30 فروردین 1394
مخالفان رژیم پهلوی طیف گستردهای بودند كه هر یك در مبارزه با حكومت مشی ویژهای در پیش گرفتند. با این احوال در مبحث حاضر صرفاً كارنامه سیاسی و مبارزاتی تشكلهایی مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهد گرفت كه در مخالفت با حكومت از روشهای مسالمتآمیز پیروی كردند. روحانیون و علما كه از مهمترین مخالفان سیاسی حكومت محسوب میشدند نیز در چارچوب همین دسته طبقهبندی میشوند، اما به دلیل گستره وسیع مبارزات آنان، كارنامه سیاسیشان در فصل گذشته، به طور مستقل بررسی شد. در این مقاله، پس از بررسی مختصری از وضعیت استبداد داخلی و روش ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی، تسلط این سازمان بر دستگاه قضایی شرح داده شده و برخی گروههای سیاسی بررسی شدهاند. گروههایی كه در این مبحث نامی از آنها برده شده، عبارتند از: نهضت آزادی ایران، جبهه ملی، كانون نویسندگان، حزب زحمتكشان ملت ایران، جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران (حزب نیروی سوم)، حزب ایران، حزب ملت ایران، عوامل بحرانساز در كردستان، گروه نیكخواه، سندیكاهای كارگری و حزب توده.
استبداد فزاینده
از جمله مهمترین ویژگیهای نظام سیاسی حاكم بر كشور، از نخستین سالهای دهة 1340ش، گرایش روزافزون شاه به استبداد بیشتر و ایجاد انسداد سیاسی و به تبع آن از میان برداشتن مخالفان و منتقدان مسالمتجوی سیاسی بود. در این میان ساواك بیش از هر ابزار دیگری میتوانست بر این خوی ناصواب و غیراصولی حكومت كه از پشتیبانی حامیان خارجی خود (و بهویژه امریكا) نیز سود میبرد، پاسخ مساعد دهد. رژیم آشكارا نشان داده بود كه از مردم فاصله گرفته و برای بقا و ادامه حیات خود، جز بهرهگیری از سیاست سركوب و نادیده گرفتن حقوق مخالفان، مشی دیگری پیش روی خود نمیبیند. رژیم حتی خود را به اجرای كمترین بخش از قانون اساسی مشروطیت و اجرای دیگر قوانین موضوعه مقید نمیدانست و حفظ و تكریم حقوق اساسی مردم ایران به ندرت برای حاكمان مفهوم داشت.
قیام 15 خرداد 1342 از نگاه بسیاری از پژوهشگران مهمترین نقطه عطف گرایش مهار ناشدنی حكومت به روشهای خشن ارزیابی میشود. در جریان این واقعه، بین رژیم با مردم فاصلهای پر ناشدنی به وجود آمد و شاه و حامیان او را متوجه ساخت كه دیگر امكان هرگونه مصالحه و سازش احتمالی با مخالفان از بین رفته است. بنابراین تنها از طریق سركوبهای پایانناپذیر ساواك بود كه رژیم قادر شد به حیات خود ادامه دهد. شاه در سالهای دهه 1340 و 1350 نقطه اتكای حكومت را ساواك و روشهای خشن آن قرار داده بود و هیچگاه درصدد برنیامد برای حل مشكلات تمام ناشدنی سیاسی كشور و بحرانی كه بنیان سلطنتش را در خود فرو میبرد، راهحل دیگری مورد توجه قرار دهد. شاه مكرراً در مصاحبههای خود با خبرنگاران و گزارشگران خارجی از اقدامات ساواك در سركوب و از میان برداشتن مخالفانش دفاع كرده و خشم خود را از سئوالاتی كه درباره جنایات ساواك میشد، پنهان نمیكرد. شاه معتقد بود برای پیشبرد خواستههای خود ناگزیر است از قدرتنمایی و روشهای خشونتآمیز ساواك بهره برد و معترف بود كه برای حفظ حكومت چارهای جز سركوب توسط ساواك ندارد. سركوبهای ساواك از حمایتهای پیدا و پنهان امریكا از حكومت نشأت میگرفت كه عنان اختیار برخورد با مخالفان سیاسی حكومت را یكسره به شاه و ساواك سپرده بود. گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی و گرایش آشكار شاه به نظامیگری و خرید تجهیزات نظامی فزاینده از امریكا، بیش از پیش بر نقش ساواك در ایجاد امنیت قبرستانی حكومت صحه نهاد. اما مهمترین عامل گرایش رژیم به سوی استبداد بیشتر و نادیده گرفتن حقوق مردم، افزایش چشمگیر و یكباره قیمت نفت در سالهای نخست دهة 1350 بود. قریب به اتفاق پژوهشگران افزایش قیمت نفت را عامل اصلی افسارگسیختگی سیاسی حكومت و به تبع آن اعمال خشونت بیشتر توسط ساواك میدانند.
تحلیلگران مسائل ایران تصریح كردهاند كه از همان واپسین سالهای دهة 1340 و همزمان با افزایش عایدات ناشی از افزایش قیمت نفت و توسعه كاذب اقتصادی، فاصله حكومت با مردم روزافزون شد و به دنبال آن ساواك فشار بر مخالفان سیاسی حكومت را افزود. این روند با انحلال احزاب سیاسی حكومت ساخته و تأسیس حزب واحد رستاخیز ـ 11 اسفند 1353ـ به اوج رسید. بدین ترتیب فشار حكومت و ساواك به حدی بر مخالفان فزونی یافت كه تنها قهر انقلابی مردم توانست پایانبخش آن روزگار تأسفبار باشد.
ساواك و تعقیب مخالفان
ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی از اختیارات بسیاری برخوردار بود و هیچ محدودیتی نداشت. ساواك برای تعقیب، مراقبت، بازداشت، نگهداری و بازجویی از مخالفان و متهمان سیاسی امكانات وسیعی در اختیار داشت. گفته میشد علاوه بر تجهیزات لجستیكی، نظامی و دیگر لوازم جاسوسی، در تهران، بیش از 000/10 خانه و مكان امن در اختیار داشت كه برای تعقیب و كنترل مخالفان از آن بهره میبرد.
ساواك در مراكز حساس و مكانهای پرجمعیت و محل آمد و شد مردم كه گمان میرفت محیطی برای موضعگیری، اختفا و رفت و آمد متهمان و مظنونان سیاسی باشد، حضور فعال داشت. ساواك در رستورانها، ایستگاههای قطار و پایانههای اتوبوسرانی، حوزههای علمیه و دانشگاهها و مراكز آموزشی، فرودگاهها، سینماها و مراكز تفریحی و سایر مكانهای عمومی دیگر حضور داشت. تمام تشكلهای فرهنگی و علمی، اصناف، جامعه ورزشكاران، اجتماعات كارگری و بازاریان همواره تحت كنترل ساواك بود. گفته میشد ساواك صدها دستگاه تاكسی و تاكسیسرویس در اختیار دارد كه وظایف آنان عمدتاً خبرچینی برای ساواك و ردیابی مخالفان سیاسی حكومت در بین مردم بود. بسیاری از مخالفان و مظنونان سیاسی توسط رانندگان تاكسیهایی كه برای ساواك خبرچینی میكردند مستقیماً راهی دفاتر و مراكز ساواك میشدند. از جمله مهمترین مراكزی كه ساواك برای شناسایی، ردیابی و مراقبت از مخالفان سیاسی حكومت مأموران بسیاری داشت، آموزش و پرورش بود. اقدامات مراقبتی ساواك در موارد متعدد به حدی به افراط كشیده میشد كه حتی مردم بیتوجه به مسائل سیاسی كشور نیز، پس از مدتی در سلك مخالفان سیاسی حكومت درمیآمدند. سوءظنهای بیپایه ساواك كه در بسیاری موارد موجب دستگیری و شكنجههای مرگبار افراد میشد، شمار مخالفان سیاسی حكومت را روزافزون میساخت.
كارشناسان و تحلیلگران سیاسی هر بخش ساواك، پس از مطالعه و بررسی گزارشات خام رسیده، رفتار سیاسی مخالفان را جمعبندی میكردند تا برنامههای بعدی ساواك را مشخص كنند. به طور نمونه ساواك برای مراقبت از اعضای جبهه ملی طرح خاصی دنبال میكرد و برای مراقبت از روحانیون و یا اعضای نهضت آزادی طرح دیگری را؛ ضمن اینكه رفتار ساواك با گروههایی كه مشی چریكی و نظامی را برگزیده بودند، نوع دیگری بود.
ساواك برای كنترل مخالفان سیاسی حكومت در خارج از كشور نیز طرحهای ویژهای داشت كه با داخل كشور متفاوت بود. البته مراقبت از مخالفان در كشورهای مختلف نیز با توجه به نوع ارتباط بین حكومت ایران با دولت آن كشورها متفاوت بود.
ساواك، مخالفان و مظنونان سیاسی هر یك از احزاب و گروههای سیاسی را درجهبندی میكرد. افراد وابسته به هر یك از گروهها و احزاب سیاسی و نیز كسانی كه به آن احزاب دلبستگی نشان داده و هواداریهایی به نفع آن انجام میدادند، توسط ساواك مورد تحلیل و ارزیابی قرارگرفته و نسبت به میزان و نوع مخالفتهایی كه با رژیم داشتند، درجهبندی میشدند. ساواك افراد مخالف حكومت را به تفكیك گروههای سیاسی وابسته به آن، به سه درجه طبقهبندی میكرد و اسامی و مشخصات هر یك از افراد را در فهرستی ثبت كرده، پروندههای انفرادی و گروهی ویژهای برای آنان تشكیل میداد.
علاوه بر مخالفان سیاسی، بسیاری از بستگان و منسوبین مخالفان نیز از فشارها و آزاررسانیهای ساواك در امان نمیماندند. البته خاطرات مبارزان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نشان میدهد كه ساواك چنانكه باید در ردیابی و شناسایی مخالفان و شگردهایی كه برای در امان ماندن از تعقیب ساواك به كار میبستند، چندان موفق عمل نمیكرد.
دستگاه قضایی مقهور ساواك
از جمله مهمترین اقدامات تخریبی حكومت پهلوی از همان آغازین سالهای سلطنت، نقض استقلال قضایی دادگستری بود كه در دوره محمدرضا نیز به جدّ دنبال شد و در سالهای دهة 40 و 50 به اوج رسید. هر چند در دهة 1320، نیز چنانكه باید دستگاه قضایی ایران مستقل نبود، اما پس از كودتای 28 مرداد 1332، دستگاه قضایی كشور به سرعت استقلال عمل خود را از دست داد و صرفاً مجری خواستههای شاه شد. در این میان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی (فرمانداری نظامی و سپس ساواك) تسلط كاملی بر نظام قضایی داشت. ساواك از همان آغازین سالهای تأسیس بر دادگستری و محاكم قضایی سیطره یافت و نقش اصلی را در انحراف دستگاه قضایی ایفا كرد. ساواك در تمام مراحل بازجویی، تشكیل پرونده و محاكمات بدوی و تجدیدنظر حضور داشت و مداخله میكرد، تا جایی كه حتی در جلسات دادگاهها علاوه بر متهمان و كسانی كه مورد محاكمه قرار میگرفتند، قضات، وكلا و دیگر دستاندركاران برگزاری دادگاه نیز سایه سنگین مأموران ساواك را احساس میكردند. آنها میدانستند كه صدور هر رأیی از نگاه ساواك دور نمانده و تبعاتی برای آنان خواهد داشت. ساواك در رابطه با پرونده متهمان سیاسی دخالتهای بیپروایی داشت. در خاطرات متهمان سیاسی دوره محمدرضا پهلوی كه احكام قضایی بیپایه و سنگینی برای آنان صادر شده، اشارات مبسوطی به اعمال نفوذ و نقش درجه اول ساواك در تعیین نوع احكام قضایی شده است. دادگاههای فرمایشی بسیاری در سالهای دهة 1340 و 1350، تحت كنترل ساواك برای محاكمه و محكوم كردن متهمان و مخالفان سیاسی به مجازاتهای دلخواه حكومت، تشكیل میشد و ساواك در تعیین میزان و نوع حكم مداخله میكرد. آنچه هیچگاه مورد توجه دادگاهها نبود، ضرورت رعایت حقوق كسانی بود كه پروندهسازیهایی برای آنان صورت گرفته و در برابر محاكم قضایی قرار گرفته بودند. مطلعین از روند برگزاری محاكم قضایی تصریح میكنند كه دادگاههایی كه محاكمه متهمان و مخالفان حكومت را برعهده داشتند، هیچ توجهی به قوانین نمیكردند و «همین قانون [هم] توسط ساواك و با همكاری مستقیم دادگاههای نظامی [و غیره] عملاً زیر پا گذاشته» میشد. بدین ترتیب متهمان هیچ امكانی برای دفاع از خود نداشتند در بسیاری از موارد، فضای عمومی برگزاری جلسات محاكم و دادگاههایی كه برای محاكمه متهمان سیاسی برگزار میشد، تحت نفوذ و فشار ساواك، توأم با رعب و وحشت بود و حتی تماشاچیان حاضر در دادگاه نیز از سوی مأموران ساواك تهدید میشدند.
