25 فروردین 1394
روز 23 اسفند 1340 آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی پرچمدار مبارزه با استعمار انگلیس در عراق و ایران، در سن 76 سالگی دارفانی را وداع گفت.
آیت الله کاشانی در 1264 خورشیدی دیده به جهان گشود. پدرش، آیت الله حاج سید مصطفی کاشانی، از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال 1280 ش. از ایران به نجف اشرف هجرت کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت. سید ابوالقاسم که در این هنگام، جوانی شانزده ساله بود ـ همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آن جا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و آیت الله آخوند خراسانی شرکت جست. او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوری که در 25 سالگی به درجه اجتهاد دست یافت و بزرگانی مانند آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی، آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی و آیت الله صدر در نوشتههای خود، مقام علمیاش را با القابی نظیر «شکافنده دریای علم»، «کلید در گنجهای دقیق» و... ستودند و آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، تقلید از وی را تأیید مینمود.[۱]
او از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقهای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. آیت الله کاشانی در نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیمگیری و تنظیم اعلامیهها یاری میداد. در جنگ جهانی اول ـ که نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای عراق از جمله «فاو» و «بصره» را اشغال کرده بودند، آیت الله کاشانی به دلیل جوان بودن و پرشورتربودن، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگهای چریکی و پی در پی، نیروهای دشمن را در منطقه «کوت العماره» زمینگیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به کمک دولت عثمانی، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.
انقلاب 1920 عراق
او در این انقلاب نقشی یگانه داشت، آیت الله کاشانی به منظور آماده کردن مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به کاظمین رفت و آن جا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید. با آغاز فعالیتهای ضداستعماریش، علمای بزرگی چون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامههایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن، عمدهای از سران عشایر نیز به تأیید حرکت او پرداختند. پس از آن که راههای مسالمت آمیز برای استقلال عراق به نتیجه نرسید، آیت الله کاشانی عدهای از علمای حوزه، بزرگان عشایر و سران عرب را در پانزدهم شعبان 1338 ق. به منزل خود در کربلا فراخواند. و مسأله قیام مسلحانه بر ضداستعمار انگلیس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان، مسأله را با آیت الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند. با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی، آقای کاشانی از آیت الله شیرازی فتوای جهاد گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.[۲] پس از شکست انقلاب عراق، او به تقاضای عدهای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه استعمار انگلیس، عازم ایران گردید و بعد از چند روز توقف در شهر قم، در سیام بهمن 1299 وارد تهران شد.
انتقام جوئی استعمار
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس که از مبارزات آیت الله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانیها، تصمیم به دستگیریاش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در خرداد 1322 چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش ناکام ماندند. آیت الله کاشانی به ناچار مخفی گردد. کاشانی مدت یک سال، مخفیانه به مبارزهاش ادامه داد تا این که انگلیسیها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) باخبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود این که وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسیها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل گردید. سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سختترین شرایط، در 24 مرداد 1324 آزاد گشت و روز جمعه، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.[۳]
مخالفت با دولت قوام
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزیر (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمایشی برگزار کند. مجاهد نستوه که چندین ماه از آزادیاش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در تهران، عازم مشهد شد و در شهرهای مسیرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه میکرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیر ماه 1325 در بین راه شاهرود ـ مشهد دستگیر کرده و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود. آیت الله کاشانی یک سال در تبعید بسر میبرد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در 21 خرداد 1326 آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت. شاه ایران پس از قوام، عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار، را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327 یعنی روزی که قرار بود، هژیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فراخواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونهای عدهای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.
تبعید به لبنان
مخالفتهای آیت الله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی، او را از ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژیر آیت الله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید کردند. او در تبعیدگاه بیروت نیز از آن چه که در ایران میگذشت، غافل نبود و در اعلامیههایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه میداد.[۴] سرانجام اعلامیهها مؤثر افتاد و آیت الله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأی لازم را بدست آوردند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب کرد. مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد و به هیأت ننگین او خاتمه داد. از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم، منصور الملک، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف، از آیت الله کاشانی عذرخواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد 1329 به وطنش برگشت.
مبارزه با رزم آرا
سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر 1329 به مقام نخست وزیری رسید. روحانی مجاهد که هدف روی کارآمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه کرد. به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند. آیت الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد نفت در مجلس، اعلامیهای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.[۵] اما رزم آرا با گستاخی تمام و بیاعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت جنوب پافشاری میکرد و با بیشرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت، اهانت نمود. سرانجام رزمآرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان اسلام) از پای درآمد و پرونده خیانتش بسته شد.
او در برداشتن آخرین گامها برای ملی کردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد. وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسهای اضطراری فراخواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین میکنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید. از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از اسلام و مخالفت را دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.
جلوه های معنوی و اخلاقی آیت اللّه کاشانی
از سخنانی که دانشمندان بزرگ اسلامی در ستایش از مقام معنوی و اخلاقی آیت اللّه سیدابوالقاسم کاشانی گفته و وی را ستوده اند به خوبی مقام والا و شخصیت عظیم علمی، اخلاقی و معنوی او معلوم می شود. زندگی نامه و تاریخ روشن و سراسر افتخار این عالم سپیدسیرت و مبارز نیز خود گواهی صادق بر این مطلب است. آیت اللّه کاشانی در زهد و تقوا، طهارت، تعالی روح، دانش و حکمت و اخلاص و پاکی نیت به درجه ای رسیده بود که مورد اطمینان و محبوب عام و خاص بود. به گونه ای که دیگران در همان دیدار و برخورد نخست شیفته اخلاق پیامبرگونه او می شدند و مهر و محبت او در دل های پاک و باصفا جای می گرفت. وی در مجلس و جمع یاران، همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّ بزرگوارش، بود. بدون توجه به این که محلی خاص را در جمع دوستان و دیگران به خود اختصاص دهد بالا و پایین مجلس برای او یکسان بود.
