٔ پارلمانی و اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود، پیش روی ملت قرار داد. بختیار برخلاف دوستان و رهبران جبههٔ ملی که با موج انقلاب و امام خمینی(ره) همراه شدند، تز فکری و موجودیت جمهوری اسلامی را رد کرد و تلاش خود را برای جلوگیری از استقرار این نوع حکومت آغاز نمود. هدف دیگر او زودن روح انفعال و خمودگی و پراکندگی شخصیتهای دموکرات سکولار آن زمان و جلوگیری از ورود روحانیون به دستگاه دولتی و برقرای حکومت دینی و چیرگی مطلق آنان بود.
اخذ رأی اعتماد از مجلس
بختیار دولت خود و برنامهٔ آن را در 20 دی 1357 به مجلسین (شورای ملی و سنا) معرفی کرد. در 26 دی 1357 بختیار به همراه وزرایش با 149 رأی موافق، 43 رأی مخالف و 13 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود. تنها دقایقی پس از اخذ رأی اعتماد محمدرضا پهلوی که در فرودگاه انتظار میکشید، در 26 دی 1357 به همراه فرح پهلوی از کشور خارج شد. در آخرین لحظات خروج شاه از ایران، بختیار به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد. 16 بهمن 1357 بختیار در مجلس شورای ملی گفت:
دولت او که همواره به اهداف جبههٔ ملی چشم خواهد دوخت ثمرهٔ انقلابی است که از 2 سال پیش در گرفته و او میراثدار 25 سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان، تبعید و گوشهنشینی نداشتهاست.
عباس میلانی می نویسد:
بختیار سعی داشت این تفکر را القا کند که وی باعث خروج شاه از ایران شدهاست. در عین حال میدانست که اگر در جشن گرفتن به خاطر خروج شاه از ایران یا در اصلاحات خود زیادهروی کند، حمایت ارتش را که در حال حاضر تنها نقطه اتکایش بود، از دست خواهد داد.
برنامههای بختیار در دوران 37 روز نخستوزیری
بختیار به صراحت و مکرراً در سخنرانیها و برنامههای خود اعلام میکرد که در اصول نه با شاه سازش میکند و نه به امام خمینی(ره) و با تمام قوا تلاش خواهد کرد جلوی دستیابی امام خمینی(ره) به قدرت را بگیرد. مهمترین اقدامات بختیار برای راضی نگاه داشتن مخالفان در دوران نخستوزیریاش عبارتند از:
- وعدهٔ لغو تدریجی حکومت نظامی و برگزاری انتخابات کاملاً آزاد
- انحلال ساواک از نظر قانونی و جایگزین کردن آن با یک دستگاه اطلاعاتی که در خدمت استقلال و تأمین امنیت کشور باشد
- آزادی کلیهٔ زندانیان سیاسی از زندان، اعادهٔ حیثیت و پرداخت غرامت به آنها
- محاکمهٔ متجاوزان به حقوق مردم (دستگیری عدهای از سرمایهداران و یا مدیران دولتی فاسد رژیم سابق، که گمان سوءاستفاده از مقامشان در این مورد میرفت)
- پشتیبانی بدون قید و شرط از اصول منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای مربوط به آن
- قطع پیمانهای نظامی با ایالات متحده آمریکا
- واگذاری بنیاد پهلوی به عنوان وقف عام
- لغو چند قرارداد تسلیحاتی به ارزش 7 میلیارد دلار
- متوقف ساختن خروج نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل، اعلام این نکته که ایران از سازمان سنتو خارج شدهاست و دیگر ژاندارم خلیجفارس نخواهد بود
- اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب از طریق گذراندن قانون از مجلسین
- اعلام آزادی بیان مطبوعات و لغو هر نوع سانسور (به دنبال همین گفتهٔ بختیار بود که اعتصاب 60 روزهٔ مطبوعات شکسته شد)
تز فکری بختیار بر مواضع کرامت انسان، احیای مشروطه، اجرای قانون اساسی منبعث از نظام مشروطه، مخالفت با ترور اندیشه، جدایی دین از حکومت، تفکیک قوای سهگانه کشور فقط از طریق مجلس مؤسسان و انتقال مسالمتآمیز قدرت به وسیلهٔ رأی مردم در مقابل ولی امر مسلمین میچرخید.
تلاش برای ملاقات با امام
در اين ميان تلاشهاي بختيار براي ملاقات با امام (ره) و جلب موافقت ايشان با ابقاي دولت خود تا انجام رفراندوم درباره نظام سياسي آينده مملکت نتيجهاي نبخشيد. شرط امام (ره) براي پذيرفتن بختيار استعفاي او بود. حساس ترين مسئلهاي که بختيار پس از خروج شاه از ايران با آن رو به رو شد راهپيمايي روز اربعين 29 دي ماه 1357 بود که مردم با تظاهرات ميليوني ضمن مخالفت با دولت بختيار و غير قانوني دانستن آن خواهان تشکيل جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني (ره) شدند.