تمام كسانی كه درباره آنان سوءظن مخالفت با حكومت میرفت، دستگیر شده و تحت شكنجههای غیرانسانی، اعترافات و اقرارهایی در پروندههای قضایی آنان ثبت میشد. تقریباً تمام مخالفان و مظنونان سیاسی كه حداقل یك بار از سوی ساواك دستگیر و روانه زندان شده و به انحاء گوناگون اعترافات دلخواه ساواك از آنان گرفته شده بود، همواره پروندههای قضایی مفتوحی داشتند كه هرگاه ساواك تشخیص میداد آنان را دوباره روانه محاكم قضایی میكرد و به جزای دلخواه محكوم مینمود. تمام بازداشت شدگان و متهمان سیاسی به اراده ساواك در دادگاه نظامی محاكمه میشدند و تعیین نوع و میزان محكومیت آنان نیز عمدتاً بسته به رأی ساواك بود. متهمان و بازداشت شدگان سیاسی در موارد بسیاری از دلایل دستگیری و نوع پروندهای كه برای آنان تشكیل میشد تا هنگام تشكیل دادگاه و قرائت كیفرخواست، اطلاعی نداشتند. ضمن اینكه پس از قرائت كیفرخواست نیز اجازه دفاع از خود را نداشته و نمیتوانستند وكیلی برای دفاع از خود برگزینند. ساواك تنها مرجعی بود كه متهمان را بازجویی كرده و برای آنان پروندهسازیهای دلخواه را انجام میداد و انحصاراً درباره تكمیل یا ناقص بودن پرونده اظهارنظر میكرد. هنگام تشكیل دادگاه نیز (كه معمولاً پس از مدتهای طولانی كه گاه چندین سال به طول میانجامید) برای متهمان، وكلای موردنظر ساواك انتخاب میشد و آنان نیز درباره چگونگی دفاع از متهمان، تحت فشار قرار داشتند. علیرغم این كه دادگاهها معمولاً غیرعلنی بود، باز هم تحت خواسته ساواك، قضات و مسئولان دادگاه، به ندرت از محتوای پرونده و جرائمی كه به متهمان نسبت داده میشد، اطلاع داشتند. چنانكه خواست ساواك بود، متهمان هیچگاه حق نداشتند برای اثبات حقانیت گفتههای خود، شاهد و یا شاهدانی به دادگاه بیاورند. اصولاً دادگاه هیچگاه دلیلی نداشت به اعتبار بازجویی متهمان كه تحت شكنجههای ساواك انجام میگرفت، خدشه وارد كند! پس از صدور احكام بدوی، متهمان به ندرت امیدوار بودند كه در فرجام خواهی، دادگاه تجدیدنظر حكم صادره را تخفیف دهد. مدارك موجود نشان میدهد كه در موارد بسیاری، پس از فرجامخواهی و اعتراض، دادگاه تجدیدنظر حكم دادگاه بدوی را كافی تشخیص نداده و بر میزان آن افزوده است. برخی از متهمان پس از پایان دوران محكومیت نیز باز هم در زندان میماندند و آزادی خود را باز نمییافتند. در بسیاری از موارد، احكام قضایی صادر شده درباره مخالفان و متهمان سیاسی، با جرایم ادعایی متهمان تناسب نداشت و صرفاً تحت فشار ساواك، محاكم رأی صادر میكردند.
جرم سیاسی در تمام دوران پهلوی واژهای ناشناخته بود. در پروندههایی كه ساواك برای متهمان تشكیل داده و آنان را راهی دادگاه میكرد، هیچ اشارهای به جرم سیاسی و مسائلی از این دست نشده است و اصولاً ساواك و محاكم قضایی آن روزگار چنین مفهوم و واژهای را به رسمیت نمیشناختهاند. تقریباً در تمام پروندههای قضایی آن دوره، از متهمان و مخالفان سیاسی تحت عنوان مقدمین علیه امنیت كشور و عباراتی مشابه یاد شده است. در بسیاری از موارد، سئوالاتی كه از متهمان و مخالفان سیاسی پرسیده میشد با اتهام فرد همخوانی نداشت. همچنین در برخی موارد احكام صادره نیز با محتوای بازجوییها همخوانی و همگونی نداشت و اتهامات واهی موجب تشكیل پروندههای بدون اساس و سپس صدور احكام واهی و بیتوجیه میشد. مدتها قبل از آغاز محاكمه متهمان، به دستور ساواك، روزنامهها و نشریات، مطالب خلاف واقعی درباره متهمان و جرائمی كه بدانها نسبت داده شده بود منتشر میكردند تا افكار عمومی در مسیر دلخواه حكومت قرار گیرد و زمینههای پذیرش عمومی محاكمات فراهم شود. در جریان برگزاری جلسات محاكمات نیز، طبق خواسته ساواك، روزنامهها صرفاً مطالب دیكته شده منتشر میكردند. اینگونه اطلاعرسانی سانسور شده و انحرافی، پس از صدور احكام قضایی نیز تا مدتها ادامه مییافت. ساواك مراقب بود، حقایق دفاعیات و آنچه در دادگاههای (عمدتاً نظامی) محاكمه متهمان و مخالفان سیاسی میگذشت در نشریات داخلی و خارجی درج نشود. با این احوال هر از گاه اخبار و گزارشات تكاندهندهای درباره برگزاری دادگاههای فرمایشی، توسط رسانههای گروهی و نیز نشریات خارجی منتشر میشد. ساواك مراقب بود تا قضات در تعیین مجازات برای مخالفان هیچ اغماضی روا ندارند و در جریان فرجامخواهی و تشكیل دادگاه تجدیدنظر نیز، تصریح میكرد كه نباید تخفیفی در مجازات تعیین شده قائل شوند. تنها قضات دادگاهها نبودند كه تحت فشار ساواك، مجازاتهای دلخواه حكومت را درباره متهمان و محاكمه شوندگان صادر میكردند، بلكه وكلای تعیین شده نیز هیچگاه از تیررس خشم ساواك در امان نبودند. هرگاه وكلا در جریان دفاع از متهمان، سخنی به میان میآوردند كه در آن شائبه حمایت از موكلینشان وجود داشت، تحت تعقیب قرار میگرفتند. در موارد متعددی ساواك حتی برای وكلای تسخیری تحت كنترل حكومت نیز پروندهسازی كرده، موجبات محاكمه و مجازات آنان را فراهم آورد.
زندانیان سیاسی
بندهای متعددی از زندانهای كشور به زندانیان سیاسی اختصاص داشت. در آن دوره زندانها با همكاری ساواك و شهربانی اداره میشد. شهربانی عمدتاً مسئول امور اداری و نگاهبانی و حفاظت فیزیكی زندانها بود و درباره مسائل حساس امنیتی و نیز تركیب و بافت كلی زندانیان سیاسی، مذهبی و چریكی، ساواك تصمیم میگرفت. شهربانی معمولاً مجری دستوراتی بود كه توسط ساواك درباره زندانیان اخذ میشد. البته اعضای شهربانی رفتار معقولتری نسبت به ساواك با زندانیان داشتند. هرگاه سر و كله مأموران ساواك پیدا میشد، برخورد خشن و اهانتآمیز با زندانیان سیاسی نیز بیشتر میشد. در بسیاری از موارد نیز افراد شهربانی از برخوردهای غیرانسانی ساواك با زندانیان و تبعات سوئی كه در اداره و مدیریت زندانها به دنبال میآورد، ناراضی بودند. ساواك مقدر میكرد كه هر یك از زندانیان سیاسی در كدامیك از زندانهای كشور محبوس شوند. زندانیان سیاسی كه در مخالفت با حكومت پایداری و تعصب بیشتری نشان میدادند، در مناطق بدآب و هوا و زندانهایی كه از حداقل امكانات رفاهی، بهداشتی و نظایر آن برخوردار بودند، حبس میشدند و مقررات محدود كننده بسیاری در مورد آنان اجرا میشد. نیز ساواك مُصر بود زندانیانی كه به انحاء گوناگون یاریگر دیگر زندانیان بوده و در تسكین آلام و مشكلات زندانیان مؤثر واقع شدند، دوران محكومیت خود را در مكان غیرقابل دسترستری بگذرانند. علاوه بر اینها ساواك مراقب بود زندانیانی كه افكار و عقاید ضدحكومتی آنان میتوانست زندانیان دیگر را تحتتأثیر قرار دهد در مكان دورتری نگاهداری شوند.
از جمله مهمترین اقدامات ساواك در زندانها، ایجاد اختلاف و چنددستگی میان زندانیان سیاسی ـ مذهبی بود. در اسناد ساواك نیز صراحتاً به ضرورت ایجاد اختلاف بین زندانیان سیاسی اشاره شده است. گاه اتفاق میافتاد كه ساواك برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی، آنان را مدتی در جمع زندانیان غیرسیاسی (نظیر قاچاقچیان، چاقوكشان، اراذل و اوباش) محبوس میكرد.
ساواك معمولاً در زندانها و در جمع زندانیان سیاسی، افرادی به عنوان نفوذی و در پوشش زندانی سیاسی جای میداد تا اخبار داخل زندان و رفتار و گفتار زندانیان سیاسی و ارتباطات آنان را گزارش كنند. ساواك معمولاً برای ملاقات بستگان با زندانیان سیاسی محدودیت ایجاد میكرد و مراقب بود زندانیان سیاسی در شهرها و مناطقی دور از محل سكونت خود و بستگانشان محبوس شوند تا امكان ملاقاتها به حداقل برسد.
ساواك در برخی موارد ملاقاتكنندگان را احضار كرده و از آنها بازجویی میكرد. ساواك مكاتبات و نامههای زندانیان سیاسی با خارج از زندان را كنترل میكرد و هرگاه لازم میدانست از ارسال مكاتبات به آدرسهای تعیین شده خودداری میكرد. ضمن اینكه در مواردی متعدد مراسلات بستگان و دوستان و منسوبان زندانیان نیز از سوی ساواك ضبط شده و به دست زندانیان نمیرسید.
از جمله مسائلی كه هر از گاه و به مناسبتهای مختلف نظیر جشن تاجگذاری، تولد شاه و غیره رخ میداد، عفو گروهی از زندانیان بود؛ دربارة زندانیان سیاسی، تنها ساواك تشخیص میداد كه چه وقت مشمول عفو شاه قرار گیرند. زندانیان سیاسی كه از مخالفت با حكومت عدولی نداشتند، مشمول عفو نمیشدند. ساواك هنگام عفو زندانیان سیاسی، تلاش میكرد تا از این واقعه به نفع حكومت بهره برد. به دستور ساواك، نشریات و رسانههای گروهی به مدیحهسرایی از عنایات شاهانه میپرداختند. از اواسط دهة 1340 به بعد و گسترش مخالفتهای سیاسی، تعداد دستگیریها و محبوسین سیاسی روزافزون شد و حكومت ساخت و بهرهبرداری از زندانهای جدید و بزرگتر را مورد توجه قرار داد. در سالهای پایانی دهة 1340 و اوایل دهة 1350، چندین زندان جدید و بزرگ در كشور مورد بهرهبرداری قرار گرفت. با بهرهبرداری از زندانهای جدید و بزرگ كه با امكانات و تجهیزات مدرنی نیز آراسته شده بود، تعداد زندانیان سیاسی از مرز چند ده هزار تن گذشت. در سالهای نخست دهه 1350 زندانهای كشور مملو از بازداشتشدگان سیاسی بود. همزمان با شكوفایی دستاوردهای تمدن بزرگ و انقلاب سفید شاه و ملت! تعداد زندانیان سیاسی به چندین هزار تن بالغ میشد. در تمام سالهای دهههای 40 و 50ش. زندانیان سیاسی تحت فشارهای جسمی و روحی ساواك و نیروهای شهربانی بودند. كسانی كه در برابر حكومت ایستادگی بیشتری نشان میدادند، بیش از دیگران مورد خشم و كینه ساواك قرار میگرفتند. تا واپسین ماههای سال 1355 و اوایل سال 1356، زندانیان سیاسی در زندانهای تحت سلطه ساواك فشارهای عدیدهای تحمل میكردند. اما با آغاز حركتهای دوران انقلاب، در فضای زندانهای كشور به تدریج گشایشی به وجود آمد و تحت فشار افكار عمومی، ساواك روش ملایمتری در پیش گرفت. البته این اقدامات در درجه اول برای جلوگیری از گسترش ناآرامیهای سیاسی صورت میگرفت.
