29 فروردین 1394
در خاطرات آیرون ساید هست که ما چند دور با رضاخان صحبت کردیم و تضمینهای مشخصی از او گرفتیم و در خاطرات جانشین آیرون ساید، اسمایس، این شرایط و تضمینها ذکر شده و بهعنوان مثال یکی از مصادیق آن این بوده است که کودتاچیان احمدشاه را خلع نکنند و یا اینکه منافع انگلیسیها را به خطر نیندازند.
کودتای سوم اسفند 1299 که با رهبری سفارت انگلستان و بهرهگیری از امکانات این کشور نظیر تأمین بودجهی مالی از سوی بانک شاهنشاهی انگلستان توسط سیدضیا و رضاخان میرپنج به وقوع پیوست را میتوان نتیجهی شکست نهضت مشروطه دانست. کودتایی که موجب شد تا حرکت مردمی ایران، که به رهبری علما علیه استبداد شکل گرفته بود، شکست بخورد و فردی مانند رضاخان که مجری سیاستهای انگلستان بود به سلطنت برسد.
در خصوص اینکه چرا انگلیس در آن زمان ترجیح داد شخصی مانند رضاخان به حکومت برسد، تاکنون نظرات مختلفی مطرح شده است، اما تمامی آنها بر روی این مسئله که بعد از روی کار آمدن کمونیستها در شوروی دولت انگلیس ترجیح میداد در ایران حکومتی روی کار بیاید که بتواند تمامیت ارضی کشور را حفظ و از نفوذ شوروی به ایران جلوگیری کند، اتفاقنظر دارند.
علاوه بر این، باید در نظر داشت که در آن زمان، ایران اولین تولیدکنندهی نفت در خاورمیانه بود و هرگونه کاهش نفوذ انگلیس در ایران باعث میشد تا منافع نفتی این کشور در خطر قرار بگیرد. همچنین ایران بهمنزلهی دروازهی هندوستان نیز محسوب میشد. بر این اساس، اگر شوروی میتوانست در ایران دولت دستنشانده روی کار آورد، این بهمنزلهی تهدید جدی منافع انگلیس در خاورمیانه محسوب میشد. به همین دلیل، این کشور سعی کرد تا با روی کار آوردن شخصی مانند رضاخان، بتواند زمینهی ادامهی سلطهی خود در منطقه را فراهم کند.
با این حال، این سؤال وجود دارد که آیا انگلیسی بودن کودتای سوم اسفند تنها نظر ایرانیها و یا غیرانگلیسیهاست یا اینکه انگلیسیها هم بر این نظر صحه گذاشته و دخالت خود را در این کودتا تأیید میکنند؟ این سؤالی است که در این نوشتار، درصدد پاسخ به آن هستیم.
در بهمن 1299، وضعیت ایران با توجه به حضور نیروهای روس در شمال کشور و قیام محمد خیابانی بهگونهای بود که انگلستان هرلحظه انتظار سقوط تهران را داشت. در واقع در آن زمان، نیروهای قزاق که در شمال در مواجهه با نظامیان ارتش سرخ شکست خورده بودند، به دهکدهای در اطراف قزوین عقبنشینی کردند. در آن زمان، مقرر بود تا ارتش انگلیس تا اواسط فروردین 1300 ایران را ترک کند. با این حال، آنها آگاه بودند که ترک ایران بدون اینکه زمینههای تداوم تسلط بر این کشور را فراهم کنند، بهمنزلهی تسلیم ایران به شوروی است.
در این رابطه، سرپرسی کاکس، کمیسر مالی انگلیس در بغداد، در بهمن 1299، در تلگرافی به وزیر امور هندوستان در کابینهی انگلستان و ارسال رونوشت آن به سفارت بریتانیا در تهران، تأکید کرد که «باید درصدد شناسایی افرادی در ایران باشیم تا بتوانیم این کشور را همچنان تحت نفوذ خود نگه داریم. این افراد باید بتوانند با به دست گرفت قدرت در ایران، همچنان منافع انگلیس را حفظ کنند.»(1)
در این زمان، خطمشی سرپرسی کاکس، حفظ تمامیت ارضی ایران به کمک نیروهایی بود که همکاری با انگلیس را میپذیرفتند. اجرای این خطمشی، منافع بیشتری برای انگلیس نسبت به حضور مستقیم در ایران داشت؛ چراکه هم بهانهی دخالت در ایران را از شوروی میگرفت و هم به افرادی که از سوی انگلیس بهصورت غیرمستقیم به حکومت میرسیدند، ظاهری ملی میداد.
در همین زمان نرمن، سفیر انگلیس در ایران، در پاسخ به تلگراف کاکس به کروزن نوشت: «من در حال حاضر سرگرم گردآوری عناصری هستم که سرپرسی کاکس پیشنهاد کرده است تا بتوانند منافع انگلیس در ایران را حفظ کنند.»(2) اتخاذ این خطمشی باعث شد تا ابتدا انگلیس سعی کند تا لشکر قزاق را سروسامان داده و بعد درصدد باشد تا از بین افسران قزاق، شخصی را بهمنظور اجرای سیاستهای خود پیدا کند.
براساس شواهد تاریخی، نرمن از طریق اردشیر جی، یکی از عوامل انگلیس در ایران، با رضاخان آشنا میشود و او را همان شخص مورد نظر خود مییابد. این مسئله موجب میشود تا نرمان، سیدضیا را که از عوامل انگلیس بود، با رضاخان آشنا و زمینهی همکاری این دو را فراهم کند. موضوعی که باعث میشود تا این دو فرد با کمک دولت انگلیس، کودتای 3 اسفندماه را شکل دهند.