پیام امام خمینی(ره) به بختیار
بختیار در یک مصاحبه مطبوعاتی، ضمن دعوت از امام خمینی(ره) برای سفر به ایران، اعلام کرد که محمدرضا پهلوی از این پس سلطنت خواهد کرد نه حکومت، به اسرائیل و افریقای جنوبی نفت فروخته نخواهد شد، ساواک منحل میشود و عاملان فساد و متجاوزان به حقوق عمومی مجازات میشوند و زندانیان سیاسی و همه احزاب سیاسی آزاد خواهند شد. اما امام خمینی(ره) در پیامی دولت بختیار و مجلس را غیر قانونی اعلام کرد.
این پیام بازتاب گستردهای داشت و در پی آن حرکت انقلاب شدت گرفت، نیروهای مسلح متزلزل شدند و انضباط نظامی از میان رفت. دولت امریکا با حمایت کامل از شاپور بختیار، در صدد برآمد تا حکومت در حال مرگ پهلوی را نجات دهد؛ ازین رو ژنرال هایزر، معاون فرماندهی ناتو، را به ایران فرستاد. یکی از مأموریتهای هایزر ترغیب ارتش ایران به حمایت از دولت بختیار و تحکیم مواضع این دولت بود. بختیار در 26 دی، از مجلس شورا و سنا رأی اعتماد گرفت و ساعتی بعد محمدرضا پهلوی، ایران را به مقصد مصر ترک کرد. در 27 دی، امام خمینی (ره) رفتن شاه را به ملت ایران تبریک گفت واعلام کرد که بزودی دولت موقت تشکیل خواهد شد.
جلوگیری بختیار از پرواز هواپیمای امام خمینی(ره)
در چهارم بهمن، بختیار از پرواز هواپیمای امام خمینی(ره) از پاریس به تهران جلوگیری کرد. در پی این تصمیم جمع کثیری از مردم در اطراف مهرآباد اجتماع کردند و جامعه روحانیت در مسجد دانشگاه متحصن شدند. سرانجام، بختیار ناگزیر به گشودن فرودگاه شد و امام خمینی(ره) در 12 بهمن 1357 در میان استقبال شکوهمند و بی سابقه مردم، به تهران آمد.
• پایان 37 روز
اعتصابات و تظاهرات مردم ایران و اتحاد طبقهٔ متوسط شهری و طبقهٔ کارگر با فراخوان امام خمینی(ره) بیش از پیش گسترش یافت. روحیهٔ ارتش که بر اثر 16 ماه درگیریهای خیابانی، 6 ماه راهپیمایی تودهای و 5 ماه اعتصاب فلج کننده، به شدت تضعیف شده بود. از مهمترین اقدامات امام خمینی (ره) تشکیل یک شورای انقلاب مخفی برای گفتگوهای پنهانی و متعاقد کردن رؤسای ستاد ارتش، در جهت عدم حمایت از بختیار بود. در ساعت 2 بعدازظهر 22 بهمن 1357، رئیس ستاد کل ارتش اعلام کرد که در مبارزهٔ میان بختیار و شورای انقلاب، ارتش بیطرف است و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود برگردند. بختیار اعلام بیطرفی ارتش را یک ننگ بزرگ دانست و امیرانی که این فرمان را صادر کرده بودند به خیانت متهم کرد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دولتهای غربی و به خصوص آمریکا تمایل داشتند که بختیار از ایران برود و کشور را به امام خمینی(ره) و بازرگان تحویل دهند. در همین راستا، در 15 دی 1357 جیمی کارتر بدون اطلاع شاه یا بختیار، رابرت هایزر را به ایران فرستاد. وظیفهٔ او این بود که به فرماندهان ارتش ایران تفهیم کند، اگر بخواهند عکسالعملی در برابر انقلاب امام خمینی(ره) از خود نشان دهند، دولت آمریکا دیگر توان حمایت از آنان را ندارد.
عباس میلانی در این باره مینویسد:
اصلاحات، سخنان و تهمیداتی که ناشی از ترس بختیار از قشر متوسط جامعه بود نتوانست باعث ثبات قدرتش شود. نه تنها وی نتوانست که مخالفان سرشناس امام خمینی(ره) را به کابینه خود ملحق کند، بلکه وزیران بختیار نیز به علت اعتصابهای کارکنان و کارگران، نتوانستند در پست تعیین شده خود شروع به کار کنند. حتی هیئت نایب رئیسهای که در 23 دی 1357 تشکیل داد، نتوانست کاری از پیش ببرد. چون رئیس این هیئت که به منظور مذاکره با امام خمینی(ره) به پاریس رفته بود، به محض ورود به پاریس از سمت خود استعفا نمود.