گزارشات بر جای مانده از كمیتههای تحقیق سازمانهای حقوق بشری نیز نشان میدهد كه ساواك طی سالهای دهة 1340 و 1350 نسبت به زندانیان سیاسی به اقدامات خشنی دست زده است. چنانكه از گزارش كمیته صلیب سرخ بینالمللی نیز برمیآید مأموران این كمیته در بازدید از زندانهای آن دوره (به رغم تمام تمهیداتی كه ساواك برای جلوگیری از مصاحبه و رودررویی زندانیان آسیب دیده در اثر شكنجهها به كار میبرد) با تعدادی از زندانیان سیاسی مصاحبه كرده بودند كه آثار و علایم شدید ناشی از شكنجه در نقاط مختلف بدن آنها دیده میشد و زخمهای موجود در بدن آنها حاكی از بدرفتاریهای شدید و شكنجههای غیرانسانی ساواك بود. كمیته بینالمللی صلیب سرخ تأكید كرد كه در طول سالهای حكمرانی بدون رادع و مانع ساواك در زندانهای كشور، بسیاری از زندانیان سیاسی به انحاء گوناگون مجبور به نوشتن ندامتنامه شدهاند. صلیب سرخ جهانی همچنین تأكید كرد كه برخی از زندانیان سیاسی بر اثر شكنجههای مرگبار ساواك در زندان و یا بیرون از زندان جان خود را از دست داده و به قتل رسیدهاند. صلیب سرخ تصریح كرد كه مأموران ساواك زندانیان سیاسی را تحت فشار قرار دادهاند تا در برخورد با نمایندگان این سازمان سخنی در مخالفت با حكومت و شكنجههایی كه متحمل شدهاند بر زبان نیاورند و نمایندگان صلیب سرخ نیز از سوی مأموران ساواك به زودباوری متهم شدهاند. نمایندگان صلیب سرخ تأكید كردهاند كه تقریباً تمام كسانی كه با اتهامات سیاسی، سالهایی از عمر خود را در زندانهای رژیم پهلوی سپری كردهاند، بارها توسط ساواك تحت شكنجههای غیرانسانی جسمی و روحی قرار گرفتهاند. صلیب سرخ تأكید كرد كه زندانیان سیاسی در تمام دوران حضور در زندان، نسبت به جان خود در ترس و هراس به سر میبردهاند. این سازمان تأكید كرد كه بسیاری از زندانیان سیاسی، پس از پایان دوران محكومیت، هنوز آزادی خود را بازنیافتهاند. نمایندگان صلیب سرخ اذعان داشتند كه در طول سالهای دهة 1340 و 1350 از سرنوشت بسیاری از زندانیان سیاسی اطلاع دقیقی به دست نیامده و آشكار نشده كه این افراد در كدام مناطق زندانی هستند. صلیب سرخ همچنین از بازداشتهای غیرقانونی خبر میدهد كه در سالهای ریاست نصیری بر ساواك انجام میشد و با بازجوییها و شكنجههای مرگبار جسمی و روحی تشكیل پروندههای خلاف واقع همراه بود. در این گزارش به وجود دهها سلول و زندان غیرقانونی و ناشناخته اشاره شده كه تحت سیطره ساواك و به دور از چشم ناظران بینالمللی و حتی مراجع دولتی و حكومتی در شهرهای مختلف ساخته و برای بازداشت، بازجویی، شكنجه و پروندهسازی و حبس مخالفان سیاسی حكومت بهرهبرداری میشد. بر اساس گزارشات صلیب سرخ، برخلاف تمام اصول و قوانین بینالمللی، بازداشت موقت متهمان سیاسی معمولاً ماههای طولانی ادامه یافته است. اسناد موجود نشان میدهد كه ساواك و سایر مراجع قضایی گزارشهای صلیب سرخ جهانی را درباره نقش ساواك پذیرفته بودند. اداره دادرسی نیروهای مسلح طی گزارشی در اسفند 1356 تأیید كرد كه: 1ـ ساواك تنها مرجع مختار درباره صدور حكم بازداشت تمام كسانی بوده كه مظنون و یا متهم به مخالفت با رژیم پهلوی بودهاند. 2ـ ساواك در بازرسی از منازل و نیز بازجویی، شكنجه و پروندهسازی برای آنان نقش درجه اول داشته است. 3ـ ساواك متهمان سیاسی را به هنگام محاكمه در دادگاهها از داشتن وكیل و یا وكلای مستقل منع میكرده است. 4ـ در تمام سالهای دهة 1340 و 1350، بازداشتهای غیرقانونی و در عین حال طولانی بسیاری توسط ساواك صورت گرفته است. 5ـ افراد بسیاری به اتهامات واهی، ماهها و بلكه سالهای طولانی بدون اینكه پرونده اتهامی آنان مطرح و در دادگاه صالحهای مورد بررسی قرار گیرد، در بازداشت موقت ماندهاند.
نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران كه در اعتراض به مسالمتجوییها، ارتباطات مشكوك، بیتوجهی به شعائر مذهبی و بیانگیزگی رهبران جبهه ملی دوم در اردیبهشت 1340 از درون این تشكل تقریباً ناهمگون انشعاب كرده و پای به عرصه وجود گذاشت، در تمام سالهای دهة 40 و 50ش. نسبت به جبهه ملی مشی قاطعتری در مبارزه با رژیم پهلوی در پیش گرفت. هر چند این تشكل سیاسی چندان گسترش نیافت و طرفداران، اعضا و هواداران آن در كشور چندان پرشمار نبودند، اما ساواك برای جلوگیری از گسترش فعالیتهای آن تمهیدات قابل اعتنایی اندیشید. هر چند نهضت آزادی ایران صبغة دینی ـ مذهبی داشته و در مبارزات خود با رژیم پهلوی نیز بر حفظ این شعائر تأكید میكرد، اما همواره با سایر گروههای اسلامگرا فاصله معناداری داشت. نهضت آزادی با علما و روحانیون مخالف رژیم پهلوی كه به رهبری امام خمینی به مبارزه با رژیم برخاسته بودند، به رغم برخی ارتباطات، چندان همكاری فكری ـ فرهنگی و مبارزاتی نداشت.
رهبران و برخی از اعضای برجسته و فعال نهضت آزادی ایران طی سالهای 1341 ـ 1342 توسط ساواك دستگیر، بازداشت و پس از پروندهسازیها كه در مواردی با شكنجههای جسمی و روحی نیز همراه بود به زندانهای طولانی محكوم شدند و سالها در زندانهای تحت سیطره ساواك عمر سپری كردند.
به دنبال دستگیریهای سالهای 1341 ـ 1342ش. دیگر شاهد فعالیت انسجامیافتهای از نهضت آزادی ایران نیستیم. با دستگیری رهبران نهضت آزادی توسط ساواك، تنها بقایا و اعضای درجه دوم این تشكل به صورت پراكنده، هواداریهایی از مشی نهضت آزادی در مخالفت و مبارزه با حكومت میكرد. این اعضا و هواداران پراكنده نیز معمولاً تحت كنترل ساواك قرار داشتند و در مخالفت با حكومت چنانكه باید سرسختی و ایستادگی نشان نمیدادند. ساواك نیز برای بسیاری از اعضای خارج از زندان نهضت آزادی، پروندههای گشودهای داشت و آنان را در نگرانی نگه میداشت. ساواك جلسات خصوصی طرفداران نهضت آزادی را تحت كنترل داشت و مأموران نفوذی ساواك از آن اطلاع كافی داشتند. هرگاه ساواك احساس میكرد در فعالیتهای ضدحكومتی اعضای نهضت آزادی و هواداران آن اندك جنبو جوشی به وجود آمده، با دستگیری و تهدید تعدادی از اعضای مهم، فعالیتهایش را به ركود میكشاند.
ساواك در گزارشاتی كه در اواسط دهة 1340ش. دربارة تعلقات فكری ـ سیاسی و مذهبی نهضت آزادی ایران تهیه كرده، آنان را افرادی مقید به حفظ شعائر و مقررات دینی و اسلامی ارزیابی كرده كه در میان برخی گروههای سیاسی ـ مذهبی دیگر نظیر دانشجویان و انجمنهای اسلامی دانشگاهها در داخل و خارج كشور هوادارانی دارند. از جمله كسانی كه از همان آغاز تشكیل نهضت آزادی ایران از آن حمایت كرد آیتالله سید محمود طالقانی بود كه به دلیل پایمردی در مبارزه با حكومت، سالهای طولانی در زندان به سر برد. ساواك در داخل و خارج از زندان كنترل شدیدی بر او داشت و، وی تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی، هنوز آزادی خود را بازنیافته بود.
از جمله اقدامات ساواك برای كنترل و تضعیف نهضت آزادی ایران، دامن زدن به اختلافات آن با جبهه ملی بود. این اقدام ساواك تا حد زیادی مؤثر واقع شد و این دو تشكل درباره مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی روز مواضع متفاوتی اتخاذ كردند و ساواك در سالهای بعد در كنترل آنان با مشكل جدی روبرو نشد. هر چند ساواك در جلوگیری از فعالیتهای ضدحكومتی نهضت آزادی ایران موفقیتهای قابل اعتنایی كسب كرده و مانع از فعالیت منسجم و خطرآفرین آن بر ضد رژیم پهلوی گردید، اما چنانكه مطلوب رژیم بود نتوانست از ادامه فعالیت هر چند كم هواداران و اعضای آن در گوشه و كنار كشور جلوگیری كند. افراد و گروههای طرفدار این تشكل، در برخی مناطق كشور به طور پراكنده و غیرمنسجم، به اعتراضات، انتقادات و مخالفتهای خود با ساواك و حكومت ادامه میدادند و با برگزاری برخی جلسات خصوصی و نظایر آن، پرونده نهضت آزادی را در ساواك همواره گشوده نگه میداشتند. این عده در وقایع سیاسی دوران انقلاب كه به سقوط نهایی رژیم پهلوی انجامید، فعال شدند.
جبهه ملی
ساواك برای جبهه ملی پرونده مستقلی تشكیل داده بود: 1ـ پرونده كلی 2ـ پرونده فعالیت 3ـ پرونده قدرت و امكانات جبهه ملی 4ـ پرونده انتشارات و تحقیقات 5ـ ارتباط جبهه ملی با سایر گروهها و تشكلها. اداره كل سوم ساواك طی بخشنامهای به تمامی ساواكهای كشور دستور داده بود هنگامی كه در مكاتبات و یا گزارشات خود به عنوان جبهه ملی اشاره میكنند، از واژه «جبهه به اصطلاح ملی سابق» برای اعضای پراكنده و فروپاشیده این جبهه در داخل كشور و نیز از واژه «جبهه به اصطلاح ملی» برای این تشكل در خارج از كشور استفاده كنند. هدف این بخشنامه ـ آذر 1347 ـ تحقیر موقعیت جبهه ملی بود تا چنین وانمود شود كه جبهه ملی برخلاف عنوانی كه دارد در راستای اهداف ملی گام برنمیدارد. تشكیلات جبهه ملی طی دو سه سالی كه از آغاز ریاست نصیری بر ساواك سپری میشد، در داخل كشور تقریباً از هم پاشیده و طرفداران و اعضای آن در گوشه و كنار كشور پراكنده بودند.
ساواك طی سالهای 1341 ـ 1342 جبهه ملی دوم را تحت فشار قرار داد و از اواسط سال 1342، با گسترش اختلاف درونی بین رهبران و اعضای فعال آن، دیگر امكانی برای ادامه فعالیت جبهه ملی دوم متصور نیست. پس از آزادی تدریجی رهبران و طرفداران جبهه ملی ـ اواسط سال 1342 ـ كه احساس میشد در مصالحه با ساواك انجام گرفته، اللهیار صالح رهبر جبهه ملی، سیاست صبر و انتظار را پیشه خود ساخت. بدین ترتیب با فروپاشی جبهه ملی دوم، برخی اعضای آن تلاش كردند تا با بازسازی جبهه ملی، فعالیت آن را ادامه دهند. این در حالی بود كه تمام شواهد و قراین موجود نشان میداد كه ساواك بر تمامی زیر و بم تشكیلات جبهه ملی نفوذ یافته و روند فروپاشی و اضمحلال حیات جبهه ملی دوم را حساب شده دنبال كرده است. ساواك از تمام ارتباطات درونی اعضای جبهه ملی و نیز روابط و تماسهای پیدا و پنهان آنان با دیگر تشكلهای سیاسی و موضعی كه در قبال تحولات جاری كشور در پیش گرفتهاند، آگاه بود. فعالیت جبهه ملی دوم از اواسط سال 1342 متوقف شده و به پایان راه رسید. ساواك خرسند بود كه در جریان قیام 15 خرداد 1342، توانسته است اعضا و رهبران جبهه ملی دوم را از تأیید و حمایت قیام روحانیون بر ضد حكومت، دور نگه دارد. ساواك توانست بقایای جبهه ملی را طی تابستان 1342 منزوی ساخته و بین رهبران اعضای جبهه ملی و طرفداران آن اختلافاتی حل ناشدنی به وجود آورد. روحانیون، علما و بسیاری از مخالفان سیاسی ـ مذهبی حكومت نیز نسبت به جبهه ملی بدبین و بیاعتماد شدند. اسناد موجود نشان میدهد كه ساواك طی ماههای پایانی سال 1342، از بحرانی كه سرانجام جبهه ملی دوم را به سقوط كشانیده بود، ابراز رضایت و خرسندی میكرد. گزارشات ساواك نشان میدهد كه برخی از اعضای پراكنده جبهه ملی قصد داشتند با نزدیك شدن به امام خمینی، در میان مخالفان سیاسی حكومت وجههای كسب كنند. در اردیبهشت 1343 ساواك از گسترش بیشتر اختلاف بین رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی دوم سابق خبر میدهد. اعضای به اصطلاح تندرو و افراطی جبهه ملی، گروه میانهرو را به دلیل نقشی كه در اضمحلال جبهه داشتهاند، شماتت كرده و خواستار تجدید فعالیت جبهه ملی شده بودند. ساواك تلاش میكرد در قبال موضعگیریهای گروه تندرو، از گروه میانهرو كه ارتباطاتی هم با ساواك داشتند حمایت كرده و نهایتاً هر دو گروه متخاصم را تضعیف كند. از سوی دیگر، ساواك گروه تندرو را بدنام كرده و با نفوذ در میان آنان، موجبات تفرقه و اختلاف درونی آنان را شدت بخشید. ساواك تلاش میكرد روابط اعضای جبهه ملی را با دكتر مصدق كه در احمدآباد به سر میبرد و با دیگر هوادارانشان در داخل و خارج تیره كرده، جوّی توأم با بیاعتمادی ایجاد كند. اخبار روابط و تماسهای پیدا و پنهان برخی اعضای جبهه ملی با سفارت امریكا در تهران، در اندك مدتی توسط مأموران سیا به اطلاع ساواك میرسید و این موضوع بیش از پیش ساواك را در تعقیب و مراقبت از اعضای جبهه ملی فروپاشیده دوم یاری میداد. از اواخر سال 1343، با پادرمیانی و تلاش پیگیر دكتر مصدق، اقداماتی برای بازسازی جبهه ملی و تشكیل جبهه ملی سوم با حضور برخی احزاب و تشكلهای همسو صورت گرفت و پس از مدتی كوتاه نیز جبهه ملی سوم اعلام موجودیت كرد. اما چنانكه باید نتوانست انسجام درونی خود را حفظ كند و عمر جبهه ملی سوم با تشدید اختلافات، به زودی به سر آمد. مدت كوتاهی بعد، طرح تشكیل جبهه ملی چهارم نیز با ناكامی روبرو شد. بدین ترتیب تا ماههای میانی سال 1344 تمام این تلاشها به پایان راه رسید. البته ساواك در جلوگیری از شكلگیری و ادامه فعالیت جبهههای ملی كه متناوباً تأسیس میشد، نقش قابلتوجهی داشت. ساواك طی سال 1343، بارها اعضا و هواداران فعال جبهه ملی را احضار و نسبت به ادامه فعالیتهای آنان هشدار میداد و از آنان میخواست دانشجویان هوادار جبهه ملی را در داخل و خارج كشور از مخالفت با حكومت بازدارند.