در اینخصوص، حسین فردوست در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» مینویسند: «شاپور جی روزی کتاب محرمانهای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود که نایبالسلطنهی انگلیس در هندوستان میخواست فرد مناسبی را برای ادارهی ایران پیدا کند و به دستور او، پدر شاپور جی این فرد که رضاخان بود را پیدا و به نایبالسلطنه معرفی کرد. شاپور جی منظورش این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شده است.»(3)
فرد دیگری که در کودتای 3 اسفند نقش داشت اسمارت، دبیر دوم سفارت انگلیس بود. در اینخصوص، ملکالشعرای بهار مدعی است که قبل از کودتا، اسمارت پیش او رفته و از وی در خصوص روی کار آمدن یک دولت قوی و دیکتاتور در ایران، نظرخواهی کرده است.(4)
سرادموند آیرنساید، ژنرال ارتش بریتانیا که وظیفهی خارج کردن ارتش انگلیس از ایران را داشت، از افرادی است که در کودتای 3 اسفند نقش داشته است. او در خاطراتش، صریحاً از نقش خود در برکناری فرماندهی روسی قزاقخانه که مانع تسلط انگلیسیها بر قزاقخانه بود و گماردن رضاخان بهجای وی صحبت میکند.
آیرون ساید پس از شرحی در ستایش از رضاخان مینویسد: «شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بیهیچ دردسری، این کشور را ترک گوییم.» آیرون ساید در بخش دیگری از دفتر یادداشتش مینویسد: «تصور میکنم همه قبول دارند که من کودتا را مهیا کردهام. دقیقاً میتوان گفت که من کودتا کردم.»
در خاطرات آیرون ساید هست که ما چند دور با رضاخان صحبت کردیم و تضمینهای مشخصی از او گرفتیم و در خاطرات جانشین آیرون ساید، اسمایس، این شرایط و تضمینها ذکر شده و بهعنوان مثال، یکی از مصادیق آن این بوده است که کودتاچیان احمدشاه را خلع نکنند و یا اینکه منافع انگلیسیها را به خطر نیندازند. در نهایت، آیرون ساید، اسمایس، سرهنگ باقرخان و رضاخان در گراند هتل قزوین، بر سر کودتا توافق کردند.(5)
در آخرین گفتوگویی که بین رضاخان و آیرون ساید صورت گرفت، آیرون ساید حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد که قدرت را در تهران به دست گیرد: وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسیها از ایران آنها را مورد حمله قرار ندهد و دیگر اینکه برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد. آیرون ساید مینویسد رضاخان در مورد هر دو خواستهی من، قول قاطعانه داد که طبق میل ما عمل نماید.(6)
عصر روزی که کودتا به وقوع پیوست، سرتیپ هیک از سفارت بریتانیا، به فرماندهی سوئدی ژاندارمری تهران گوشزد کرد مقاومت در برابر قزاقان بیفایده است و روز بعد از وقوع کودتا، هرمن نورمن وزیر مختار بریتانیا که در قبل از کودتا در جریان کودتا بود، به احمدشاه توصیه کرد به خواست کودتاگران تن دردهد. بعد از وقوع کودتا، نرمن به دولت متبوع خود توصیه کرد از رژیم جدید حمایت کند، زیرا برای منافع بریتانیا مناسبترین دولتی است که میتوانست پدید آید.
در نهایت شاید یکی از قابل استنادترین سندهای تاریخی در خصوص نقش انگلیسیها در روی کار آمدن رضاخان را میتوان کنفرانس سران متفقین در جنگ جهانی دوم در ایران دانست. در آنجا وقتی که بحث در خصوص چرایی برکناری رضاخان مطرح میشود، چرچیل و روزولت چنین گفتهاند: خودمان او را آوردیم و خودمان او را برداشتیم.
مروری بر خاطرات و اظهارنظر مسئولان سفارت انگلیس در ایران و همچنین مسئولان وزارت خارجهی این کشور در زمان کودتای 3 اسفند 1299 بهخوبی نشان میدهد که این کشور از اینکه در روی کار آمدن رضاخان نقش داشته، هراسی ندارد؛ بهطوریکه بارها و بارها بر این نکته تأکید کردهاند که منافع انگلستان در آن زمان ایجاب میکرده تا شخص دستنشاندهای را مانند رضاخان بر سر کار بیاورند تا ضمن اینکه بتواند جلوی خطر افزایش نفوذ شوروی در ایران را بگیرد، از طرفی دیگر بتواند تداوم سرازیر شدن منابع و ثروت ایران به انگلستان را تضمین کند. به عبارتی دولتمردان آن زمان انگلیس از آنجا که فکر میکردند این کار را در راستای حفظ منافع کشورشان انجام میدهند، نه تنها درصدد پنهان کردن آن برنیامدند، بلکه بهنوعی به اینکه موجب شدند تا حکومت در ایران به دست رضاخان بیفتد، افتخار میکردند.
پینوشتها
1. وحید سینایی، دولت مطلقه و نظامیان در ایران، نشر کویر، 1384، ص 146.
2. سهراب اسدی تویسرکانی، صعود و فرود پهلویها، ج 1، 1385، ص 35.
3. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، چاپ چهارم، 1371، ج 1، ص 81.
4. سیروس غنی، ایران و برآمدن رضاخان، ترجمهی کامشاد، ص 134.
5. امیل، لوسوئر، زمینهچینیهای انگلیس برای کودتا، ترجمهی ولیالله شادان، اساطیر، 1373، ص 143.
6. همان، ص 146.
* سید محسن موسویزاده، پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: سایت برهان
تعداد بازدید: 1206