09 اسفند 1393
جان فوران دربارهی قیام مردم تبریز علیه سلسلهی پهلوی مینویسد: «در این تظاهرات برای نخستینبار فریاد مرگ بر شاه طنینانداز شد.»
نقش مردم تبریز در انقلابهای دوگانهی معاصر ایران بر هیچکسی پوشیده نیست. مردم آذربایجان با غیرت دینی و ملی خود، در کوران حوادث تاریخی معاصر، نقش سترگی در شکلگیری و پیروزی انقلاب مشروطه و اسلامی ایفا کردند. آنها با ارادهی تاریخساز خود، مقدمات ورود ایران به عصر جدید را فراهم ساختند. یکی از مسائل مهم در دوران قاجاریه، حضور ولیعهد قجری در آذربایجان بود که سبب میشد تعیین بسیاری از سیاستها از تبریز رقم بخورد و اهمیت این منطقه را بیش از پیش آشکار سازد. اما این روند با روی کار آمدن رضاشاه در ایران و در پیش گرفتن سیاست تمرکزگرایی تغییر یافت و سرکوب قیامهای مردمی این منطقه از کشور و سیاستهای تبعیضی علیه مردم آن، رقم زده شد. این روند در دوران محمدرضا پهلوی نیز تداوم یافت؛ بهنحویکه مردم این خطه از کشورمان یکی از ارکان اصلی انقلاب سال 57 بودند.
انقلاب مشروطیت
آنچه در مورد انقلاب مشروطیت میتوان تصریح نمود، این است که خیزش سراسری منتج به انقلاب، روح آزادیخواهی و مشروطهطلبی داشت و هرگز جداییطلبی و خودمختاری را دنبال نمیکرد. هرچند تردید و بیاعتمادی سایهی سنگینی بر سر تحولات پدیدآمده طی این دوران داشت و پژوهشهای سیاسی بعضاً هدفی متفاوت را برای جنبش مشروطهخواهی مردم تبریز ترسیم کردهاند، اما پٌرواضح است که مردم تبریز نقش انقلابی خود را در چارچوب وفاداری به اندیشهی حفظ تمامیت ارضی تعریف میکردند و همواره در پی اصلاح امور در چارچوب حاکمیت ملی بودند؛ هرچند گهگاه نجوای نهچندان رسایی از جداییطلبی پژواک مییافت.
جنبش مشروطه بهعنوان نقطهی عطف و آغاز گذار جامعه و حکومت ایران به سمت مدرنیسم، چه در تدارکات ایدئولوژیک و چه در تدارکات عملی و مادی و چه در بسیج مردمی تا کسب پیروزی، مدیون و مرهون آذریها و آذربایجان بوده است. آذربایجان نخستین گهوارهی فکر تجددخواهی و اصلاحطلبی و مهد پرورش مصلحانی چون عباسمیرزا، قائممقام و امیرکبیر بود. روشنفکران و نویسندگان برجسته و نامداری چون مستشارالدوله، طالبوف و... که نقش شایانی در عقبهی فکری و تئوریک جنبش مشروطه و روند تکوین ناسیونالیسم سیاسی داشتند، از آذربایجان برخاستند.1 به همین دلیل، سید جواد طباطبایی از اصطلاح «مکتب تبریز» برای این نقش و تأثیرگذاری تاریخی یاد میکند.2
در بحبوحهی جنبش مشروطه نیز تبریز، بهعنوان مرکز آذربایجان، نقش بسیار مهمی در شکلگیری و تداوم این جنبش بازی کرد و سپس در دورهی استبداد صغیر نیز تنها شهر ایرانی بود که زیر بار استبداد صغیر نرفت و تن به بازگشت استبداد نداد. حماسهی مقاومت مردم تبریز به رهبری ستارخان در این دوران در بٌعد داخلی حس اعتمادبهنفس ملی ایرانیان را برای ادامهی روند گذار از یک جامعهی عقبمانده به یک ملت پیشرفتهی دموکراتیک، بهنحو شگرفی افزایش داد و در بُعد خارجی نیز نام ایران و ایرانی را بهعنوان ملتی که از هر روی شایستهی آزادی و کرامت است، در جهان بلندآوازه ساخت. در کوران حوادث دورهی اول مشروطه تا دورهی استبداد صغیر، انجمن تبریز، انجمن ایالتی آذربایجان (بهعنوان یکی از نهادهای ملی و مدنی جدید در عرصهی تاریخ سیاسی ایران، درخشید. همچنین به پشتوانهی این انجمن، نمایندگان آذربایجان در مجلس اول شورای ملی ایران نقش درجهاول بازی کردند.3 اما نقش مردم این منطقه از کشورمان در دورهی دوم و فتح تهران پررنگتر و برجستهتر بود و رشادتها و شهادتطلبیهای مردمی سبب گردید انقلاب سریعتر به ثمر بنشیند.