در اواسط سال 1344، بسیاری از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی معتقد بودند كه در شرایط ادامه سركوبهای ساواك، دیگر امكانی برای ادامه فعالیت جبهه ملی و طرفداران آن وجود ندارد و چارهای جز در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار ندارند. با دستگیری و بازداشت بسیاری از اعضای فعال جبهه ملی در شهریور 1344، فشار بر اعضا و هواداران پراكنده این تشكل بیش از پیش افزایش یافت. ساواك برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی توسط اعضای جبهه سابق ملی، برای بسیاری از آنان پروندهسازیهایی كرده و از آنان تعهد پرهیز از مخالفت با رژیم پهلوی گرفته بود تا هرگاه كمترین مخالفتی از سوی آنان دیده شود، بلادرنگ دستگیر و راهی زندان شوند. دهها تن از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی كه طی سالهای 1341 ـ 1342 دستگیر و سپس آزاد شده بودند، نزد ساواك پروندههای قضایی گشوده داشتند.
مأموران و نمایندگیهای ساواك در اروپا و امریكا نیز، تشكیلات و اعضای فعال جبهه ملی را در خارج از كشور تحت كنترل داشتند. افراد نفوذی ساواك، اطلاعات بسیاری از ساختار تشكیلاتی، ارتباطات، اعضای فعال، كادر رهبری و شیوه و روند مخالفت آنان با رژیم در اختیار این سازمان قرار میدادند. اسناد و مدارك موجود نشان میدهد كه ساواك از تشكیلات و فعالیت جبهه ملی در خارج از كشور اطلاع كافی داشت.
در اواخر دهة 40 دیگر جبهه ملی تشكلی خطرآفرین برای ساواك و رژیم محسوب نمیشد و مأموران ساواك مخالفت خوانیهای پراكنده و گاه و بیگاه برخی از اعضا و طرفداران این تشكل را به سرعت خاموش میكردند. ارزیابی ساواك این بود كه در تحركات سیاسی ضدحكومتی، دیگر طرفداران جبهه ملی نقشی برعهده ندارند و اعضای پراكنده این تشكل ـ ناتوانتر از هر زمان دیگر ـ امكان هرگونه ابراز مخالفت با حكومت را از دست دادهاند. اجزای پراكنده جبهه ملی نیز در برخی نشستهای خصوصی، آشكارا از ابراز هرگونه مخالفت با حكومت تبری میجستند. مأموران و گزارشگران نفوذی ساواك طی گزارشات خود، از به بنبست رسیدن جبهه ملی در مبارزه با رژیم پهلوی در پایان دهة 1340 و اوایل دهة 1350 سخن به میان آوردهاند. در همین زمان برخی طرفداران سابق جبهه ملی با حكومت و ساواك ارتباط داشتند و حكومت به بعضی از آنان پستهای حساس در حد وزارت واگذار كرد. از جمله مهمترین این افراد، دكتر فریدون مهدوی بود كه سالها در جبهه ملی عضویت داشت و سپس وزیر بازرگانی كابینه هویدا شد.
از جمله اقدامات ساواك، مراقبت از تبعیدگاه مصدق در احمدآباد بود كه از همان آغازین روزها تا پایان عمر او ـ اسفند 1345 ـ ادامه داشت. هنگامی كه مصدق درگذشت، ساواك تدابیر امنیتی شدیدی برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی اندیشید و از شركت طرفداران وی در مراسم تدفین و خاكسپاری جلوگیری كرد. بسیاری از كسانی كه برای مصدق ابراز احساسات كردند، تحت تعقیب ساواك قرار گرفتند و حتی آیتالله زنجانی كه در مراسم تدفین وی نماز ميّت خوانده بود، «از همانجا دستگیر شد و به زندان رفت». ساواك به اعضا و طرفداران جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر كسانی كه به مصدق ارادت داشتند، هشدار داد كه از صدور اعلامیه در بزرگداشت و رثای وی پرهیز كنند.
برخی از رهبران و چهرههای برجسته جبهه ملی دوم متهم بودند كه با ساواك ارتباط دارند و به عنوان نفوذی ساواك، اخبار و اطلاعات مربوط به این جبهه را در اختیار آن سازمان قرار میدهند. نفوذیهای ساواك در پوششهای مختلف، به تشكیلات، مجموعه فعالیتها و رفتارهای جبهه ملی و طرفداران آنها دسترسی داشتند و ساواك به مدد همكاری آنان، در مراقبت و تحت تعقیب قرار دادن افراد موفق عمل میكرد. در اسناد ساواك نیز به ارتباط و همكاری برخی اجزای مؤثر جبهه ملی با آن سازمان اشاراتی شده است. البته گفته شده كه برخی از این افراد مستمریهای منظمی از ساواك دریافت میكردند. اسناد سفارت امریكا نیز ادامه روابط برخی از اعضای جبهه ملی را با ساواك تا واپسین روزهای عمر رژیم در بهمن 1357، تأیید میكند.
كانون نویسندگان
مقدمات تشكیل و فعالیت كانون نویسندگان ایران به واپسین روزهای سال 1346 باز میگردد. در این برهه با كارگردانی و مدیریت فرح پهلوی، مقدمات برگزاری كنگرهای تحت عنوان «كنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان» در حال شكلگیری بود. در این میان تعدادی از نویسندگان، شعرا و ادبای كشور طی بیانیهای با اشاره به عدم وجود حداقل آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی در كشور، برگزاری چنین كنگرهای را عبث شمرده و تصریح كردند كه در شرایط خفقان سیاسی ـ اجتماعی موجود، در این كنگره شركت نمیكنند و مداخله حكومت در امر فرهنگ و كار اهل قلم و اندیشه را در راستای اعتلای اندیشه و تفكر ارزیابی نمیكنند. در همان زمان، ساواك گزارش داد كه در مقابله با برگزاری كنگره حكومتی تحت مدیریت فرح، گروهی از نویسندگان و اهل قلم كشور درصدد هستند كنگرهای مستقل تشكیل دهند. به همین دلیل سرهنگ ناصر مقدم مدیر كل اداره سوم از ساواك تهران خواست تا درباره تلاش نویسندگان و چند و چون قضایا تحقیقاتی كند. در 30 اردیبهشت 1347 ساواك گزارش داد كه به همت گروهی از نویسندگان و شعرا و اهل قلم مخالف حكومت، تشكلی تحت عنوان «كانون نویسندگان ایران» اعلام موجودیت كرده و از مأموران خود خواست تا با نفوذ در مجامع و جلسات آن، اطلاع دقیقتری از اهداف، تشكیلات، اعضای شركتكننده و دیگر مسائل آن در اختیار قرار دهند.
در 29 خرداد 1347 ساواك با اشاره به پیشینه سوء بسیاری از اعضای كانون جدیدالتأسیس نویسندگان ایران از تلاش كادر رهبری آن برای ثبت این تشكل در اداره ثبت شركتها جلوگیری كرد. در تیر 1347، نصیری با اشاره به پیشینه اكثر اعضای تشكیل دهنده كانون نویسندگان ایران و مخالفتهایی كه با حكومت داشتند، دستور داد از هر راه ممكن به موجودیت آن پایان داده شود. مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وقت نیز با ارسال نسخهای از اساسنامه كانون نویسندگان ایران به ساواك، درباره امكان یا عدم امكان فعالیت این تشكل استعلام كرد و در 17 شهریور 1347 ساواك با اشاره به مخالفت بسیاری از اعضای این تشكل با رژیم پهلوی، موافقت با تأسیس و فعالیت آن را به مصلحت ندانسته، خواستار جلوگیری از تشكیل آن شد. به رغم مخالفت رسمی با تشكیل كانون نویسندگان و اعمال فشارهای ساواك، این كانون به فعالیت خود ادامه داد، به همین دلیل ساواك برای جلوگیری از گسترش آن درصدد برآمد در این تشكل نفوذ كند. هر چند ساواك نتوانست از توقف كامل فعالیتهای كانون نویسندگان ایران جلوگیری كند، اما شواهد نشان میدهد كه در جلوگیری از گسترش فعالیتهای آن موفقیتهایی به دست آورده و مأموران نفوذی ساواك فعالیتهای اعضای آن را تحت مراقبت داشتند.
طی سال 1349، ساواك بیش از پیش بر كانون نویسندگان سخت گرفت. در شهریور همان سال، تعدادی از اعضای برجسته و مؤثر آن دستگیر و راهی زندان شدند. در همان حال، ساواك بر تعداد مأموران نفوذی و خبرچینان خود در كانون نویسندگان ایران افزود و نیز درصدد برآمد با برخی از چهرههای اثرگذار كانون ارتباط برقرار كند. در سالهای نخستین دهة 1350 نیز ساواك از مجموعه فعالیتهای كانون نویسندگان ایران مراقبت میكرد، اما با گسترش تدریجی حركت انقلابی مردم، كانون نویسندگان نیز به تدریج خود را از مراقبتهای ساواك رهایی بخشیده و با صدور اعلامیههای متعدد به مخالفت با رژیم پهلوی شدت بخشید. برگزاری جلسه بحث و گفتگو و شب شعر از جمله مهمترین اقدامات كانون نویسندگان ایران در اواسط سال 1356 بود. با این احوال گزارشات ساواك نشان میدهد كه در همان دوران انقلاب نیز برخی اعضای كانون نویسندگان، ارتباطاتی با ساواك داشته و برای حل مشكلات خود به ملاقات برخی مقامات مسئول ساواك تمایل نشان میدادند. ساواك مشتاق بود با نفوذ روزافزون در كانون نویسندگان و ارتباط با برخی از اعضای آن، از رفتار و موضعگیری كانون در برابر رژیم اطلاع یابد. حركت مردم باعث شد كه ساواك به تدریج بسیاری از زندانیان سیاسی و از جمله برخی از اعضای زندانی كانون نویسندگان را در نخستین ماههای سال 1357 از زندان آزاد كند.
حزب زحمتكشان ملت ایران
حزب زحمتكشان ملت ایران كه در واپسین سالهای دهة 1320 توسط مظفر بقایی تأسیس شد، در دوران حیات خود كارنامه قابل اعتنایی در مخالفت با رژیم پهلوی ندارد. در دوران نخستوزیری مصدق، بقایی و حزب او عملاً در صف حمایت از دربار و كودتا جای گرفتند. طی دهة 1330ش. نیز فعالیت قابل اعتنایی از این حزب دیده نمیشود. دكتر بقایی روابط خود را با دربار، دولتهای پس از كودتا و برخی مدیران و دستاندركاران ساواك حفظ كرد و بهویژه، با سرلشكر حسن پاكروان دوستی نزدیك و دیرپایی داشت. در طول دوران مبارزات روحانیون و علما با حكومت پهلوی طی سالهای 1341 ـ 1343، حزب زحمتكشان اقدام مهمی نكرد و به دلیل ارتباطات مشكوك بقایی با حكومت و ساواك، مخالفان حكومت، او و حزبش را تابعی از سیاستهای رژیم ارزیابی كردند. طی سالهای پس از قیام 15 خرداد و در تمام دهة 1340 و 1350، بقایی و حزبش در مجموعه تحولات سیاسی، اجتماعی كشور تقریباً هیچ نقشی نداشتند و ساواك نیز به رغم برخی مراقبتهای گاه و بیگاهی كه از اجتماعات چند ده نفری آنان در نشستهای خصوصی و نظایر آن میكرد، هیچگاه برای این تشكل علیالظاهر سیاسی، اهمیتی قائل نشد. هر چند حزب زحمتكشان نیز نظیر دیگر گروههای سیاسی در ساواك پروندهای مجزا و مستقل داشت، اما اعضای بسیار اندك این حزب كه جز تمجید و تحسینهای سراسر اغراقآمیز از بقایی به ندرت وظیفه دیگری داشتند، هیچگاه به طور جدی، انرژی و امكانات ساواك را مصروف مراقبت از خود نساختند. فرصتطلبیهای گاه و بیگاه بقایی نیز در برخی سخنرانیهای تند علیه افراد و رجال وابسته به حكومت، هیچگاه توجه حكومت و نیز مخالفان آن را به خود جلب نكرد. مخالفان حكومت در وابستگی و ارتباطات نزدیك او با ساواك كمتر تردید نشان میدادند. ساواك تصریح میكند كه حزب زحمتكشان هیچ فعالیت ضدحكومتی در داخل و خارج كشور ندارد و ملاقاتهای آنان به صحبتهای دوستانه و تفننی سپری میشود. ساواك اذعان دارد كه حزب زحمتكشان هیچگونه ارتباط تشكیلاتی، سیاسی و غیره با دیگر تشكلهای سیاسی ـ اجتماعی كشور ندارد. مهمتر از آن، از نگاه ساواك این حزب هیچ نفوذی در بین مردم نداشت و رو به زوال بود. ساواك پیشبینی میكرد كه حزب زحمتكشان طی ماههای بعد نیز نتواند موقعیت متزلزل و غیرقابل اعتنای خود را ولو بسیار اندك بهبود بخشد. در آستانه سقوط رژیم پهلوی، حزب زحمتكشان تلاش بسیاری داشت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد عنایت رهبران انقلاب قرار گیرد، اما موفق نشد.
جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران
سابقه فعالیت جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران كه رهبری آن را خلیل ملكی بر عهده داشت، به سالهای پایانی دهة 1320ش. بازمیگردد. خلیل ملكی كه از حزب توده سرخورده شده بود، به همراه تعدادی از هممسلكان سیاسیاش از این حزب انشعاب كرده و تشكلی با نام حزب نیروی سوم بنیان نهاد. مدت كوتاهی بعد نیز با حزب زحمتكشان بقایی ائتلاف كرد و در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت ودوران نخستوزیری مصدق، از جبهه ملی حمایت كرده و از تشكلهای وابسته به این جبهه محسوب میشد. پس از كودتای 28 مرداد، نظیر دیگر گروههای سیاسی تحت تعقیب فرمانداری نظامی و سپس ساواك قرار گرفت. در جریان تشكیل جبهه ملی دوم در اواخر دهة 1330، ارتباطاتی با آن داشت و در جریان تماسهای رهبران جبهه ملی دوم با دربار و شاه، خلیل ملكی ملاقاتهایی نیز با اسدالله علم داشت و به نوعی واسطه مذاكرات و ملاقاتهای دربار با جبهه ملی بود. حزب نیروی سوم كه پس از مدتی به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران تغییر نام داده بود، ادامه فعالیتش را وامدار خلیل ملكی بود كه با رهبران برخی تشكلهای سیاسی چون جبهه ملی و اعضای برجسته نهضت آزادی ایران ارتباط داشت. ساواك برای جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی پرونده مجزا و مستقلی تشكیل داده و از اعضا و هواداران قابل اعتنای آن تقریباً به طور دائم مراقبت میكرد. طی سالهای نهضت امام خمینی(ره) (1341 ـ 1342) جامعه سوسیالیستها اقدام عملی بر ضد رژیم انجام نداد، اما ساواك از آنها مراقبت میكرد. مدت كوتاهی پس از قیام 15 خرداد، به دستور شاه، ساواك بر تدابیر امنیتی خود بر ضد این تشكل افزود. ساواك اعضای برجسته و كادر رهبری جامعه سوسیالیستها را كنترل میكرد و به انحاء گوناگون میكوشید انسجام درونی آن را از بین برده و در كادر رهبری آن نفوذ كرده و با برخی اعضای آن ارتباطاتی برقرار كند. ساواك به دلیل حمایت جامعه سوسیالیستها از قیام 15 خرداد، مایل بود رفتار شدیدی با كادر رهبری این تشكل در پیش گیرد. در 30 شهریور 1342 طرح دستگیری كادر رهبری و اعضای برجسته این تشكل مورد توجه جدی ساواك قرار گرفت. در اواسط مهر 1342 (به استثنای خلیل ملكی رهبر این تشكل كه در خارج به سر میبرد) تعدادی از اعضای كادر رهبری جامعه سوسیالیستها توسط ساواك دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفتند. به دنبال آن، ساواك پروندهسازی برای این گروه را آغاز كرد و با رجوع به موضع گیریهای سیاسی آنان در برابر حكومت، درصدد برآمد مستندات لازم را برای اثبات مخالفت آنان با حكومت جمعآوری كرده و كادر رهبری جامعه سوسیالیستها را به میز محاكمه بكشاند. البته پاكروان ـ رئیس وقت ساواك ـ موافق برخورد شدید با آنها نبود و ترجیح میداد با مذاكره و اعمال روشهای مسالمتآمیز، كادر رهبری این تشكل را از موضع سیاسی اتخاذ كرده به عقبنشینی وادارد. به همین دلیل اعضای دستگیر شده این تشكل مدت كوتاهی پس از بازداشت آزاد شدند. رئیس ساواك میخواست ضمن مذاكره با برخی رهبران و اعضای برجسته این تشكل، با ایجاد اختلاف بین كادر رهبری، موجبات تضعیف آنها را فراهم آورد و كمتر به طور مستقیم خود را درگیر برخورد خشن سازد. ساواك در دی 1342 خبر داد كه این تشكل رسماً نام خود را از حزب نیروی سوم به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران تغییر داده و بر فعالیتهای سیاسی خود افزوده است. به دنبال این موضعگیری جدید، ساواك بر مراقبتهای خود بر آن افزود و هر از گاه، تعدادی از كادر رهبری و اعضای فعال این تشكل از سوی ساواك احضار شده و تهدید میشدند. طی سال 1343، ساواك مراقب ارتباطات خلیل ملكی با بقایای اعضای جبهه ملی و نیز مصدق بود. ساواك در 27 مرداد 1344 خلیل ملكی را دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی تحت بازجویی قرار داد و پس از چند جلسه اعترافگیری و بازجویی، پرونده قطوری بر ضد او ترتیب داد. نهایتاً در 24 شهریور 1344 ساواك پیشنهاد كرد كه به دلیل محرز شدن اقدامات او بر ضد امنیت داخلی كشور، پرونده برای محاكمه در اختیار دستگاه قضایی قرار گیرد. مدت كوتاهی پس از خلیل ملكی، بسیاری از كادر رهبری و اعضای برجسته این تشكل و برخی گروههای سیاسی دیگر نیز كه با آنان ارتباط داشتند، توسط ساواك دستگیر و بازجویی شدند. طی ماههای بعد، فشار ساواك بر جامعه سوسیالیستها فزونی یافت و تلاش فراوانی برای ایجاد اختلاف بین آنها با جبهه ملی سابق صورت گرفت. همچنانكه از گزارشات و اسناد ساواك برمیآید، خلیل ملكی كه پس از حدود 15 ماه زندان، آزادی خود را بازیافته بود، در تیر 1346 از ساواك تقاضا كرد به مناسبت آغاز جشنهای تاجگذاری شاه در آبان همان سال، اعضای زندانی جامعه سوسیالیستها از زندان آزاد شوند تا «از عنایات شاهانه برخوردار... و برای سازمان سیاسی خود اعاده حیثیت نمایند». ملكی همچنین تقاضا نموده، ساواك بار دیگر اجازه دهد از نشریه علم و زندگی «كه مدتها مبارزات تئوریك با حزب تودة منحله، داشته» رفع توقیف شود. بنا به گزارش ساواك، ملكی با برخی از رجال درجه اول كشور بهویژه اسدالله علم نیز تماس گرفته و خواستار عنایات شاه نسبت به تشكل سیاسی خود و كاهش فشارهای ساواك بر این تشكل شده بود. ساواك بر آن بود با كاهش فشار بر خلیل ملكی و جامعه سوسیالیستها، موجبات گرایش تدریجی آن را به سوی حكومت فراهم آورد. اسناد موجود نشان میدهد كه در سال 1346، ساواك در برخورد با آنها روشهای معتدلی اتخاذ كرد و با تهدید و هشدارهای گاه و بیگاه، آنان را از تبعات سوء هرگونه ابراز مخالفتی با حكومت برحذر میداشت. در واپسین ماههای سال 1347 و اوایل سال 1348، ساواك كنترل شدیدی بر مجموعه فعالیتهای جامعه سوسیالیستها اعمال میكرد و خلیل ملكی نیز دیگر چندان ارادهای در مخالفت با حكومت نشان نمیداد.
با درگذشت ناگهانی خلیل ملكی در 21 تیر 1348 این تشكل سیاسی بیش از پیش دچار بحران شد. تحت فشار ساواك، در مراسم خاكسپاری خلیل ملكی در شهر ری، تنها حدود یك صد تن از دوستان و هم مسلكان او شركت كردند. در مراسم شب هفت خلیل ملكی نیز ساواك تدابیر امنیتی قابل توجهی اندیشید و از شركت بسیاری از دوستان او در این مراسم جلوگیری كرد. ساواك اعضای جامعه سوسیالیستها را تهدید كرد كه در رثای ملكی سخنی به میان نیاورند. پس از درگذشت خلیل ملكی موقعیت جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران به ضعف گرایید و ساواك دیگر چندان خطری از سوی این گروه احساس نمیكرد. با این احوال گروهی از هواداران و اعضای این جمعیت در خارج از كشور به مخالفت خود با حكومت پهلوی ادامه دادند.
بدین ترتیب جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران از سالهای پایانی دهة 40 به بعد، دیگر فعالیت قابل اعتنایی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور نداشت و فقط با آغاز حركتهای مردمی در دوران انقلاب اسلامی، برخی از اعضای این تشكل، بار دیگر درصدد تجدید فعالیت سیاسی برآمدند، اما به نظر میرسید كه دیگر به پایان راه رسیدهاند.
حزب ایران و حزب ملت ایران
از دیگر تشكلهای سیاسی كه عمدتاً در چارچوب جبهه ملی و هواداران آن در سالهای دهة 1340 و 1350 فعالیت میكردند، حزب ایران و حزب ملت ایران بودند كه از همان آغاز تشكیل و فعالیت جبهه ملی، از مهمترین متحدین این تشكل محسوب میشدند و در طول دوران نخستوزیری مصدق و بعد از آن سرنوشت خود را با جبهه ملی دوم و سوم پیوند زدند.
هر چند این احزاب، علاوه بر عضویت در جبهه ملی، موجودیت مجزا و مستقلی نیز برای خود قائل بودند اما ساواك همزمان با سركوب سایر احزاب و گروههای سیاسی، سرنوشت مشابهی نیز برای این دو حزب رقم زد. در طول دهة 1340 و 1350 اعضای این دو حزب تحت كنترل شدید ساواك قرار داشتند و جز برگزاری برخی جلسات و نشستهای خصوصی و پراكنده، فعالیت قابل اعتنایی نداشتند. تنها با آغاز حركتهای مردمی دوران انقلاب بود كه این دو حزب در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور تكاپوهای سیاسی خود را از سر گرفتند.
عوامل ایجاد بحران سیاسی در كردستان
از همان نخستین سالهای تأسیس سلسله پهلوی، روابط حكومت مركزی با كردستان دچار بحران بود، اما تنها پس از سقوط رضاشاه بود كه احزاب و تشكلهای سیاسی چریكی در كردستان به وجود آمد. در این میان نابخردی حكومت مركزی ایران توأم با سیاستهای سوء كشورهای خارجی ذینفوذ در امور ایران، بر این بحرانها شدت بخشید. در سالهای دهة 1320 و بهویژه پس از بحران آذربایجان و تشكیل حزب كومله و فرقه دمكرات آذربایجان، كردستان به منطقهای بحرانخیز كه از حمایت كشورهای خارجی نیز سود میبرد و در رقابتهای منطقهای قدرتهای ذینفع مؤثر بود، تبدیل شد. البته آنچه در این میان كمتر مورد توجه قرار گرفت، خواستها و نیازهای مردم كردستان بود. اهداف و خواستههای گروههای سیاسی ـ چریكی متخاصم و كشورهایی كه از اختلافات موجود بهره میبردند، كمترین بهرهای برای مردم آن سامان نداشتند. در این میان شوروی و غرب، از كردستان و موضوع كردها در مرزهای مشترك ایران، تركیه و عراق به عنوان نقطه تلاقی پیشبرد سیاستهای منطقهای خود بهره برده و همواره بر بحرانهای منطقه میافزودند. هر یك از این دو، با تقویت تشكلهای تحت حمایت خود كه با دخالتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی طرفین نیز همراه بود، سالیان طولانی مشكلاتی در منطقه به وجود آورده و مردم را دچار معضلات عدیدهای میكردند. بهویژه حزب توده برای نفوذ در كردستان تلاشهای بسیاری كرد و در بین برخی افراد و گروههای منطقه نفوذ یافت. به تدریج بین گروههای چپ در كردستان با حزب توده، اختلافاتی بروز كرد. شوروی در میان كادر رهبری و اعضای برجسته حزب كومله و سپس دمكرات كردستان، نفوذ قابلتوجهی داشت و تعیین كننده خطمشی این تشكلها بود. از سوی دیگر، از اواخر دهة 1330، بین احزاب و تشكلهای سیاسی كردستان ایران با گروههای سیاسی كرد در عراق نیز روابطی وجود داشت و دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی هر دو كشور برای بهرهبرداری از آن تحركات شدیدی داشتند. ضمن اینكه اختلافات حكومت ایران با عراق كه ریشههای تاریخی طولانی داشت، در گسترش درگیریهای سیاسی، نظامی و اطلاعاتی كردستان تأثیر بهسزایی گذاشت. در سالهای دهة 40 و 50، ساواك با همكاری اطلاعاتی موساد و سیا فعالیت قابل توجهی در كردستان ایران و عراق داشت. و احزاب و تشكلهای كرد ایرانی همواره تحت تعقیب و مراقبتهای شدید ساواك و همپیمانان امریكایی و اسرائیلی آن قرار داشتند. گروهها و احزاب سیاسی كرد عراق برای مقابله با رژیم این كشور توسط ساواك، موساد و سیا تقویت میشدند.
در سال 1340، ساواك بین گروههای سیاسی مخالف حكومت و مرتبطین با كردهای عراق و نظایر آن، نفوذ قابل توجهی یافته بود و تلاش میكرد كنترل حكومت مركزی بر نواحی كردستان و مناطق همجوار كه تسهیل كننده رفت و آمد مخالفان و ارتباط با یكدیگر بود، بیش از پیش افزایش یابد. ساواك ضمن نفوذ در كردهای عراق، همواره نگران اتحاد و همكاری مشترك كردهای عراق با فعالان و مخالفان سیاسی حكومت ایران در كردستان ایران بود.
