05 اسفند 1393
رجال سیاسی رژیم پهلوی در طول حیات خود، با هدف کسب قدرت و جایگاه بالاتر، همواره از هیچ اقدامی برای نزدیکی بیشتر به شاه و بیگانگان بهویژه آمریکاییها، دریغ نمیکردند. همین رجال در بحبوحهی انقلاب، فرار را بر قرار ترجیح دادند. مطلب حاضر، دلایل فرار برخی از همین سیاسیون را مورد بررسی قرار داده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از عناصر و چهرههای مؤثر در عصر پهلوی دوم از ایران گریختند. آنها میدانستند با توجه به عملکردشان در دوران قدرت و خیانتهایی که در حوزههای مختلف مرتکب شده بودند، دیگر در ایران بعد از انقلاب و در میان مردم جایی ندارند. به همین دلیل، با ثروت نامشروعی که در دوران پهلوی اندوخته بودند، از ایران گریختند و به کشورهای مختلف بهویژه ایالات متحدهی آمریکا رفتند.
با توجه به تعدد چهرههای فراری در زمان انقلاب اسلامی، در این نوشتار تنها به بررسی جایگاه و سمتهای برخی از مهمترین چهرههای سیاسی در دربار پهلوی دوم و وابستگی آنها به دربار و قدرتهای خارجی میپردازیم.
1. جمشید آموزگار
جمشید آموزگار یکی از رجال سیاسی تأثیرگذار دوران پهلوی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار مسئولیتهای مهمی بود و از جمله چهرههای نزدیک به دربار پهلوی بهشمار میرفت. او از جمله سیاستمدارانی است که خود و پدرش بیش از چند دهه در خدمت دربار پهلوی بودهاند. پدر آموزگار، حبیباللهخان آموزگار، متولد استهبان فارس، از قضات وزارت عدلیهی رضاشاه بود و همین نفوذ پدر در دربار پهلوی، باعث شد تا او پس از بازگشت از آمریکا، خیلی سریع مدارج ترقی را در دربار پهلوی طی کند.
آموزگار ابتدا در کابینهی منوچهر اقبال در 1337 به وزارت کار رسید و از آن پس در بسیاری از دولتهای مستقر، پست وزارتی گرفت. وزارت بهداری در کابینهی حسنعلی منصور و همچنین وزارت بهداری، دارایی و کشور در کابینهی امیرعباس هویدا، از جمله مهمترین مقامهای سیاسی آموزگار است.
سه ماه از ملاقات سایرونس ونس، وزیر امور خارجهی وقت آمریکا، با محمدرضاشاه در سال 1356 گذشته بود که شاه امیرعباس هویدا را بعد از مدت زمانی طولانی، از نخستوزیری برکنار و جمشید آموزگار را بهجای او منصوب کرد. آموزگار طی بیست سال پیش از آن، همیشه عضویت کابینههای ایران را داشت و از لحاظ سیاسی جزء نخبگان طرفدار آمریکا بود.
محمدرضاشاه میخواست به آموزگار نقشی نظیر علی امینی در سال 1340 واگذار کند و او را مأمور اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی و ایجاد فضای باز سیاسی کند، اما اوضاع انقلابی سال 1356 با سالهای 1339 و 1340، هم بهلحاظ سیاسی و هم بهلحاظ اقتصادی و تودهای بودن نهضت و قاطعیت رهبری، کاملاً فرق داشت. (ازغندی، 1390: 360)
روی کار آمدن آموزگار و سیاستهای او در واقع به قول آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در تهران، هویجی بود که شاه در سیاست دوگانهی چماق و هویج خود در قبال مردم ایران به آن روی آورده بود، اما این سیاست جواب نداد.
وقوع رویدادهایی همچون چاپ مقالهی توهینآمیز به امام و آتشسوزی سینما رکس آبادان، در نهایت باعث شد تا آموزگار در چهارم شهریور 1357 از سمت نخستوزیری و در مهر همان سال از سمت دبیرکلی حزب رستاخیز استعفا دهد و در بحبوحهی انقلاب، به بهانهی بیماری همسرش از ایران فرار کرد و به آمریکا رفت. دوران نخستوزیری آموزگار برخلاف آنچه شاه و متحدان غربی او تصور میکردند، در واقع بهجای آنکه بتواند پیشرفت انقلاب در ایران را متوقف کند، روند آن را تسریع کرد.