دوران رضاشاه
در دوران سلطنت رضاشاه در ایران، اهمیت آذربایجان رو به افول گذاشت. سیاست تمرکزگرای رضاشاه که در ابتدا با حمایت اقشار روشنفکر و تحولخواه همراه بود، زمینهساز محدودیت و بسته شدن فضای سیاسی کشور را فراهم ساخت. این امر در مورد سپهر سیاست در آذربایجان نیز کاربرد یافت و مجلات گوناگون سعی در پیگیری و تداوم سیاست یکپارچهسازی در این دوران داشتند. مجلات «ایرانشهر» و «آینده» بهترین مثال در این مورد هستند که همواره تلاش میکردند روح وحدت ملی را در برابر پانترکیستها تقویت سازند و سیاست ایرانیسازی را پی بگیرند.
این امر در مورد مسائل اقتصادی نیز مصداق مییافت؛ بهنحویکه رضاشاه سعی در متمرکز ساختن اقتصاد کشور در استانهایی داشت که به مرکز کشور نزدیک بودند و کمتر ادعاهای جداییطلبانه و استقلالخواهانه در مورد آنها مطرح میشد. در دوران سلطنت رضاشاه، آذربایجان کمکم پیشگامی خود را در تجارت از دست داد. با اینکه آذربایجان زمانی دروازهی تجارت ایران با جهان غرب نامیده میشد، در این دوران بهحدی از اهمیت این منطقه کاسته شده بود که آن را انبار غلهی ایران مینامیدند. مشی سیاسی رضاشاه در تمرکز تجارت در تهران، بهاضافهی مشکلاتی که بازرگانان آذربایجانی در رابطهی خود با رژیم تازهتأسیس شوروی در مرزهای شمالی کشور داشتند، از عوامل عمدهی کاهش رونق تجاری این منطقه بود. از سوی دیگر، سیاست صنعتیسازی رژیم نیز کاملاً در جهت اجرای این سیاست و در راستای تأمین منافع رژیم پهلوی و شخص شاه طراحی و برنامهریزی شده بود.
اجرای سیاست صنعتی کردن شاه در مازندران (که خود شاه در آنجا به دنیا آمده بود) و در ایالات مرکزی ایران، در عمل از اولویت برخوردار بود. در نتیجهی این سیاست، اصفهان و مازندران بهعنوان مرکز ثقل صنایع نساجی ایران و تهران بهعنوان قلب تولید صنایع سنگین ایران شناخته شد.
در همین ارتباط، در طی سالهای 1310 تا 1320 از بیست کارخانهی جدیدی که در چهار شهر آذربایجان (تبریز، ارومیه، میاندوآب و مراغه) برپا شد، تنها دو کارخانه از سرمایهگذاری مستقیم دولت برخوردار شدند، درحالیکه در همین بازهی زمانی، حکومت در ایالات مرکزی و شمالی کشور برای بیست کارخانه از 132 کارخانهی تأسیسشده، سرمایهگذاری نموده بود. اتخاذ چنین رویکردهایی توسط رضاشاه سبب گردید مردم منطقهی آذربایجان، ذهنیت تاریخی مثبتی از دوران سلطنت وی در اذهانشان شکل نگیرد و با سقوط حکومت او توسط نیروهای خارجی، مقاومتی از سوی آنان مشاهده نشد.4
بحران آذربایجان
با اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم و کمک به اتحاد جماهیر شوروی از طریق خاک ایران، عملاً پایان سلطنت پهلوی اول رقم زده شد. در این بین، دو عامل عمدهی داخلی و خارجی سبب شد طی سالیان بعد، بحرانهای منطقهی آذربایجان و کردستان پدید آید. از یکسو ضعف و فقدان یک حکومت مرکزی که بتواند مسائل و مشکلات داخلی را مدیریت کند و همچنین تشکیل حکومتهای ناپایدار در این مقطع زمانی و از سوی دیگر، اشغال کشور توسط نیروهای بینالمللی که در پی دستیابی به اهداف و مقاصد خود در ایران بودند و عملاً منافع ملی کشورمان را وقعی نمینهادند، سبب گردید این دو منطقهی کشور با بحران روبهرو گردد.