ساواك اخباری در اختیار داشت كه نشان میداد مصطفی بارزانی برای جلب همكاری كردهای ایران پیامهایی برای گروهی از فعالان و متنفذین محلی فرستاده و خواستار تشكیل كردستانی آزاد شده است. ساواك نگران گسترش مخالفاتهای عمومی در كردستان ایران و همدلی و همراهی گروههای سیاسی آن نواحی با مصطفی بارزانی بود. در تیر 1342، ساواك پیشنهاد كرد با تسریع طرحهای اصلاحات ارضی در كردستان، مردم آن نواحی را كه در معرض تبلیغات كمونیستی گروههای سیاسی منطقه قرار گرفتهاند، به حكومت جلب كرده، موجبات رضایت آنان فراهم شود. در آن دوره ساواك از تشكلی تحت عنوان حزب پارت سخن به میان میآورد. ساواك در اواسط سال 1342 به مسئولان هشدار داد كه برای پیشگیری از همراهی كردها و گروههای سیاسی ایرانی با كردهای عراق، تدابیر امنیتی ـ انتظامی لازم در مرزهای ایران و عراق اندیشیده شود و نیز از نفوذ بقایای حزب توده در میان مخالفان سیاسی حكومت در كردستان جلوگیری شود. طی سال 1344 ساواك به رغم تمام مراقبتهای خود، از گسترش روابط بین حزب دمكرات كردستان ایران با ملا مصطفی بارزانی و طرفداران او خبر میدهد. حمایت پیدا و پنهان شوروی از حزب دمكرات كردستان و آمد و شدهایی كه میان عوامل آن در منطقه صورت میگرفت، از جمله دلایل نگرانی دائمی ساواك از تحولات و ناآرامیهای سیاسی موجود در كردستان بود. شواهدی وجود داشت كه نشان میداد ساواك از سال 1342 در درون تشكیلات حزب دمكرات كردستان نفوذ كرده و مأمورانی در این حزب گمارده بود. به همین دلیل هر از گاه با كمك ارتش و سایر نیروهای انتظامی، حملاتی بر ضد این حزب و هواداران آن در مناطق مختلف كردستان تدارك میدید و طرحهای امنیتی شدیدی برای تعقیب و دستگیری آنان اجرا میكرد. ساواك به مصطفی بارزانی در مخالفت با رژیم عراق یاری میرسانید و گزارشاتی دریافت میكرد كه حاكی از تمایل آشكار او به گسترش فعالیتهای سیاسی كردهای ایرانی در قالب حزب پارت و حزب دموكرات كردستان بود. بارزانی امیدوار بود با افزایش ناآرامیهای سیاسی در كردستان ایران، ساواك و دولت ایران كمكهای بیشتری در اختیار آنان قرار دهند. ساواك تلاش میكرد تا ارتباطی بین حزب دموكرات كردستان با تشكلهای سیاسی مخالف حكومت نظیر حزب توده، جبهه ملی، روحانیون و علما، رؤسای عشایر و نظایر آن بیابد. با این حال یافتههای ساواك نشان میداد كه جز ارتباط پراكنده این حزب با برخی عناصر وابسته به حزب توده در خارج كشور، سایر گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حكومت، ارتباطی با این تشكل و دیگر عوامل بحرانساز كردستان ندارند. در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی و به دنبال پیمان الجزایر در 1975م./1354ش. آرامش نسبی در كردستان به وجود آمد و ساواك در كنترل مخالفتهای آن مناطق، موفقیتهای قابل اعتنایی به دست آورد.
گروه نیكخواه
پرویز نیكخواه كه از اوایل دهة 1330، عضو سازمان جوانان حزب توده شده بود، در واپسین سالهای این دهه به كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در اروپا پیوست و در اوایل سال 1343 به ایران بازگشت. نیكخواه كه از مشی منفعلانه حزب توده در برابر رژیم رضایت چندانی نداشت، به همراه چند تن از دوستانش با تأسیس یك گروه (سازمان) انقلابی از حزب توده انشعاب كرد و ضرورت در پیش گرفتن مشی مبارزه مسلحانه و چریكی با حكومت مورد توجه او و هم مسلكانش قرار گرفت. وی به رغم سوءظنهای ساواك، پس از بازگشت به ایران شغل دولتی برای خود دست و پا كرده بود و هنوز اقدام قابل اعتنایی نداشت. به دنبال ترور شاه در 21 فروردین 1344 در كاخ مرمر، به دست رضا شمسآبادی، گروه نیكخواه به عنوان محرك این ترور تحت تعقیب ضداطلاعات و ركن 2 ارتش قرار گرفت و پس از مدتها بازجویی ادامه پرونده به ساواك واگذار شد. پس از مدتی بازجویی، پرویز نیكخواه به همراه تعدادی دیگر از هم مسلكانش محاكمه و به حبس ابد محكوم شدند. دو نفر نیز به اعدام محكوم شدند و چند نفر دیگر به حبسهایی كمتر از ده سال محكوم گردیدند. دادگاه تجدیدنظر حكم زندان نیكخواه را به 10 سال كاهش داد و دو نفر از كسانی كه حكم اعدام گرفته بودند با یك درجه تخفیف حبس ابد گرفتند.
به دنبال دستگیری گروه نیكخواه، كنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا با صدور اعلامیه و برگزاری تظاهرات نسبت به دستگیری نیكخواه و دوستان او ـ احمد منصوری، فیروز شیروانلو، محسن رسولی، منصور پوركاشانی و تهرانی ـ اعتراض كرده، خواستار آزادی بدون قید و شرط آنان شدند. كنفدراسیون، دستگیری این گروه را توطئهای از پیش تعیین شده توسط ساواك ارزیابی كرد كه بر آن است برای آنان تحت شكنجههای مرگبار پروندهسازی كرده و آنها را در دادگاههای تحت سلطه خود محاكمه كند. نصیری ـ رئیس ساواك ـ مدت كوتاهی پس از دستگیری گروه نیكخواه طی نامهای خطاب به شاه تصریح كرد كه در اولین فرصت كلیه شركتكنندگان و عاملان ترور او در كاخ مرمر شناسایی، بازجویی، پروندهسازی و به دادگاه سپرده خواهند شد. در حالی كه قراین و شواهد موجود نشان میداد كه پرویز نیكخواه طی ماههای نخست دستگیری و بازجویی، به همكاری با ساواك علاقه نشان داده و بیش از آنی كه ساواك انتظار داشت اطلاعات در اختیار بازجویانش قرار داده و با استغفار از گذشته سیاسی خود آماده بود با ساواك و رژیم پهلوی همكاری كند، ساواك در نشریات، روزنامهها و رادیو و تلویزیون تبلیغات بسیاری بر ضد گروههای سیاسی مخالف حكومت به راه انداخت. رادیو و تلویزیون، همچنان كه ساواك دیكته كرده بود، اخبار مربوط به ترور شاه را منتشر كردند، روزنامهها و نشریات نیز تیترهای اصلی خود را به این واقعه اختصاص دادند. ساواك ترتیبی داد تا اعترافات گروه نیكخواه در رسانههای گروهی و روزنامهها انتشار یابد و از این اعترافات برای پیشبرد اهدافش در حمله به مخالفان سیاسی حكومت، بهره برد. مأموران و نمایندگیهای این سازمان در داخل و خارج نیز تبلیغات رسانهای وسیعی بر ضد مخالفان حكومت ترتیب دادند. روزنامهها، نشریات و رادیو و تلویزیونهای بسیاری در كشورهای مختلف (بهویژه در اروپا و امریكا) اخبار مربوط به سوءقصد به شاه و نیز اعترافات دستگیرشدگان را مخابره كردند.
ساواك گزارشاتی در دست داشت كه نشان میداد بسیاری از مردم كشور موضوع ترور ناموفق شاه را چندان جدی تلقی نكرده و آن را صحنهسازی ارزیابی كردند كه هدف نهایی آن تحمیق مردم است. همچنان كه از گزارشات ساواك برمیآید تقریباً تمامی گروههای سیاسی مخالف رژیم علاقمند بودند این واقعه به زندگی شاه خاتمه دهد. برخی گروهها نیز این واقعه را (به دلایل عدیده) توطئهای از سوی امریكا و یا انگلیس ارزیابی میكردند.
پس از سوءقصد به شاه، سیا طرحهای جدیتری برای توسعه فعالیت ساواك اجرا كرد و ضمن تجهیز این سازمان با وسایل اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی جدید، بر دامنه آموزشهای فنی، امنیتی و اطلاعاتی آن افزود. از تبعات زودهنگام ترور شاه در كاخ مرمر، گسترش بیشتر سركوب مخالفان سیاسی حكومت و گروههای سیاسی توسط ساواك بود. گروهی نیز موضوع بروز برخی اختلافات بین حكومت ایران با بریتانیا را كه موجب انتشار مطالبی ضدحكومتی توسط كنفدراسیون شده و نقش پرویز نیكخواه در انتشار این مطالب (هنگامی كه در لندن اقامت داشت) را موجب دستگیری این افراد دانستند و معتقد بودند كه اصولاً گروه نیكخواه نمیتوانسته با رضا شمسآبادی، سربازی كه شاه را هدف گلوله قرار داد، مرتبط بوده باشد. شواهد و قراین بعدی نیز نشان داد كه پرویز نیكخواه و دوستان او بسیار زود در دام ساواك گرفتار آمده و با ابراز ندامت از پیشینه سیاسی خود، همكاری با ساواك را آغاز كرده و به خدمت رژیم درآمدهاند. بدین ترتیب گروه نیكخواه هنگامی كه در زندان به سر میبرد، همكاری نزدیكی با ساواك داشت و در درون زندان با حمایت از رژیم پهلوی دیگر زندانیان سیاسی را به دلیل ادامه مخالفت با حكومت مورد شماتت و سرزنش قرار داده، خواستار اظهار ندامت از گذشته سیاسی و همكاری با رژیم پهلوی میشد. ضمن اینكه پرویز نیكخواه از همان نخستین ماههای محاكمه و زندانی شدن، در مصاحبههای تلویزیونی متعدد، با ابراز ندامت از گذشته سیاسیاش، به حمایت از رژیم پهلوی برخاسته و اقدامات آن را ستود. تخفیف حكم دادگاه بدوی از سوی دادگاه تجدیدنظر درباره پرویز نیكخواه و دوستان او، تنها به دنبال ابراز ندامت و وفاداری آنان نسبت به رژیم پهلوی و با هماهنگی ساواك صورت گرفته است. پس از تخفیف مجازات این گروه در دادگاه تجدیدنظر، اعضای گروه كه در زندان بودند، طی نامههایی از «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر» تشكر و قدردانی كرده مراتب تأسف عمیق خود را از اقداماتی كه بر ضد حكومت انجام داده بودند، ابراز داشتند و امیدوار شدند عنایات شاهانه در آیندهای نه چندان دور بیش از پیش شامل حال آنان شده و موجبات خدمتگزاری بیشتر آنان را به رژیم فراهم آورد. گروه نیكخواه در سالهایی كه در زندان به سر میبردند، روابط نزدیكی با ساواك داشتند. پرویز نیكخواه، دربارة پیشینه سیاسی خود و گروههای مختلف سیاسی، دانشجویی ایران در داخل و خارج كشور و ارتباطهای هر یك از آنان با یكدیگر و نظایر آن، اطلاعات با ارزشی در اختیار ساواك قرار داد. گفته میشد به دلیل افشاگریها و اطلاعرسانیهای او از وضعیت گروههای سیاسی و دانشجویی ایران كه در چارچوب كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در كشورهای مختلف جهان برضد حكومت پهلوی فعالیت میكردند، ساواك موفق شد بسیاری از مخالفان حكومت را به دام انداخته و برای گروه دیگری محدودیتهای شدیدی ایجاد كند. اوج همكاری تبلیغاتی پرویز نیكخواه با ساواك در خرداد 1349 اتفاق افتاد. او با ظاهر شدن در مقابل دوربین تلویزیون، ضمن ابراز ندامت و پشیمانی از پیشینه سیاسی خود، به سایر گروههای سیاسی مخالف حكومت در داخل و خارج كشور حمله كرد كه بدون توجه به پیشرفتهای سریعی كه به همت رژیم پهلوی در كشور جریان دارد، راه ناصواب و انحراف در پیش گرفتهاند. وی از مخالفین خواست برای همراهی با قافله پیشرفت و تمدن، هر چه سریعتر به دامن رژیم پهلوی بازگشته و سهمی در توسعه و پیشرفت كشور داشته باشند. نیكخواه در این مصاحبه تلویزیونی، ایران تحت حكومت شاه را بهشت برین خواند. مصاحبه تلویزیونی نیكخواه به سرعت و در گستره وسیعی در رادیو و تلویزیون و نیز نشریات و روزنامههای داخلی و برخی نشریات و رسانههای خارجی انتشار یافت. اما این تبلیغات مورد توجه محافل سیاسی، اجتماعی كشور قرار نگرفت. ساواك گزارش داد كه بسیاری از گروههای سیاسی اهمیتی به مصاحبه نیكخواه ندادهاند و آن را اقدامی تحت فشار ساواك ارزیابی كردهاند و گفتهاند تمام مسائلی كه از سوی نیكخواه در تلویزیون گفته شده، پیشاپیش از سوی ساواك دیكته شده است. به دنبال پرویز نیكخواه، دیگر دوستان زندانی او نیز با تدوین ندامتنامه و سپردن تعهداتی مبنی بر ادامه همكاری با ساواك، به تدریج آزاد شدند. از ندامت این افراد نیز توسط رژیم بهرهبرداری شد و تا مدتها به سوژهای برای ابراز قدرت ساواك و نقش رژیم پهلوی در توسعه و پیشرفت كشور و نیز سرزنش و برخورد با مخالفان سیاسی تبدیل شد. اعضای گروه نیكخواه از اواسط سال 1349 در حالی كه در زندان به سر میبردند به تدریج به خدمت ساواك درآمدند و در این سازمان استخدام شدند. آنها پس از آزادی و موافقت ساواك، در پستهای سیاسی ـ اداری مهمی به كار گمارده شده و تا پایان دوران رژیم پهلوی خدمات قابلتوجهی برای حكومت كردند. پرویز نیكخواه پس از آزادی از زندان ـ سال 1349 ـ ضمن همكاری با ساواك، پس از مدتی به استخدام رادیو تلویزیون ملی ایران درآمد و از صحنهگردانان و تئوریپردازان درجه اول رژیم پهلوی شد و تا پایان دوران رژیم پهلوی خدماتش را به حكومت ادامه داد و پس از انقلاب اسلامی محاكمه و اعدام شد.
