29 فروردین 1394
پرویز برادر مهدی بوشهری شوهر سوم اشرف پهلوی و پسر سناتور جواد بوشهری بود. پرویز بوشهری در فرانسه بزرگ شده بود و ظاهراً از آن خُلهای روزگار بشمار میرفت و گاه دست به چنان كارهای دیوانهواری میزد كه در جمع دوستان فرح اسمش را «زنجیری» گذاشته بودند. پرویز بوشهری به كار داد و ستد آن هم در شكل زد و بند آن شركت داشت و به قول معروف هر جا كه بوی پول میآمد حاضر و آماده بود، در مناقصهها، در صادرات و واردات و در هر كار نان و آبدار دیگر دستش در كار بود. خلاصه كلام در تجارت و داد و ستد منحصر به یك رشته واحد نبود و آنقدر سر و كلهاش در همه جا پیدا میشد كه این اواخر سر و صدای هویدا هم درآمده بود و بوسیله یكی از دوستان نزدیك پیغام شفاهی، ودر عین حال ملتمسانه، داده بود كه شما را به خدا به این پرویز بگوئید كه تكلیفش را روشن كند و اینقدر در همه جا حاضر نباشد و اقلاً حوزه فعالیت تجاری و اقتصادیاش را به یكی دو سه تا كار منحصر كند تا ما هم تكلیف كار خودمان را بفهمیم. در اینجا برای اینكه از شیوة كار پرویز بوشهری نمونه بدهم، ماجرای اختلافی را كه با فلیكس آقایان بر سر واردات شكر پیدا كرد بازگو میكنم.
جریان از این قرار بود كه فلیكس آقایان رئیس فدراسیون اسكی، و یكی از دوستان نزدیك شاه، در كار واردات شكر دست داشت و وزارت بازرگانی هم طبعاً به علت موقعیتی كه داشت همراهیهای لازم را با او میكرد و سالها واردات شكر به كشور با نظر و بدست «آقایان» صورت میگرفت و او نفع خودش را میبرد و مسئلهای هم نبود. اما از آنجا كه پرویز بوشهری هر جا كه بوی منفعت استشمام میشد حاضر بود، میل كرد كه در این كار هم وارد شود اما به سد فلیكس آقایان برخورد. با اینهمه او دست بردار نشد و بخصوص كه در اینكار شاپور ریپورتر نیز با او همراه بود و بدین ترتیب دو فرد با نفوذ از حلقه دوستان خصوصی دربار شاخ به شاخ شدند. در آن هنگام مهدوی وزیر بازرگانی بود و ماحصل مبارزه این دو نفر این شد كه بعضی از اسرار پشت پرده مربوط به واردات شكر از پرده بیرون افتاد و كار به بازرسی و تهیه گزارش رسید. نتیجه این كه، مهدی وزیر بازرگانی و دو تن از معاونین اودر مظان اتهام به سوء استفاده قرار گرفتند. اما چون كسی زورش به فلیكس آقایان و پرویز بوشهری، كه عاملان اصلی بخور بخور بودند نمیرسید، دو تن از معاونین وزارت بازرگانی را دراز كردند واز كار بر كناركردند و پرونده هم برایشان تشكیل دادند و مهدوی هم از وزارت بازرگانی كنار گذاشته شد. منتها چون او با هویدا مناسبات نزدیك داشت و هویدا هم خودش میدانست كه كار از كجا آب میخورد و دست چه كسانی در ماجراست او را به عنوان وزیر مشاور به نخستوزیری برد. و چون همان هنگام شاه سپهبد حجت رئیس سازمان تربیت بدنی را به علت عدم توفیق تیمهای ورزشی ایران در المپیك كانادا مورد غضب قرار داده بود و دستور انحلال سازمان ورزش را داده بود، مهدوی را كه از ورزش و ورزشكاری هیچ اطلاعی نداشت، سرپرست سازمان منحل شده تربیت بدنی كردند كه به عنوان چرخ پنجم فعلاً انجام وظیفه كند.
به خاطرم هست در جریان غوغای شكر كه مقارن با مبارزه با گرانفروشی هم بود یك روز به مهدوی وزیر بازرگانی گفتم با این شیوه مبارزه با گرانفروشی كه فقط كاسب جزء را نقره داغ میكنید، كار مبارزه با گرانفروشی و جلوگیری از بازار سیاه به جایی نمیرسد و ممكن است حتی حكومت هم سقوط كند. مهدوی در جوابم گفت اگر حكومت سقوط كرد مرا اعدام كنید! گفتم وقتی حكومت سقوط كرد اعدام شما به چه درد میخورد و عجبا كه حداقل بخشی از پیشبینی من درست از آب درآمد و اگر چه حكومت سقوط نكرد اما خود مهدوی سقوط كرد و موقعیت شغلی و اعتبارش را به كلی از دست داد، چرا كه پیش از این ماجرا مهدوی نه تنها وزیر مقتدر كابینه به شمار میرفت بلكه به عنوان قائم مقام حزب رستاخیز از چهرههای حساس و با قدرت روز به شمار میآمد كه همه آن موقعیتها را یك جا از دست داد. منظور اینكه درگیری دو تن از افراد با نفوذ دوستان حلقه خصوصی شاه و فرح پیامدهایی به دنبال داشت كه در آن روزها مردم نمیدانستند منشاء این خبرها و حوادث در كجاست.
گفتنی است تا سال 1350 انحصار خرید شکر ایران در دست دکتر فلیکس آقایان رئیس شبکه مهیب مافیای ایران و عضو هیات مدیره مافیای بین المللی بود که این معامله را از طریق برخی کمپانیهای فرانسوی ترتیب می داد. در سال 1351 شاپور ریپورتر که از نقش شامخ خود در دولت بریتانیا مغرور شده بود بر این معامله چنگ انداخت و با دلالی خود قرارداد شکر ایران را با یک شرکت انگلیسی ، احتمالاً بدون موافقت شاه منعقد نمود . فلیکس آقایان از این حادثه به خشم آمد و با دسیسه او گزارش قرارداد فوق به عنوان یک معامله تقلب آمیز منتشر شد. در پی این واقعه شاپور جی نزد فردوست رفت و فساد اطرافیان شاه را متذکر شد و تهدید خود را دال بر انتشار اسناد تاسیس سلسله پهلوی توسط اینتلیجنت سرویس و فساد دربار ایران به اطلاع رسانید . مدت کوتاهی بعد در زمستان 1351 هوشنگ دولوی قاجار عامل مافیای ایران به جرم حمل مواد مخدر در سوئیس دستگیر شد و مطبوعات غرب افشاگریهای گسترده ای را در باره سلطه مافیا بر دربار ایران آغاز کردند که در آن زمان غیر مترقبه و عجیب بود. محمدرضا پهلوی وحشتزده و مرعوب، تسلیم شد و با وساطت لرد روچیلد مقرر شد که شاپور جی متن کامل خاطرات پدرش را منتشر نکند.
منابع :
- پس از سقوط ، سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی ، خاطرات احمد علی مسعود انصاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، تهران، بهار 1385 ، ص 54 تا 56
- فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج 2 ، ص 194
منبع: نشریه الکترونیکی دوران
تعداد بازدید: 1270