2.جعفر شریفامامی
جعفر شریفامامی فرزند محمدحسین، موسوم به حاج شیخ نظامالعلماء، در سال 1289ش، در تهران به دنیا آمد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1385: 10-9) جعفر شریفامامی از معدود رجال سیاسی عصر پهلوی است که در سالهای 1330-1357 شخصیتی قدرتمند و مؤثر در عرصهی سیاست و حکومت بوده است. این مهندس فنی به نخستوزیری، وزارت، ریاست مجلس سنا، سناتوری و وکالت مجلس شورای ملی رسید. وی در بنیاد پهلوی، مسئول املاک و در تشکیلات فرماسونری استاد اعظم بود و بر لژهای ماسونی تسلط داشت. (فروزش، 1386: 53)
عباس میلانی مینویسد در میان افراد مشهور معاصر با شریفامامی، وی از همه بیشتر توانست فراماسونری را در ایران یکپارچه و متحد کند و فراماسونرها دائماً در سیاستهای ایران مدرن به ایفای نقش میپرداختند. (میلانی، 2008: 305) در ماههای پایانی حکومت پهلوی و بعد از استعفای آموزگار از سمت نخستوزیری، شاه برای فرار از بحران، شریفامامی را به سمت نخستوزیری انتخاب کرد تا با اتخاذ سیاستهای بهظاهر متفاوت او، مسیر انقلاب را منحرف کند، اما عمر نخستوزیری شریفامامی هم بسیار کوتاه بود.
او برای جلب نظر مردم به چند اقدام صوری از قبیل تغییر تقویم شاهنشاهی و تعطیلی قمارخانهها و نظایر آن پرداخت، اما این اقدامات ثمری نداشت. به همین دلیل، در دومین هفتهی صدارت خود با برقراری حکومت نظامی در تهران و چند شهر و سپس کشتار مردم تهران در میدان ژاله (شهدا)، که در 17 شهریور روی داد، چهرهی اصلی خود و «کابینهی آشتی ملی» را نشان داد. (مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
او در واقع یکی از کسانی است که در ردیف اول خائنان و جانیان بیشمار رژیم پهلوی قرار میگیرد. با آنکه شریفامامی در روزهای پایانی حکومت پهلوی با عنوان «دولت آشتی ملی» به میدان آمد تا با فریب، نیرنگ و خدعه، مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کند، اما هوشیاری رهبری انقلاب و بیداری مردم، این توطئه را نقش بر آب کرد؛ بهطوریکه مردم با یقین به اهدافی که دنبال کردند، در برابر حکومت نظامی و کشتار جمعی دورهی نخستوزیری هفتادروزهی شریفامامی ایستادند. (فروزش، 1386: 53)
در خصوص خروج شریفامامی از کشور گفته شده است با وجود اینکه او ممنوعالخروج و تحت تعقیب بود، به دستور بختیار و با وساطت منوچهر آریانا، از ایران فرار کرده است. (عاقلی، 1388: 411) شریفامامی در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهی دوم بهمنماه، ایران را ترک کرد و بیست سال بعد در آمریکا درگذشت.
3. داریوش همایون
داریوش همایون در 5 مهر 1307 در تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و بهعنوان مستشار دیوان محاسبات انجام وظیفه میکرد. همایون در جوانی از حامیان احزاب پانایرانیست و سومکا بود و بعدها به منصب وزارت فرهنگ رسید. همایون برای رسیدن به مقامات بالاتر، چارهای جز نزدیکی به خانوادهی پهلوی نداشت. به همین دلیل، از همسر خود جدا شد تا بتواند با یکی از اعضای وابستگان پهلوی وصلت کند. بعدها بهواسطهی نزدیکی به خاندان پهلوی و ازدواج با خواهر اردشیر زاهدی که خود داماد محمدرضاشاه بود، به مقامهای سیاسی رسید. همایون در سالهای پایانی حیات رژیم پهلوی، عهدهدار مسئولیتهایی همچون قائممقامی حزب رستاخیز و بعد هم در دولت آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت بود.
یکی از اقدامات داریوش همایون در زمان تصدی وزارت اطلاعات، چاپ مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ» در 17 دیماه 1356 بود که در آن به امام خمینی بیحرمتی شد. گرچه این مقاله با نام مستعار و جعلی شخصی مجهولالهویه موسوم به احمد رشیدی منتشر شد، ولی نگارش آن را به همایون نسبت دادند؛ هرچند به گفتهی همایون، وی هیچ نقشی در تهیه و نگارش مقالهی فوق نداشته و مقالهی مذکور به دستور شاه در دفتر مطبوعاتی هویدا تهیه و تنظیم شده و وی صرفاً واسطهی انتقال آن به روزنامهی «اطلاعات» بوده است. (مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران)
اندکی قبل از انقلاب و با اوجگیری انقلاب اسلامی، دولت شریفامامی که برای انحراف اذهان عمومی دستور دستگیری برخی از رجال دورههای قبل را صادر کرده بود، همایون را هم زندانی کرد. اما او یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان گریخت و بعد از چندین ماه زندگی مخفی، در سال 1359 از کشور فرار کرد و سرانجام در بهمن 1389، در بیمارستانی در ژنو سوئیس درگذشت.