ماجرا از اینجا آغاز شد که جعفر خلخالی، ملقب به پیشهوری، از تهران کاندیدای انتخابات مجلس گردید و علیرغم پیروزی در انتخابات، اعتبارنامه وی به دلیل داشتن عقیده و مرام مارکسیستی، توسط نمایندگان رد شد. این امر سبب گردید پیشهوری روانهی تبریز گردد و دست به تشکیل فرقهی دموکرات بزند. وی سپس با حزب تودهی آذربایجان وارد مذاکره شد و آنها را نیز با خود همراه کرد. فرقهی دموکرات آذربایجان، اهداف متفاوتی را دنبال میکرد که مهمترین آنها، کسب خودمختاری برای این منطقه در چارچوب حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران بود. آنها علاوه بر این، به دنبال تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تدریس زبان آذری در مدارس آذربایجان، مصرف نیمی از مالیاتهای وصولی در آذربایجان، تأمین آب شهر تبریز، تشکیل قشون خلق آذربایجان، افتتاح آموزشگاههای عالی پلیس در تبریز و تشکیل دادگاه صحرایی بودند.5
آنها مادامی که از حمایت نیروهای اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بودند، توانستند حاکمیت خود را بر مناطق آذربایجان و زنجان اعمال کنند. به عبارت دیگر، حکومت مرکزی ایران که با ضعف و فقدان ثبات دستوپنجه نرم میکرد، نمیتوانست در برابر این وضعیت بغرنج و پیچیدهی داخلی بهصورت عملی کاری از پیش برد. نمود عینی این مسئله در مقابلهای که ارتش انجام داد، به بهترین وجه دیده میشود. آنها علیرغم برخی از صداهای داخلی مبنی بر حلوفصل مسئله از طریق گفتوگو، به سمت آذربایجان لشکرکشی کردند که در قزوین توسط نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی متوقف شدند. اما دیری نپایید که با به دست گرفتن پست نخستوزیری توسط قوام و سفر وی به اتحاد جماهیر شوروی و قول امضای قرارداد قوام-سادچیکف که امتیاز نفت شمال را برای آنها در پی داشت، نیروهای شوروی خاک کشور را ترک کردند و سرانجام ارتش توانست بر این غائلهی داخلی فائق آید.6
پس از فتح تبریز توسط ارتش مرکزی، فجایع بیشماری توسط آنها رقم خورد که بیشک نقش تأثیرگذاری در سالهای بعد و بهویژه مبارزات مردمی منطقه علیه رژیم پهلوی داشت. در واقع اعدامهایی که بدون انجام هیچگونه روال قضایی صورت میگرفت، سبب گردید ذهنیت منفی و تاریک مردم آذربایجان نسبت به رژیم پهلوی تشدید شود و اثرات خود را در خواست انقلابی مردم برای سرنگونی سلطنت پهلوی بگذارد.
قیام چهلم قم
بیشک سرآغاز و نقطهی عطف رویدادهایی که به انقلاب اسلامی سال 1357 منتهی شد را باید در مقالهی توهینآمیزی جست که در روزنامهی اطلاعات در 17 دیماه 1356 منتشر شد و مطالب توهینآمیزی را به امام راحل و روحانیت نسبت داده بود. در پی انتشار این مطلب، طی برگزاری تظاهرات اعتراضآمیزی، طلاب و روحانیون حوزههای علمیه و کسبهی بازار خواستار عذرخواهی علنی حکومت شدند که این تظاهرات به خشونت و درگیری و کشته شدن تعدادی از روحانیون و طلاب منجر شد. با فرارسیدن چهلم شهدای قم، تظاهرات اعتراضی آرامی در شهرهای گوناگون کشور صورت گرفت.