سرانجام در 22 بهمن 1357 پس از آنکه ارتش بیطرفی خود را اعلام نمود، از بعد از ظهر به بعد، بختیار میتوانست صدای شادی مردم را که به دفتر نخستوزیری نزدیک میشدند را بشنود. او یک ربع مانده به ساعت 2 بعدازظهر ساختمان نخستوزیری را قبل از آنکه به دست انقلابیان بیفتد ترک کرد و بدین ترتیب دوران 37 روزهٔ نخستوزریریش به پایان آمد. بختیار چارهای نداشت جز اینکه با هلی کوپتری به مخفیگاه خود برود و چند هفتهای در آنجا باشد. بختیار معتقد بود که اگر ارتش چند هفته بیشتر از وی حمایت میکرد، میتوانست اوضاع را آرام کرده و قدرت را در دست گیرد. به گفتهٔ عباس میلانی، بختیار بعد از اینکه مدتی در مخفیگاه خود در تهران ماند، به کمک سرویس جاسوسی خارجی و دوستانش (حتی احتمالاً به کمک مهدی بازرگان که در دولت جدید نخستوزیر شده بود) از ایران گریخته و دیری نگذشت که یکی از قدرتمندترین مخالفان جمهوری اسلامی گردید.
فرار از ایران
بختيار پس از فرار از کاخ نخست وزيري حدود شش ماه در خانه يکي از آشنايان خود مخفي شد و سپس با گذرنامه جعلي و تغيير قيافه از ايران خارج شد و به اروپا گريخت.
سوء استفاده بختیار از اموال ملت ایران
دوران دولت بختیار کوتاه بود، ولی در همین 37 روز بیش از بسیاری از نخست وزیران دوران پهلوی از اموال ملت ایران سوءاستفاده کرد؛ او حدود ششصد میلیون ریال از بودجه محرمانه نخست وزیری برداشت کرد. بختیار سفارش وسایل نظامی را که دولت ایران به امریکا و انگلیس داده و بیشتر پول آن را (که کلاً حدود یازده میلیارد دلار بود) به عنوان پیش قسط پرداخته بود، لغو کرد و زیان هنگفتی به ملت ایران وارد ساخت.
فعالیتهای پس از انقلاب ایران
شاپور پس از انقلاب درایران 6 ماه زندگی مخفیانهای داشت اما در این مدت هم از مبارزات سیاسی دست برنداشت. در عید نوروز به وسیلهٔ کاست پیامی فرستاد و 2 ماه بعد هم در جهت مبارزه با حکومت ایران پیامی دیگر فرستاد. بختیار در این مدت حتی یک کنفرانس مطبوعاتی هم تشکیل داد. به کمک سازمانهای اطلاعاتی خارجی و دوستانش در میانهٔ فروردین 1358 به فرانسه رفت و در آنجا نهضت مقاومت ملی ایران را بنیان گذاشت. او در این نهضت به مخالفت صریح با جمهوری اسلامی وامام خمینی (ره) پرداخت و به صراحت براندازی نظام فعلی را چارهٔ کار ایران دانست. بختیار در فراخوانی در 14 مرداد 1359 از تمامی یاران و همرزمان سابق خود در جبههٔ ملی و کسانی که دغدغهٔ دستیابی به اصولی چون آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی به معنای واقعی کلمه، در ایران را دارند خواست که به نهضت مقاومت ملی ایران بپیوندند و مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران را در این راه ادامه دهند. با واسطهگری مهدی سمیعی، بختیار و علی امینی و رضا پهلوی درصدد تشکیل اپوزیسیونی با اهداف اصلاحطلبی صلحآمیز علیه جمهوری اسلامی ایران برآمدند اما به دلایلی که هرگز مشخص نشد، این اتحاد شکست خورد. بعد از آن بختیار توانست در غرب کابینهای از مخالفان حکومت ایران که توانسته بودند با موفقیت فرار کنند تشکیل دهد. این کابینه به طور مرتب تشکیل جلسه میداد و بختیار هم به آنها حقوق پرداخت میکرد. همچنین بختیار ماهیانه منابع مالی قابل توجهی به شاعران، روزنامهنگاران، محققین و نویسندگان تبعید شده به غرب و 3 تن از سران ایلات و عشایر ایران که در آوارگی به سر میبردند، در جهت کمک و حمایت از او و برنامههایش پرداخت میکرد. بختیار معتقد بود مبارزهٔ سیاسی باید توأمان با ساختار سازی فرهنگی باشد. در همین راستا توانست 2 نشریهٔ قیام ایران و نهضت را به چاپ برساند و همچنین یک برنامهٔ رادیویی در قاهره و بعدها در بغداد و پاریس راهاندازی کند.
ناگفتههای اولین اقدام کننده برای ترور بختیار
انيس نقاش از مبارزان لبناني كه سابقه دوستي نزديك با عماد مغنيه را نيز دارد، اولين كسي است كه ماموريت اعدام انقلابي شاپور بختيار در فرانسه را به عهده گرفت.