كارگران و سندیكاهای كارگری
از جمله مهمترین مراكزی كه ساواك بر آن مراقبت داشت، محیطهای كارگری و كارخانجات، كارگاههای تولیدی، اقتصادی، صنعتی و نظایر آن بود. كارگران و محیطهای كارگری در دهة 1320، توسط برخی گروههای سیاسی (بهویژه حزب توده و تشكلهای چپ) مورد توجه قرار گرفت. در برخی محیطهای كارگری، اتحادیهها و سندیكاهای كارگری تشكیل شده بود كه عمدتاً تحت پوشش خواستههای صنفی كارگران، به فعالیتهای سیاسی نیز گرایش یافته و برخی احزاب و گروههای سیاسی، سندیكاهای كارگری را به عنوان ابزاری برای پیشبرد خواستهای سیاسی خود به كار میگرفتند. در این مورد، حزب توده پیشتاز دیگر گروههای سیاسی بود. در سالهای دهة 1320 و یكی دو سال آغاز دهه 1330 كه به سقوط دولت مصدق و كودتای 28 مرداد منجر شد، سندیكاهای كارگری به رغم نوسانات پرفراز و نشیب، در گوشه و كنار كشور فعالیتهایی داشتند. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332 و همزمان با سركوب گروههای سیاسی مخالف، سندیكاها و اتحادیههای كارگری تحت نفوذ گروههای سیاسی نیز به سرعت تحت تعقیب قرار گرفته و از میان برداشته شد.
با تأسیس ساواك نفوذ این سازمان بر سندیكاها و اصناف گسترش یافت. در سال 1339 بر اساس آئیننامههای جدید، تعداد سندیكاها و اتحادیههای كارگری افزایش یافته بود و ساواك برای اعمال نفوذ مستقیم بر مجموعه فعالیتها و سمت و سوی تصمیمگیریهای این تشكلهای صنفی، بر تمهیدات و تدابیر امنیتی خود افزود. بر اساس سیاستهای ساواك میزان اعتصابات كارگری در دهة 1330 كاهش یافت و اتحادیهها و سندیكاهای مستقل كارگری به عنوان نماد گرایش به كمونیسم و گروههای چپ، از میان برداشته شدند. موضوع برخورد سیستماتیك و هماهنگ با سازمانها و سندیكاهای كارگری به حدی جدی تلقی میشد كه حتی از سوی كشورهای عضو پیمان سنتو نیز طرحهای مشتركی برای جلوگیری از شكلگیری و فعالیت این تشكلها مورد توجه قرار گرفت. ساواك در بهمن 1343 در راستای طرح عملیاتی پیمان مركزی (سنتو) در برخورد هماهنگ با اتحادیههای كارگری، دستور داد برای جلوگیری از گرایش كارگران به سوی اینگونه فعالیتهای علیالظاهر صنفی كه میتواند در خدمت اهداف سیاسی مخالفان حكومت قرار گیرد 1ـ فیلمهایی از وضع نابهنجار و نابسامان كارگران در كشورهای كمونیستی تهیه و در میان كارگران به نمایش گذاشته شود. 2ـ سندیكاها و اتحادیههای كارگری تحت حمایت ساواك و حكومت با تهیه گزارش و فیلمهایی از اوضاع رو به توسعه محیطهای كارگری در ایران، كارگران و صاحبان صنوف و مشاغل را به حمایت از حكومت فراخوانند. 3ـ ساواك ترتیبی اتخاذ كند تا نشریاتی دورهای حاوی نكات تبلیغی در میان كارگران توزیع شود. 4ـ ساواك برای كارخانجات و محیطهای كارگری كتابخانههایی تأسیس كرده و كارگران را به مطالعه كتابها و نشریات و اخبار دلخواه سوق دهد. 5ـ هر از گاه گروهی از كارگران كارخانجات مختلف با هماهنگی ساواك، به همراه تعدادی از روزنامهنگاران موافق حكومت به كشورهای اروپای غربی مسافرت كرده و با پیشرفتهای فنی آنان آشنا شوند. 6ـ ساواك ترتیبی اتخاذ كند تا سازمان كارگری ایران (كه البته تحت سلطه ساواك فعالیت میكرد) با كنفدراسیون بینالمللی كارگری بیش از پیش ارتباط برقرار كند و چنین وانمود شود كه حكومت ایران برای استیفای حقوق كارگران ایرانی از هیچ تلاشی فروگذار نمیكند. 7ـ با هماهنگی ساواك، رهبران كارگران در گوشه و كنار كشور به شهرهای كارگری نظیر آبادان، اصفهان، یزد و غیره مسافرت كرده و برای كارگران سخنرانیهایی ایراد كرده، با گوشزد كردن خطر نفوذ كمونیسم و جریانهای سیاسی مخالف حكومت در محیطهای كارگری، موجبات گرایش آنان را به حكومت فراهم آورند. 8ـ ساواك پیشنهاد میكرد به منظور سوق دادن كارگران به حمایت از رژیم پهلوی، افراد و گروههایی از كمونیستهای سابق و وابسته به حزب توده را كه اینك به رژیم پهلوی پیوسته و با ساواك همكاری داشتند، برای سخنرانی در كارخانجات و محیطهای كارگری كشور اعزام كنند. 9ـ از هر راه ممكن برای بدنام كردن و از اعتبار انداختن گروههای سیاسی و سازمانهای كارگری وابسته به رژیمهای كمونیستی تلاش كنند. شواهد موجود نشان میدهند كه ساواك سالهای دهه 40 و 50 از تجارب و كمكهای سیا در مبارزه با تشكیل سندیكاهای كارگری بهره میبرد. بر همین اساس طی دو دهه پایانی حكومت پهلوی، دیگر، اعتصاب واژهای بیگانه در محیطهای كارگری بود و هرگونه مخالفت به سرعت توسط ساواك سركوب شده و مخالفان تحت فشار قرار میگرفتند. در واقع تشكیلات اتحادیههای كارگری مستقیماً توسط ساواك، هدایت و اداره میشدند. در تمام كارخانجات، محیطهای كارگری، سندیكاها و نظایر آن، ساواك نمایندگان، مأموران و نفوذیهای بسیاری داشت.
از اوایل دهة 1340، اتحادیهها و سندیكاهای كارگری مستقل از سلطه و نفوذ ساواك و حكومت، در كشور وجود نداشت؛ تنها پس از موافقت ساواك بود كه سندیكاهای كارگری، نه از سوی كارگران و تشكلهای كارگری بلكه از سوی كارفرمایان و مدیران دولتی، در كارخانجات و كارگاههای تولیدی و نظایر آن تأسیس شده و به فعالیت میپرداختند. ماهیت و محتوای فعالیت آنان نیز به ندرت به خواستههای واقعی كارگران توجه میكرد و عمده هدف آنان تمجید از شاه و جلوگیری از گسترش احتمالی مخالفتهای كارگران با رژیم بود. تا آغاز حركت انقلابی مردم بر ضد پهلوی، كارگران نیز در گوشه و كنار كشور، مانند سایر مردم در كنترل ساواك بودند. اما در دوره اوجگیری حركت مردم، محیطهای كارگری نیز از مراقبت ساواك خارج شدند. اتحادیههای كارگری جهانی و نیز سازمانهای عفو بینالمللی و دیگر تشكلها و گروههای صنفی و سندیكاهای كارگری در بخشهای مختلف جهان نیز به ندرت به اوضاع اسفبار كارگران و نقش قاطع ساواك در سركوب كارگران و تضییع حقوق آنان توجه نشان میدادند.
حزب توده
در واپسین سالهای دهة 1330، حزب توده دیگر در عرصه سیاسی ـ اجتماعی ایران حضور قابل اعتنایی نداشت و به دنبال سیاستهای سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332، این حزب عملاً به پایان راه رسید. با دستگیری و محاكمه صدها تن از اعضای فعال آن، منزوی شدن شمار بسیاری از هوادارانش و فرار بقایای كادر رهبری و اعضای برجسته آن به كشورهای خارجی، رژیم پهلوی و ساواك از خطر احتمالی این حزب برای همیشه آسودهخاطر شد. در یكی دو سال پایانی دهه 1330 و اوایل دهة 1340 كه اندك فضای سیاسی ـ اجتماعی بازی برای فعالیت احزاب و گروههای مختلف پدید آمد، حزب توده در موقعیتی قرار نداشت كه بتواند سهم قابل اعتنایی ایفا كند. نقشی كه حكومت و ساواك در بدنام كردن و از اعتبار انداختن حزب توده در سطح گسترده انجام داد، در عدم اقبال عمومی از این حزب مؤثر افتاد. افزایش اختلافات درونی بین كادر رهبری و اعضای فعال این حزب در داخل و خارج كشور، موجبات فروپاشی و تضعیف بیشتر این تشكل سیاسی قدرتمند دهه 1320 را فراهم آورد. در سال 1337، گروهی از هواداران و اعضای كرد حزب توده با انشعاب از این حزب، بار دیگر حزب دموكرات كردستان را كه از سال 1326 فعالیتی نداشت احیاء كردند. انشعاب دوم به دنبال اختلاف میان شوروی و چین روی داد و به تبع آن گروهی از كادر رهبری حزب توده در 15 مهر 1344 با انشعاب از حزب توده طرفدار شوروی، سازمان ماركسیست لنینیست طوفان را تشكیل دادند كه تمایلات چپی داشت و همفكران سابق خود را در حزب توده به گروهی غیرانقلابی اپورتونیست متهم میكردند. انشعاب سوم نیز در همان زمان موجبات تأسیس سازمان انقلابی حزب توده را فراهم آورد كه مدعی بودند حزب توده عملاً حركتی در مخالفت با رژیم پهلوی انجام نمیدهد. چند سال بعد هم نسل جدیدی از چپهای معتقد به مشی مبارزه مسلحانه در قالب چریكهای فدایی خلق پای به عرصه مخالفت با حكومت نهادند كه آنان نیز حزب توده را فاقد هرگونه برنامه قابل اعتنا برای مخالفت با حكومت ارزیابی میكردند. بدین ترتیب طی دهة 1340 و 1350 حزب توده دیگر به عنوان تشكلی انسجام یافته و قابل اعتنا وجود خارجی نداشت و بسیاری از اعضا و هواداران برجسته و فعال آن در داخل و خارج كشور، تحت مراقبت دائمی ساواك قرار داشتند. در تمام دوران نهضت امام خمینی(ره) بر ضد شاه، ساواك بر عناصر هوادار حزب توده كنترل داشت، اما حزب توده در 25 دی 1341 در اعلامیهای تحت عنوان «مضحكه رفراندوم شاه» مخالفت خود را با رفراندوم 6 بهمن و انقلاب سفید اعلام كرد. با این حال چنانكه از فحوای اسناد ساواك برمیآید، حزب توده در مقابل قیام 15 خرداد 1342 موضع روشنی اتخاذ نكرد و به طور ضمنی آن را حركتی «ارتجاعیتر و فاشیستیتر» از رژیم پهلوی ارزیابی كرد. بدین ترتیب، در سالهای نخست دهة 1340 (1341 ـ 1343) حزب توده هیچ مشكلی برای ساواك به وجود نیاورد. گزارشات ساواك حاكی از آن بود كه از نخستین ماههای سال 1340، اعضای پراكنده حزب توده اعتراف میكردند كه اگر بتوانند خود را به جبهه ملی نزدیك كنند، خواهند توانست به نوعی در تحولات آتی كشور نقش داشته باشند. بر همین اساس، تشكیلات حزب توده در خارج كشور، از طریق رادیو پیك ایران به طرفدارانش دستور داد با جبهه ملی همراهی بیشتری نشان دهند و «تحت لوای جبهه ملی» به مخالفت با حكومت برخیزند. ساواك با تعقیب دائمی اعضای فعال این حزب، مانع از حركت مخالف قابل اعتنایی از سوی آن میشد. در جلوگیری از تحركات سیاسی احتمالی افراد و گروههای طرفدار حزب توده، ساواك از همكاری نزدیك مأموران سیا و موساد بهره میبرد. اسناد موجود در سفارت امریكا نشان میدهد كه این سفارت با حساسیت قابلتوجهی اخبار مربوط به تعقیب طرفداران حزب توده را توسط ساواك دنبال میكرد. حل و فصل تدریجی اختلاف بین رژیم پهلوی و شوروی در سالهای دهة 1340، موجبات تضعیف بیشتر موقعیت حزب توده و دیگر تشكلهای چپ طرفدار آن كشور را در ایران فراهم آورد. ضمن این كه اجرای طرحهایی نظیر اصلاحات ارضی و تبلیغات وسیعی كه ساواك و مجموعه حاكمیت در این باره به راه انداخته بودند، موقعیت حزب توده را به عنوان تشكلی طرفدار توده مردم زحمتكش، دچار مشكل میكرد. البته حزب توده به دلیل وابستگی به شوروی دیگر به ندرت قادر شد بین مردم، علاقمندان گستردهای جذب كند. از اوایل دهة 1340 بسیاری از اعضا و هواداران ریز و درشت این حزب نیز اعتماد خود را نسبت به توانایی و صداقت آن در مبارزه واقعی با رژیم پهلوی از دست دادند. در سالهای دهة 1340 و 1350 با افزایش اختلافات درونی بین كادر رهبری و اعضای برجسته حزب توده در داخل و خارج كشور و نیز افزایش ریزش نیرو، این حزب دیگر قادر نشد بین مردم پایگاه قابل اعتنایی كسب كند. برخی از رهبران حزب كاملاً منفعل شده و از عدم تحرك حزب توده در مقابل حكومت و ساواك دفاع میكردند.