در طول تاریخ ایران، تبریز همیشه بهعنوان یکی از مذهبیترین شهرهای ایران شناخته شده و مردم آذری بهعنوان شاخصترین پیروان ائمه و روحانیت مطرح بودهاند. کشتار مردم قم در کنار اجحافی که طی چند دهه از سوی خاندان پهلوی به این شهر شده بود، باعث خیزش آذریها شد. در تبریز تظاهرات مردم با تیراندازی یک افسر پلیس به یک دانشجوی جوان و به قتل رساندن او، به خشونت گرایید. تظاهرکنندگان خشمگین بهسوی شهربانی به راه افتادند و چون دریافتند که تیراندازی در کار نیست، بیشتر نقاط شهر را تصرف کردند.
به کلانتریها و دفاتر حزب رستاخیز یورش بردند، بدین جهت که نماد حکومت پهلوی بودند. به هتلهای لوکس آسیب رساندند، زیرا محلی برای خوشگذرانیهای ثروتمندان داخلی و خارجی بودند. سینماها را تخریب کردند، زیرا نمایشدهندهی فیلمهای مستهجن و غیراخلاقی داخلی و خارجی بودند و تا حدودی به بانکها آسیب زدند، بهخاطر گرفتن سودهایی با کارمزد بالا که رباخواری را ترویج میکرد. البته در این بین، بانکهای کوچک متعلق به کسبهی بازار، از تعرض مصون ماند.
نکتهی جالب در این مورد این است که یکی از شاهدان عینی ماجرا، نقل میکند که کوچکترین دزدی از بانکها و مؤسسات مالی صورت نگرفت و این امر بهوضوح از روحیهی انقلابی مردم تبریز و اهداف و ارزشهایشان حکایت دارد. شورش تبریز دو روز به طول انجامید و فقط با دخالت نیروهای نظامی امدادی، شامل تانکها، هلیکوپتر و زرهپوش فرونشست.7 در آمار ساواک چنین آمده است: 581 نفر دستگیر، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمی شدند. 3 دستگاه تانک، 2 سینما، یک هتل، کاخ جوانان، حزب رستاخیز و تعدادی اتومبیل شخصی و دولتی به آتش کشیده شدند.8
جان فوران یکی از نظریهپردازان تاریخ معاصر ایران و نویسندهی کتاب «مقاومت شکننده» در همین ارتباط میگوید: «در این تظاهرات برای نخستینبار فریاد مرگ بر شاه طنینانداز شد.»9 بدینترتیب شاهد موجی دومینووار از خیزشهای انقلابی مردم بودیم که با فرارسیدن چهلم هر کشتار، تشدید میشد. این مسئله سبب گردید رژیم پهلوی راههای گوناگون را برای حفظ سلطنت در پیش گیرد، اما هیچکدام از این نقشهها کارگر نیفتاد و در نهایت، انقلاب اسلامی با دارایت و رهبری امام راحل به پیروزی دست یافت.
پینوشتها
1. داریوش رحمانیان، آذربایجان، مشروطه و ناسیونالیسم ایرانی، پرتال جامع علوم انسانی، پژوهشکدهی علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 3 و 2.
2. سید مطهره حسینی، نقش منطقهی آذربایجان در انقلاب مشروطه، فصلنامهی سیاست، دورهی 41، شمارهی 3، پاییز 90، ص 86.
3. تورج اتابکی، آذربایجان در ایران معاصر، ترجمهی محمدکریم اشراق، چاپ اول، تهران، انتشارات توس، ص 72 و 71.
4. همان، ص 72.
5. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1357-1320)، چاپ اول، انتشارات روزنه، 1380، تهران، ص 81.
6. همان.
7. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی حسن شمسآوری و دیگران، تهران، نشر مرکز، 1382، ص4 68
8. قیام مردم تبریز در چهلم فاجعهی قم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://www.irdc.ir/fa/calendar/86/default.aspx
9. مقاومت شکننده، جان فوران، ترجمهی احمد تدین، مؤسسهی انتشاراتی رسا، تهران، ص 560.
* محمدجواد سلطانی، پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 999