انيس نقاش در گفتگويي بي پرده و صريح به بازخواني اولين ماموريت براي ترور بختيار پرداخته است: در جلسهاي كه محمد منتظري نيز حضور داشت اطلاعاتي از انجام كودتا نوژه مطرح شد و من اعلام كردم كه بايد رفتارهاي بختيار پيگيري و كودتا خنثي شود. محمد منتظري چون آن روزها تشكيلاتي تحت رهبري خود نداشت، گفت اين عمليات را بايد با دستگاه هاي ديگر مطرح كرد. حكم اعدام بختيار در دادگاه انقلاب صادر شد كه امام (ره) هم آن را تأييد كردند. من به بچههاي سپاه گفتم كه بايد هرچه زودتر وارد عمل شويد چون اين آدم خطرناكي است ولي آنها هيچ اطلاعات و كانالي در اين خصوص نداشتند. به آنها گفتم كه من تجربه كار عملياتي دارم و اين كار را بر عهده ميگيرم.
به فرانسه رفتم و كار شناسايي را انجام دادم و بعد از دو هفته به ايران بازگشتم و خبرشان كردم كه منزل بختيار را پيدا كرده و حتي توانستم با او مصاحبه كنم. بعد از 2 روز طي جلسهاي اعلام شد كه با انجام ترور موافقت شده است. حكم اين كار توسط حاكم شرع صادر شد. شاپور بختيار يك سياستمدار فاسد بود و بايد از بين مي رفت. طرح مدوني براي اجراي حكم اعدام بختيار تهيه كردم. قرار بر اين شد تا من به همراه دو نفر ديگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختيار شده و در حين مصاحبه، با اسلحه صدا خفه كن او و همراهش را بدون اينكه صدايي بلند شود ترور كنيم به طوري كه پليسهاي نگهبان جلوي منزل او متوجه نشوند. داشتم براي اجراي مامويت آماده مي شدم كه متأسفانه آقاي خلخالي مرتكب اشتباه شد و در مصاحبهاي اعلام كرد كه براي اجراي حكم اعدام شاپور بختيار به پاريس، كماندو فرستادهام. اينگونه شد كه شاپور بختيار ديگر نه جواب تلفن ميداد و نه وقت ملاقات. محافظين او نيز افزايش پيدا كردند. به اين ترتيب وقت ملاقاتي كه با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا كار را تمام كنم، منتفي شد. همزمان از تهران با من تماس گرفتند و گفتند كه اينجا به شدت از بابت كودتا نگراني وجود دارد و بايد هر چه زودتر بختيار كشته شود.
ديگر حجت بر من تمام شده بود و بر خودم واجب ديدم كه هر كاري از دستم بر مي آيد انجام بدهم. يك اسلحه 7 ميليمتري با صدا خفه كن تهيه كردم و رفتم سراغ بختيار. اما اين ها شك كردند و در ساختمان را به رويم باز نكردند. من هم بلافاصله تصميم گرفتم با گلوله قفل در را بشكنم و بروم داخل. ما مجبور شديم كه ابتدا با كشتن افراد پليس در جلوي در منزل بختيار به زور وارد خانه او شويم و به زور تا پشت در اتاق بختيار نيز نفوذ كرديم ولي هرچه تلاش كردم نتوانستم وارد اتاقي كه بختيار در آن حضور داشت بشوم.
يكي از دو گلولهاي كه به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود كه به در شليك كردم و كمانه كرد و برگشت سمت خودم. بعد هم كه با پليس فرانسه درگير شدم و يك گلوله ديگر هم خوردم و دستگير شدم. تا چهار ماه در زندان داشتم ديوانه مي شدم كه چطور نتوانسته ام يك در را باز كنم تا اينكه در دادگاه، قاضي عكسهاي مربوط به در اتاق را نشان داد كه از لايههاي آهن ضدآتش تشكيل شده است لذا متوجه شدم كه تلاش براي بازكردن آن بيهوده بوده است.
اتهامات وارده به بختیار
در هنگام اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام خمینی(ره) در آبان سال 1358 شاپور به جرایم بسیار مهمی متهم شد. دانشجویان با انتشار اسنادی مدعی شدند که بختیار از سال 1340 با آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) مرتبط بودهاست. بنا بر ادعای آنها در این اسناد همچنین اطلاعاتی در خصوص سفرهای محرمانهٔ بختیار به مصر برای رایزنی با محمدرضا پهلوی و سفرهایی به عراق در جهت اتحاد و تشویق صدام حسین برای حمله به ایران دیده میشود. بختیار در 21 مهر ماه بیانیهای صادر کرد و علیرغم اینکه حکومت جمهوری اسلامی ایران را به نامردی و بیعدالتی متهم کرده بود مقاومت مردم ایران و ارتش را در برابر حملهٔ عراق ستود.
اتهامات بنیصدر
بنیصدر و مقامات جمهوری اسلامی ایران، بختیار و طرفدارانش را به کودتای نافرجام در پایگاه هوایی شاهرخی که به کودتای نوژه معروف است متهم کردند.