اسناد و مدارك موجود نشان میدهد كه ساواك از همان سالهای پایانی دهة 1330 تا پایان دوران پهلوی، همیشه در بین اعضا و طرفداران حزب توده در داخل و خارج كشور جاسوسانی داشت كه اخبار و مسائل مطروحه را به این سازمان گزارش میكردند. حزب توده از سالهای میانی دهة 1330، دیگر تشكیلات انسجام یافته و متحدی در داخل ایران نداشت و اعضا و كادرهای پراكنده در كشورهای خارجی نیز گرفتار اختلافات و مشكلات درونی بودند. در این حال تلاشهای گاه و بیگاه گروههای وابسته به حزب توده در كشور و ارتباطاتی كه میان این تشكیلات با یكدیگر به وجود میآمد، از نگاه ساواك و نفوذیهای این سازمان دور نمیماند. در موارد متعدد، برخی اعضا و طرفداران حزب توده توسط ساواك دستگیر میشدند و به همكاری با ساواك تمایل نشان داده و مرتباً اخبار و اطلاعات مربوط به حوزههای حزبی خود را به ساواك منتقل میكردند.
در چنین شرایطی، جوّی از بیاعتمادی بین اعضای حزب توده در داخل و خارج كشور به وجود آمد. هستههای مختلف حزبی به ندرت حاضر میشدند وجود و فعالیت دیگری را به رسمیت شناخته، ارتباطی با همدیگر برقرار سازند. هر یك از این گروهها، تصور میكرد دیگری نفوذی و مأمور مخفی ساواك است و هر آن میتواند موجبات دستگیری او را فراهم سازد. به همین دلیل برای جلوگیری از نفوذهای پیدر پی ساواك و جلوگیری از فعالیت هستهها و تشكیلات حزبی قلابی تحت سلطه و نفوذ ساواك، كادر رهبری حزب در خارج از كشور بارها مجبور شد از طریق رادیو پیك ایران اعلام كند كه حزب توده در داخل ایران تشكیلاتی ندارد و از كسانی كه در پوشش حزب توده مدعی مبارزه با حكومت (در داخل كشور) هستند شناختی ندارند و نمیتوانند صحت مدعیات آنان را تأیید و یا تكذیب كنند. بدین ترتیب هرگاه یكی از اعضای حزب توده در داخل و یا خارج كشور به برخی پیشرفتهایی در حوزه فعالیتش نایل میشد، از سوی اعضای حزب توده به وابستگی و همكاری با ساواك متهم میشد. از منظر بسیاری از اعضای حزب توده، ساواك توانمندتر از آنی بود كه اجازه دهد گروهی كوچك از حزب توده فعالیت مهمی داشته باشد. برخی از كادرهای اصلی در دستگاه رهبری حزب توده در خارج كشور نیز همواره در معرض اتهام همكاری با ساواك قرار داشتند و قراین و شواهدی وجود داشت كه ساواك در میان اعضای درجه اول حزب توده (به طور مستقیم و غیرمستقیم) نفوذ كرده بود.
از جمله جاسوسان ساواك در میان حزب توده حسین یزدی فرزند دكتر مرتضی یزدی از بنیانگذاران حزب توده بود كه به وسیله سرهنگ آیرملو ـ رئیس ساواك در آلمان غربی ـ به خدمت ساواك درآمد و به دلیل ارتباط نزدیكی كه با دكتر رادمنش و برخی دیگر از اعضای كادر رهبری حزب توده در خارج كشور داشت، مدتها اخبار درون تشكیلاتی كادر رهبری حزب توده در خارج كشور را به ساواك اطلاع میداد. پس از مدتی حسین یزدی توسط پلیس آلمان شرقی دستگیر و به بیست سال زندان محكوم شد، اما پس از حدود 12 سال با وساطت حكومت ایران (و البته با تلاشهای ساواك) دولت آلمان شرقی او را آزاد كرد. اما مهمترین و بزرگترین جاسوس ساواك در درون حزب توده، عباسعلی شهریاری از اعضای قدیمی حزب بود كه پس از حوادث كودتای 28 مرداد 1332 از كشور گریخته و به كویت رفته بود و علیالظاهر ارتباطش را با برخی شاخهها و اعضای حزب توده در ایران حفظ كرده بود. گفته شده عباسعلی شهریاری (مرد هزار چهره) طی سالهای پایانی دهه 1330، توسط ساواك جذب و به همكاری با آن سازمان علاقمند شده بود و تا پایان عمر مهمترین جاسوس و هادی سیاستهای ساواك در درون حزب توده در داخل و خارج كشور محسوب میشد. بیش از یك دهه همكاری و ارتباط نزدیك شهریاری با ساواك، باعث شد تا صدها تن از اعضا و طرفداران حزب توده توسط ساواك دستگیر، شكنجه، زندانی و به قتل رسیده و اثری از آنان به دست نیاید. بسیاری از تشكیلات و هستههای حزب توده در تهران و سایر شهرها با خبررسانیهای شهریاری، شناسایی و از میان برداشته شد. شهریاری در دهة 1340 رابط و نماینده اصلی حزب توده با كادر رهبری حزب در خارج كشور بود و دستورالعملها و خواستههای آنان مستقیماً از طریق او رد و بدل میشد. با هماهنگی شهریاری بود كه اعضای برجسته و یا نمایندگانی از سوی حزب توده وارد كشور میشدند و البته پس از مدتی توسط ساواك دستگیر میگردیدند. گفته میشد به رغم سوءظنهایی كه درباره شهریاری میرفت، رادمنش دبیر اول حزب توده هیچگاه نسبت به او بدبین نشده و همواره او را در ردیف صدیقترین اعضای حزب توده ارزیابی كرده و سخن منتقدین را در دستگاه رهبری و غیره ناشنیده میگرفت.
هنگامی كه برخی از كادر رهبری حزب توده در دهة 1340، برای مخالفت با حكومت در عراق مستقر شدند و با تیمور بختیار ارتباطاتی یافتند عباسعلی شهریاری نیز به عراق رفت و با بختیار تماسهایی گرفته و از او پول و برخی امكانات دیگر گرفته و مستقیماً در اختیار ساواك قرار داد، همچنین درباره موقعیت بختیار در عراق و مخالفت او با حكومت اخبار قابلتوجهی نیز در اختیار ساواك قرار داد. ضمن اینكه، طی سالها همكاریش با ساواك، پول و امكانات مهمی كه دستگاه رهبری حزب توده در اختیار شهریاری قرار میداد، مستقیماً به ساواك تحویل میداد.
از جمله اقدامات شهریاری، تشكیل هستههای حزب توده بود كه در پی آن دهها نفر از اعضای قدیمی حزب توده و نیز بسیاری از افراد دیگر، جذب این تشكیلات شده و در دام ساواك گرفتار آمده و دستگیر شدند. موضوع جاسوسی و ارتباط عباسعلی شهریاری برای ساواك از اواخر دهه 1340 از پرده بیرون افتاد. از اواسط دهة 1320ش. افراد بسیاری از اعضای حزب توده پس از ابراز ندامت از پیشینه سیاسی خود به همكاری با رژیم پهلوی تمایل نشان داده و در مشاغل و پستهای مختلف به كار گمارده شدند. این روند در دهة 1330 و به دنبال كشف سازمان نظامی حزب توده شدت گرفت. به دنبال دستگیری صدها نفر از اعضای سازمان نظامی و دیگر اعضای غیرنظامی حزب توده و شكنجه و محاكمه آنان، خیل عظیمی از این دستگیرشدگان به تدریج از پیشینه سیاسی خود ندامت جسته، آشكارا به خدمت رژیم درآمدند. پس از تأسیس و آغاز به كار ساواك، كار نادمسازی و سپس جذب تودهایهای سابق و نیز وابستگان به دیگر گروهها و تشكلهای سیاسی چپ (سیاسی و چریكی) از انسجام بیشتری برخوردار شد، تا جایی كه حداقل از اواسط دهة 1340، بسیاری از تودهایها و چپهای نادم در دربار، دولت، رادیو و تلویزیون، نشریات و روزنامههای مختلف تحت سلطه ساواك، هواپیمایی كشوری و دهها كارخانه و كارگاه تولیدی و نظایر آن به كار گماشته شده و اقدامات بسیاری به نفع حكومت انجام دادند. تعداد تودهایها و چپهای سابق، به تدریج در بدنة حاكمیت افزایش یافت و برخی وابستگان و رجال درجه اول كشور نسبت به عواقب سوء این جریان برای حاكمیت سخت نگران شدند. به اعتقاد ساواك گزینش و سپس به كار گماری این عناصر چپ و تودهای با مطالعات قبلی صورت میگرفت و همواره مأمورانی از ساواك نیز فعالیت و رفتارهای سیاسی، اجتماعی آنان را مراقبت میكردند. بسیاری از این افراد در مشاغل حساس سیاسی ـ اداری به كار گمارده شدند و برخی وزیر و وكیل شده و در احزاب حكومت ساخته آن دوره عضویت یافته، تئوریسین و توجیهگر سیاسی رژیم پهلوی شدند. پس از تأسیس حزب واحد رستاخیز، تودهایها و چپهای به حكومت پیوسته، در تئوریزه كردن این حزب به فلسفه بافی و نظریهسازی روی آوردند و مقالات و نوشتههای گوناگونی در توجیه و تشریح این حزب، تدوین و منتشر كردند. گروهی از آنان نیز در رادیو و تلویزیون و نشریات و روزنامههای تحت سلطه ساواك، مقالات بسیاری در تمجید از رژیم پهلوی و نظام شاهنشاهی و نقش بلامنازع آن در توسعه و تكامل جامعه ایرانی به رشته تحریر درآوردند. در اجرای تمام این طرحها، ساواك نقش اول داشت. از جمله افراد تودهای كه به حكومت پیوستند: محمد معتضد باهری، محمود جعفریان، فرخ داداش پور، پرویز نیكخواه، فرهاد نیكوخواه و منوچهر آزمون بودند.
ساواك در مرداد 1346 حداقل 6 گروه وابسته به تشكلهای سیاسی چپ را نام میبرد كه اعضای آن، طی سالیان گذشته با ابراز ندامت و سرسپردگی به ساواك مورد عفو قرار گرفته بودند: 1ـ اعضای فرقه دموكرات آذربایجان 2ـ سازمان نظامی حزب توده 3ـ فرقه دموكرات آذربایجان (پس از تجدید فعالیت در سال 1338) 4ـ كمیته انقلابی حزب توده 5ـ گروه پرویز نیكخواه 6ـ گروههای متفرقه وابسته به تشكلهای چپ و اعضای پراكنده حزب توده.
بدین ترتیب روند نادم سازی و به كارگماری افراد وابسته به حزب توده و دیگر تشكلهای چپ توسط ساواك در تمام سالهای دهة 1340 و 1350 و تا واپسین سالهای عمر حكومت ادامه یافت و اسناد و مدارك موجود نشان میدهد كه نتایج به دست آمده مطلوب ساواك بود.
حزب توده در تمام سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی اعتبار قابل اعتنایی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور نداشت و چنانكه اسناد و مدارك موجود نشان میدهد، در حركت دوران انقلاب نیز این حزب ناتوانتر از آن بود كه سهم قابل توجهی برعهده گیرد. در سالهای 1355 ـ 1356 كادر رهبری و اعضای برجسته حزب توده (كه تقریباً همگی در خارج به سر میبردند) به درك درستی از تحولات سیاسی ـ اجتماعی كشور نرسیده بودند و تا ماههای میانی سال 57 هم شاهد تحرك سیاسی قابل اعتنایی از سوی این حزب نیستیم. اعضای پراكنده این حزب نیز در كشور تا مدتها سایه سنگین ساواك را بر روی خود احساس میكردند. گفته میشد كه كشورهای اروپای شرقی و شوروی برای جلوگیری از تیرگی روابطشان با رژیم پهلوی، به رهبران حزب توده اجازه فعالیت بر ضد شاه نمیدادند و تنها از شهریور 1357 بود كه به تدریج هواداران این حزب در گوشه و كنار كشور به صف مخالفان پیوستند و اعلامیههایی توسط این حزب در مخالفت با رژیم پهلوی و ساواك منتشر شد. به رغم اینكه رهبری حزب توده تلاش گستردهای كرد تا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی خود را با رهبران انقلاب همراه نشان داده و در دوران جدید، سهمی به دست آورد، اما تا واپسین ساعات عمر رژیم، هیچگاه موضع تندی در قبال حكومت در پیش نگرفت. به نظر میرسید چنانكه طی سالیان طولانی گذشته، حزب توده نشان داده بود، كماكان موضعگیری خود را با مشی و سیاستهای كلی شوروی در قبال رژیم پهلوی و تحولات سیاسی و اجتماعی كشور هماهنگ میكرد.
منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49
تعداد بازدید: 1216