4. اردشیر زاهدی
اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضلالله زاهدی، در سال 1307، در تهران به دنیا آمد. اردشیر زاهدی در دوران پهلوی دوم، عهدهدار مسئولیتهای مهمی از جمله سفیر ایران در لندن، وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران در آمریکا بود.
اردشیر زاهدی در میان درباریان از سه ویژگی برخوردار بود: 1. او پسر فضلالله زاهدی، نخستوزیر دولت کودتا بود، 2. داماد محمدرضا پهلوی و مورد تأیید و اعتماد دربار بود و 3. وابسته به سیا بود و معروف به پسر خوب واشنگتن. (ماهنامهی دوران، 1387)
او از عوامل دستهاول سیا در جریان کودتای 28 مرداد بود و کرمیت روزولت با آوردن نام مستعار اردشیر زاهدی (مصطفی ویسی) در کتاب خود، بر حضور فعال او در کودتا صحه میگذارد. (روزولت، 1359) همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی در سالهای 57-1356 و ناکارآمدی حربههای گوناگون سیاسی و نظامی رژیم، چون تغییر کابینهها، دستگیری ظاهری چهرههای بنام رژیم به بهانهی مبارزه با فساد و رشوهخواری، برخورد نیروهای نظامی-انتظامی در شهرها با تظاهرات مردم مسلمان، حضور ارتش در خیابانها، اعلام حکومت نظامی و... زاهدی بنا به توصیهی سیاستمداران آمریکایی، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت.
او میخواست همانند پدرش که در کودتای 28 مرداد، شاه را به ایران بازگردانده بود، منجی شاه شود و مانع از برافتادن سلطنت پهلوی گردد. با توجه به موقعیت اردشیر زاهدی در نزد شاه، آمریکاییها او را منبع خوبی برای کسب اخبار و اطلاعات دستاول از اوضاع ایران میدانستند و به همین خاطر، تا آخرین روزهای حضورش در تهران، مدام با او در تماس بودند. تلاشهای زاهدی اما سرانجام راه به جایی نبرد و او هم بهناچار از کشور گریخت. (دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، ج 2: 247-245)
نتیجهگیری
رجال سیاسی رژیم پهلوی در طول حیات خود، با هدف کسب قدرت و جایگاه بالاتر، همواره از هیچ اقدامی برای نزدیکی بیشتر به شاه و بیگانگان بهویژه آمریکاییها دریغ نمیکردند. در واقع کمتر چهرهای سیاسی را میتوان در دولتهای حاکم در دوران پهلوی دوم سراغ گرفت که توانسته باشد براساس لیاقت و شایستگی و بدون وابستگی به دربار و کشورهای خارجی، به مقامی قابل توجه در عرصهی سیاست ایران برسد. به همین دلیل است که با پیروی انقلاب اسلامی، بسیاری از این چهرهها که عرقی به میهن خود نداشتند، با میلیونها دلار ثروتی که در این سالها از جیب مردم ایران اندوخته بودند، از کشور فرار کردند. بررسی عملکرد و سرنوشت این چهار چهرهی سیاسی در این نوشتار، شاید بهخوبی توانسته باشد پرده از ماهیت رژیم پهلوی و عناصرش بردارد.(*)
پینوشتها
1. ازغندی، سید علیرضا (1390)، روابط خارجی ایران از 1320 تا 1357، تهران، قومس.
2. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، سورهی مهر، دفتر انقلاب اسلامی، ج 2، ص 247-245.
3. دهمرده، برات (1383)، دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
4. سند 2/3/66 ب-16 تیر 1374، جعفر شریفامامی: به روایت اسناد ساواک، (1386)، ج 17، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، به نقل از سینا فروزش.
5. عاقلی، باقر (1388)، روزشمار تاریخ ایران، نشر نامک، چاپ هشتم.
6. همو (1380)، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، گفتار و علمی، ج 1.
7. فروزش، سینا (1386)، رجال عصر پهلوی، شریفامامی به روایت اسناد ساواک، کتاب ماه، مرداد، ص 59-53.
8. ماهنامهی الکترونیکی تاریخ معاصر ایران (دوران)، شمارهی 29، اردیبهشت 1387.
9. مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، ص 421.
10. مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام (1370)، مجموعهی سخنرانیهای امام خمینی، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام، جلد دوم.
11. مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران: www.iichs.org
12.Milani, Abbas (2008), Eminent Persians: the men and women who made modern Iran, 1941-1979: in two volumes, Volume 2. Syracuse University Press
* هستی موسوی، پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 1049