بنیصدر بر اساس اسناد منتشر شده از سوی انگلستان و آمریکا، بختیار را متهم به همکاری با صدام حسین در ابتدای جنگ کردهاست و در خصوص بختیار گفت: «او کسی است که به قدرتهای خارجی رو آوردهاست برای اینکه به وطناش حملهٔ نظامی شود.» نهضت مقاومت ملی ایران این اتهام بنیصدر را رد کردهاست.
بنیصدر بنا به اسنادی منتشر شده توسط سفارت آمریکا، کابینهٔ بختیار را متهم کردهاست به اینکه اکثراً از عوامل آمریکایی بودهاند و تا آخر هم تابع سیاست آنها باقیماندند.
بختیار در 7 شهریور 1356 نامهای خطاب به امام خمینی(ره) مینویسد و آنرا از طریق بنیصدر در اختیار امام خمینی(ره) میگذارد و در آن از امام خمینی(ره) درخواست حمایت و راهنمایی میکند. بنیصدر در اتهامی دیگر بیان میکند که بختیار در واقع در این نامه خود را در اختیار امام خمینی(ره) گذاشتهاست و به او اظهار نزدیکی و صمیمیت کردهاست.
اتهامات مظفر بقایی
از آنجا که بختیار حاضر بود نظرات سیاسی جبههٔ ملی را به سفارتخانههای انگلیس و آمریکا اعلام کند و در جلساتی به همین منظور شرکت میکرد، منتقدان بسیاری به او اتهام انگلیس دوستی زدند. یکی از مهمترین این منتقدان مظفر بقایی، از مهمترین هم پیمانان جبهه ملی در سال 1951، مدعی شد که فعالان حزبش در حمله به خانهٔ ریچارد سدان (اقامتگاه رئیس شرکت نفتی ایران و انگلیس) اسنادی را یافتهاند که در آن نشان از خدمات بختیار به انگلیس است. همچنین بقایی مدعی شد متن بعضی از سخنرانیهای بختیار توسط مقامات انگلیسی تهیه میشدهاست. بختیار این اتهامات را رد کردهاست و اسناد را تقلبی میداند و در این خصوص گفت: «این اسناد را تنها بقایی دیدهاست.»
عضویت در تشکیلات فراماسونری
نگاهی به گذشته بختیار، به موجب اسناد متقنی که در دست است، نشان میدهد که وی با سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران و خارج از کشور همکاری داشته و همچنین وارد تشکیلات فراماسونری شده و در لژ امید اصفهان، که اکثر اعضای آن امریکاییان مقیم اصفهان بودند، عضویت داشته است.
خیانتهای بختیار به ایران
همه می دانیم که وقتی محمد رضا پهلوی، از هدایت اوضاع در ایران ناامید شد، مجبور شد بختیار را به نخست وزیری برگزیند و پس از اطمینان از رأی اعتماد گرفتن کابینه شاپور بختیار، از ایران برای همیشه خارج شود. بختیار که در خیالات خود می خواست کشور را به جمهوری تبدیل کند و خودش رئیس جمهور مملکت شود، کارنامه چندان زیبایی از خودش به جای نگذاشته است. در زیر به دو مورد از خیانتهای او یکی پیش از پیروزی انقلاب و دیگری پس از پیروزی انقلاب اشاره می کنیم:
لغو سفارشات نظامی که پولشان پیشتر داده شده بود
شاپور بختیار بعد از به قدرت رسیدن در سال 57، در طول مدت 37 روز صدارت خود، سفارشاتی را که در زمان حکومت پهلوی به انگلستان و آمریکا داده شده بود و در عوض آن حدود 11 میلیارد دلار پیش از تحویل به آنها داده شده بود، لغو نمود و این عمل وی در واقع به دور ریختن این همه پولی است که برای خرید این سفارشات داده شده بود.
ارتشبد حسین فردوست، رئیس وقت سازمان بازرسی کشور، در این مورد چنین می نگارد:
دوران بختیار کوتاه بود، ولی او در همین 37 روز بیش از بسیاری از نخست وزیران دوران پهلوی دزدی کرد. پرویز ثابتی از طریق مأمورین ساواک که از سابق در محلهای حساس نخست وزیری گمارده شده بودند، کسب اطلاع کرد که بختیار حدود 60 میلیون تومان از هزینه سرّی نخست وزیری را به نفع خود برداشت کرده که 10 میلیون تومان را بابت باختهای خود در قمار پرداخته و 10 میلیون تومان هم به منوچهر آریانا داده و بقیه را به جیب زده است. او این خبر را به من داد. ولی این دزدی بختیار در برابر خیانتی که او کرد، هیچ است و آن لغو سفارشات وسایل نظامی با آمریکا و انگلیس بود. جمع این سفارشات ظاهراً حدود 11 میلیارد دلار بود، که اکثر وجوه به عنوان پیش قسط پرداخت شده بود. به نظر من خیانت بختیار، شفقت(وزیر جنگ) و قره باغی(رئیس ستاد ارتش) در این مسئله بسیار بزرگ است و مسلم است که از این بابت حق و حساب کلانی در خارج به بختیار پرداخت شده است.