ملی شدن صنعت نفت
پس از ترور رزمآرا هیچ کس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس، در 24 اسفند 1339، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیت الله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست. حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت 1330 به نخست وزیری رسید و آیت الله کاشانی در حمایت از او اعلام دشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد کرد. او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کارشکنیها و تهدیدهای انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنیهای انگلیس در همدستی آمریکا با وی، آگاه کرد.[۶] همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کمبود بودجه دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه کرد، آیت الله کاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.[۷]
پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران، مجاهد نستوه با شجاعتی حسینی، از اعلام جهاد سخن به میان آورد و گفت: اگر انگلیسیها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را برای آن ها به جهنم تبدیل میکند.[۸] در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.
توجه به جهان اسلام
آیت الله کاشانی هیچ گاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از این رو در سال 1326 ش. که تأسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیهای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی، مصر و فلسطین اشاره کرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیستهای مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشهکن کردن این غده سرطانی بکار گیرند.[۹] او مردم ایران را به تظاهرات بر ضداسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دی ماه 1326، بیش از سیهزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند. وی در سیام اردیبهشت 1327 بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضداسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهرکنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آن ها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از احکام اسلام دانست.[۱۰]
آیت الله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان، مورد حمایت قرار و در بحران کانال سوئز، پیامبر تأییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاریهایشان برپا کرد. او در جریان مبارزه مردم مسلمان تونس برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه، بیانیهای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به برقراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس، بیان داشت. و وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.[۱۱]
آیت الله کاشانی در سال 1331 ش. پس از بازگشت از مراسم حج، نامهای به تمام کشورهای اسلامی فرستاد و از آن ها خواست برای شرکت در کنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام، نمایندگانی به ایران بفرستند.[۱۲] این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران میرسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به کمک جیرهخواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیت الله کاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمههای مخالفت با تشکیل کنگره، از حلقومهای مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.
نخست وزیری چهار روزه
دکتر مصدق در 25/4/1331 نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد. شاه نیز با اشاره انگلیس، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفتهاش یاری دهد. در فضایی که کسی جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیت الله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوههای قوام، یک بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت و ضمن اعلامیهای اظهار داشت: «...احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید رسماً اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آن ها در بدست آوردن سیطره گذشته محال است...».[۱۳]
به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤثر نیفتاد، از این رو قوام در شب 29 تیرماه 1331 حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد. فردای آن شب که مأموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری هم چون نگینی در میان گرفته بودند. در این هنگام، آیت الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که: روی کار آمدن قوام، زیر نظر انگلیسیها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر قوام تا 48 ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود کفن میپوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حرکت او را سرنگون خواهم کرد.[۱۴] پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیریاش چهار روز بیشتر طول نکشید. به این ترتیب دکتر مصدق بعد از پنج روز خانهنشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.
منزوی کردن آیت الله کاشانی
در این هنگام استعمار انگلیس برای ضربهزدن به جبهه انقلابیون، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق، خانه آیت الله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.[۱۵] با این حال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد در روز 27 مرداد 1332 نامهای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد.[۱۶] ولی با تأسف در اثر بیتوجهی، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا[۱۷]، در روز 28 مرداد 1332 سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچ گونه مقاومت شایستهای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سالها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت.
خروشی دیگر
زاهدی پس از به قدرت رسیدن، امینی را به منظور امضای قرار دادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانیهای نفتی انگلیس، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود. در این هنگام آیت الله با فریادی حسینی، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیهای، مردم را از خیانتهای زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد[۱۸] درباره رابطه با انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب کنند.[۱۹] او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس، شبنامهای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامهای به دبیر کل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ایران، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.[۲۰]
تا مرز شهادت
در سال 1334 ش. شاه برای این که در پیوستن به پیمان «سنتو» مشکلی از جانبِ کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دی ماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند. آن گاه وی را پس از شکنجههای بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت، به ویژه آیت الله بروجردی، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش کردند. سرانجام روحانی مجاهد با دلی پرخون از شکست نهضت و برقراری دوباره حکومت فساد، در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فروبست و پیکرش تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تشییع گردید و بین مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.
پانویس
1 - نگاهی به تاریخ انقلاب 1920 عراق، محمد صادقی، ص 130.
2 - همان، ص 40ـ89.
3 - مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شمار 8، ص 62.
4 - زندگینامه آیت الله کاشانی، سید محمد موسی، نشر بشیر، ص 14ـ18.
5 - همان، ص 27ـ31.
6 - همان، ص 44ـ46.
7 - روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، دارالفکر، ص 154.
8 - ایران کوه آتشفشان، محمد حسنین هیکل، ترجمه سید محمد اصفیایی، دفتر نشریه عادیات، ص 97 و 98.
9 - ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سید جلال الدین مدنی، ص 18 و 19.
10 - همان، ص 20ـ23.
11 - مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیت الله کاشانی، م.دهنوی، چاپ اول، ج 2، ص 123.
12 - ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص 70ـ73.
13 - چهره حقیقی مصدق السلطنه، سید حسن آیت، دفتر انتشارات اسلامی، ص 211 و 212.
14 - زندگینامه آیت الله کاشانی، ص 61ـ66؛ وقایع سی تیر 1331، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 193.
15 - ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص 81 و 82.
16 - چهره حقیقی مصدق السلطنه، ص 219.
17 - همان، ص 220.
18 - روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 46ـ49.
19 - همان، ص 40 و 41.
20 - همان، ص 41 و 194ـ197.
منبع: سایت دانشنامه اسلامی
منبع بازنشر: سایت جامجم ایام
تعداد بازدید: 1064