تحریک عراق به حمله به ایران
شاپور بختیار، از جمله کسانی بود که عراق را برای حمله به ایران تحریک کردند، البته نه اینکه صدام فقط بخاطر حرف ایشان آمده باشد، ولی ایشان هم در تحریک صدّام نقش داشتند. چه خیانتی از این بالاتر که ایشان دشمن را به درون خاک ایران دعوت می کند؟ بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران در آن زمان، در این مورد چنین می گوید: « او رفته بود با آقای صدام معامله کرده بود. نه اینکه حالا معلوم است، بلکه در آن وقت این موضوع را همه مطبوعات غرب هم نوشتند. آقای صدام که پول مفت به ایشان نمی داد. به هر حال انسانی به هر بهانه ای برود و قشون بیگانه را بخواهد بیاورد به وطنش، این از گناهانی است که به نظر من هیچ نباید بخشید و بخصوص در ایران که مرکز برخوردهاست در جهان... ایشان قشون بیگانه را به داخل وطن آورده است.»
الكل وترياك و مهمانی!
بختيار بعد از فرار از ايران و در پاريس به رفتارهاي غيراخلاقي خود ادامه داد و مهمانيهاي رسوا و معاشرت وي با زنان روسپي، شهره خاص و عام بود.
بختيار غير از اعتياد شديد به الكل، از اواسط دهه 1320 كه براي اقامت دائم به ايران آمد، به ترياك نيز اعتياد پيدا كرد و در دوره نخستوزيري هم نتوانست اين عادت ناپسند را ترك كند.
ارتشبد فردوست كه از طريق مأموران نفوذي ساواك در نخستوزيري تمام حركات و رفتار او را زير نظر داشت- در اين باره مينويسد: «...بختيار ترياكي و عرقخور است و در نخستوزيري روزي دو بار، ساعت 10 صبح و ساعت 5 بعدازظهر براي او بساط برپا ميشد...»
و با استفاده از مصونيت ديپلماتيك مواد مخدر مورد نياز خود و دوستانش را به اين سو و آن سو ميبرد و به هر شهري كه ميرسيد، قبل از انجام هر كار، دست به كار «ساختن»! خود ميشد.
دلقكي به نام اميررضا
افراط بختيار در بيبند و باري موجب شد كادرهاي متوسط و پايين نهضت به اصطلاح مقاومت، در مكاتبات و نوشتههايشان او را به باد انتقاد بگيرند. نامه سرگشاده يكي از مسئولان نهضت به اصطلاح مقاومت، شاخه لسآنجلس ـكه مجالس «لهو و لعب» رهبري را زير ذرهبين گذاشته بودـ نمونهاي از اين اعتراضات است. شاپور بختيار پس از مطرح شدن و پس از اندكي كسب شهرت در محافل بينالمللي براي خود زندگي شاهانهای ترتيب داد و حتي به سبك شاهان و اميران براي خود دربار درست كرده و براي تلذذ بيشتر «دلقك» نيز انتخاب كرده بود:
«...دلقك و لوده بختيار اميررضا نام داشت. اين عموزاده صميمي هميشه جزو نزديكان بختيار محسوب ميشد. در ايران اميررضا مسئول مأموريتهاي دلچسب بود. او در پاريس هم به بختيار پيوست. در ويلاي سورن نيز اتاقي كه در نزديكي هال ورودي قرار داشت در اختيار او قرار گرفته بود... اين دلقك جزو معدود آدمهايي بود كه بختيار را «تو» خطاب ميكرد... هنگامي كه همه ملاقاتكنندگان ميرفتند، بختيار با اميررضا [دلقك] چون كودكان بوكس بازي ميكرد... بختيار علاقه زيادي به بازي «قايمباشك» داشت. آنها هر روز در ويلاي وسيع «سورن» ساعتها «قايمباشك» بازي ميكردند و معمولاً هميشه اميررضا [دلقك] بود كه بايد رو به ديوار ميايستاد و ميشمرد...».
بازگشت به صيغه
شاپور بختيار پس از دستيابي به قدرت، شعارهاي دموكراتيك خود در باب حقوق زنان و غيرانساني بودن صيغه را به فراموشي سپرد و براي نسخهبرداري دقيق از زندگي پادشاهان، در پيري و در حالي كه كوچكترين فرزندش حدود 50 سال سن داشت، با دخترعمويش ازدواج كرد. البته همسر اول بختيار كه فرانسوي است و نيز چهار فرزندش، اين ازدواج را به رسميت نشناختند. بختيار به سرعت از اين زن صاحب فرزند شد. وي اين بار و با هدف فريب مردم براي فرزندش نام ايراني «اميرگودرز» را انتخاب كرد، در حالي كه بختيار هيچ علاقهاي به فرهنگ ايران و شاهنامه نداشت و بيشتر از اينكه به ايران دلبسته باشد، به فرانسه دلبستگي داشت و به همین دليل براي چهار فرزند قبلياش اسامي فرانسوي انتخاب كرده بود.
در خانواده بختيار هيچ كس حق نداشت او را با نام كوچك صدا بزند و هيچ يك از افراد فاميل حتي فرزندان بختيار اجازه نداشتند تا در برخورد با وي از لفظ «تو» استفاده كنند. تنها «اميررضا» دلقك او از اين قانون مستثني بود و بختيار را «تو» خطاب ميكرد. بقيه افراد بايد او را حضرت اشرف خطاب ميكردند. مبتكر و رواجدهنده اين لقب و عنوان عليرضا نوريزاده بود.
حضرت اشرفِ نوریزاده
در روزهاي اوجگيري انقلاب دكتر علي اميني از سوي محمدرضا پهلوي مأمور شد تا يكي از سران جبهه ملي را براي قبول پست نخستوزيري راضي كند. در اين زمان نوريزاده نقش مشاور مطبوعاتي و «كيفكش» اميني را بازي ميكرد. اميني توسط نوريزاده، دكتر سنجابي، فروهر و بختيار را به خانه خود دعوت كرد و به هنگام مذاكره با دكتر صديقي نيز نوريزاده را با خود به كرج و خانه او برد. نوريزاده وقتي امتناع جدي دكتر صديقي و مخالفت نيمبند دكتر سنجابي را ديد، خود را به بختيار نزديك كرد و چندين بار او را به تنهايي به ديدار علي اميني برد. ميگويند در همين ملاقاتها بود كه علي اميني فكر نخستوزيري را به ذهن شاپور بختيار انداخت. نوريزاده كه تخصص عجيبي در جلب توجه قدرتمندان دارد، به سرعت در شمار نزديكترين مشاوران بختيار درآمد و به همراه دكتر محمود عنايت مقيم خانه او شد و سرپرستي ستاد تبليغاتي او را بر عهده گرفت و كوشيد تا روابط وي و روزنامهنگاران را اصلاح كند. روزي كه بختيار از مجلس شورا رأي اعتماد گرفت و پس از بدرقه شاه از فرودگاه به خانه برگشت، عليرضا نوريزاده تمام اهالي خانه بختيار را در كنار در ورودي خانه به خط و آنها را آماده استقبال از او كرد. وقتي بختيار به خانه رسيد و از اتومبيل پياده شد، اهالي خانه به افتخار موفقيت او كف زدند و مطابق آموزشهايي كه نوريزاده به آنها داده بود، هورا كشيدند و گفتند: «زندهباد حضرت اشرف»! چند روز بعد كه نوريزاده عدهاي از خبرنگاران مطبوعات را براي ديدار و مذاكره به خانه بختيار آورد، پس از آمدن بختيار به اين جمع، نوريزاده او را حضرت اشرف خطاب كرد و انتظار داشت همكاران مطبوعاتي او هم بختيار را حضرت اشرف صدا كنند. يكي از خبرنگاران قديمي و سپيد موی مطبوعات كه در اين جمع حضور داشت تعريف ميكند كه اتفاقاً در آن روز هيچ يك از خبرنگاران به وي حضرت اشرف نگفتند و همه او را آقاي دكتر خطاب كردند.
• خانه لوكس برای شهين خانم!
بختيار پس از ازدواج دوم دستور داد تا از محل بودجه نهضت به اصطلاح مقاومت خانهاي بسيار لوكس و اشرافي و مشرف به رود سن در نزديكي خيابان كلوزوره پاريس براي عروس كه شهينخانم نام داشت خريداري كردند. اين ازدواج و ديگر هرزگيهاي شاپور بختيار در كابارههاي پاريس و ولخرجيهايش براي فواحش و روسپيها موجب بروز سر و صدا و اعتراض در كادرهاي نهضت به اصطلاح مقاومت و هواداران ضد انقلابي آنان شد و دامنه اين اعتراضات آن قدر بالا گرفت كه سرتيپ هاشمي، رئيس تشكيلات اطلاعاتي و جاسوسي بختيار مجبور شد در اين ماجرا دخالت كند. او در دفاع از اربابش گفت: «...عدهاي از هموطنان در كمال بيانصافي در باره زندگي خصوصي جناب آقاي دكتر شاپور بختيار با عنوان اينكه چون ايشان ادعاي رهبري ملت ايران را دارند، بايد مثل مرحوم دكتر مصدق پاك و منزه... باشد، مطالبي در باره ميخوارگي و زنبارگي ايشان نوشتهاند و از چند نفر بانوان وجيهه به اسامي «مهري» و «شهين» و... نام برده و درباره روابط خصوصي جناب آقاي دكتر شاپور بختيار با اين بانوان محترمه مطالبي را ذكر كردهاند...».
او با بحث حول اين محور كه هيچ يك از ما حق دخالت در زندگي خصوصي افراد ديگر را نداريم، به دفاع از ارباب خود ميپردازد و مدعي ميشود كه اينگونه روابط هيچ گونه زياني به ديگر وظايف و مسئوليتهاي بختيار نميزند:
«...بر فرض كه آقاي دكتر بختيار هم ساعاتي را با دوستان و آشنايان اناث خود به صرف مشروب و معاشرت با يكي دو نفر از خانمهاي مورد علاقه خود ميگذرانند، اين كار چه ضرر و زياني به نهضت بزرگ ملت ايران ميزند؟...»
ودكاي قرمز به جای ويسكی
سرتيپ هاشمي در پايان توضيح ميدهد كه آقاي شاپور بختيار در سال 1972 پس از يك عمل جراحي بيخطر، مجبور شده است تا مشروب مورد علاقه خود ويسكي را كنار بگذارد و پس از آن و از روي ناچاري (كذا) به نوشيدن ودكاي روسي روي آورد! و بنا به توصيه پزشك معالجش ودكاي قرمز «توليچنايا»ي خود را با يك نيمه ليموترش درآميزد و به صورت خنك مصرف كند.
تيمسار سرتيپ هاشمي در وصف ويژگيهاي ممتاز رهبر عاليقدر! خود ميگويد: «...جناب دكتر شاپور بختيار بهراحتي يك بطر از اين مشروب را يكشبه تمام ميكند، بدون اينكه دچار سرگيجه شود يا اينكه فردا صبح با زباني گس از خواب برخيزد...»
اين سخنگوي محترم و مدافع رهبر نهضت به اصطلاح مقاومت اين ويژگي را محصول ايلياتي بودن شاپور بختيار و از كرامات ماست و خيار و چيپس! ميداند، چون او هميشه اين مشروب را با ماست و خيار و چيپس صرف ميكند.
خروج ازخاصيت!
بختيار از نخستين روز فرار خود و در تمام سالهايي كه به عنوان رهبر نهضت به اصطلاح مقاومت فعاليت ميكرد، همواره از پيشرفت كارها اظهار رضايت ميكرد و بر اين اصل مانور ميداد كه بهزودي حكومت اسلامي شكست خواهد خورد و او با عزت و اقتدار به ايران باز خواهد گشت، اما واقعيت اين بود كه به رغم تمام اين تبليغات و هزينههاي هنگفت، هيچ گونه پيشرفتي در كارها حاصل نميشد. بر اساس اين شكستهاي ملموس بود كه امپرياليسم و سازمان سيا كمكم تكيه خود را از روي او برداشت و در اين اواخر كمتر رغبتي براي سرمايهگذاري روي بختيار و اطرافيانش داشت، زيرا شاهد بود كه مردم كمترين علاقهاي به وي و برنامههايش ندارند و مطلقاً روي او حتي به عنوان ضد انقلاب حساب جدي نميكنند.
نهضت به اصطلاح مقاومت ملي و كار به اصطلاح مبارزه با حكومت اسلامي بهانهاي براي بختيار و اطرافيانش بود تا بدينوسيله از قدرتهاي استكباري و سازمانهاي جاسوسي اخاذي كرده و اين پولهاي بادآورده را خرج عيش و نوش خود در اروپا كنند. بيعملي و سردرگمي شاپور بختيار و اطرافيانش موجب بحث و گفتوگوي فراوان در مجامع مختلف شد تا جايي كه نشريه راه آزادي ارگان حزب دموكراتيك ايران، پيرامون بختيار و نهضت به اصطلاح مقاومت ملي چنين اظهار نظر كرد:
«...در محافل سياسي در حقيقت نهضت مقاومت ملي بيشتر معادل خود بختيار است و در 10 سال گذشته بختيار و نهضت ملي مقاومت هيچ هويتي نداشته است...»
ولي بختيار و سركردگان نهضت به اصطلاح مقاومت گناه اين مسئله را به گردن بيتفاوتي ايرانيان مقيم خارج و ضد انقلاب ميانداختند و ميگفتند: «...وقتي كه مخاطب شما يك مشت ايراني بيتفاوت در خارج از كشور هستند كه روزنامه شما را به اين خاطر ميخوانند كه برايشان مجاني ارسال شود، چه تأثيري در مقابله با نظام ميتوانند داشته باشند؟ اين درحالي است كه هزينه ماهانه نشريه بالغ بر 150 هزار فرانك است»
• قتل بختیار
شاپور بختيار سرانجام در تاریخ 15 مرداد 1370 برابر 6 اوت 1991، به همراه منشي خود توسط افراد ناشناس در خانه مسکونیاش در حومه پاریس در حالي كه به شدت از سوي پليس اين كشور محافظت مي شد، به قتل رسيد و سيستم حفاظتي و امنيتي عريض و طويل اروپا نفهميد كه جنازه اين دو 48 ساعت است كه بر روي زمين مانده است.
منبع: مجله الکترونیکی گذرستان - شماره 45
تعداد بازدید: 1077